شناسهٔ خبر: 24242300 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جهان نیوز | لینک خبر

نگاهی بر آسیب‌ها و اشکالات فرق صوفیه؛

طریقت؛ بهانه‌ای برای فاصله گرفتن از شریعت!

صاحب‌خبر -
به گزارش جهان نيوز؛ بحث پیرامون فرقه‌های صوفیه از دو جهت دارای حساسیت و اهمیت ویژه‌ای است: نخست آن‌که، این فرقه‌ها در جوامع اسلامی بسیار متنوع و تأثیرگذارند و به همین دلیل، داوری یکسانی نیز نمی‌توان بر ‌آن‌ها داشت و لازم است با دقت و بدون پیش‌داوری آن‌ها را گزارش و توصیف کرد و سپس به تجزیه و تحلیل آن‌ها پرداخت.
 
جهت دیگر اهمیت و حساسیت فرقه‌های صوفیه این است که فرقه‌های صوفیه موجود در جامعه‌ی معاصر ایران، با پاره‌ای از مبانی فکری جمهوری اسلامی، یعنی عقلانیت اسلامی که از اسلام ناب به دست می‌آید در تعارض هستند. توضیح مطلب این‌که به طورکلی، در کشور ما در حال حاضر ده جریان فکری فعالیت می‌کنند که هر ده مورد از جریان‌های معاصر (با تنوع فراوان میان آن‌ها)، با عقل‌گرایی اسلامی و مبنای فکری جمهوری اسلامی چالش دارند.
 
 جریان عقل‌گرایی اسلامی با مؤلفه‌های معرفت‌شناسی رئالیستی (موجه دانستن چهار منبع شناخت یعنی، حس و تجربه، عقل، شهود و وحی‌و اعتقاد به امکان و معیار معرفت و تأکید بر رئالیسم) و انسان‌شناسی خدا محورانه (نفی اومانیسم و اعتقاد به کرامت انسان و رساندن او به مبدأ المبادی و غایت الغایات یعنی خداوند سبحان، به وسیله‌ی دین الهی و پیامبران آسمانی) و هستی‌شناسی جامع نگرانه (اعتقاد به جهان مادی و مجرد، دنیا و آخرت، نظام علّی و معلولی یا نظام تجلیات) و ارزش‌شناسی سعادت مدارانه (حاکمیت فقه و اخلاق اسلامی و حداکثری دانستن آن‌ها) استقرار یافته است؛ اما ده جریان چالش برانگیز در مقابل جریان عقل‌گرایی اسلامی قرار دارند که در چگونگی و گستره‌ی چالش‌های آن‌ها، تفاوت فراوانی وجود دارد. برخی از این جریان‌ها در اندیشه، تفکر و دسته‌ای در بُعد فرهنگ اسلامی با جریانِ یاد شده چالش خود را آشکار می‌سازند.
 
این جریان‌های ده گانه عبارت‌اند از: «جریان خرده فرهنگ‌های موسیقی مدرن، جریان شیطان پرستی، جریان فمینیسم، جریان هایدگری‌ها، جریان روشنفکری تجددگرا، جریان سنت‌گرایی، جریان تجدد ستیزی افراطی، جریان مکتب تفکیک، جریان بهاییت و جریان تصوّف گرایی و عرفان‌های سکولار» که این جریان اخیر، به دلایل پیش گفته اهمیت ویژه‌ای دارد.
 
فرقه‌های صوفیه‌ی معاصر به قدری متنوع‌اند که ارایه‌ی تعریف یکسانی از آن‌ها غیر ممکن است، اما دارای وجوه عامی نظیر گرایش به فقه‌ستیزی و مرجع‌ستیزی (با وجود تفاوت مراتب در این ویژگی) می‌باشند. حتی فرقه‌هایی مثل ذهبیه و نعمت اللهیه گنابادیه که تقلید از مراجع تقلید را اظهار می‌نمایند نیز، در موارد ِتعارض میان فتوای قُطب (عالی‌ترین شخصیت و مقام فرقه) با مرجعیت، دیدگاه قطب را بر فقیه و مرجع تقلید مقدم می‌دارند.فرقه‌های فعال جامعه‌ی معاصر ایران عبارت‌اند از:
 
