مقوله محیط زیست در دنیای جدید از مهمترین و مشروعترین روشهای اعمال قدرت توسط نظام سلطه در عصر جدید تلقی میشود. همانطور که مفهوم «استعمار» و ایجاد عمران بهانهای شد تا دولتهای صاحب قدرت در قرنهای 19 و 20 به چپاول ثروت کشورها و ملل دیگر بپردازند در دنیای امروز نیز محیط زیست همین خاصیت را پیدا کرده است. همچون مفهوم و ارزش استعمار، محیط زیست نیز «کلمه حقی» است که از آن «اراده باطل» شده است. پس از آنکه در طول بیش از نیم قرن گذشته اندیشمندان و دانشوران بزرگ جهان درباره آثار مخرب تمدن جدید و صنعت نوین هشدار دادند و گفتند که چگونه تکنولوژی و صنعت مدرن بلای جان بشریت شده است و انواع آلایندهها آینده بشریت را تهدید میکنند، به تدریج مسئله محیط زیست به یک ارزش و موضوع مهم در محافل مختلف اجتماعی تبدیل شد. از سوی دیگر این موضوع به دلیل مقبولیت عامی که یافته بود میتوانست پوشش مناسبی برای سیاستهای سلطهجویانه دولتهای استعماری قرار گیرد.
محیط زیست استعداد و پتانسیل زیادی دارد تا دولتهای استعماری در ذیل آن به پیگیری اهداف خود برای اعمال قدرت در کشورهای دیگر بپردازند. از این جهت ما با دو مقوله مواجهیم: یک. مسئله و بحران واقعی محیط زیست 2. پروپاگاندا و عملیات روانی جهانی محیط زیست. مقوله دوم نه تنها کمکی به محیط زیست و حل مسائل آن نمیکند بلکه برعکس در جهت تخریب محیط زیست در زیر چرخهای ماشین استعمار عمل میکند. از این منظر مقوله محیط زیست نیز از مقولاتی همچون حقوق بشر است که در قرن 21 به صورت ابزار فشار دولتهای استعماری علیه دولتها و کشورهای دیگر درآمده است. استفاده از این روش گرچه در دوران جنگ سرد نیز وجود داشت اما پس از فروپاشی بلوک شرق و در جهان تک قطبی که آمریکا آن را به سوی نظم نوین جهانی سوق میدهد اهمیت مضاعف یافته و به سلاحی کاربردی ارتقا پیدا کرده است. طبیعی است که قدرت تا جای ممکن نباید لخت و عریان اعمال شود. هر قدرتی که در پوشش مفاهیم ارزشمند اعمال شود از نفوذ و پایایی بیشتری برخوردار است. این موضوع در عصر ارتباطات که مردم اخبار و رویدادها را از رسانهها پیگیری میکنند اهمیت بیشتری خواهد داشت. از اینجاست که میتوان نقش موضوعاتی چون حقوق بشر، محیط زیست و فرهنگ را در روابط قدرت بینالمللی مورد تحلیل قرار داد.
دولتهای استعماری برای اعمال نفوذ و سلطه خود در عصر پسامدرنیستی امروز ترجیح میدهند افزون بر روشهای خشونتآمیز گذشته همچون جنگ از روشهای جدیدتری که با شرایط امروز سازگاری دارد نیز بهره ببرند. به این منظور آنها برای محدود کردن فرآیند تصمیمگیری در دولتهای مختلف اقدام به راهاندازی سازمانهای مردم نهاد بینالمللی کردهاند که تشکیلات مرکزی آن در آمریکا و تعدادی از کشورهای همسو با نظام سلطه است. این سازمانها شعبات خود را در کشورهای دیگر میگسترانند و در این فرآیند، هم به جمعآوری اطلاعات از مناطق و حوزههای مختلف کشورهای نفوذکرده میپردازند و هم بهعنوان یک نهاد مردمی مستقل که ارزشهای والا و اخلاقی را پیگیری میکند خود را به عنوان نهادهای ملی و بعضاً «منجی» معرفی میکنند تا از این طریق مطالبات خود را بر دولتهای آن کشورها تحمیل کنند.
