شناسهٔ خبر: 24225618 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

خبرگزاری دانشجو بررسی می‌کند

نگاهی به آخرین اثر نویسنده معروف؛ مروری بر دلایلی که «ره‌ش» را تبدیل به یک اثر ضعیف کرده/ رمان‌م آیا من؟

امیرخانی در «ره‌ش» آن‌قدر از دست مدیران سابق شهرداری تهران عصبانی است که حتی در دو جای کتاب، ادرار کردن به شهر را تجویز می‌کند، همین‌قدر رک و همین‌قدر بی‌پرده!

صاحب‌خبر -

گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی؛ شش سال انتظار هم انگار کافی نبود تا پس از شاهکار «قیدار»، یک رمانِ خواندنیِ جان‌دار از رضای امیرخانی بخوانیم. «رهش» یا آن‌طور که نویسنده دوست دارد «ر ه ش» شاهکار نیست. حتی رمان هم نیست. به زحمت می‌تواند یک داستان بلند باشد. یک داستان که از لابلای دغدغه‌های رنگارنگِ نویسنده، سر بر آورده و جای‌جایش، به مقاله‌ و «اَخَوِینی»(معادل ِ essay در قرائت رضا امیرخانی) تنه می‌زند. امیرخانی در «ر ه ش» بیش از آن‌که قصه بگوید، سخنرانی کرده. سخنرانی‌های خوش رنگ و لعابی که سیاست‌زدگی در آن‌ها موج می‌زند.

*قسمت دوم تیتر،  به یکی از جملات پرتکرار و دیباچه‌ی سه فصل از کتاب اشاره دارد: «زن‌م آیا من؟»

چرا «ر ه ش» یک کتاب ضعیف است؟/ اشتباه‌زدن به سبک رضا امیرخانی!

در مذمت اشتباه زدن!

« ر ه ش» باید چیزی می‌بود شبیه «نفحات نفت» یا «نشت نشا».  می‌توانست «مشهورات شهر» باشد مثلاً! یک مقاله‌ دغدغه‌مندانه و دلسوزانه از نویسنده متعهدی که می‌خواهد مشکلات شهرش را واکاوی کند و برای آن‌ها راه حل ارائه دهد. مدیومِ حرفی که امیرخانی در «ر ه ش» می‌خواهد بزند، داستان نیست. برای همین هم کتابش، پر شده از سخنرانی‌های آتشین و نطق‌های تند و تیز درباره عملکرد مدیران شهری تهران. آن هم از زبان آدم‌هایی که نه باورپذیر اند و نه واقعی به نظر می‌رسند. کاراکترهای « ر ه ش » انگار فقط ساخته‌شده اند برای این‌که بلندگوی دغدغه‌های امیرخانی باشند. در واقع کاری که او در مقاله‌های قبلی‌اش می‌کرده، این بار قرار است توسط شخصیت‌های قصه انجام شوند و برای همین، آدم‌های « ر ه ش» در پایین‌ترین سطح از باورپذیری نوشته شده اند. حتی ایلیای پنج‌ساله‌ کتاب هم بیش از آن که کودکانه‌ نوشته شده باشد، شبیه یک سخنران، و حتی گاهی یک فعال اجتماعی عمل می‌کند و باید نطق‌هایی که نویسنده در دهانش گذاشته را بازگو کند. امیرخانی در «ر ه ش» اشتباه کرده! جای رمان را با مقاله، جای قصه را با «Essay» اشتباه گرفته و برای همین، نتیجه دلچسب از آب در نیامده. برای همین، کتاب به 200 صفحه هم نمی‌رسد و دستان  امیرخانی در خلق قصه و موقعیت، خیلی زود خالی می‌شوند. خیلی زودتر از آن‌چه پس از شش سال، از ستاره‌ دهه هشتاد ادبیات ایران انتظار داشتیم.

چرا «ر ه ش» یک کتاب ضعیف است؟/ اشتباه‌زدن به سبک رضا امیرخانی!

امان از دست سیاست‌بازی!