1- نعمت اللهی مونسیه
 
2- نعمت اللهی صفی علی شاهی
 
3- نعمت اللهی گنابادیه
 
4- اویسیه
 
5- مکتب (نورعلی الهی)
 
6- شمسیه
 
7-کمیلیه
 
8- اهل حق
 
9- خاکساریه
 
 10- ذهبیه
 
البته فرقه‌های گنابادیه، ذهبیه، اهل حق و مکتب نسبت به سایر انشعاب‌های صوفیه فعالیت گسترده‌تری دارند. این فرقه‌ها را می‌توان بارویکردهای اجتماعی (مانند خدمات و خیانت‌های فرقه‌های صوفیه به مردم)، سیاسی و امنیتی (مانند ارتباط با رژیم‌های طاغوتی و دولت‌های بیگانه)، فقهی (مانند فتاوای فقها و محدثان)، تاریخی (مانند منشأ پیدایش، تحولات، تطورات و عوامل انشعاب‌های آن‌ها)، اخلاقی (مانند آسیب‌ها و ناهنجاری‌های اخلاقی)، اعتقادی (بررسی و مطابقت یا عدم مطابقت عقاید آن‌ها با اعتقادهای شیعه) و ادبی (مانند بررسی آثار فارسی و ادبی فرقه‌های صوفیه) بررسی کرد.
 
ما افزون بر نقدهایی که بر متصوفه‌ی معاصر داریم، نسبت به صوفیانی هم‌چون «حسن بصری، جنید بغدادی و معروف کرخی» می‌توانیم تحلیل‌هایی ارایه نماییم. حسن بصری، کسی است که امام‌ علی(علیه‌السلام) تا امام باقر(علیه‌السلام) را درک کرده و نه تنها به آن‌ها ایمان نیاورده بلکه در برابر آن‌ها ایستاده و بر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) جهت درگیری با اهل جمل، طعن می‌زند و در نهایت قاضی «حجاج بن یوسف ثقفی» می‌شود.
 
جنید بغدادی، اولین کسی بود که رقص و سماع را وارد تصوف کرد و دیگران از او پیروی نمودند و منشأ صدور فتاوای مراجع تقلید و فقهای ‌شیعه در گذشته و حال به جهت انحراف‌های متنوع فرقه‌های صوفیه گردید. اما سؤال این جاست که چرا برخی از آن‌ها به بهانه‌ی طریقت، از شریعت و احکام شرعی فاصله می‌گیرند؟ یا به راحتی فتوای مراجع مبنی برحرمتِ ساختن خانقاه و حرمتِ رفتن در مجالس صوفیه را مردود می‌شمارند؟ مجالس لهو و لعب، رقص و سماعِ حرام را مرتکب می‌شوند و دسته‌ای نیز به مواد مخدر و مصرف مسکرات رو می‌آورند و رفتارهای نامشروع مرتکب می‌شوند.
 
پاره‌ای از فرقه‌های معاصر تا آن‌جا پیش رفتند که در دوران دفاع مقدس و حمله‌ی عراق برضد ایران، جوانان را از دفاع و حراست از مرزهای کشور باز می‌داشتند و در پنهانی با فراماسونرهای جاسوس و خیانت کار غرب گرا، ارتباط برقرار می‌کردند. نگارنده شاهد انحراف بسیاری از مردم، جوانان و حتی عده‌ای از طلبه‌های بی‌سواد بوده‌ام که با وعده‌های مادی و یا معنوی به چه بدبختی مبتلا شدند و زندگی آن‌ها ویران گشت و به جدایی خانوادگی انجامید. سخن ما در این است که تمامی فرقه‌های صوفیه‌ای که در جامعه‌ی معاصر ایران وجود دارد، گرفتار مشکلات اعتقادی و یا رفتاری هستند و به همین جهت، عرفان اصیل اسلامی از التقاط و انحراف فرقه‌های صوفیه به شدت رنج می‌برد. 
 