در میان سازمانهای مردمنهاد استعماری سازمانهای محیط زیستی از شرایطی برخوردارند که امتیاز خاصی به آنها میبخشد. این سازمانها به دلیل آنکه هدف خود را محیط زیست تعریف میکنند میتوانند به این بهانه در مناطق مختلفی از یک کشور و دور از چشم سازمانهای امنیتی پایگاه و ایستگاههای مختلف خود را دایر کنند. اهمیت این موضوع زمانی افزایش مییابد که بدانیم شناسایی آن مناطق نیز کاملاً هدفمند و طراحی شده است. یعنی از طریق سازمانهای اطلاعاتی کشورهایی چون آمریکا این مناطق شناسایی میشود تا این سازمانها پایگاه خود را مستقر سازند. اکنون روشن است که این تشکیلاتی که در پوشش محیط زیست فعال شده میتواند در جهت سیاستهای مختلفی به کار گرفته شود. این موضوع میتواند از جمعآوری اطلاعات ژن گیاهان و پوشش زیستی منطقه تا مسائل استراتژیک متغیر و متفاوت باشد. این نفوذ در واقع در کنار نفوذ در «مرکز»، نفوذ در «پیرامون» را هم هدف قرار داده است.
اگر بخواهیم درباره این موضوع کمی جزئیتر سخن بگوییم باید گفت که مسئله «بحران آب» در همین سیاست میگنجد. در اینجا نیز ما با دو مفهوم مواجهیم: الف. مسئله کمبود آب و ضرورت مدیریت در آن و ب. تبلیغات و عملیات روانی گسترده با اهداف ضدامنیتی. حدود شش سال است که تبلیغات گستردهای از سوی رسانههای غربی درباره «بحران آب» مطرح میشود. استمرار این پروپاگاندا تا جایی است که مسئولان ایرانی پیش از برجام مطرح میکنند که «آب» ما نیز در گرو حکمرانان جهانی است، یعنی همانهایی که «حکمرانی آب» را نیز در سر میپرورانند. استعمار نوین برای اعمال قدرت خود از روشهای جدیدی بهره میبرد؛ نظم نوین جهانی حتی به ایجاد مناطق جدید و از جمله خاورمیانه جدید با نقشهای دیگر میاندیشد. همه اینها روبروی هم بدانجا انجامید که نظام سلطه تلاش کند مدیریت آب را به دست گیرد تا از این طریق، هم بر کشورها اعمال نفوذ کند و هم به واسطه آن نقشه جدیدی برای جهان بکشد. لذا مسئله بحران آب را میتوان اینگونه فهمید که نظام سلطه در پی حکمرانی بر منابع آب در جهان است و با بازی با آب تلاش دارد نبض جهان را در دست بگیرد. از این جهت بخشی از این بحران بیش از آنکه به مسائل طبیعی بازگردد به سیاستهای طراحی شده دولتهای سلطهجو باز میگردد که میخواهند شیوه نوینی از اعمال قدرت و حکمرانی بر جهان را بیازمایند. آنها از این موضوع در پی آن هستند تا برای ایجاد نارضایتیهای شهری، استانی و درگیریهای ایالتی بهره بگیرند. سیاستهای جمعیتی از اهداف دیگر این پروژه است تا افراد را از مناطقی به مناطق دیگر کوچ دهند و از این جهت مراحل بعدی سیاست خود را پیش برند. امروز کار به جایی رسیده است که حتی پایگاه رسمی اداره کل حفاظت محیط زیست تهران از «جنگی که به زودی راه خواهد افتاد» سخن میگوید! جنگی که اگر خوب تحلیل کنیم میبینیم که لزوماً بین ایران و غیرایران نیست، بلکه بین ایرانی و ایرانی است!
با فهم این سیاست معلوم است که همان سازمانهای مردم نهاد صوری در حوزه محیطزیست هستند که این نقش را برعهده دارند. این سازمانها که تشکیلات مرکزی آنها در آمریکا قرار دارد با فعالیت در طول سالهای متمادی به تدریج مسئلهای چون آب و محیطزیست را به سبک دلخواه دولتهای غربی در کشور به صورت یک بحران بزرگ جلوه میدهند تا در نهایت خود را هم به عنوان ناجیان این بحران به جامعه معرفی سازند. در اینجاست که در آینه، خود را قهرمانهای آیندهای میبینند که به خیال خود میتوانند سهم خوبی از قدرت رسمی را در آینده به دست آورند!
