محمد فاضلی / عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی: ما ملت شریف ایران را بیشتر اهل شعر و شاعری دانستهاند، اما زمانهای شده که بهتر است حساب و کتاب کنیم. حساب کردن با این وضعی که در مدرسههای ما ریاضی درس میدهند شاید کمی برای مردم سخت شده باشد.
من میخواهم فرمولهای سادهای برای حساب کردن و معنا دادن به اعداد بیان کنم و در پایان از آن نتایجی بگیرم که تصور میکنم بهطورقطع اگر به آنها توجه کنیم مملکت باید به گونه دیگری اداره شود. فرض میکنیم جمعیت ایران ۸۰میلیون نفر است. اگر پروژهای با هزینه یک میلیارد تومان اجرا شود، یعنی هر ایرانی ۱۲.۵ تومان در آن سهم دارد. این بدان معناست که هر ایرانی در پروژه ۱۰ میلیارد تومانی ۱۲۵ تومان، در پروژه ۱۰۰ میلیارد تومانی ۱۲۵۰ تومان، در پروژه ۱۰۰۰ میلیارد تومانی ۱۲۵۰۰ تومان، در پروژه ۵ هزار میلیارد تومانی ۶۲۵۰۰ تومان و در پروژه ۱۰ هزار میلیارد تومانی ۱۲۵۰۰۰ تومان سهم دارد. چرا این اعداد را اینگونه حساب کنیم؟ زیرا اغلب ما مردم هیچ تصوری از یک میلیارد تومان پول نداریم. ثروت اکثریتی از مردم جامعه ما به یک میلیارد تومان نمیرسد و درآمدهای ماهانه اکثریتی از مردم چندصدهزار تومان (یا کمتر) تا ۲، ۳ میلیون تومان است. این اکثریت اعداد بزرگ را میشنوند و حیرت میکنند، اما معنای دقیق آنها را نمیدانند و تصور دقیقی از آن بهدست نمیآورند. اگر اعداد بزرگ به واحد «هزینه به ازای هر نفر» تبدیل شود، بیشتر افراد جامعه تصور بهتری بهدست میآورند. اگر اعداد یادشده را در ذهن داشته باشیم، هر وقت گفته شود فلان پروژه به ارزش ۱۰۰۰ میلیارد تومان در حال اجراست، پیش از اینکه توجه کنیم این بزرگترین پروژه در نوع خود در خاورمیانه هست یا نیست، میپرسیم به ازای ۱۲۵۰۰ تومانی که از سهم من از منابع کشور برای ساخت این پروژه هزینه شده، چه چیزی عاید کشور شده است؟ این آغاز پرسشهای مهمتری است از جمله این پرسشها: آیا این بهترین راه هزینه کردن ۱۲۵۰۰ تومان سهم هر ایرانی در یک پروژه بوده است؟
آیا میشد این پروژه ارزانتر اجرا و بهطورمثال ۶۲۵۰ تومان از سهم من صرف آن میشد؟ آیا این میزان هزینه صرفشده سودآور است و با درآمدش جبران میشود؟ آیا میشد ۱۲۵۰۰ تومان را صرف پروژه دیگری کرد که برای کشور، خودم و نسلهای آینده بهتر باشد؟
اینگونه محاسبات برای درک بزرگی خسارتهایی که آلودگی هوا، هدررفت انرژی، تخریب محیطزیست و... به هر یک از ما میزند نیز کاربرد دارد. ما مردم بهطور معمول این پرسشها را درباره پروژههای بزرگ نمیپرسیم زیرا بر منابع مالی این پروژهها احساس مالکیت نداریم و بهراحتی از کنار خبر بهرهبرداری از یک پروژه ۱۰هزار میلیارد تومانی میگذریم، در حالی که سهم ما در این پروژه ۱۲۵ هزار تومان است و اگر بخواهیم از جیب خودمان یک پیراهن ۱۲۵هزار تومانی بخریم، ۱۰ بار راسته بازار را بالا و پایین میرویم تا شاید ۵ درصد ارزانتر بخریم و صد بار هم میپرسیم اگر با این پول یک شلوار بخرم بهتر نیست؟ نتیجه این نوع نگریستن به اعداد بزرگ چیست؟ حداقلش این است که وقتی به ما گفته میشود قرار است یک بزرگراه با اعتبار ۳هزار میلیارد تومان، یک نیروگاه با اعتبار ۵هزار میلیارد تومان، چند خط انتقال آب با اعتبار ۶، ۱۵ یا ۳۰ هزار میلیارد تومان، ساخته شود، نگاهمان را از روی صفحه موبایلمان برمیداریم و میگوییم: چی؟!! قرار است درباره چند صد هزار تومان از سهم من در منابع این کشور تصمیم گرفته شود و من چیزی درباره فایده آن نمیدانم یا در تصمیمگیری درباره آن سهم موثری ندارم؟ ما از وقتی اینگونه به نرخ کارها نگاه کنیم، دیگر برایمان مهم نخواهد بود که این بلندترین برج جهان، طولانیترین خط انتقال آب خاورمیانه، بزرگترین واحد تولید برق یا بزرگترین سد خاکی جهان هست یا نیست؛ مهم این است که این کار به چه درد میخورد؟ فایدهاش برای کیست؟
چگونه میشود آن را بهتر، ارزانتر و باکیفیتتر انجام داد؛ آیا میشود با این پول کار بهتری کرد؟ دلار امریکا از آنجا که ارزشی بهطورتقریبی ۵هزار برابر تومان ما دارد، اگر ارزش پروژهها را به دلار برای شما گفتند (بهطورمثال گفتند هزینه دلاری آن یک میلیارد دلار است) سهم تومانی خود را در ۵هزار ضرب کنید. (سهم شما از یک پروژه یک میلیارد دلاری، ۶۲۵۰۰ تومان است.) بهتر است ملت حساب و کتاب باشیم تا شعر و شاعری. خیلی از آدمهایی که بهراحتی از ۱۵۰۰۰ میلیارد تومان هزینه یک پروژه انتقال آب یا ساخت بزرگراه حرف میزنند، گردن کسی را میشکنند که ۱۵۰۰۰ تومان از آنها قرض بخواهد.
نظر شما