بحث پیرامون فرقه‌های صوفیه از دو جهت دارای حساسیت و اهمیت ویژه‌ای است: نخست آن‌که، این فرقه‌ها در جوامع اسلامی بسیار متنوع و تأثیرگذارند و لازم است با دقت و بدون پیش‌داوری آن‌ها را گزارش و توصیف کرد و سپس به تجزیه و تحلیل آن‌ها پرداخت. جهت دیگرِ اهمیت و حساسیت فرقه‌های صوفیه این است که فرقه‌های صوفیه موجود در جامعه‌ی معاصر ایران، با پاره‌ای از مبانی فکری جمهوری اسلامی، یعنی عقلانیت اسلامی که از اسلام ناب به دست می‌آید در تعارض هستند.
 
عوامل پیدایش تصوف در اسلام
 
نباید گمان کرد که تصوف در تاریخ اسلام تنها زاییده‌ی آموزه‌های دینی است بلکه عوامل فراوان دیگری وجود داشته است که منشأ پیدایش تصوف‌گرایی در میان مسلمانان بوده است که از جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:  
 
1 ـ افکار و مذاهب هندى و بودایى: در عصر حکومت بنى‌امیه، جماعتى از هندى‌ها به آیین اسلام گرویدند و کتاب‌هاى هندى توسط «منکه» هندى و «ابن دهن» هندى ترجمه شد، مانند: «سند باد الکبیر، سند باد الصغیر، ادب الهندو الصین» و از همه مهم‌تر کتاب «یوذاسف» و «یوذاسف و بلوهر» که روش زندگى صوفیانه بود.
 
 مرحوم «صدوق» در «اکمال الدین و اتمام النعمة» و مرحوم «مجلسى» در «بحار الانوار» پیرامون یوذاسف و بلوهر داستانى نگاشته‌اند. البته ادیان و مذاهب هندى، اختلافات نظرى و عملى فراوانى دارند اما رویکرد صوفیانه‌ی آن‌ها مشترک است و تصوف به عنوان یک ایدئولوژى در میان آن‌ها مطرح مى‌باشد.
 
فرقه‌ی ودایى در پیدایش برهمایى و برهمایى در ظهور بودایى و هندو و بودایى در تحقق هانایانا و ماهایانا مؤثر بوده است و همگى در ریاضت کشى و پرهیز از دنیا مشترک‌اند و راه سعادت و نجات آدمیان را ترک لذت‌های جسمانى و شکنجه‌ی بدنى مى‌دانند. این فرقه‌ها بر این باورند که جهان سراسر رنج و عذاب و ریشه‌ی این رنج‌ها، آرزوها و خواهش‌هاى دنیوى است و رهایى از علایق و شهوات مادى، وسیله‌ی نجات و سعادت است. بودا معتقد است که برهمن، کسى است که فقر نصیبش شده و از هر چیزى محروم و از هر خوفى به دور باشد.
 
نیروانا که غایت بوداییان است در لغت سانسکریت به معناى فنا به کار مى‌رود. مسأله‌ی طلب مرید و سالک از مراد و قطب نیز از روش‌هاى صوفیان هندى است که بر فرقه‌هاى صوفیه در جهان اسلام وارد شده است. مسأله‌ی وحدت وجود، از دیگر عقاید مشترک صوفیان هندى است. اوپانیشادها، کتاب مقدس برهماییان، این عقیده را پایه‌گذارى کرده است و هم‌چنین، موارد دیگرى مانند خرقه‌پوشى، دیانا (به اصطلاح بوداییان به معناى تمرکز فکر که در مراقبت انجام مى‌دهند)، اذکار دسته جمعى که به گفته‌ی «ابوریحان بیرونى» در کتاب «تحقیق ماللهند»، از سلوک رفتارى هندیان است و تمامی این آداب در میان فرقه‌هاى صوفیه‌ی اسلامى رواج یافته است، یعنی صوفیان مسلمان در این آداب و عقاید از آیین‌های کشورهای جنوب شرق آسیا بهره برده‌اند.
  
