شناسهٔ خبر: 24618497 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

به بهانه‌ی سالروز درگذشت آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی

واکاوی ابعاد اختلافات مصدق و آیت‌الله کاشانی

کاشانی بعدها در اظهار نظری در مورد مصدق گفته بود: «تا کنون هیچ دولتی به اندازه‌ی دولت دکتر مصدق به این کشور خدمت نکرده، ولی افسوس که در اواخر اطرافیان او را منحرف نمودند.»

صاحب‌خبر -

«ماجرای نهضت ملی ایران را که تقریباً از سال 1329 و از ماجرای خلع ید شروع شد باید تقریباً وابسته به مرحوم آیت الله کاشانی دانست. این یک حقیقتی است در باب نهضت ملی در سال‌های 29، 30 و 31 که نهضت ملی که منتهی به حکومت مصدق شد و 2 یا 3 سال یک فصل جدید و بسیار مهمی در جامعه‌ی ما به وجود آورد؛ این نهضت یک نهضت ماهیتاً دینی و اسلامی بود. این یک نکته است که متأسفانه در همه‌ی تحلیل‌هایی که از نهضت ملی می‌شود مسکوت ماند و نخواستند از او اسم به میان بیاورند.»[1]

در قسمت اول این مقاله به صورت تفصیلی به تحلیل دو خط فکری حاکم بر نهضت ملی نفت در ایران پرداختیم؛ جریان ملی با رهبری دکتر مصدق و جریان مذهبی به زعامت آیت الله کاشانی.در مقدمه سعی شد تا با ارایه‌ی شناسنامه‌ای از خصوصیات و عقاید این دو شخصیت، موارد تفاهم و تفاوت آن‌ها را ذکر کنیم که مهم‌ترین آن‌ها هم‌نظر بودن در وجود دشمنی مشترک و استعماری به نام انگلستان و ضرورت حذف آن بود. از طرف دیگر اختلاف در مبانی و هدف نهایی با توجه به شخصیت و اعتقادات این دو از بارزترین موارد تفاوت آن‌ها شمرده شد.حال با توجه به آنچه ذکر شد، در قسمت دوم این مقاله به صورت مصداقی و موردی به بررسی نوع تعامل مصدق با کاشانی خواهیم پرداخت.
 
به نظر نگارنده، برای درک بهتر موضوع لازم است حیات سیاسی مصدق را به دو بخش تقسیم کنیم و در هر بخش با مشخص کردن شاخصه‌های آن دوره به نقد رابطه‌ی جریان ملی و جریان مذهبی و نقش هر کدام در این نهضت بپردازیم.

بخش اول: دوران نمایندگی و مبارزه برای ملی کردن نفت

بسیاری از تاریخ نگاران و اساتید از این دوره (1302 تا 1330) با عنوان دوران شکوفایی مصدق یاد کرده‌اند. چرا که مصدق در این دوران به عنوان یک نماینده‌ی مردمی و مسلمان با تمایل‌های دموکراتیک با نطق‌ها و طرح‌های خود در کنار هم قطارانش و با حمایت شخص آیت الله کاشانی به مبارزه با استعمار پرداخت. هر چند در همین دوره هم بسیار محافظه کارانه عمل می‌کرد و هر وقت به مجلس راه نمی‌یافت یا اوضاع را مساعد نمی‌دید، ناگزیر به احمد آباد هجرت می‌کرد. لغو امتیازهای نفتی، مبارزه با تفویض اختیار به دولت و برگزاری انتخابات آزاد از مهم‌ترین شعارهای مصدق در این دوران بود، اگر چه وقتی بر رکاب قدرت پا نهاد، این شعارها را به کلی فراموش کرد.

اولین باری که در انتخابات شرکت کرد، مربوط به دوره‌ی اول مجلس شورای ملی بود که نماینده‌ی اشراف و اعیان اصفهان شده بود ولی نتوانست وارد مجلس شود.[2] از 1302 تا 1304 نماینده‌ی مجلس پنجم شد. مخالفت با تصویب ماده واحده‌ی انقراض قاجار و واگذاری موقت حکومت به رضاخان از مهم‌ترین کارهای اوست. البته نه به خاطر مخالفت با حکومت پهلوی بلکه با تمجید از رضاخان اعتقاد داشت که او با این خدماتی که کرده، توانایی‌هایی دارد که اگر لباس پادشاهی بر تن کند، این مملکت از خدمات وی محروم خواهد شد.[3]

