وجودمبارک امیرمومنان(ع) فرمود:«إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنْفِرُوا»؛ برخيها «تُنَفِّرُوا» هم ضبط کردند. «فَلَا تُنْفِرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْرِ»؛هنگامى که مقدمات نعمتها به شما روى آورد ادامه آن را به واسطه کمى شکرگذارى از خود دور نسازید.(1) فرمود: اگر يک سلسله نعمتي به شما رسيد، اين سلسله ادامه دارد. همين که بخشي از نعمت به شما رسيد، مبادا مغرور بشويد واين را بيجا صرف بکنيد و گرنه آن بقيه سلسله نخواهد آمد. تشبيهي که حضرت کردند، فرمودند اين مرغهاي هوايي را ميبينيد؟ اين مرغها چه در هوا پرواز کنند، چه روي آب بنشينند، فردي از اين مرغها که وقتي روي دريا مينشيند يا روي قلهاي مينشيند يا روي مزرعهاي مينشيند، بقيه اين رمه هم به دنبال او ميآيند. اينها با هم هستند. فرمود: نعمتها مثل سلسله اين پرندههاست؛ اگر چند تا پرنده نعمت به کنار سفره شما آمد، شما ناشکري نکنيد که بقيه برمند! «نَفْر»؛ يعنی کوچ کردن. اين «نَفْر» يک «نَفْر» اخلاقي و اجتماعي است که وجود مبارک حضرت امير بيان کرده است. دو تا «نَفْر» در قرآن کريم بيان شده؛ يک «نَفْر» نظامي ، يک «نَفْر» فرهنگي فقهي؛ آن نفر نظامي همين است که فرمود: (فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِيعاً)(2) در برابر دشمن يا ثُبه ثُبه، گروه گروه حمله کنید؛ یا اگر خطر بيشتر شد يکسره حمله کنيد، يکسره دفاع کنيد.
يک «نَفْر» فرهنگي، فقهي است که در سوره مبارکه «توبه» آمده است: (فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَهًْ مِنْهُمْ طَائِفَهًْ)(3) چرا گروه گروه، به حوزههاي علمي نميروند که فقيه بشوند و برگردند به شهرشان و جامعه خودشان را انذار کنند؟ چون کسي که از يک شهر است، ممکن است مردم آن شهر قدر او را ندانند، ولي اثرش در آن شهر بيش از انسان غريب است. انسان غريب را نميشناسند؛ ولي اين عالِم، اين روحاني که از خود آن شهر است، پدر او، جدّ او همه را ميشناسند سوابق او را ميشناسند، او وقتي سخنراني ميکند يا امامت جمعه يا جماعتي را به عهده دارد حرف او اثربخشتر است؛ لذا فرمود: اينها دسته دسته از شهر و روستا حرکت کنند بيايند در مراکز علمي، وقتي فقيه شدند و عالم شدند و به دستور دين آگاه شدند و عمل کردند، به شهرهاي خودشان برگردند. اين يک «نَفْر» فرهنگي فقهي است که قرآن کريم در قبال آن «نَفْر» نظامي بيان کرده است.
شکر نعمت؛ تداوم بخش بقیه نعمتها
اما اين «نَفْر»ي که وجود مبارک حضرت امير بيان ميکند ميفرمايد: اين سلسله نِعَم، مثل اين دستههاي پرندهاند؛ اين دستههاي پرنده اوّل چند نفر ميآيند اينجا مينشينند، بقيه به دنبال او ميآيند. اگر اينها احساس کردند که اينجا خطر هست، فوراً برميخيزند. وقتي اينها برخاستند، آن دنباله نعمت ادامه ندارد، آنها ديگر نميآيند. فرمود نعمتي که دارد ميآيد؛ حالا يا فرزندان خوب است، يا علم خوب است، يا مال حلال است، نعمتي که دارد ميآيد، شما اينجا ديگر دام ننهيد، اينها را بند نکشيد، اينها را در راه خلاف صرف نکنيد، تا آن ادامه نعمت بيايد. فرمود: يک مقدار نعمتي که به شما رسيد، اين طليعه يک گروه است، شما قدر اين را بدانيد بهجا مصرف کنيد، شکرگزار باشيد تظاهر به نعمت بکنيد، شما حق اينها را ادا کنيد، بقيه سلسله نِعَم ادامه پيدا ميکند.