روشن است که پرداختن به مسئله «محیطزیست و روابط قدرت» در عصر جدید به منزله کذب تلقی کردن مشکلات محیط زیستی که جوامع صنعتی بزرگترین عاملان آن هستند نیست. مسئله اولاً شناختن ابعاد جدیدی از نفوذ و اعمال قدرت در قرن 21 است و ثانیاً تأکید بر این است که حتی در اینجا نیز نیاز به سازمانهای مطمئن و متعلق به جوانان متعهد و متخصص ایرانی است. یعنی همانطور که در حوزه سلولهای بنیادی و انرژی هستهای همین جوانان دستاورهایی را برای کشور به ارمغان آوردند در موضوعات دیگر و از جمله محیطزیست نیز باید همین تدابیر را به کار گرفت. ثالثاً همین پروژهها به ما هشدار و انذار میدهد که عالم دانش عالم بیطرفی نیست و دانش بیجهت وجود ندارد. اینجاست که مییابیم حتی زمینشناسی و جغرافیا نیز تا چه اندازه میتوانند در خدمت منافع ملی یا علیه آن بهکار گرفته شوند.
کاظم ابراهیمی
∎
محیط زیست استعداد و پتانسیل زیادی دارد تا دولتهای استعماری در ذیل آن به پیگیری اهداف خود برای اعمال قدرت در کشورهای دیگر بپردازند. از این جهت ما با دو مقوله مواجهیم: یک. مسئله و بحران واقعی محیط زیست 2. پروپاگاندا و عملیات روانی جهانی محیط زیست. مقوله دوم نه تنها کمکی به محیط زیست و حل مسائل آن نمیکند بلکه برعکس در جهت تخریب محیط زیست در زیر چرخهای ماشین استعمار عمل میکند. از این منظر مقوله محیط زیست نیز از مقولاتی همچون حقوق بشر است که در قرن 21 به صورت ابزار فشار دولتهای استعماری علیه دولتها و کشورهای دیگر درآمده است. استفاده از این روش گرچه در دوران جنگ سرد نیز وجود داشت اما پس از فروپاشی بلوک شرق و در جهان تک قطبی که آمریکا آن را به سوی نظم نوین جهانی سوق میدهد اهمیت مضاعف یافته و به سلاحی کاربردی ارتقا پیدا کرده است. طبیعی است که قدرت تا جای ممکن نباید لخت و عریان اعمال شود. هر قدرتی که در پوشش مفاهیم ارزشمند اعمال شود از نفوذ و پایایی بیشتری برخوردار است. این موضوع در عصر ارتباطات که مردم اخبار و رویدادها را از رسانهها پیگیری میکنند اهمیت بیشتری خواهد داشت. از اینجاست که میتوان نقش موضوعاتی چون حقوق بشر، محیط زیست و فرهنگ را در روابط قدرت بینالمللی مورد تحلیل قرار داد.
دولتهای استعماری برای اعمال نفوذ و سلطه خود در عصر پسامدرنیستی امروز ترجیح میدهند افزون بر روشهای خشونتآمیز گذشته همچون جنگ از روشهای جدیدتری که با شرایط امروز سازگاری دارد نیز بهره ببرند. به این منظور آنها برای محدود کردن فرآیند تصمیمگیری در دولتهای مختلف اقدام به راهاندازی سازمانهای مردم نهاد بینالمللی کردهاند که تشکیلات مرکزی آن در آمریکا و تعدادی از کشورهای همسو با نظام سلطه است. این سازمانها شعبات خود را در کشورهای دیگر میگسترانند و در این فرآیند، هم به جمعآوری اطلاعات از مناطق و حوزههای مختلف کشورهای نفوذکرده میپردازند و هم بهعنوان یک نهاد مردمی مستقل که ارزشهای والا و اخلاقی را پیگیری میکند خود را به عنوان نهادهای ملی و بعضاً «منجی» معرفی میکنند تا از این طریق مطالبات خود را بر دولتهای آن کشورها تحمیل کنند.
در میان سازمانهای مردمنهاد استعماری سازمانهای محیط زیستی از شرایطی برخوردارند که امتیاز خاصی به آنها میبخشد. این سازمانها به دلیل آنکه هدف خود را محیط زیست تعریف میکنند میتوانند به این بهانه در مناطق مختلفی از یک کشور و دور از چشم سازمانهای امنیتی پایگاه و ایستگاههای مختلف خود را دایر کنند. اهمیت این موضوع زمانی افزایش مییابد که بدانیم شناسایی آن مناطق نیز کاملاً هدفمند و طراحی شده است. یعنی از طریق سازمانهای اطلاعاتی کشورهایی چون آمریکا این مناطق شناسایی میشود تا این سازمانها پایگاه خود را مستقر سازند. اکنون روشن است که این تشکیلاتی که در پوشش محیط زیست فعال شده میتواند در جهت سیاستهای مختلفی به کار گرفته شود. این موضوع میتواند از جمعآوری اطلاعات ژن گیاهان و پوشش زیستی منطقه تا مسائل استراتژیک متغیر و متفاوت باشد. این نفوذ در واقع در کنار نفوذ در «مرکز»، نفوذ در «پیرامون» را هم هدف قرار داده است.