1305تا 1307 نماینده‌ی مجلس ششم بود. مخالفت با واگذاری اختیارات به وزیر عدلیه، نقطه‌ی عطف این دوره است. مصدق در این دوره با «مدرس» همراه بود ولی از وی حمایت چندانی نکرد و در جایی که می‌توانست مؤثر واقع شود در مقابل تبعید و اعدام مدرس سکوت اختیار کرد. مصدق به مجلس هفتم راه نیافت، این دوران آغاز عزلت و کناره گیری از سیاست است تا مجلس چهاردهم یعنی اسفند 1322 تا 1324 که زمان بازگشت مصدق به صحنه‌ی سیاسی می‌باشد. در واقع شروع همکاری مصدق با کاشانی به صورت وسیع از همین دوره می‌باشد.
 
البته آیت الله کاشانی در این ایام در زندان انگلیس‌ها به سر می‌برد اما با صدور اعلامیه‌ها مردم را به مبارزه با مزدوران استعمارگر دعوت می‌کرد. با تلاش مصدق و هم فکرانش طرح تحریم امتیاز نفت در آذر 1323 به تصویب رسید که در این قانون مذاکره در مورد امتیاز نفت به خارجی‌ها ممنوع شد. این طرح در جریان لغو مذاکره با «کافتارادزه» سفیر شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال مطرح شد، البته گفته می‌شود این طرح متعلق به سیدضیا، رقیب مصدق بوده[4] اما مصدق با جلب نظر و اجازه از رهبران شوروی آن را مطرح کرده که همین نشان دهنده‌ی رفتار محافظه کارانه و مصلحت جویانه‌ی مصدق است. جالب اینجاست که یک روز بعد «رحیمیان» نماینده‌ی چپ‌گرای مجلس برای تلافی طرح مشابهی جهت لغو امتیاز نفتی کشورهای غربی (انگلستان) آماده کرد که مصدق از امضای آن امتناع کرد به بهانه‌ی این که نمی‌توان قرار داد را یک طرفه ملغی کرد.[5]

با دخالت‌ها و تدابیر «قوام»، نخست وزیر وقت، مصدق در دوره‌ی پانزدهم موفق نشد به مجلس راه یابد. آیت الله کاشانی نیز که ماهیت قوام را به خوبی درک کرده بود و از وابستگی او به انگلیس مطلع بود، به مخالفت با دولت وی برخواست و به همین جهت مجدد بازداشت شد و یک سال در تبعید به سر برد. کاشانی بعد از آزادی نیز به علت دعوت مردم به تظاهرات برضد نخست وزیری «هژیر» یکی دیگر از نوکران استعمار و درخواست لغو امتیاز نفت شرکت انگلیسی به دستور او و به بهانه‌ی دخالت در ترور شاه (بهمن 1327) به لبنان تبعید شد. او در تبعیدگاه بیروت نیز از آنچه که در ایران مى‌گذشت، غافل نبود و در اعلامیه‌هایش خطاب به ملت ایران و نمایندگان مجلس، آنان را به وظایفشان توجه مى‌داد. البته مصدق در این زمان در احمد آباد به زراعت مشغول بود و حتی با وجود اصرار اعضای جبهه‌ی ملی حاضر به موضع‌گیری صریح و مخالفت با قرارداد نفتی «گس- گلشاییان» نشد.[6]

انتخابات مجلس شانزدهم با دخالت هژیر، وزیر دربار با تقلب گسترده برگزار شد. مصدق به همراه عده‌ای در دربار تحصن کردند که بی‌نتیجه ماند. آیت الله کاشانی نیز با صدور اعلامیه از لبنان مردم را به مبارزه با هژیر فرا می‌خواند. ترور هژیر توسط «سید حسین امامی» عضو فداییان اسلام که منجر به ابطال انتخابات گردید یکی از مهم‌ترین تعامل‌های جبهه‌ی ملی با نیروهای مذهبی است. فداییان اسلام به رهبری شهید «نواب صفوی» با سفارش و حمایت کاشانی به عنوان بازوی اجرایی به کمک نهضت آمد و در پی اقدام شجاعانه‌ی آن‌ها در حذف هژیر، انتخابات مجدد در بهمن 1328 برگزار شد که مصدق نماینده‌ی اول تهران شد و به مجلس راه یافت.
 
