شناسهٔ خبر: 24269848 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

گفت و گوی کوهنورد مشهدی با قدس

داستان امداد در دنا

جان را لبریز از اندوه می‌کند خبر سقوط هواپیمایی که از تهران به قصد یاسوج پرواز کرد و هرگز نرسید. می‌سوزاند وجود آدمی را تصور چشم‌های تا ابد منتظر که عزیزانشان را باید از بالای کوه بین انبوهی از برف و لای سنگ‌ها جست‌وجو کنند.

صاحب‌خبر -

قدس آنلاین-جان را لبریز از اندوه می‌کند خبر سقوط هواپیمایی که از تهران به قصد یاسوج پرواز کرد و هرگز نرسید. می‌سوزاند وجود آدمی را تصور چشم‌های تا ابد منتظر که عزیزانشان را باید از بالای کوه بین انبوهی از برف و لای سنگ‌ها جست‌وجو کنند.

چه کسی از دل آن مادری که تا ابد با صدای هر هواپیمایی خواهد لرزید خبر دارد؟ چه کسی می‌داند تلفن‌ها چند بار بوق خورده‌اند تا شاید از آن طرف خط عزیزی جواب بدهد که زنده است، که حالش خوب است، اما هر بار بوق تلفن به «مشترک مورد نظر در دسترس نمی‌باشد» ختم شده است.

چه کسی می‌داند بوسه‌های بدرقه فرودگاه چطور به اشک‌های تلخ تبدیل شده‌اند؟ چطور جگرها سوخته است؟ و حالا چشم‌ها منتظرند... حالا چشم امید همه به امدادگران است، به آنانی که جانشان را به خطر می‌اندازند تا چشم‌های منتظر را ناامید نکنند. چشمانی که منتظر جسم بی‌جان عزیزانشان هستند تا داغ دلشان را با سردی سنگ قبری آرام کنند و آنجا را میعادگاه دلتنگی‌هایشان قرار دهند.

همه به میدان آمده‌اند

جواد نوروزی، کوهنورد امدادگر کار کشته‌ای است که حالا تجربه امدادگری در سقوط هواپیمای یاسوج به تجربیات قبلی‌اش یعنی امدادرسانی به حادثه سقوط هواپیمای سی-۱۳۰ ارتش و سقوط هواپیما در کرمان اضافه شده است. پس از بارها تماس و شنیدن پیام «مشترک مورد نظر در دسترس نمی‌باشد»، با او که اکنون در منطقه بروز سانحه و در ارتفاعات دناست، تلفنی هم صحبت ‌شدیم.

برایمان با نفس گرم و اندوهناکش از حال و هوای آنجا می‌گوید. از غیرت ایرانی که همیشه با هر آنچه در توان داشته به میدان آمده است. از روستایی که با هیزم و چای‌اش دلگرمی بخش امدادگران است. آن ناشناسی که صندوق ماشینش را پر از غذای گرم می‌کند و در راه انسانیت آنچه در توان دارد توزیع می‌کند. از افراد محلی می‌گوید که حتی با یک آب‌میوه، سعی دارند کاری کنند. انگار این درد از عمق وجود نمی‌گذارد آدمی بیکار بنشیند.

می‌گوید: از نیروی انتظامی، سپاه و هلال احمر گرفته تا افراد بومی؛ همه بسیج شده‌اند تا کار را به سرانجام برسانند. اسم هلال احمر که به میان می‌آید، از نیروهای هلال احمر کشور می‌گوید که چطور بیش از آنچه در وظایف‌شان تعریف شده است، تلاش می‌کنند. از جانفشانی‌های آقای خادم می‌گوید که از امدادگران هلال احمر تهران است و از ۱۵۰ کوهنورد امدادگری تعریف می‌کند که از سراسر ایران فراخوان شده و با دل و جان به میدان آمده‌اند.

آخ که چقدر دل انسان گرم می‌شود وقتی می‌بیند چطور انسانیت در خون ایرانیان غلیان می‌کند، که وقتی اندوه و مصیبت و بحران به میان می‌آید، وظیفه و حکم و کاغذ چطور بی‌معنا می‌شود و همه با هر آنچه در توان دارند، به میدان می‌آیند.

انتقال اجساد قلب‌ها را به درد می‌آورد

از سختی کار می‌پرسیم. از کوه پوشیده از برف، از قله‌های مرتفع. می‌گوید:کوهستان دنا پُر از قله‌های سخت گذر حدود ۴۰۰۰ متری است. متأسفانه هواپیما در قلب رشته کوه و در ارتفاعی حدود ۴۰۰۰ متری سقوط کرده است و محل سقوط، محلی صاف نیست و شیب سخت و بهمن‌گیری دارد و همین موضوع، دسترسی به آنجا را بسیار سخت و پر خطر کرده است.