لازم به ذکر است که تعداد زیادى از مرتاضان بودایى، جوکى‌هاى تارک دنیا و دوره گردهاى هندى در ممالک اسلامى، به خصوص در شام و عراق پراکنده شدند، مانند: «ابو على سندى»، استاد «بایزید بسطامى» در مورد سندی مى‌گوید: «من از بوعلى، علم فنا در توحید مى‌آموختم. ابوعلى سندى از اهالى سند و نواحى بخارا و مرتبط با مرتاضان هندى بوده است.» «حسین بن منصور حلاج»، مسافرت به هندوستان نمود و پس از مراجعت در صوفى‌گرى تحول جدى یافت. بنابراین، مسأله‌ی فقر، خرقه پوشى، انزوا، ریاضت کشى و... همه از آداب مرتاضان هندى است.
 
2- دنیا پرستى و آشوب‌هاى سیاسى: گرایش مادی‌گرایانه و دنیا طلبانه‌ی برخى از اصحاب پیامبر و درگیری‌های سیاسى قرن اول و دوم، زمینه ساز پیدایش و گسترش صوفیه بوده است. توضیح مطلب این‌که تمایل به دنیا در اثر فتوحات، اولین قدم انحراف مسلمین بود که دولت عثمانی آن را توسعه داد و واکنش این انحراف، زهد ورزى افرادى چون «عبدالله بن عمر»، «حسن بصرى» و پرهیز از مسایل سیاسى و اجتماعى بود.
 
 حسن بصرى متوفاى 110 هجرى با این‌که امام على(علیه‌السلام)، امام حسن(علیه‌السلام)، امام حسین(علیه‌السلام)، امام سجاد(علیه‌السلام) و امام محمد باقر(علیه‌السلام) را درک کرده، در پوستین ریاضت کشى خود فرو رفته و ذره‌اى به فکر مسایل اجتماعى نبود.
 
«عبدالواحد بن زید» از اصحاب حسن بصرى، اولین کسى بود که خانقاه کوچکى براى صوفیه ساخت و زمینه را براى صوفیان قرن دوم و سوم، مانند: «ابوهاشم کوفى، ذوالنون مصرى، معروف کرخى، ابراهیم ادهم، ابوحامد بلخى و محاسبى» فراهم آورد.
 
3- تماس مسلمانان با رهبانیان مسیحى: رهبانیت مسیحى نیز بر صوفى‌گرى مسلمانان تأثیر گذار بوده است. حتى مسجد ضرار هم توطئه‌ی یک راهب مسیحى بود. توضیح این‌که، قبل از جنگ تبوک، عده‌اى از منافقین مدینه با مرد راهبى به نام «ابوعامر» که بسیار ریاست طلب بود، بیعت کردند.
 
ابوعامر، پس از فتح مکه به طائف گریخت و چون اهل طائف به اسلام گرویدند، به سوى شام و نزد امپراطور روم شتافت و از آن‌جا به منافقین پیام فرستاد که آماده شوند و مسجدى بنا نهند تا به کمک امپراطور روم، بساط رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مدینه برداشته شود.
 
منافقین درگام نخست در جهاد شرکت نکردند و با نیرنگ از پیامبر تقاضا نمودند که مسجد مدینه براى بیماران و پیرمردان دور است و از این رو اقدام به ساختن مسجد «ضرار» کردند. پیامبر به جهت وضعیت جنگ تبوک با آن‌ها برخورد نکرد و على(علیه‌السلام) را به جاى خود در مدینه گماشت. پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) پس از مراجعت طبق آیه‌ی 107 سوره‌ی توبه به تخریب مسجد ضرار فرمان داد.
 
4-  انتشار فلسفه‌ی یونانى و نوافلاطونى: تصوف در قرن سوم به غیر از زهد، ترک دنیا و ریاضت کشى، وارد فاز جدیدى شد و به مباحث عرفانى مانند: «وحدت وجود، عشق، کشف و شهود، فنا و ...» پرداخت. این رویکرد از فلسفه‌ی افلاطون، فلوطین و نوافلاطونیان که در قرن سوم ترجمه شده بودند، بر صوفیان مسلمان تأثیر گذاشت.
 