بی شک ورود مصدق و بسیاری از نمایندگان جبهه‌ی ملی به مجلس شانزدهم مرهون این ایفای نقش فداییان اسلام بود.[7] پس از تشکیل مجلس شانزدهم، «منصور الملک»، نخست وزیر وقت ایران با فرستادن تلگراف از آیت الله کاشانى عذرخواهى کرد و خواستار بازگشت وى به ایران شد و او در روز 20 خرداد 1329 به وطنش بازگشت.

کاشانی بعد از بازگشت به ایران اعلامیه‌ای صادر کرد که توسط مصدق که دوباره در کسوت نمایندگی مجلس شانزدهم حاضر شده بود در صحن مجلس قرائت شد. طرح شعار «نفت ایران متعلق به ملت ایران» در این اعلامیه بود که جرقه‌ای شد برای شعله ور شدن نهضتی به نام ملی شدن صنعت نفت.[8] بعد از منصور الملک، سپهبد «رزم آرا» به منظور تمدید و توسعه‌ی امتیاز نفت جنوب (قرارداد گس- گلشاییان) در 5 تیر 1329 به مقام نخست وزیرى رسید.
 
روحانى مجاهد که هدف روى کار آمدن رزم آرا را دریافته بود، با نخست وزیر به مخالفت برخاست و مردم و نمایندگان را از نقشه‌ی شوم دشمن آگاه کرد. به دنبال مخالفت وى با رزم آرا، بازار تهران به حال تعطیل درآمد و هزاران نفر در میدان بهارستان اجتماع کرده تا از ورود او به مجلس جلوگیری کنند. در 11 اسفند 1329 نیز فداییان اسلام نیز با همکاری «سازمان مسلمانان مجاهد» ارگان وابسته به آیت الله کاشانی به رهبری «شمس قنات آبادی» در حمایت از کاشانی برای ملی کردن نفت و مخالفت با رزم آرا تجمع عظیمی را در مسجد شاه فراهم کردند.[9]
 
 رزم آرا ملی شدن نفت را بزرگ‌ترین خیانت می‌دانست. مأموریت‌های او تصویب لایحه‌ی قرارداد گس-گلشاییان و لایحه‌ی تشکیل انجمن‌های ایالتی و ولایتی برای تجزیه‌ی کشور بود که با مخالفت کاشانی مواجه گردید. کارشکنی‌های او و طرفدارانش در مجلس، کار را بر مصدق و پیشبرد نهضت سخت کرده بود. در نهایت جبهه‌ی ملی از آیت الله کاشانی و فداییان اسلام درخواست کرد تا رزم آرا را به عنوان مانع اصلی در راه ملی شدن نفت حذف کنند.[10] سرانجام بعد از کسب تکلیف از کاشانی و به شرط اجرای احکام اسلامی توسط جبهه‌ی ملی، شهید «خلیل طهماسبی» در 16 اسفند رزم آرا را به هلاکت رساند و بزرگ‌ترین مانع را از میان برد. بعدها کاشانی وی را منجی ملت لقب داد و قتل رزم آرا را واجب دانست و خواستار آزادی وی شد. به روایت اسناد تاریخی از سر راه برداشتن رزم آرا توسط فداییان اسلام و با حمایت کاشانی نقطه‌ی عطف نهضت نفت است زیرا که مأموریت رزم آرا از همان ابتدا تقابل با نهضت بود.
فردای آن روز، تاریخ 17 اسفند، کمیسیون نفت پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در سراسر کشور پذیرفت و طرح آن را تقدیم مجلس کرد. یک روز بعد کاشانی برای تسریع در تصویب این طرح و جلوگیری از نفوذ اجانب و هم‌چنین اعلام انزجار از انگلستان، مردم را به تجمع در میدان بهارستان دعوت کرد. پس از ترور رزم آرا هیچ کس جرأت مقاومت در برابر نهضت مردمی ملى شدن صنعت نفت را نداشت.
 