می‌گوید؛ در شرایط عادی صعود حرفه‌ای و فنی به قله هشت ساعت زمان می‌برد. حالا فرض کنید برف و بوران باشد و احتمال بهمن، کار چندین برابر سخت‌تر و دشوارتر می‌شود. این‌ها همه در شرایطی است که هواپیما بشدت با کوه برخورد کرده و تمام قطعات متلاشی شده و به اطراف و دره‌ها پرتاب شده و بارش چند روزه و پی در پی برف تمام منطقه را پوشانده است. آن هم برفی به ارتفاع یک و نیم متر! تصور چیزی که آقای نوروزی تعریف می‌کند ناخودآگاه سؤالی را در ذهن تداعی می‌کند که قلب ما را از پرسش‌اش و قلب آقای نوروزی را از پاسخش به درد می‌آورد و آن احوال اجساد مسافران و چگونگی انتقال آن هاست، زیرا با توجه به وضع آب و هوا امکان هلی‌برن مستقیم یعنی شرایطی که بالگرد در شرایط یک متری زمین قرار بگیرد، نیست.

او با صدایی که در آن اندوه و تأسف موج می‌زند، می‌گوید: بحث انتقال یک چیز است، بحث دست یافتن به آن اجساد چیز دیگری است. برخورد هواپیما به قدری شدید بوده است که اجساد متلاشی شده‌اند، در حالی که همین اجساد هم زیر حدود یک و نیم متر برف مدفون شده‌اند. دست یافتن به این اجساد در آن شیب‌های بهمن‌خیز یک پروسه بسیار سخت و زمانبر است. به محض پیدا کردنشان، آن‌ها را در کیسه‌های مخصوص گذاشته و تا مکانی که بالگرد بتواند فرود بیاید منتقل می‌کنیم. با وجود باد شدید و آب و هوای بسیار متغیر، امکان هلی‌برن مستقیم وجود ندارد، مگر در یک آب و هوای بسیار مطلوب آن هم نه تا خود مکان اصلی، بلکه تا نزدیکی‌اش. خلبانان بالگرد نهایت همکاری را با ما دارند. از محل هلی برن تا محل حادثه حدود دو ساعت راه است و این دو ساعت ۹۵ درصدِ کار است. مسیری که پر از شیب تند بهمن‌گیر است؛ مسیری که هر آن، امکان سقوط به دره دارد.

قهرمانان گمنام کشور این بار در دنا...

برای من و شما که در خانه‌هایمان نشسته‌ایم و کیلومترها تا محل حادثه فاصله داریم، تصور چنین سختی‌ها و دشواری‌ها چقدر دور از ذهن است. آقای نوروزی هرچه بیشتر با آن لحن قاطع‌اش از سختی‌ها سخن می‌گوید، ارادت ما به او و دوستان فداکارش بیشتر می‌شود. اینان قهرمانان گمنام کشورند، کشوری پهلوان‌پرور که مرامش ایستادگی و مبارزه و تلاش است.

از امکانات می‌پرسیم که می‌گوید خدا را شکر، امکانات کوهنوردی و انتقال کامل است و از این لحاظ مشکلی نداریم. آنچه کار را دشوار کرده، شرایط منطقه است. منطقه‌ای که هر آن امکان ریزش بهمن یا اتفاق فاجعه‌آمیز وجود دارد. به اینجای صحبت که می‌رسیم، درد دل‌های آقای نوروزی بیشتر می‌شود. او می‌گوید: از مشکلات کوهنوردان، از اینکه همیشه در سوانح و رویدادهای تلخ این کوهنوردانند که پیشقدم هستند، اما پس از پایان عملیات کمتر کسی سراغ آن‌ها می‌رود. کوهنوردانی که وجودشان در امداد و نجات این کشور حادثه‌خیز مثل یک شریان اصلی حیاتی است.

جا دارد اینجا از تمام کوهنوردان امدادگر و غیور مردانی که همیشه در تمام لحظات سخت همچون زلزله، سیل، حادثه سقوط هواپیما و... شجاعانه به میدان آمده‌اند تشکر کنیم و بگوییم چقدر وجودشان برایمان ارزشمند است.

نوروزی در پایان سخنانش می‌گوید: ما نهایت تلاشمان را برای یافتن پیکرهای مسافران، لاشه‌ و جعبه سیاه هواپیما می‌کنیم و از مردم عزیز می‌خواهیم به ما اعتماد کنند. اخبار صحیح را از تلویزیون و شبکه‌های رسمی خبر پیگیری کنند و به شایعات و اخبار کذب توجهی نکنند، زیرا برخی سودجویان همیشه در کمین هستند تا از احساسات پاک مردم سوء استفاده کرده و جو ناآرامی به وجود بیاورند.

می‌گذرد... این روزهای تلخ می‌گذرد و به خاطره‌ای دردآور در اعماق قلب‌مان تبدیل می‌شود. باز زندگی جریان دارد. امید به دل‌ها باز می‌گردد. به امید روزهای آرام. روزهایی که تیتر هیچ روزنامه و شبکه خبری حادثه تلخ از دست دادن نباشد.

نظر شما