شناسهٔ خبر: 24653500 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شهروند | لینک خبر

با دلنوشته‌های اهالی «شهروند» در آخرین شماره سال 96

... بیا کاین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

صاحب‌خبر -

سیامک رحمانی (معاون مدیرمسئول): برای سال نو، پیش و بیش از همه، آرزوی صلح دارم و آرامش. برای همه. برای مردم کشورم که در دامنه آتشفشان‌اند. برای سال نو در لحظه موعود، آب، سبزی و سلامت طلب می‌کنم. زمینی که نیاشوبد و آسمانی که نرمبد. سال تازه، خنده‌ای کاش داشته باشد برای لب‌هامان، نان گرم و آب سردی برای سفره‌ها و امیدی برای دل‌هامان.
افشین امیرشاهی (سردبیر): جامعه تشنه تغییر است اما آنها که نمی‌پذیرند در مقابل ضربه‌های محکم واقعیت در می‌یابند که راه دیگری نخواهند داشت.
محمود اشرفی (معاون سردبیر): هر عکس مکث لحظه‌ای‌ست که دیگر نیست!
مهرنوش گرکانی (سرویس حقوقی): اگر دور مانی ز دیدار من/سرت سبز باد و دلت شادمان/تنت پاک و دور از بد بدگمان/همیشه خرد پاسبان تو باد/همه نیکی اندر گمان تو باد
سوشیانس شجاعی‌فرد (سرویس شهرونگ): جمله کوتاه؟ ...چی تنته!؟ ولی چون غیر فرهنگیه، یک شعر خیام رو می‌زنم تنگش: خیام اگر ز باده مستی خوش باش/با ماهرخی اگر نشستی خوش باش/چون عاقبت کار جهان نیستی است/انگار که نیستی چو هستی خوش باش! ...می‌بینید که خیام هم همون رو می‌گه! فقط من فن بیانم به خوبی استاد نیست!
محسن پوررمضانی (سرویس شهرونگ): پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم سفارت، امسال دلار گرون شده ناکس بی‌مروت!
شیده لالمی (سرویس گزارش): ...هر روز به آرزو می‌گفتيم: اين سخت سالی را بهاری بايد. زمستان پشت پنجره ايستاده بود.
محمد باقرزاده (سرویس جامعه): دوران سخت «شهروند» گذشت و دوران دشوار دیگری در راه است؛ البته تا سحر چه زاید باز. ای‌کاش سال بهتری بسازیم. کاش؟!
آرمین منتظری (سرویس جهان): اگر احساس بدبختی می‌کنید، از همه جا رانده و مانده و خسته‌اید، در بهترین شرایط برای روزنامه‌نگار شدن به سر می‌برید! دست بجنبانید!
مهتاب جودکی (سرویس جامعه): زمان کلافی است که مادربزرگ دورِ دست‌هایم می‌پیچید؛ دَرهم و ناپیدا. در پسِ تاب دادن منظم نخ‌ها قصه‌ها بود. گوش می‌دادم و کلاف از یادم می‌رفت. دست‌ها را تاب می‌دادم و چشم‌های طوسی‌اش را تماشا می‌کردم. آفتاب تابستان که به راهِ رفتن بود، مادربزرگ هم رفت. از همان وقت کلاف زمان در هم پیچید و من گم شدم.
شادی خوشکار (سرویس گزارش): گریز از میان‌مایگی، آرزویی بزرگ است؟(قیصر امین‌پور)
امیر رسام‌مهر (سرویس عکس): اگر احساس بدبختی می‌کنید، از همه جا رانده و مانده و خسته‌اید، در هيچ جمعی ديده نمی‌شويد  كمبود محبت داريد، در بهترین شرایط برای عكاس شدن به سر می‌برید! دست بجنبانید! با خريد يك دوربين ديجيتال و انتخاب عكاسی خبری بر تمام كمبودهای خود غلبه كنيد.