در فاصله‌ای کوتاه با توجه به فضای حاکم بر جامعه و دربار و با تلاش عده‌ای از نمایندگان مجلس، در 24 اسفند 1339، طرح ملى شدن صنعت نفت در مجلس شوراى ملى به تصویب رسید و در 29 اسفند همان سال از تصویب مجلس سنا نیز گذشت و به این ترتیب در اثر تلاش و فداکارى مردم به رهبرى آیت الله کاشانى یکى از آرزوهاى ملت ستم دیده‌ی ایران، به ثمر نشست. کاشانی آن قدر در حفظ این آرمان جدی بود که حتی مصدق و خودش را نیز در این انقلاب مصون نمی‌دانست و گفته بود: «اگر همین آقای مصدق هم از قانون ملی شدن نفت انحراف حاصل کند، پشتیبانی مردم را به کلی از دست می‌دهد و ممکن است دچار سرنوشت رزم آرا شود و حتی خود من...»[11]

همان طور که از نظر گذشت، نیروهای مذهبی به رهبری کاشانی در این دوره، دوش به دوش نیروهای ملی با به صحنه آوردن مردم مسلمان به مبارزه با استعمار پرداختند. در حالی که مبارزه‌های نیروهای ملی به ویژه مصدق در صحن مجلس و مطبوعات در جریان بود، مردم کوچه و بازار بدون هیچ چشم داشتی و با سلاح ایمان، به دعوت رهبران مذهبی خود در حساس‌ترین لحظه‌ها وارد صحنه می‌شدند و جان خود را در این راه به خطر می‌انداختند.

بخش دوم: نخست وزیری و قدرت طلبی

«حسین علاء» که پس از رزم آرا به نخست وزیرى رسیده بود، بیش از 2 ماه دوام نیاورد. بعد از استعفاى علاء، در اردیبهشت 1330، مصدق با استفاده از جریان ملی شدن نفت و حمایت‌های بی دریغ کاشانی در این راه بدون مشورت با وی، نخست وزیری را پذیرفت. آیت الله کاشانى در حمایت از او اعلام داشت که دست وى را در انتخاب وزیران باز خواهد گذاشت و هیچ گونه دخالتى در این باره نخواهد کرد.
 
یکی از نکات جالب توجه، حمایت فداییان اسلام از نخست وزیری مصدق است. هنگامی که کاشانی نظر به نخست وزیری «باقر کاظمی» از دیگر اعضای جبهه‌ی ملی داشت، اما مصدق 14 روز بعد از نخست وزیری دستور بازداشت «نواب» را صادر کرد.[12] مصدق به خلیل طهماسبی که برای آزادی نواب نزد وی رفته بود، گفت: «اگر نواب از دخالت در امور سیاسی پرهیز کند و به مسجد و محراب خود بازگردد، آزاد خواهد شد.» که این اظهار نظر نشانگر نگاه واقعی مصدق به حضور روحانیت در عرصه‌ی سیاسی است.

کاشانی براى پشتیبانى از دولت تازه تأسیس دکتر مصدق در برابر کار شکنى‌ها و تهدیدهاى انگلستان مردم را به اجتماع در میدان بهارستان فراخواند و طى پیامى که براى اجتماع کنندگان فرستاد، آنان را نسبت به کارشکنی‌هاى انگلیس و هم‌دستى آمریکا با وى، آگاه کرد.[13]

زمانی که دولت مصدق برای تأمین کمبود بودجه‌ی دولت اقدام به فروختن اوراق قرضه‌ی عمومی کرد، کاشانی از مردم درخواست نمود تا نسبت به خرید اوراق قرضه‌ی ملی اقدام کنند. آیت‌الله کاشانی در پیامی خطاب به مردم آن‌ها را به خرید اوراق تشویق کرد و گفت: «امروز است آن روزی که جهاد شما باید با بذل مال به عمل آید. خریداری اوراق قرضه بر ذمه‌ی آحاد ملت مسلمان است.»[14] هم‌چنین آیت الله کاشانی به بازاریانی که از سال 1325 مالیات پرداخت نکرده بودند درخواست کرد جهت کمک به دولت به پرداخت آن اقدام کنند.[15] این حمایت‌های مالی و اقتصادی کاشانی از دولت تازه تأسیس مصدق در حالی بود که همان‌طور که ذکر شد، مدتی بعد قانون منع مسکرات به بهانه‌ی کسب سود اقتصادی برای دولت اجرا نشد که این امر نیز یکی از عوامل اختلاف کاشانی با مصدق بود.[16]

پس از تهدید دولت مصدق از سوى استعمار مبنى بر دخالت نظامى و گسیل داشتن 4 هزار چتر باز و حرکت ناوهاى جنگى به طرف سواحل ایران، روحانی مجاهد سخن به میان آورد و گفت اگر انگلیسی‌ها به خاک ایران تجاوز کنند، خوزستان را براى آن‌ها به جهنم تبدیل مى‌کند. نقطه‌ی عطف زندگی سیاسی کاشانی و تعامل وی با مصدق را می‌توان در 30 تیر 1331 جست‌وجو کرد. دکتر مصدق در 25 تیر 1331 نسبت به در اختیار گرفتن وزارت جنگ (که به دست شاه بود) با شاه اختلاف پیدا کرد و به دنبال آن بدون این که مجلس یا کسى دیگر را در جریان قرار دهد، استعفا داد.
 