اگر بخواهیم درباره این موضوع کمی جزئیتر سخن بگوییم باید گفت که مسئله «بحران آب» در همین سیاست میگنجد. در اینجا نیز ما با دو مفهوم مواجهیم: الف. مسئله کمبود آب و ضرورت مدیریت در آن و ب. تبلیغات و عملیات روانی گسترده با اهداف ضدامنیتی. حدود شش سال است که تبلیغات گستردهای از سوی رسانههای غربی درباره «بحران آب» مطرح میشود. استمرار این پروپاگاندا تا جایی است که مسئولان ایرانی پیش از برجام مطرح میکنند که «آب» ما نیز در گرو حکمرانان جهانی است، یعنی همانهایی که «حکمرانی آب» را نیز در سر میپرورانند. استعمار نوین برای اعمال قدرت خود از روشهای جدیدی بهره میبرد؛ نظم نوین جهانی حتی به ایجاد مناطق جدید و از جمله خاورمیانه جدید با نقشهای دیگر میاندیشد. همه اینها روبروی هم بدانجا انجامید که نظام سلطه تلاش کند مدیریت آب را به دست گیرد تا از این طریق، هم بر کشورها اعمال نفوذ کند و هم به واسطه آن نقشه جدیدی برای جهان بکشد. لذا مسئله بحران آب را میتوان اینگونه فهمید که نظام سلطه در پی حکمرانی بر منابع آب در جهان است و با بازی با آب تلاش دارد نبض جهان را در دست بگیرد. از این جهت بخشی از این بحران بیش از آنکه به مسائل طبیعی بازگردد به سیاستهای طراحی شده دولتهای سلطهجو باز میگردد که میخواهند شیوه نوینی از اعمال قدرت و حکمرانی بر جهان را بیازمایند. آنها از این موضوع در پی آن هستند تا برای ایجاد نارضایتیهای شهری، استانی و درگیریهای ایالتی بهره بگیرند. سیاستهای جمعیتی از اهداف دیگر این پروژه است تا افراد را از مناطقی به مناطق دیگر کوچ دهند و از این جهت مراحل بعدی سیاست خود را پیش برند. امروز کار به جایی رسیده است که حتی پایگاه رسمی اداره کل حفاظت محیط زیست تهران از «جنگی که به زودی راه خواهد افتاد» سخن میگوید! جنگی که اگر خوب تحلیل کنیم میبینیم که لزوماً بین ایران و غیرایران نیست، بلکه بین ایرانی و ایرانی است!
با فهم این سیاست معلوم است که همان سازمانهای مردم نهاد صوری در حوزه محیطزیست هستند که این نقش را برعهده دارند. این سازمانها که تشکیلات مرکزی آنها در آمریکا قرار دارد با فعالیت در طول سالهای متمادی به تدریج مسئلهای چون آب و محیطزیست را به سبک دلخواه دولتهای غربی در کشور به صورت یک بحران بزرگ جلوه میدهند تا در نهایت خود را هم به عنوان ناجیان این بحران به جامعه معرفی سازند. در اینجاست که در آینه، خود را قهرمانهای آیندهای میبینند که به خیال خود میتوانند سهم خوبی از قدرت رسمی را در آینده به دست آورند!
روشن است که پرداختن به مسئله «محیطزیست و روابط قدرت» در عصر جدید به منزله کذب تلقی کردن مشکلات محیط زیستی که جوامع صنعتی بزرگترین عاملان آن هستند نیست. مسئله اولاً شناختن ابعاد جدیدی از نفوذ و اعمال قدرت در قرن 21 است و ثانیاً تأکید بر این است که حتی در اینجا نیز نیاز به سازمانهای مطمئن و متعلق به جوانان متعهد و متخصص ایرانی است. یعنی همانطور که در حوزه سلولهای بنیادی و انرژی هستهای همین جوانان دستاورهایی را برای کشور به ارمغان آوردند در موضوعات دیگر و از جمله محیطزیست نیز باید همین تدابیر را به کار گرفت. ثالثاً همین پروژهها به ما هشدار و انذار میدهد که عالم دانش عالم بیطرفی نیست و دانش بیجهت وجود ندارد. اینجاست که مییابیم حتی زمینشناسی و جغرافیا نیز تا چه اندازه میتوانند در خدمت منافع ملی یا علیه آن بهکار گرفته شوند.
کاظم ابراهیمی
نظر شما