الهه محمدی (سرویس سیاسی): هر روز می‌خواهیم انصراف بدهیم، برویم دنبال کاری که آبش و نانش حسابی باشد، مثلا بوتیک بزنیم، ماهی گلی بفروشیم یا غریق نجات بشویم اصلاً. اما دلمان که نمی‌آید هیچ، سال‌هاست در این شغل بی آب، بی نان و پر از دلهره و ناامنی ماندگاریم. امسال سال خوبی برای روزنامه‌نگاران نبود؛ تحریریه‌های زیادی خالی شدند و درشان برای همیشه بسته. به امید سال و یا حتی روزهای بهتر برای روزنامه‌چی‌های همیشه در صحنه به زعم خودشان اما پشت صحنه به زعم خیلی‌ها!
مجتبی پارسا (سرویس جهان): چینی‌ها معتقدند که 神說我們必會在世上受考驗 我們應當服從祂的誡命 但神不強迫我們服從祂 我們可以選擇 假如我們服從祂,就能回到天上與神同住
مائده امینی (سرویس اقتصادی): ای تیغ‌تان چو نیزه برای ستم دراز، این تیزی سنان شما نیز بگذرد...
پریسا اسلام‌زاده (سرویس ورزشی): آدم‌هاى قوى دنبال انتقام گرفتن نيستن، می‌گذرن و می‌رن و قسمت كثيف ماجرا رو به كارما می‌سپارن!
امیرحسین خواجوی (سرویس حادثه): خوب و بد امسال هم گذشت، فراموش می‌شود اما جایی در پس ذهن جا خوش می‌کند. هر سال همین است، با کمی تفاوت در زشتی‌ها و زیبایی‌ها؛ اما دوست دارم که شیرینی‌های سال نو آنقدری باشد که تلخی‌ها را با خودش ببرد.
امیر هاتفی‌نیا (سرویس هلال): پارسال دنبال جای اجابت ‌مزاج بودم، امسال اما نه!
آیت وکیلیان (سرویس سیاسی): تغییر تنها اصل پایدار در زندگی و  نگاهتان به دنیا باشد.
هادی حیدری (مدیر هنری-سرویس شهرونگ): یوسف(ع) را برای فروش به بازار شهر برده بودند. ثروتمندان از نقاط مختلف با بارهای پر از سکه، خود را رسانده بودند. پیرزنی میان صف ایستاده بود و تمام دارایی خود، یعنی دو جورابی را که بافته بود برای خرید یوسف آورده بود. مردی پیرزن را مورد خطاب قرار داد که با این دارایی در برابر این همه ثروتمند، حرفی برای گفتن نخواهی داشت. پیرزن پاسخ داد: «مهم نیست که نتوانم یوسف را بخرم؛ مهم آن است که من نیز در صف خریداران یوسف به حساب آیم.»
یاسر نوروزی (سرویس گفت‌و‌گو): پرسش‌های زیر بسیار مهم هستند و دلیل اهمیت‌شان را خواهم گفت. بنابراین سعی کنید به آن‌ها پاسخ بدهید: 1- پنج نفر از ثروتمندترین آدم‌های جهان 2- پنج آقای گل جهان 3- پنج برنده جایزه نوبل در سال‌های اخیر 4- پنج موزیسین بزرگ قرن بیستم 5- پنج برنده اسکار سال‌های پیش. می‌دانم نمی‌توانید به همه این سوالات پاسخ بدهید و حتا شاید برای یک پنجم آن‌ها هم جوابی نداشته باشید اما نگران نباشید چون پاسخ به این سوالات اصلا اهمیتی ندارد. چون این نام برندگان نیست که در ذهن ما می‌ماند. آنچه می‌ماند پاسخ به این سوالات است: 1- نام معلم کلاس اول‌تان 2- نام بهترین دوستی که حالا دارید 3- نام کسانی که بیشترین مهربانی را در حق شما کرده یا می‌کنند. 4- نام اولین نفری که عاشقش شدید 5- و نام کسانی که از مصاحبت با آن‌ها لذت می‌برید. پس افرادی که به زندگی شما معنا می‌دهند، ارتباطی با «ترین»ها ندارد. آنها همگی با یک مفهوم در ارتباط‌اند: محبت، صمیمیت و عشق.
