عارض شد: کاپیتان فولاد که از بهترین خلبانهای ممالک محروسه بوده است در این پرواز خلبان بوده و در کنار مسافران به رحمت خدا رفته است.
فرمودیم: ای دریغ از مرگ خوبان...! خشایار ادامه داد: تصدقت گردم در افواه است که همین خلبان فولاد در سه سال پیش خلبان همین پرواز در همین هواپیما بوده است و آن بار توانسته با مهارت و مشقت تمام طیاره را سالم بر زمین نشانده و جان چندین مسافر را نجات داده است. اما انگار در این سفر فرشته مرگ به دیدارشان آمده و قسمت این بوده که به دیار باقی بشتابند.
یک دانه پسیاش زدیم. فرمودیم: بس کن هی تقدیر تقدیر، قسمت ... چرا در بلاد فرنگ اینگونه اتفاقات نمیافتد. چرا هرچه کشتی و هواپیما و خودرو است در ممالک محروسه ما باید بسوزد و بیفتد و تصادف کند. یک برف مملکت را تعطیل میکند و یک زلزله در کرمانشاه میآید و هنوز خلقی بیسرپناهند ... اهواز در حال دفن شدن است و رجال حکومت میگویند انشاءا... باران و باد درستش میکند .
بعد خشایار را مرخص فرمودیم.
پس کلهاش را میخاراند که مرخص میشد. عرقچین بر زانو گذاشتیم و زانوی غم بغل گرفتیم و گریستیم بر حال مادران چشم انتظار و فرزندان یتیم شده. دریغ خوردیم و آه کشیدیم بر این رعیت نجیب که اینهمه رنج و بلا بر سرش میبارد و باز صبوری میکند. پارسال میگفتیم ای خدا کی بشود این سال 95 با همه سختی و شومی اش تمام شود و امسال که در روزهای آخرش نفس میکشیم میگوییم صد رحمت به 95 ... دل و دماغ نوشتن نداریم. میرویم قدری کلاما... تلاوت کنیم از این حالت قبض در بیاییم که کلام خدا بهترین تسلی دل است ...
نظر شما