آن‌هایی که امیرخانی را از نزدیک می‌شناسند، می‌دانند که او یک نویسنده‌ سیاسی است. به این معنا که سیاست را فهم کرده و در این ساحت، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. امیرخانی اما هیچ‌وقت سیاست‌زده نبوده. کسی یادش نمی‌آید کتاب‌هایش را( به استثنای «سرلوحه‌ها» که اساساً کتاب نبود) به سیاسی‌نویسی آلوده کرده باشد. حتی «جانستان کابلستان»ی که در بحبوحه فتنه 88 نوشته را هم سیاسی نکرده و با چند جمله‌ی عمیق و دقیق، از کنار اتفاقات آن سال رد شده و روایت خودش را پی گرفته. « ر ه ش» اما اولین، و خدا کند آخرین، کتاب ِ سراسر سیاست‌زده‌‌ی امیرخانی است. از همان صفحات اول و شخصیت‌پردازی منزجرکننده‌ی «علا» باید بفهمیم که این بار، کاراکترهای سرزنده‌ی کتاب‌های امیرخانی بدجور آلوده به دعواهای سیاسی شده اند. علا، همسر راوی ماجرای «ر ه ش» یکی از مدیران میانی شهرداری ِ دوران قالیباف و مجمع‌الجزایر همه سیئاتی است که یک کارمند می‌تواند داشته باشد! ریاکار، دو رو، تندخو، انتقادناپذیر و البته در اواخر قصه، زن‌باره! مردی که مشخص نیست «لیا»ی روشنفکر چرا باید به خاطر یک چشم‌غره و یک حرکت مردانه، عاشقش شده باشد و به خواستگاری‌اش پاسخ مثبت دهد. علا، تجلی تمام سیاست‌زدگی ِ کتاب است. شخصیتی که ساخته شده تا کیسه‌بوکس آقای نویسنده برای تاختن به عملکرد مدیران شهرداری در دوران قالیباف باشد.  امیرخانی البته به «علا» اکتفا نکرده و برای حواله‌ی مشت‌هایش به شهرداری سابق تهران، شخص محمدباقر قالیباف و معاونانش را هم وارد قصه می‌کند! آن‌ها در یک فصل از کتاب، میزبانان یک مهمانی ِ نیمه‌مجلل در برج میلاد تهران هستند و البته همان‌طور که انتظار می‌رود، شعارزده و ریاکار.

 

چرا «ر ه ش» یک کتاب ضعیف است؟/ اشتباه‌زدن به سبک رضا امیرخانی!

جاده‌ای که امیرخانی در «ره ش»ش ساخته، بیش از حد انتظار یک طرفه است. «ایلیا»ی قصه‌اش، آسم دارد و قربانی مدیریت شهری تهران است. و بنا بر حکمِ نانوشته‌ی کتاب، مقصر ِ اول  و آخر بیماری «ایلیا»های تهران، جناب شهردار سابق است. امیرخانی، ایلیای تهرانی را می‌بیند اما هزاران ایلیای اهوازی و سیستانی، هزاران کودک مبتلا به تنگی نفس در شهرهای جنوبی، هزاران قربانی سوءمدیریت دولت محبوبش را نادیده می‌گیرد. او تهران را در «ر ه ش» ایزوله کرده و بی‌اعتنا به کیفیت بنزین‌هایی که سازمان حفاظت محیط زیستِ دولت مطبوعش آن‌ها را تایید کرده، شهرداری دوران قالیباف را  تنها مقصر آلودگی هوای تهران می‌خواند.  امیرخانی، بی‌توجه به حجم عظیم تقاضا و افزایش هولناک جمعیت تهران، تنها شهرداری را به دلیل صدور جواز بلندمرتبه‌سازی تقبیح می‌کند و هیچ اشاره‌ای به نقش سیاست‌های کلان دولت در ایجاد این تقاضاها ندارد. او آن‌قدر از دست مدیران سابق شهرداری تهران عصبانی است که حتی در دو جای کتاب، ادرار کردن به شهر را تجویز می‌کند، همین‌قدر رک و همین‌قدر بی‌پرده! آیا این رضای امیرخانی ِ مبادی آداب و دوست‌داشتنیِ قیدار است که «ر ه ش» را نوشته؟ یا ما با آدم دیگری طرف هستیم؟

چرا «ر ه ش» یک کتاب ضعیف است؟/ اشتباه‌زدن به سبک رضا امیرخانی!