خدا مرحوم علامه طباطبايي را غريق رحمت کند! فرمود ما چهارده نسل است که روحاني هستيم. اين سلسله نِعَم است. کمتوفيقي نيست که آدم چهارده نسل عالِم بپروراند. اين مخصوص يک گروه خاصي نيست. اگر کسي خدا به او توفيق داد روحاني شد ،درسي خواند، به علم صائب و عمل صالح رسيد، کاری کند که اين نعمت در خاندان او باشد. در فرزندان او، دودمان او، اين نعمت ادامه داشته باشد، چرا حالا ما ناشکري بکنيم که بقيه اين پرندههاي الهي برمند و نيايند!؟ فرمود:اگرکمتر شکرگزاري بکنيد، بقيه اين قافله ميرمند و نميآيند.
شکر نعمت، عامل پیشرفت انسان
فرمود: «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّی يَكُونَ الْحَتْفُ فِيالتَّدْبِيرِ»؛حوادث و امور، تسلیم تقدیرهاست تا آنجا که گاه مرگ انسان در تدبیر (و هوشیارى او) است.(4)؛ ما بندگان خدا هستيم، همه امور را ذات اقدس اله آفريد و همه را هم او دارد اداره ميکند. وظيفه ما در برابر نعمت الهي شکر است. اين تعبيرات نوراني حضرت، بيانات لطفآميز آن حضرت است. اما آن بيان نوراني امام سجاد(ع) در اوّلين دعای صحیفه سجادیه گذشته از اينکه تعبيرات ادبي را به همراه دارد، يک مطلب عقلي را تفهيم ميکند. شما اين دعاي نوراني امام سجاد در اين اوّلين دعاي صحيفه سجاديه را ملاحظه بفرماييد، عرض ميکند خدايا! همه نعمتها از شماست، يک؛ راه شکر اين نعمت را به ما آموختي، دو؛ و شکر نعمت سهم تعيينکنندهاي در پيشرفت ما دارد، سه؛ اگر راه شکر را نياموخته بودي و انسانها شکر نميکردند، «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّهًْ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّهًِْ» ، در چنين صورتي از حدود انسانيت به مرز بهيميت تنزل
مييافتند. ببينيد اين دعاست. دعاي صحيفه سجاديه مثل خطبه نهجالبلاغه کلمات عميق عقلي را به همراه دارد. انسان را معرفي ميکند؛ يعني انسان حيوان ناطق نيست، انسان «حيوانٌ ناطقٌ حامد» است. حضرت عرض ميکند خدايا! اگر شکر را جامعه بشري نميآموخت و شکر نميکرد، ديگر انسان نبود، فقط حيواني بود که حرف ميزد. اگر شکر نباشد، «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّهًْ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّهًِْ» که فرمودي: (أُولئِكَ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر!).(5)
جنبه حیوانی انسان، یک حقیقت، نه تحقیر
تعبيرات روايي ائمه، مثل تعبيرات قرآن اهانت نيست، تحقير نيست، اينها تحقيق است. اينکه فرمود: (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً؛آنها مانند چهارپایانند بلکه بسی گمراهترند،)(6) ظاهر آن تحقير است؛ ولي اين چنين نيست، تحقيق است؛ يعني واقعاً اين حيوان است. سه، چهار تا راه دارد که انسان به اين آيه دسترسي پيدا کند: يا چشم باطن پيدا کند تا باطن اينها را ببيند که چه هستند؟ يا نظير آنچه را که براي امام سجاد و امام باقر(ع) در صحنه عرفات «مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيج» چقدر حاجى كم و سر و صدا زياد است، (7) و اينها پيش آمد اينها به اصحابشان نشان دادند، آن برکت برسد باطن افراد را ببينند! يا حرف ائمه(عليهم السلام) را گوش ميدهد که باطن بعضيها حيواناست! يا چند روز صبر کند بعد از مرگ معلوم ميشود که چه کسي به صورت انسان محشور ميشود و چه کسي به صورت حيوان. اين تحقير صِرف نيست، (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) تحقيق است. اين بيان نوراني
امام سجاد اين است که اگر کسي در کنار سفره خدا بنشيند؛ اين نعمتها فرق نميکند، چه نعمتهاي ظاهري باشد مثل غذا و لباس و مانند آن، چه نعمت حقيقي باشد مثل چشم و گوش. اگر کسي اين نعمت را بيجا مصرف کرده است: از محدوده انسانیت به محدوده حیوانیت تنزل میکند.