اکبر منتجبی (معاون سردبیر): در آستانه فصل سردی قرار گرفته‌ایم. اگرچه ظاهرش بهار است و سبزی را نوید می‌دهد اما باطنش زمستان است و سردی و سوز را برای ما می‌خواهد به ارمغان بیاورد. ما یاد گرفته‌ایم که در زمستان آرام قدم برداریم و هر قدم را محکم‌تر بر زمین بگذاریم تا از حوادث احتمالی آن در امان باشیم. این البته برای زمانی است که همه می‌دانند زمستان است و تکلیف برایشان روشن است. اما وقتی از سِرِ درون فصل بعدی خبر نداریم چه باید بکنیم؟ اکنون با فصلی که در دل، زمستان است و بر چهره با سبزی بهار ما را گول می‌زند چگونه باید تا کرد؟
آیدا پیغامی (سرویس حقوقی): آقا ما خسته‌ایم. شما که گردنت بلنده می‌تونی بگی باهار کدوم وره؟
زهرا جعفرزاده (سرویس جامعه): دل به امید است که گرم می‌شود، بندبند دل را دلخوشی‌های کوچک است که زنده نگه می‌دارد. روزگار، روی خوشی هم دارد، نشانش می‌دهد. می‌آید بهار، باغ دل شکوفه می‌دهد. می‌رود زمستان، ته می‌کشد سردی، خاموشی، اندوه. می‌آید بهار...
به‌ناز مقدسی (سرویس گفت‌و‌گو): آخرین روزهای سال خالی‌ام از حرف! قرارمون سال دیگه همین جا...
سُمیرا زمانی (سرویس هلال): و ما همچنان دوره می‌کنیم، شب را و روز را، هنوز را.
لیلا مهداد (سرویس یک پرسش و چند پاسخ): روزی ما کبوترهایمان را پرواز خواهیم داد و مهربانی، دست زیبایی را خواهد گرفت و من آن روز انتظار می‌کشم، حتی روزی که نباشم.
سعید غلامحسینی (سرویس عکس): بابا دارن ماشین می‌فرستن فضا! قرن بیست و یکه، تو رو حضرت عباس سرزده مهمونی نرید توی عید!
مریم شکرانی (سرویس اقتصادی): سال خوب رو خودمون می‌سازیم. بهتر باشیم برای همدیگه!
بابک جوادزاده (سرویس عکس): ساعت زنگ زده دیگه زنگ نمی‌زنه، چون زنگاشو زده... بهروز وثوق. سوته‌دلان. علی حاتمی
حسام خراسانی (سرویس هلال): بسم‌الله؛ از نو دوباره آغاز می‌کنیم...
مهدی افروزمنش (معاون سردبیر): هيچ چيز برای هیچ کس بدتر از شكنجه زمان نيست.
سیما فراهانی (سرویس حادثه): من به خط و خبری از تو قناعت كردم.
حسین جمشیدی (سرویس ورزشی): بهار، پیام‌آور تعادل است و اینکه در سایه تعادل، زندگی زیبا می‌شود. افراط نكنيم!
یاسمن طاهریان (سرویس جهان): سال جدید، سال سگ. امیدوارم کسی رو سگ نگیره. سگ مشکلات اقتصادی، سگ بیماری، سگ بلایای طبیعی و سگ هار!
پیمان مرادخانی (اداری): به هر روی «زندگی» با همه تلخی و شیرینی‌های خود، می‌گذرد و تنها خاطرات تلخ و شیرین آن باقی می‌ماند. گاهی همین خاطرات خوش گذشته، که بهترین سال‌های عمرت در آن سپری شده، تو را تسکین می‌دهد. اما «تناقض» اینجاست که مگر می‌شود با خیال و خاطره زندگی کرد؟ به قول گابریل گارسیا مارکز: «گذشته چیزی جز دروغ نیست و خاطره هرگز بازگشت ندارد». حالا باز هم سوال است، سوال و سوال! سوال این‌که با اوضاع نابسامان «زندگی»، که وصفش رفت و گزاره‌هایی که می‌گوید: حقیقت تلخ است و بدبینی، قضاوت، تهمت و دروغ، نوعی زرنگی به حساب می‌آید و گذشته هم چیزی جز دروغ و خیال نیست، دل‌ خوش سیری چند؟ و برای ادامه این زندگی که بیشتر به صحنه تئاتر شبیه است چه‌کار باید کرد؟ شاید به قول شاملو: «رقصان می‌گذرم از آستانه اجبار شادمانه و شاکر.»