یک جهانِ بی‌جان

آیا یک مخاطب اهل مشهد، قزوین، تبریز، قم یا حتی شهرری می‌تواند «ر ه ش» را بفهمد؟ این، سوالی است که انگار پیش از نوشته شدن رمان، پاسخی نگرفته. قلم امیرخانی در آخرین اثرش، فقط در تهران چرخیده. بهتر بگویم، فقط در منطقه 1 تهران. یا به عبارت بهتر، فقط در بخش کوچکی از منطقه 1 تهران. «ر ه ش» رمان کاشانکِ  منطقه‌ی 1 تهران است. حرف‌ها و دغدغه‌ها و مساله‌های کتاب، مال همین منطقه کوچک است. محصور شدن در یک جغرافیای محدود البته فی‌نفسه برای یک رمان ویژگی مذمومی نیست، اما اگر این انحصار، به انحصارِ حرف‌ها و دغدغه‌ها منجر شود، نتیجه اثری خواهد بود که در برقراری ارتباط با بیش از 90 درصد از جامعه هدفش، ناتوان خواهد بود. «ر ه ش» هم کتابی نیست که برای عموم مردم جذاب باشد. اوج مساله‌اش این است که چرا خانه-باغ‌های  محله کاشانک تهران دارد تبدیل به برج می‌شود؟ نقطه ثقل‌اش این است که چرا خانه‌ی مادربزرگ‌ها را می‌کوبید و به جایشان برج می‌سازید؟ چندین پاراگراف در مذمت بهسازی مسیر پیاده‌روی ارتفاعات کلکچال تهران دارد و یک انتقام اساسی هم از پل صدر می‌گیرد! جهان کتاب، جهان آدم‌های معترضِ بالاشهر نشین است. جهان امیرخانی و همسایه‌هایش در شمال شهر تهران! هبوط از جهانِ جان‌دار قیدار و من‌ِ ِ او و بی‌وتن، به جهان محدود و اشرافیِ شمال شهر تهران، برای نویسنده‌ای با کارنامه و قلم امیرخانی، ناامیدکننده است.

چرا «ر ه ش» یک کتاب ضعیف است؟/ اشتباه‌زدن به سبک رضا امیرخانی!

کابوس فصل چهار

حداقل انتظار از نویسنده‌ای در سطح امیرخانی، پایبندی به اصول و اولیات «داستان نویسی» در کتابی است که نام «رمان» را یدک می‌کشد.  «ر ه ش» اما از نظر تکنیکی هم چندین گام از رمان‌های قبلی امیرخانی عقب‌تر است. چند پارگی روایتِ رمان، توی ذوق می‌زند. تمامی فصول را «لیا» روایت می‌کند، جز دو فصل. دو فصلی که راوی یکی از آن‌ها «صفورا» پیش‌خدمتِ یکی از آدم‌بدهای قصه است و راوی دیگری، زنی بی‌هویت و ناشناس که باید فرض کنیم خوانش نمادین نویسنده از «تهران» است. فصل چهارم، فصلی که تهران‌خانم روایتش می‌کند، نچسب‌ترین بخش کتاب است. جایی که انگار امیرخانی فراموش کرده دارد رمان می‌نویسد و به صحرای مقاله‌نویسی زده. ماجرایی احتمالاً تاریخی را روایت می‌کند و آخرش می‌خواهد از تهران، زنی بدبخت و بی‌قواره بسازد. زنی که در آستانه‌ مرگی است که جلادان برایش تدارک دیده‌اند. جلادانی که از جسمش می‌برّند و بر جانش می‌خورانند. به یکباره و پس از این روایت تاریخی-اساطیری، دوباره عنان روایت به دست «لیا» می‌افتد و قصه را پی می‌گیریم. انگار که فصل چهارم ، میان‌برنامه‌ای باشد برای جا شدن‌ِ حرف‌های جامانده‌ی نویسنده، در دل کتاب! فصل شش  هم دست‌کمی از فصل چهار ندارد، تلاشی است برای افزودن دنائت و پلشتی به کاراکتر «فرازنده» و تاکید بر ماهیت کثیفِ بساز-بفروش‌های تهرانی. تلاشی که عمیقاً شعاری از آب در آمده و شاید فصل شش «ر ه ش» را برای تدریس در کلاس‌های ادبیات، به عنوان یک نمونه بد از شخصیت‌پردازی و شعاری‌نویسی، مناسب کرده باشد!