جنید بغدادى، با بهره‌گیرى از مفاهیم نوافلاطونى، قالب جدیدى به تصوف بخشید. به همین دلیل وى لباس پشمینه‌ی صوفیان اولیه را به دور انداخت و لباس معمولى به تن کرد و گفت: «لیس الاعتبار بالخرقة انما الاعتبار بالخرقة» (احتراق دل).
 
به هر حال تصوف با التقاط در تاریخ اسلام پدید آمده است و البته این گونه نیست که از آیات و روایات استفاده نکرده باشند؛ گرچه استفاده کردند و آیات و روایات را به تأویل بردند و در برخی امور نیز برداشت‌های آن‌ها از قرآن و روایات، آمیخته با آیین‌های غیراسلامی بود. در نتیجه تصوف در دنیای اسلام بیمار زاییده شد، چرا که در آغاز شکل‌گیری تصوف در جهان اسلام، مؤسسان متصوفه، هم از اهل بیت اعراض داشتند و هم متأثر از آیین‌های غیراسلامی بودند و اگر مبنای دین شناسی را که دین اسلام در بیان عرفان اصیل حداکثری می‌داند، قبول کنیم، برای تغذیه‌ی عرفان در امور معرفت، کنش و منش نباید از دیگر آیین‌ها استفاده کرد.
 
البته در قرن سوم هجری پالایش‌هایی در عرفان رخ داد و هرچه به سده‌های اخیر نزدیک‌تر می‌شویم، دیده می‌شود که تصوف سنی مخالف اهل بیت، به تدریج تصوف محب اهل بیت می‌شود. تصوف شیعی از قرن نهم پیدا شده است و این فرق صوفی متأثر از متصوفه‌ی اهل سنت هستند، به عنوان مثال فرق ذهبیه و نعمت اللهیه از فرق شیعی صوفیه می‌باشند.
 
فرقه‌ی نعمت اللهیه، در قرن نهم برای اولین بار در ایران شکل گرفته است. بنیان‌گذار این فرقه شخصی به نام «سید نورالدین نعمت‌الله بن عبدالله بن محمد بن عبد الله بن کمال الدین یحیی بن هاشم بن موسی بن جعفر بن صالح بن محمد بن جعفر بن حسن بن محمد بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن ابی‌عبد الله جعفر بن صادق بن محمدباقر بن زین العابدین بن حسین سبط الرسول و ابن علی زوج البتول»، معروف به «شاه نعمت‌الله ولی» است. وی در سال 730 یا 731 در شهر حلب به دنیا آمد و در سال 834 قمری در ماهان کرمان، دار دنیا را وداع گفت و فرقه‌ی او نیز توسط فرزندش به هندوستان منتقل گشت.
 
اقطاب بعد از شاه نعمت الله ولی عبارت‌اند از: «فرزندش خلیل الله، محب الله، عطیه الله، خلیل الله الثانی، محمد بن خلیل الله، محب الله ثانی، محمد ثانی، عطیه الله ثانی، محمد ثالث، محمود دکنی، مسعود دکنی و علی‌رضا دکنی» که جملگی در حیدرآباد هندوستان زیست و فعالیت کرده‌اند و فرقه‌ی نعمت اللهیه را در آن منطقه گسترش داده‌اند. «شاه علی‌رضا دکنی» که متوفای 1214 قمری ملقب به «رضا علیشاه» است، تمام عمر 120 ساله‌ی خود را در هند گذراند. او با اعزام دو نفر به ایران در سال 1212، توانست جریان تصوف نعمت اللهیه را دوباره در ایران احیا نماید.
 
تصوف با التقاط در تاریخ اسلام پدید آمده است آن ها روایات را به تأویل بردند و در برخی امور نیز برداشت‌های آن‌ها از قرآن و روایات، آمیخته با آیین‌های غیراسلامی بود. در نتیجه تصوف در دنیای اسلام بیمار زاییده شد، چرا که در آغاز شکل‌گیری تصوف در جهان اسلام، مؤسسان متصوفه، هم از اهل بیت اعراض داشتند و هم متأثر از آیین‌های غیراسلامی بودند .
 