حامد نجفی (صفحه‌آرایی): ساله 97 داره میاد؟ خب چیزی نیست ایشالا که خیره.
افشین صادقی‌نیا (انفورماتیک): گفتم بوی عیدی... گفت زلزله‌زده‌های کرمانشاه، گفتم بوی توپ... گفت حق و حقوق کارگرها، گفتم بوی کاغذ رنگی... گفت هزار و یک مساله ریز و درشت دیگه، خواستم ادامه بدم و بگم بوی تند ماهی دودی... پرید وسط حرفم و گفت می‌شه امسال دیگه شعار ندیم؟ دیگه حرف نزنیم؟ فقط کار کنیم و کار؟
امیر صادقی‌پناه (سرویس ورزشی): والله ما آمده بودیم «شهروند» که سه ماه کار کنیم و برویم پی زندگی‌مان، خودمان هم نفهمیدیم چطور شد پنج سال! حالا ولی اگر دست خودم باشد، دلم می‌خواهد پنجاه سال دیگر هم شهروندی باشم و با افتخار این را جار می‌زنم.
نیره خادمی (سرویس جامعه): رد می‌شوم از سکوت کاغذها/جمله می‌شوم میان فاصله‌ها/سطر را پیدا نمی‌کنم شاید/گم می‌شوم ساده در صفحه‌ها. حرف می‌شوم در دهان آدم‌ها/طعمه می‌شوم میان وسوسه‌ها/یا یکی مانده است به خط در پایان/فکر می‌شوم در درون جمجمه‌ها(ن.خ)
افشین پوررحیمی (اَدمین شبکه‌های اجتماعی): امیدوارم مسیری که سال جدید در پیش می‌گیرم، در انتها به سعادت و شادی ختم بشه و برای هیچ کس بن‌بستی در انتها وجود نداشته باشه.
شیرین آذرپور (صفحه‌آرایی): بعد از چهار سال کار در روزنامه شهروند، اولین سالیه که خداحافظی‌ها یه جور دیگه شده! البته که مطبوعات کوچیکه و دوباره به هم می‌رسیم، پس به امید دیدار   :)
مریم رضاخواه (سرویس حادثه): سال 96 هم  گذشت. گذشت با همون تعداد شب و روز. همون تعداد طلوع و غروب. لحظات خوشش زود گذشت و لحظات سختش به کندی. هم خندیدیم  و هم گریستیم. حتی آسمان هم  بغض کرد و زمستان بر سرمان آوار شد. سایه روشنی از کل زندگی. هر جور گذشت حالا دیگه زمان بدرقه است. امیدوارم سال 97 تلخی‌هایمان شیرین شود و شیرینی‌هایمان شیرین‌تر.
فاطمه صفری (سرویس یک پرسش و چند پاسخ): سال 96 هم  گذشت، به امید 97 پر از اتفاق‌های خوب.
سهیلا روزبان (سرویس اقتصادی): همه ما آفریده شده‌ایم تا از زیبایی‌ها لذت ببریم و از ناامیدی، ترس، اندوه و غصه دور باشیم. امیدوارم که با هر طلوع خورشید و فرصت دوباره خداوند، شیرینی زندگی در کنار یکدیگر را بیشتر حس کنیم.
حسین قهار (سرویس ورزشی): «مواظب باش سرتو زیر آب نکنن»! به عنوان یک خبرنگار ورزشی امیدوارم تو سال 97 وقتی تلاش می‌کنیم نور به نقاط تاریک بندازیم تا حقایق رو برای مردم شرح بدیم، نزدیکانمون چنین جمله‌ای بهمون نگن! در واقع آرزوم اینه اعتقاد ما مبنی بر اینکه مردم باید همه چیز رو بدونن،‌ هزینه‌ای برامون نداشته باشه.
فروغ فکری (سرویس گزارش): وان مواعید که کردی نرود از یادت.