اينجا هم وجود مبارک حضرت فرمود در خيلي از موارد است که انسان برنامهريزي ميکند؛ اما نميداند که در تدبير چه کسی هست. همه امور به اين نيست که انسان فکر بکند، به ما گفتند فکر بکنيد؛ ولي در آغاز بگوييد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»؛(8)بگوييد خدايا به نام تو من اين کار را شروع ميکنم. آن وقت اگر مشکلی باشد، خدا وسيله فراهم میکند که آن مشکل پيش نمیآيد، يا در درون انسان «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِم وَ نَقْضِ الْهِمَم» خداوند را بهوسیله بَرهم خوردن تصمیمها و نقض ارادهها شناختم؛(9)در حيطه تصميمگيری انسان اثر میگذارد، انسان از عزم خود برمیگردد، بعد معلوم میشود خوب شد اين کار را نکرد يا در بيرون اثر میگذارد، جلوی آن مانع را میگيرد. فرمود تقدير الهی قويتر از تدبير ماست. گوشهای از کارها به تدبير ما وابسته است، قسمت مهم آن به تقدير الهی وابسته است؛ لذا اگر ذات اقدس اله مصلحت نبود يا در درون ما مانع ايجاد میکند که میشود: «عَرَفْتُ اللهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِم وَ نَقْضِ الْهِمَم»؛ يا در بيرون مانع ايجاد میکند که «وَ كَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَيْتَه وَ كَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَه»؛ چه بسیار از لغزشها که مرا نگاه داشتى و چه بسیار ناپسندها که از من دور کردى؛ که در دعای نورانی «کميل» فرمود. اگر ما اينچنين باشيم، موحدانه بينديشيم، يا از دو طرف ما را حفظ میکند يا لاأقل از يک طرف؛ يعنی يا هم از درون و هم از بيرون ما را حفظ میکند يا از «احد الطرفين» ما را حفظ میکند.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب ، قم؛ 10/12/96
مرکز اطلاعرسانی اسرا
____________________
1. نهجالبلاغه صبحي صالح، حکمت14. 2. نساء، 71. 3. توبه، 122. 4.نهجالبلاغه صبحي صالح، حکمت 15 5. اعراف، 179. 6. فرقان، 44. 7. مناقب آل أبي طالب (ابن شهرآشوب) ج4، ص184. 8. وسائلالشيعه، ج7، ص170. 9. نهجالبلاغه صبحي صالح، حکمت250.
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.
∎
يک «نَفْر» فرهنگي، فقهي است که در سوره مبارکه «توبه» آمده است: (فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَهًْ مِنْهُمْ طَائِفَهًْ)(3) چرا گروه گروه، به حوزههاي علمي نميروند که فقيه بشوند و برگردند به شهرشان و جامعه خودشان را انذار کنند؟ چون کسي که از يک شهر است، ممکن است مردم آن شهر قدر او را ندانند، ولي اثرش در آن شهر بيش از انسان غريب است. انسان غريب را نميشناسند؛ ولي اين عالِم، اين روحاني که از خود آن شهر است، پدر او، جدّ او همه را ميشناسند سوابق او را ميشناسند، او وقتي سخنراني ميکند يا امامت جمعه يا جماعتي را به عهده دارد حرف او اثربخشتر است؛ لذا فرمود: اينها دسته دسته از شهر و روستا حرکت کنند بيايند در مراکز علمي، وقتي فقيه شدند و عالم شدند و به دستور دين آگاه شدند و عمل کردند، به شهرهاي خودشان برگردند. اين يک «نَفْر» فرهنگي فقهي است که قرآن کريم در قبال آن «نَفْر» نظامي بيان کرده است.