عملکرد رهبران صوفیه در جذب افراد به مانند «سوفسطاییان» بود، چرا که آنان اهل سفر بودند و جوانان را جذب می‌کردند و اکنون دیده می‌شود صوفیان به خاطر سفرهایشان، به خیلی از کشورها مانند هندوستان، پاکستان و مالزی، در این کشورها دارای طرف‌دارانی هستند.
 
انحراف های صوفیه
 
فرقه‌های صوفیه در عقاید و مناسک خود، گرفتار انحراف‌ها و بدعت‌های فراوانی هستند که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم: 
 
1.  خانقاه به عنوان محل ذکر و عبادت: خانقاه بنا به تصریح منابع صوفیه مانند: «نفحات الانس و طرایق الحقایق» به پیشنهاد «امیرى ترسا» در عصر «ابو هاشم کوفى» ساخته شد و بدعت صوفیان به این است که آن را به دین و طریقت دینى منتسب مى‌سازند.
 
2.  تأویل قرآن: اولین بار جنید بغدادى، تصمیم به تطبیق عقاید و اعمال صوفیان با آیات و اخبار گرفت و سپس «ابو نصر سراج» در کتاب «اللمع فى التصوف» و «ابوطالب مکى» در «قوت القلوب»، آن را دنبال کردند و براى اسلامى جلوه دادن عقاید و اعمال متصوفه، از معانى ظاهرى آیات بدون هیچ قرینه‌اى دست شسته و تفسیر به رأى را پیشه‌ی خود ساختند. تأویلات در آثار ذهبیه، از جمله کتاب «طباشیر الحکمة»، «شرح حدیث نور محمدى» نوشته‌ی «میرزا ابوالقاسم حسینى شیرازى» معروف به «آقا میرزا بابا»، متخلص به «راز شیرازى» هویداست.
 
3. اسلام گزینش‌گر: مشکل اساسى صوفیان در طول تاریخ، پذیرش گزینشى اسلام در مقابل اسلام جامع‌نگر بوده است. به قول دکتر «قاسم غنى»، گاهى مشایخ صوفیه به مقتضاى زمان شرع را از شروط تصوف مى‌شمردند و گاهى هم قیودى مى‌گذاشتند و حتى برخى از صوفیان معتقدند که شریعت، راه را نشان مى‌دهد و اگر انسان به مقصد رسید، حاجتى به شریعت ندارد.
 
«شیخ لاهیجى»، مى‌گوید: «چون بنده را دل پاکیزه گردد و به نهایت دوستى و محبت پروردگار رسد و ایمان به غیب در دل او استوار باشد، در چنین حال، تکلیف از وى برداشته شود و هر چند گناهان بزرگ مرتکب گردد خداوند او را به دوزخ نبرد.» در حالی‌که بنابر نص قرآن و سنت آدمیان باید تا هنگام مرگ، احکام الهى را همراهى کنند.
 
انحراف اسلام گزینش‌گر در فرقه‌ی ذهبیه هم مشاهده مى‌شود. به عنوان مثال نسبت به احکام سیاسى و اجتماعى، بى‌مهرى نشان مى‌دهند و به همین دلیل، انقلاب اسلامى و حرکت فقه الاجتماع امام خمینى(ره) را همراهى نکردند و حتی برخى از آن‌ها در نماز و پرداخت وجوهات و تقلید از مجتهد جامع الشرایط، کوتاهى مى‌ورزیدند.
 
مطلب دیگر این‌که از زمان «ملا سلطان گنابادى»، بنا بر این نهاده شد که اتباع فرقه، ده یک از درآمد خویش را به عنوان عشریه به رییس فرقه بپردازند و آشکارا تمام آن را جایگزین زکات و خمس قلمداد مى‌کنند، در حالی‌که قرآن در زمینه‌ی خمس مى‌فرماید: «فان لله خمسه و للرسول ولذى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل» و به فتواى تمام فقهاى شرعیه، عُشریه جایگزین خمس نیست، افزون بر این‌که باید خمس به اذن مجتهد جامع الشرایط، مصرف شود و اقطاب و رؤساى فرقه‌هاى صوفیه، مجوز شرعى براى مصرف اموال شرعیه را ندارند.
 