چرا «ر ه ش» یک کتاب ضعیف است؟/ اشتباه‌زدن به سبک رضا امیرخانی!

به امید تک‌لحظه‌ها

با همه این اوصاف اما، «ر ه ش» چند «تک‌لحظه» خاص دارد که می‌تواند ما را به آینده مسیر امیرخانی امیدوار کند. نویسنده، با وجود همه کنایه‌هایی که به شهرداری دوران قالیباف می‌زند، به دام ِ شبه‌روشنفکری نمی‌افتد و تصویری واقعی و امیدوارکننده از نیروهای آرمان‌گرای انقلابی، که در این کتاب توسط معاون سازمان بسیج نمایندگی می‌شوند، ارائه می‌دهد. فصل مربوط به مراجعه‌ی «لیا» و «ایلیا» به سازمان بسیج، روان و خواندنی از آب درآمده، هرچند رگه‌های شعاری‌نویسی در این فصل هم دیده می‌شود. غافلگیری آخر قصه اما شاید قله‌ کتاب باشد. بازگشت یکی از قهرمان‌های دوست‌داشتنی کتاب‌های امیرخانی، این بار و در هیبتی متفاوت خواننده‌ی «ره ش» را حسابی سر ذوق خواهد آورد. اغراق نیست اگر بگوییم «ر ه ش» در فصل آخر است که به اوج می‌رسد و تازه تبدیل به یکی از کتاب‌های امیرخانی می‌شود. شاید همین فصل آخر، دیباچه‌ای برای آثار بعدی او باشند. آثاری بیشتر شبیه «رمان» و کمتر شبیه «شعار».

یک اثر ضعیف از یک نویسنده بزرگ

مساله امیرخانی در «ر ه ش» مساله درستی است.  نقاط قوت و ضعف مدیریت شهری در تهران و تمام کلان‌شهرهای ایران باید واکاوی شود و مورد ارزیابی کارشناسان قرار گیرد. نقد و بررسی عملکرد 12ساله محمدباقر قالیباف اما در یک «رمان» امکان‌پذیر نیست!  توسعه شهری، موضوعی نیست که در قالب رمان، و در بستر ادبیات قابل بررسی باشد. امیرخانی در «ر ه ش» موضوعی عمیقاً علمی و کاملاً تخصصی را دستمایه نوشتن رمان کرده، تا از احساسات مخاطبش برای تخریب مدیران سابق شهرداری تهران استفاده کند! این مدیوم اشتباه، باعث شده که کتاب تازه‌ی امیرخانی نه رمان باشد و نه اخوینی! شترگاوپلنگی است ناتوان در برانگیختن احساسات و الکن در طرح مساله. انگار هدف‌گیری و مدیوم‌شناسیِ امیرخانی پس از شش سال غیبت ادبی، ضعیف شده. «ر ه ش» را نه می‌توان دوست داشت و نه می‌توان نادیده گرفت. آن را باید جایی، کنار «ناصر ارمنی» در کارنامه امیرخانی بایگانی کرد. جایی کنار آثار ضعیف یک نویسنده بزرگ!

نظر شما