امین فرج‌پور (گروه فرهنگ و هنر): سال بد/سال باد/سال اشک/سال شک/سال روزهای دراز و استقامت‌های کم/اما.../من زندگی را در سال بد یافتم/من امید را در سال یأس یافتم/مهتابم را در شب/و هنگامی که داشتم خاکستر می‌شدم/گر ‌گرفتم...(احمد شاملو)
مریم نراقی (سرویس فرهنگ و هنر): ما نمی‌‌توانيم دنيا را تغيير بدهیم اما می‌توانیم با تغيير چشم‌اندازمان دنیایمان را عوض کنیم.
نرگس جودکی (سرویس گزارش): زمین چرخی زد و دوباره رسید به خط پایان. پایان سالی که درد داشت. خشکسالی که دوستی‌هاش از دشمنی‌ها کمتر بود. پایان راه اما آغاز دوباره‌ای است برای گردش زمین و آدم‌هاش و خورشیدی که به سیاق همه‌ روزها قرار است بتابد. و ما چاره‌ای جز امیدواری نداریم. امید گشایش در کار همه. پس به امید تغییر فالی بزنیم، بود که قرعه‌ دولت به نام ما افتد.
بهنام افشاری (مولتی مدیا): اگر بخواهم دقیق بگویم، نزدیک به 6 سال است که ارتباط من با جهان مطبوعات فراتر از مخاطب صرف بودن، رفته است. شش سال است که نزدیکترین آدم زندگی‌ام جزوی از خانواده مطبوعات بوده و دوست‌هایی از این دنیای پر سروصدا به دست آورده‌ام، پاک‌تر از آب روان. خودم اما دو ماه است که مستقیماً وارد جهانی شده‌ام که تا پیش از این فقط از نزدیک تماشایش می‌کردم. به شهادت خیلی‌ها شانس آورده‌ام که ورودم به این دنیا از دریچه «شهروند» بوده، روزنامه‌ای زنده و سر حال که حتما سال آینده را برایم پرخاطره خواهد کرد.
الناز محمدی (سرویس جامعه): مِرگانِ «جای خالی سلوچ»، زمستان سختی را که پشت سر گذاشت با این جمله به خودش تسلا داد: «تنها امیدِ فراموشی هست». زمستان سخت و سال پرماجرا و روزهای سپید و سیاه ما هم گذشت؛ بهار آمده و تنها امید برای فراموشی آنچه گذشت، دلیل پررنگی است برای ادامه؛ که «گاه آدم، خودِ آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق می‌جوشد، بی‌آنکه ردش را بشناسی. بی‌آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده.»
حمیدرضاعظیمی (سرویس فرهنگ و هنر): سال نو می‌شود و توهم یا واقعیت هرچه که هست، تغییر سراغمان می‌آید. تغییراتی که اگر درست سراغش برویم، باید در مختصات قد و قواره خودمان باشد. شاید این هنگامه، هنگامه‌ای باشد که باید نشست و فکر کرد. فکر درباره اینکه چه کرده‌ایم و تصور اینکه چه باید انجام دهیم. هرچند معمولاً تصمیماتی که این زمان می‌گیریم، چند روزی داغمان می‌کند و خیلی زود به عرق سرد می‌نشیند. چه خوب که حالا فقط تنها تلاش‌مان این باشد که فقط زود عرق نکنیم.
شهرام زحمتی (انفورماتیک): توی علم آی‌تی با ری‌استارت کردن سیستم، همه آیتم‌های اون سیستم بدون هیچ مشکلی از نو شروع به کار می‌کنن. بهار موقعیه که همه طبیعت ری‌استارت می‌شه و همه از نو با هم و بدون هیچ مشکلی شروع به حرکت می‌کنن. عیدتون مبارک.
محمود محرابی (صفحه‌آرایی): هر سال که می‌گذرد، بیشتر ایمان می‌آورم که زندگی چیزی بیشتر از یک بازی کودکانه نیست. و در این بازی نیازی به جدی بودن نیست.
علی اناری (صفحه آخر): ... و پایان نیست این افسانه را

نظر شما