4.  بهره‌بردارى استعمار از تصوف: مطلب دیگرى است که نباید از آن غفلت کرد. براى نمونه، انگلیس براى اجراى طرح‌هاى استعمارى خود شخصى را به نام «صوفى اسلام» از افغانستان، به عنوان امام زمان عَلَم کرد و با لباس زهد و صورتى آراسته، او را سوار بر هودجى نمود و 300، 600 نفر فدایى اطراف هودج را احاطه کرده و 50 نفر شمشیر زن و مرید هم همراه او بود و به طرف خراسان حرکت کرد، خون‌ها ریخته شد و خرابى‌ها به بار آمد و سرانجام ارتش ایران با کشتن صوفى اسلام و تمام فداییانش و تار و مار کردن سربازانش، آتش فتنه را خاموش کردند. استعمارگران از اوایل قرن نوزدهم به این نتیجه رسیدند که با ایجاد فرقه‌هاى به ظاهر مذهبى در جوامع اسلامى، بهتر مى‌توانند به اهداف سیاسى و استعمارى خود دست یابند و به همین دلیل، پشتیبان صوفیه و فرقه‌هاى آن بودند و پاره‌اى از اقطاب دراویش به جرگه‌ی فراماسونرى پیوستند.
 
5.  هماهنگى صوفیه با جریان‌هاى طاغوتى: [این مطلب] از دیگر پیامدهاى تصوف است که تاریخ بر آن گواهى مى‌دهد. براى نمونه، «سعادت علیشاه»، رییس فرقه‌ی نعمت اللهیه جزو ندماى «ظل السلطان»، مى‌گفت: «ما یک نفر زارع دهاتى درویشیم و نمى‌دانیم مشروطیت یا استبداد چه معنى دارد و این چنین کارى نداریم و مطیع امر دولت مى‌باشیم، خواه مشروطه باشد و خواه مستبد.»
 
«شیخ عبدالله مازندرانى» معروف به «حائرى»، حقوق بگیر انگلیس، ارادتمند «ملا سلطان گنابادى» و نیز «عبدالحسین تیمورتاش» وزیر دربار رضاخان از ارادتمندان سلطان علیشاه تا صالح علیشاه بوده است. «سلطان حسین تابنده گنابادى» معتقد بوده است که روحانیون در امور دنیوى که مربوط به امر دیانت نیست؛ موظف‌اند به اطاعت سلاطین و مقررات مملکتى؛ و نباید مخالفت کنند و نمونه‌ی دیگر، دکتر «گنجویان» مدعى قطبیت ذهبیه‌ی اغتشاشیه است که فرارش بعد از انقلاب به انگلیس، به خوبى بر هماهنگى او با دربار «محمد رضا شاه» دلالت مى‌کند. انحراف‌های فراوان دیگرى در فِرق صوفیه از جمله سماع، رقص، شطحیات و ... وجود دارد که تبیین آن‌ها مجال دیگرى را مى‌طلبد، ولى به هر حال وظیفه‌ی شرعى همگان از باب نهى از منکر، مقابله با این‌گونه بدعت‌هاست.
 
6. اباحه‌گرى: مشکل دیگر بسیارى از فرقه‌هاى صوفیه مسأله‌ی تساهل و تسامح و اباحى‌گرى است. سماع، آواز، غنا، آسیب‌هاى اخلاقى و انحراف‌های جنسى و فاصله گرفتن از شریعت نیز، زاییده‌ی این انحراف بنیادین است و اصولاً برخى از گروندگان به تصوف نیز به همین جهت خود را آلوده مى‌سازند.
 
7.  پشمینه پوشى: انحراف دیگر پاره‌اى از صوفیان، پشمینه پوشى آن‌هاست که در اواخر قرن دوم هجرى در میان مسلمین رواج یافت و به همین جهت، نام صوفى بر آن‌ها نهاده شد. پیامبر اکرم(صلى‌الله‌علیه‌وآله) در سفارش‌هایش به «ابوذر غفارى»، فرمود: «در آخر الزمان، جماعتى خواهند بود که در تابستان و زمستان، پشم پوشند و گمان کنند که ایشان را به سبب این پشم پوشیدن، فضل و زیادى بر دیگران است. ملائکه آسمان و زمین، این گروه را لعنت مى‌کنند.» صوفیان معاصر گرچه کم‌تر اهل پشمینه پوشی‌اند، اما این ماهیت انحرافى را هم‌چنان دارند.
 