شکر نعمت؛ تداوم بخش بقیه نعمتها
اما اين «نَفْر»ي که وجود مبارک حضرت امير بيان ميکند ميفرمايد: اين سلسله نِعَم، مثل اين دستههاي پرندهاند؛ اين دستههاي پرنده اوّل چند نفر ميآيند اينجا مينشينند، بقيه به دنبال او ميآيند. اگر اينها احساس کردند که اينجا خطر هست، فوراً برميخيزند. وقتي اينها برخاستند، آن دنباله نعمت ادامه ندارد، آنها ديگر نميآيند. فرمود نعمتي که دارد ميآيد؛ حالا يا فرزندان خوب است، يا علم خوب است، يا مال حلال است، نعمتي که دارد ميآيد، شما اينجا ديگر دام ننهيد، اينها را بند نکشيد، اينها را در راه خلاف صرف نکنيد، تا آن ادامه نعمت بيايد. فرمود: يک مقدار نعمتي که به شما رسيد، اين طليعه يک گروه است، شما قدر اين را بدانيد بهجا مصرف کنيد، شکرگزار باشيد تظاهر به نعمت بکنيد، شما حق اينها را ادا کنيد، بقيه سلسله نِعَم ادامه پيدا ميکند.
خدا مرحوم علامه طباطبايي را غريق رحمت کند! فرمود ما چهارده نسل است که روحاني هستيم. اين سلسله نِعَم است. کمتوفيقي نيست که آدم چهارده نسل عالِم بپروراند. اين مخصوص يک گروه خاصي نيست. اگر کسي خدا به او توفيق داد روحاني شد ،درسي خواند، به علم صائب و عمل صالح رسيد، کاری کند که اين نعمت در خاندان او باشد. در فرزندان او، دودمان او، اين نعمت ادامه داشته باشد، چرا حالا ما ناشکري بکنيم که بقيه اين پرندههاي الهي برمند و نيايند!؟ فرمود:اگرکمتر شکرگزاري بکنيد، بقيه اين قافله ميرمند و نميآيند.
شکر نعمت، عامل پیشرفت انسان
فرمود: «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِيرِ حَتَّی يَكُونَ الْحَتْفُ فِيالتَّدْبِيرِ»؛حوادث و امور، تسلیم تقدیرهاست تا آنجا که گاه مرگ انسان در تدبیر (و هوشیارى او) است.(4)؛ ما بندگان خدا هستيم، همه امور را ذات اقدس اله آفريد و همه را هم او دارد اداره ميکند. وظيفه ما در برابر نعمت الهي شکر است. اين تعبيرات نوراني حضرت، بيانات لطفآميز آن حضرت است. اما آن بيان نوراني امام سجاد(ع) در اوّلين دعای صحیفه سجادیه گذشته از اينکه تعبيرات ادبي را به همراه دارد، يک مطلب عقلي را تفهيم ميکند. شما اين دعاي نوراني امام سجاد در اين اوّلين دعاي صحيفه سجاديه را ملاحظه بفرماييد، عرض ميکند خدايا! همه نعمتها از شماست، يک؛ راه شکر اين نعمت را به ما آموختي، دو؛ و شکر نعمت سهم تعيينکنندهاي در پيشرفت ما دارد، سه؛ اگر راه شکر را نياموخته بودي و انسانها شکر نميکردند، «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّهًْ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّهًِْ» ، در چنين صورتي از حدود انسانيت به مرز بهيميت تنزل
مييافتند. ببينيد اين دعاست. دعاي صحيفه سجاديه مثل خطبه نهجالبلاغه کلمات عميق عقلي را به همراه دارد. انسان را معرفي ميکند؛ يعني انسان حيوان ناطق نيست، انسان «حيوانٌ ناطقٌ حامد» است. حضرت عرض ميکند خدايا! اگر شکر را جامعه بشري نميآموخت و شکر نميکرد، ديگر انسان نبود، فقط حيواني بود که حرف ميزد. اگر شکر نباشد، «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّهًْ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّهًِْ» که فرمودي: (أُولئِكَ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر!).(5)
جنبه حیوانی انسان، یک حقیقت، نه تحقیر