شاه به دستور انگلستان، «احمد قوام» را به عنوان نخست وزیر معرفى کرد. قوام براى کنترل اوضاع به تهدید مردم دست زد تا استعمار را در برگرداندن منافع از دست رفته‌اش یارى دهد. کاشانی که به خوبی از این توطئه با خبر شده بود به مخالف با دربار و قوام پرداخت و با نامه‌ای به دربار خواستار ادامه‌ی نخست‌وزیری دکتر مصدق شد. قوام، «علی امینی» را برای جلب نظرش راجع به دولت خود نزد کاشانی فرستاد که کاشانی پاسخ می‌دهد: «به قوام بگو تا دکتر مصدق هست کسی نمی‌تواند نخست وزیر شود.» این مجاهد مسلمان در مقابله با قوام و تهدید انگلیس و دربار می‌گوید: «اگر کار سخت شود، خودم حاضرم کفن بپوشم.»

آیت الله ضمن دعوت مردم به راهپیمایی علیه دولت قوام، در روز 30 تیر طی بیانیه‌ای اعلام کرد که اگر لازم شود کفن پوش راه می‌افتد. او در پیامی خطاب به شاه گفت: «به اعلی حضرت بگویید اگر بی درنگ دکتر مصدق بر سر کار بر نگردد شخصاً به خیابان خواهم رفت و دهانه‌ی تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم مستقیماً متوجه دربار خواهم کرد.»[17]

به دنبال انتشار این اعلامیه، مردم براى مبارزه به صحنه آمدند و قوام در شب 29 تیره ماه 1331 حکم دستگیرى کاشانی را صادر کرد اما هنگامی که مأمورین دولتی برای بازداشت آیت الله کاشانی به منزل وی رفتند، با انبوه جمعیت مردم مبارز که به حمایت از رهبرشان آمده بودند، مواجه شدند. کاشانی طی مصاحبه‌ای روی کار آمدن قوام را کار انگلیسی‌ها دانست و تهدید کرد او باید تا 48 ساعت دیگر استعفا دهد. پس از این مصاحبه، مردم با هجوم یکپارچه و جانفشانى بسیار، در کم‌تر از 20 ساعت دولت قوام را ساقط کردند و نخست وزیرى‌اش 4 روز بیش‌تر طول نکشید. به این ترتیب دکتر مصدق بعد از 5 روز خانه نشینى و انزوا، دوباره به نخست وزیرى رسید.

بعدها یکی دیگر از اختلافات مصدق با کاشانی مسأله‌ی تسامح مصدق در تنبیه متجاوزین به مردم در قیام 30 تیر بود که آیت الله کاشانی قول مجازات عاملان آن را به مردم داده بود. اشخاصی مانند قوام، سرلشکر کوپال، سرلشکر علوی مقدم و... البته قوام در مجلس محکوم شد اما به خاطر رابطه‌ی نسبی که با مصدق داشت به دستور مصدق وی را به خانه‌اش بازگرداندند و برایش محافظ گذاشتند.[18] 25 آبان 1330 در مدت نبودن مصدق و سفر وی به آمریکا برای دفاع از حقوق مردم ایران عده‌ای از مخالفان مصدق با راهنمایی انگلستان با ایجاد تشنج و ناآرامی سعی در برهم زدن فضای جامعه را داشتند که کاشانی باز هم با درک به موقع این توطئه، به حمایت از مصدق پرداخت و برای خنثی کردن این حرکات علیه نهضت ملی از مردم خواست برای حمایت از مصدق تظاهرات کنند.[19]

مصدق بعد از رسیدن به نخست وزیری با انتخاب اشخاص نشان‌دار و بد سابقه برای پست‌های مهم و وزارت تعجب همگان حتی هم قطارانش در جبهه‌ی ملی را برانگیخت. کاشانی برای جلوگیری از ایجاد هرگونه اختلاف و انحراف در مسیر نهضت با حمایت از مصدق اعلام کرد دست وی را در انتخاب همکارانش باز خواهد گذاشت. اما جنجالی‌ترین انتصاب وی، «متین دفتری» داماد و برادر زاده‌اش بود که متهم به جاسوسی برای آلمان‌ها و انگلیسی‌ها بود و اسناد آن نیز در خانه‌ی «سدان» یافت شده بود. کاشانی در عین حمایت‌های خود بارها به مصدق گوش زد کرده بود که نباید افرادی را که سابقه‌ی بد دارند، مصدر کارها نمود.[20]

