علی نعیمی: دنیا یهجاییه شبیه کوچه سرخپوستها؛ کوچه ارباب جمشید.
پر از سیاهی لشکرهایی که ادعا میکنند هر شب با نقش اولها شام میخورن و همیشه تو کیفشون یه عالمه عکس مونتاژ شده دارن! مینشینند روبهروی تو در آن کافه مخروبه با آن صندلی لهستانیهای زهوار دررفته که صدای جیرجیر پایههای آن حسابی روی اعصاب است و از کیف چرمی پوست پوست شدهشان چند عکس قدیمی درمیآورند. مانند زن زیبارویی که در دوران پیری دیگر توان گذشته را ندارد و عکسهای جوانیاش را مدام در آن آلبوم قدیمی با آن طرح گل سرخ روی جلدش ورق میزند و دنبال نشانهای است تا گذشته را دیرتر از یاد ببرد. ما نسل زندگی گلخانهای هستیم. نسلی که تو سرمای زمستون توت فرنگی و آلبالو میخوره و تو تابستون پرتقال و لبو. عشقهایمان هم همینقدر کال و مستعد جوانمرگیاند، چون دوست داریم چیزی را که وقتش نرسیده بخوریم. ما نسل پیتزاییم و حوصله جا افتادن قورمه سبزی را نداریم. عشقهای ما ریشههاش تو آب رشد کردند. نیاز به مراقبت دارند. نور محبت که بهشون نتابه جوانمرگ میشن. فرصت پیدا نمیکنن که به خاک برسن و ریشه محکم کنن. وقتی ندانیم با ریشهای که ضعیف است و با هر شرری از پای درمیآید چگونه رفتار کنیم با جسمی روبهرو هستیم که زنده است اما در باطن مرده. روح آسیبپذیرترین عضو بدن است که زخمهایش را هیچ کس نمیبیند.ای کاش دستههای تمام تبرها و شمشیرها و کاردها تا همیشه میشکست تا قلبی و روحی آسیب نبیند از زبانی تند و زخم زبان و نامرادی.
نظر شما