تعبيرات روايي ائمه، مثل تعبيرات قرآن اهانت نيست، تحقير نيست، اينها تحقيق است. اينکه فرمود: (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً؛آنها مانند چهارپایانند بلکه بسی گمراهترند،)(6) ظاهر آن تحقير است؛ ولي اين چنين نيست، تحقيق است؛ يعني واقعاً اين حيوان است. سه، چهار تا راه دارد که انسان به اين آيه دسترسي پيدا کند: يا چشم باطن پيدا کند تا باطن اينها را ببيند که چه هستند؟ يا نظير آنچه را که براي امام سجاد و امام باقر(ع) در صحنه عرفات «مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيج» چقدر حاجى كم و سر و صدا زياد است، (7) و اينها پيش آمد اينها به اصحابشان نشان دادند، آن برکت برسد باطن افراد را ببينند! يا حرف ائمه(عليهم السلام) را گوش ميدهد که باطن بعضيها حيواناست! يا چند روز صبر کند بعد از مرگ معلوم ميشود که چه کسي به صورت انسان محشور ميشود و چه کسي به صورت حيوان. اين تحقير صِرف نيست، (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) تحقيق است. اين بيان نوراني
امام سجاد اين است که اگر کسي در کنار سفره خدا بنشيند؛ اين نعمتها فرق نميکند، چه نعمتهاي ظاهري باشد مثل غذا و لباس و مانند آن، چه نعمت حقيقي باشد مثل چشم و گوش. اگر کسي اين نعمت را بيجا مصرف کرده است: از محدوده انسانیت به محدوده حیوانیت تنزل میکند.
اينجا هم وجود مبارک حضرت فرمود در خيلي از موارد است که انسان برنامهريزي ميکند؛ اما نميداند که در تدبير چه کسی هست. همه امور به اين نيست که انسان فکر بکند، به ما گفتند فکر بکنيد؛ ولي در آغاز بگوييد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»؛(8)بگوييد خدايا به نام تو من اين کار را شروع ميکنم. آن وقت اگر مشکلی باشد، خدا وسيله فراهم میکند که آن مشکل پيش نمیآيد، يا در درون انسان «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِم وَ نَقْضِ الْهِمَم» خداوند را بهوسیله بَرهم خوردن تصمیمها و نقض ارادهها شناختم؛(9)در حيطه تصميمگيری انسان اثر میگذارد، انسان از عزم خود برمیگردد، بعد معلوم میشود خوب شد اين کار را نکرد يا در بيرون اثر میگذارد، جلوی آن مانع را میگيرد. فرمود تقدير الهی قويتر از تدبير ماست. گوشهای از کارها به تدبير ما وابسته است، قسمت مهم آن به تقدير الهی وابسته است؛ لذا اگر ذات اقدس اله مصلحت نبود يا در درون ما مانع ايجاد میکند که میشود: «عَرَفْتُ اللهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِم وَ نَقْضِ الْهِمَم»؛ يا در بيرون مانع ايجاد میکند که «وَ كَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَيْتَه وَ كَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَه»؛ چه بسیار از لغزشها که مرا نگاه داشتى و چه بسیار ناپسندها که از من دور کردى؛ که در دعای نورانی «کميل» فرمود. اگر ما اينچنين باشيم، موحدانه بينديشيم، يا از دو طرف ما را حفظ میکند يا لاأقل از يک طرف؛ يعنی يا هم از درون و هم از بيرون ما را حفظ میکند يا از «احد الطرفين» ما را حفظ میکند.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان و طلاب ، قم؛ 10/12/96
مرکز اطلاعرسانی اسرا
____________________
1. نهجالبلاغه صبحي صالح، حکمت14. 2. نساء، 71. 3. توبه، 122. 4.نهجالبلاغه صبحي صالح، حکمت 15 5. اعراف، 179. 6. فرقان، 44. 7. مناقب آل أبي طالب (ابن شهرآشوب) ج4، ص184. 8. وسائلالشيعه، ج7، ص170. 9. نهجالبلاغه صبحي صالح، حکمت250.
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.
نظر شما