مصدق در سفر خود به آمریکا، متین دفتری را نیز به همراه خود برده بود که به شدت مورد اعتراض نمایندگان و مردم قرار گرفت که کاشانی با صدور اعلامیه‌ای مردم را دعوت به آرامش و دعا برای پیروزی مصدق کرد زیرا نتیجه‌ی نهضت برایش مهم‌تر بود.[21] اما مصدق بی‌اعتنا به این اخطارها هم‌چنان رابطه را در انتصاب‌های خود لحاظ می‌نمود که همین امر به خصوص اعتماد بیش از حد به افرادی چون متین دفتری یکی از عوامل مهم در کودتای 28 مرداد 1332 شد.

به نظر نگارنده، مهم‌ترین عامل ایجاد شکاف بین مصدق و کاشانی و حتی مردم، مسأله‌ی معروف به لایحه‌ی اختیارات بود. مصدق که با شعارهای دموکراتیک وارد مجلس شده بود و خود در دوران نمایندگی‌اش همواره از مخالفان تفویض اختیارات به دولت‌ها بود، بعد از این که به قدرت رسید، با تنظیم لوایح برای کسب اختیارات بیش‌تر به بهانه‌ی اجرای قانون ملی شدن نفت و اصلاح امور یکی از مهم‌ترین اصول دموکراسی یعنی بحث تفکیک قوا را به راحتی خدشه دار کرد. او در مجلس همواره برای آزادی انتخابات تلاش می‌کرد اما وقتی به قدرت رسید، دو دوره‌ی 6 ماهه و یک ساله اختیارات قانون‌گذاری را در دست گرفت و در انتخابات مجلس هفدهم نیز به بدترین نحو دخالت نمود که نشانگر تنزل مصدق از یک مبارز به یک قدرت طلب بود.

لایحه‌ی اختیارات و تمدید آن توسط مصدق اعتراض عده‌ای را در پی داشت که آن‌ها نیز از کانال کاشانی برای ابراز این اعتراض اقدام کردند و کاشانی نیز با استناد به قوانین و اصول آن را خلاف دموکراسی و قانون دانست. آیت الله با نامه‌ای به مجلس در تاریخ 28 دی 1331 به عنوان رییس مجلس، آشکارا با لایحه مخالفت کرد و آن را موجب تعطیلی مشروطه و ناقض قانون اساسی دانست. او در نامه‌ای به مصدق از وی خواست از مطالبات غیر قانونی خود دست بردارد که مصدق با پاسخی غیر اخلاقی وی را از دخالت در امور نهی کرد. اما مصدق که تاب کوچک‌ترین انتقادها را نیز نداشت، شروع به تهدید مخالفین لایحه‌ی اختیارات کرد و خطاب به آن‌ها گفت: «هر کس بخواهد مخالفتی با لایحه کند لجن‌مالش خواهم کرد.» حمله به آیت الله کاشانی و ترور شخصیتی وی نیز در پی همین اظهار نظر مصدق بود.[22]

در جریان دخالت دولت و جبهه‌ی ملی در انتخابات مجلس هفدهم و اعتراض مردم و نمایندگان شایعاتی مبنی بر ایجاد اختلاف بین مصدق و کاشانی مطرح شد که کاشانی با وجود تمام ناملایماتی که از سوی مصدق و اطرافیانش بر وی تحمیل شده بود با صدور بیانیه‌ای، شایعه‌ی این اختلاف را کار اجانب دانست و از مصدق حمایت کرد.[23] برخورد غیر دموکراتیک مصدق با مخالفان تا جایی پیش رفت که درخواست رد اعتبار نامه‌ی نمایندگان مخالف وی در مجلس هفدهم را از نمایندگان جبهه‌ی ملی کرد و در نهایت موضوع انحلال این مجلس با طرح دولت و خروج و استعفای نمایندگان حامی مصدق از مجلس به نتیجه رسید.