8. کشف و شهودهاى شیطانى: انحراف و بدعت‌های صوفیان را می‌توان زاییده‌ی مکاشفات شیطانی هم دانست. برخی از مدعیان تصوف در اثر ریاضت‌های نامشروع، با شیطان در تماس بوده و خود و جامعه‌ی اسلامی را گرفتار شهودات ناصواب می‌کنند. بر اهل فن پوشیده نیست که کشف، شهود و اشراق بر دو نوع است. گاهى هم‌چون رؤیاهاى صادقه، شهود الهى، ربانى و قابل اعتمادند، اما در بسیارى از مواقع در اثر عواملى، شهود کاذب و شیطانى تحقق مى‌یابد.
 
مشکل بسیارى از فرقه‌هاى صوفیه مسأله‌ی تساهل و تسامح و اباحى‌گرى است. سماع، آواز، غنا، آسیب‌هاى اخلاقى و انحراف‌های جنسى و فاصله گرفتن از شریعت نیز، زاییده‌ی این انحراف بنیادین است و اصولاً برخى از گروندگان به تصوف نیز به همین جهت خود را آلوده مى‌سازند.
 به همین دلیل نمى‌توان بر مکاشفات منقول از صوفیان، مهر صحت نهاد و به تعبیر تمامی عارفان اصیل، براى تشخیص مشاهده‌های الهى از مشاهده‌های شیطانى باید به سراغ کشف معصوم، یعنى قرآن و سنت رفت. بنابراین، توصیه‌ها و ارشادهای قطب و مرشد هیچ‌گونه حجیتى ندارد مگر این‌که مستند به قرآن و سنت باشد، یعنى اقطاب باید قدرت اجتهاد و استنباط از متون دینى را داشته باشند تا معیار تمییز شهود الهى از شهود شیطانى را در اختیار داشته باشند، در حالی‌که اقطاب و شیوخ صوفیه فاقد این ویژگى هستند و از طرف دیگر هم از مجتهدان جامع الشرایط بهره نمی‌برند و باب شناخت و تشخیص شهود الهی از شیطانی را به روی خود و مریدانشان می‌بندند.
 
پس عارفان حقیقى، اهل تهجّد و عبادت در مسجد و اهل شهادت و رشادت در میدان مبارزه و اهل تفقه در دین الهى‌اند و اسلام جامع‌نگر را ملاک زیستن مى‌دانند و این مظهر همان مناجات عارفین است که می‌فرماید: «و اجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک»مرحوم «علامه طباطبایی» در جلد 6 المیزان می‌فرماید: «تصوف چیزی نیست که مسلمانان از پیش خود آن را ابداع کرده باشند بلکه در امم گذشته مثل نصری، برهمانیه و بودیزم موجود بوده است و تصوف، طریقه‌ای است که از آن‌ها متأثر شده است.»
 
در کتاب «ذهبیه» نوشته‌ی «اسدالله خاوری» که توسط دانشگاه تهران چاپ شده است، نگارنده که در صدد ترویج این فرقه می‌باشد، تصریح به این دارد که صوفیه از مرتاضان ملل و ادیان مختلف تأثیر پذیرفته است. از جدی‌ترین اشکال‌هایی که بر تصوف وارد است، این است که متصوفه، اقطاب خود را دارای ولایت مطلقه در امور تکوینی و تشریعی و به لحاظ سیاسی و اجتماعی می‌دانند، حال سؤال این جاست که چه طور کسی را که ولایت تکوینی و تشریعی اهل بیت را قبول ندارد، به عنوان قطب و ولی مطلق خویش پذیرفته‌اند؟! (*)
 
*حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه؛ رییس مؤسسه‏ی پژوهشی حکمت و فلسفه

نظر شما