به رفراندوم گذاشتن طرح انحلال مجلس (12/5/1332) توسط مصدق با مخالفت شدید کاشانی همراه شد زیرا کاشانی آن را بر خلاف قانون اساسی می‌دانست. اما در نهایت نمایندگان جبهه‌ی ملی با از ریاست انداختن کاشانی و جانشینی دکتر «معظمی» و استعفای نزدیک به 50 نفر از نمایندگان جبهه‌ی ملی، شرایط را برای انحلال مجلس فراهم کردند. کاشانی با رفراندوم دکتر مصدق شدیداً به مخالفت برخاست و گفت: «شرکت در رفراندوم خانه برانداز که با نقشه‌ی اجانب طرح ریزی شده، مبغوض حضرت ولی عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) و حرام است.» البته مردم در انتخابات شرکت کردند و با اکثریت آرا رأی به انحلال مجلس دادند.[24]

مصدقی که روزی با حمایت مردم و علما از آزادی و استقلال و حقوق ملت سخن می‌گفت، حال با در اختیار گرفتن شاهرگ قدرت، عنان از کف داده بود و همان‌طور که خودش می‌گفت به لجن مال کردن مخالفشان پرداخت. آیت الله کاشانی که در تمام این مدت با حمایت‌های بی دریغ خود از مصدق، وی را در رسیدن به آرمان‌ها و آمال‌هایش همراهی می‌کرد، حال به عنوان یک مخالف سرسخت در مقابل زیاده خواهی‌های مصدق قامت آراسته بود و تحمل این واقعیت برای مصدق و هوادارانش بسیار دشوار بود. دشمنان فرصت طلب هم که از ابتدا به دنبال حذف رهبری دینی به نام کاشانی بودند از این موقعیت کمال استفاده را بردند و به ترور شخصیت وی پرداختند، یعنی همان کاری که یک دهه پیش از آن با مدرس کردند.
 
کار به جایی رسیده بود که روزنامه‌ها و طرفداران مصدق، کاشانی را عامل اجنبی و انگلیسی معرفی می‌کردند. کاریکاتور او را می‌کشیدند با پرچم انگلیس دور عمامه‌ی او و بی‌شرمی را به جایی رساندند که می‌گفتند او اصلاً مسلمان نیست. مصدق که در تمام این دوران وام دار کاشانی بود، در مقابل این بی‌حرمتی‌ها سکوت می‌کرد. آیت الله نیز برای حفظ نهضت سکوت اختیار کرده بود و در جایی هم که عکس خودش را در روزنامه دید و به مصدق گله کرد با جوابی نا امید کننده مواجه شد: «آقا روزنامه مال ملت است!»[25] شهید «محلاتی» در خاطرات خود اشاره می‌کند که عکس کاشانی را بر گردن سگی می‌انداختند و در شهر می‌چرخاندند که امام خمینی با شنیدن این خبر فرمودند: «دیگر خدا صبر نخواهد کرد.»[26]
در نهایت کاشانی طی نامه‌ای در تاریخ 15 تیر 1332 به اشتباه خود در حمایت از مصدق اعتراف کرد و گفت فریب تزویر و دورویی او را خورده است و مصدق را «یاغی طاغی» خطاب کرد.[27] کاشانی نبرد خود با مصدق را «جدال برای بقای حقیقت اسلام و حفظ قانون اساسی و مشروطیت ایران دانست.» این اظهار نظر کاشانی به کام طرفداران مصدق خوش نیامد تا جایی که او را دشمن و مانعی بر سر راه خود می‌دانستند و با کمال بی شرمی با همراهی توده‌ای‌های ضد دین، شب هنگام به خانه‌ی آیت الله هجوم بردند، سبب قتل و جرح عده‌ای شدند.[28]

کاشانی بعدها در اظهار نظری در مورد مصدق گفته بود: «تا کنون هیچ دولتی به اندازه‌ی دولت دکتر مصدق به این کشور خدمت نکرده، ولی افسوس که در اواخر اطرافیان او را منحرف نمودند.»[29] حتی خود اطرافیان مصدق نیز به انحراف مصدق اذعان نموده‌اند. «احمد ملکی» از مؤسسین جبهه‌ی ملی در مورد مصدق می‌گوید: «مصدق واقعاً دارای یک روح خود خواهی و دیکتاتوری بود و به هیچ وجه طاقت نداشت که عقیده‌ای برخلاف عقیده و نظریه‌ی او در کارها حکم فرما شود.»[30] اما کاشانی به عنوان رهبر و هم‌رزمی دلسوز تا آخرین لحظه‌ها سعی کرد مصدق را از لجن زاری که خود در آن گرفتار شده بود، نجات دهد. او یک شب قبل از کودتا نیز با ارسال نامه‌ای به مصدق پرده از این توطئه برداشت اما توهمی که مصدق در آن غوطه ور شده بود، مانع از درک واقعیت‌ها توسط وی می‌شد.

کاشانی در این نامه به دو اشتباه مصدق اشاره می‌کند، اول انحلال مجلس که با شعارهای دموکراتیک مصدق سازگار نبود و دوم اخراج زاهدی از مجلس که کاشانی سعی در حفظ و محار او در این سال‌ها داشت.[31] اما جواب مغرورانه‌ی مصدق به این نامه نشانه‌ی اوج بی درایتی و کج فهمی او از اوضاع و احوال حاکم است: «اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم.»[32] البته بر عملکرد کاشانی در این دوره نیز انتقادهایی وارد است که مهم‌ترین آن‌ها اعتماد بیش از حد به نیروهای غیرمذهبی و قبول ریاست مجلس در دوره‌ی هفدهم به اعتراف خود اوست. اما نکته‌ی مهم در این برگ از تاریخ، نتیجه‌ی مجاهدت‌های آیت الله کاشانی است که منجر به قطع سلطه‌ی قدرت‌های استعماری و آزادی از استبداد و هم‌چنین بقای روحانیت سیاسی که در زمان رضاخان رو به اضمحلال بود، شد.(*)

پی‌نوشت‌ها:

1. مقام معظم رهبری آیت الله خامنه‌ای ـ روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، 30/4/63
2. انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص142
3. دکتر مصدق و نطق‌های تاریخی او، حسین مکی، ص 46 تا 52
4. سیاست موازنه‌ی منفی در مجلس چهاردهم، حسین کی استوان، ص188
5. پیشین، ص 222
6. حسینیان، پیشین، ص108
7. همان، ص 160
8. مجموعه‌ای از مکتوبات و سخنرانی‌های آیت الله کاشانی، محمد دهنوی، ج1، ص 71
9. سید مجتبی نواب صفوی، سید حسین خوش نیت، ص 52
10. همان، ص51
11. روزنامه‌ی اطلاعات 21/5/1330
12. خاطرات سید محمد واحدی، مجله‌ی خواندنی‌ها، شماره‌ی 20، سال 16
13. روزنامه‌ی شاهد، 30/2/1330
14. روزنامه‌ی باختر امروز، 2/10/1330
15. حسینیان، پیشین، ص 172
16. روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن نفت، انتشارات دارالفکر، ص29
17. همان، ص155
18. یادداشت‌های سیاسی در وقایع 30 تیر، حسن ارسنجانی، ص26
19. دهنوی، پیشین، ج2، ص 44
20. حسینیان، پیشین، ص240
21. دهنوی، پیشین، ص28
22. مجاهد، آیت الله کاشانی و نامه‌ی مهندس حسیبی، ص 22
23. هفته نامه‌ی باختر امروز، 30/11/1330
24. اطلاعات، 10 مرداد 1332
25. روزنامه‌ی شورش، 06/04/1332
26. خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، ص 28
27. روزنامه‌ی کیهان، 17/4/1332
28. حسینیان، پیشین، ص 248
29. روحانی مبارز سید ابوالقاسم کاشانی، ج2، ص 638
30. تاریخچه‌‌ی جبهه‌ی ملی، احمد ملکی، ص 14
31. حسینیان، پیشین، ص 323
32. پیشین، ص327
 
منابع:
1. انقلاب اسلامی، روح اله حسینیان، ج2، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387
2. مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، محمدعلی همایون کاتوزیان، نشر مرکز،1372
3. صحیفه‌ی نور، امام خمینی، مرکز نشر آثار حضرت امام خمینی
4. زندگینامه مصدق السلطنه، بهمن اسماعیلی
5. مجموعه‌ای از مکتوبات و سخنرانی‌های آیت الله کاشانی، محمد دهنوی، ج1، چاپ پخش
6. مصدق و نطق‌های تاریخی او، حسین مکی، نشر جاوید، 1358
7. کتاب سیاه، حسین مکی، نشر ناشر، 1362
8. سیاست موازنه‌ی منفی در مجلس چهاردهم، حسین کی استوان
9. یادداشت‌های سیاسی در وقایع 30 تیر، حسن ارسنجانی
 
حمیدرضا حاجی اسفندیاری: پژوهشگر

 پایگاه برهان

انتهای متن/

نظر شما