شناسهٔ خبر: 24177741 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم | لینک خبر

گذری بر زمینه‌های نفوذ «ازلیه» و «بابیه» به عرصه سیاسی ایران

R1359/P1359/S9,1299/CT12

نفوذ دوفرقه «ازلیه» و «بابیه» به فرآیند سیاسی ایران از جمله سرفصل‌های شاخص تاریخ معاصر به شمار می‌رود.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، نفوذ دوفرقه «ازلیه» و «بابیه» به فرآیند سیاسی ایران از جمله سرفصل‌های شاخص تاریخ معاصر به شمار می‌رود. درباره این پدیده که برای آغازین بار درآستانه مشروطیت و وقایع بعدی آن رخ نمود، گمانه‌ها و تحلیل‌های فراوانی وجود دارد که شمه‌ای از آن در مقالی که پیش روی شماست، مورد اشاره قرار گرفته است. امید آنکه مقبول افتد.

 
پس از وفات محمدشاه و به سلطنت رسیدن ناصرالدین میرزا ولیعهد در تاریخ 1264ق، میرزا تقی‌خان امیرکبیر به مقام صدارت برگزیده شد اما پس از چندی اغلب شاهزادگان و درباریان و اعیان علی‌الخصوص مادر شاه -که تاب درایت و کاردانی و شیوه صدارت میرزا تقی خان را نداشتند- خواستار عزل و تبعید و مرگ وی از شاه شدند. با مرگ میرزا تقی‌خان دوباره بی‌ثباتی و هرج و مرج در دربار رواج یافت. به همین روی شاه، میرزا آقا خان نوری را به مقام صدارت برگزید ولی پس از چندی وی را نیز عزل کرد و از طرفی حاجی میرزا حسین خان ملقب به مشیرالدوله را که تربیت شده فرنگ و وزیر سندیکای ایران در اسلامبول بود به کشور فراخواند. اما اوضاع نابسامان کشور مشیرالدوله را بر آن داشت که مشاهداتش از جنبش‌های قانون‌خواهی اروپا را که در اسلامبول آن روزگار بازتاب گسترده‌ای داشت را در ایران اجرایی کند. وی با جلب نظر شاه توانست مجلسی برای مشورت وزرا در شوال 1289 افتتاح کند. میرزا حسین خان همچنین 9 وزارتخانه در دربار تشکیل داد. ایجاد فضای خفقان در کشور، پرداخت مالیات و گرانی و کمبود ارزاق ناشی از احتکار چنان عرصه را بر مردم تنگ کرد که نهایتاً در سال 1313 ق میرزا رضای کرمانی، سلطان صاحب‌قران را در حرم حضرت عبدالعظیم به ضرب گلوله از پا درآورد.

 

  زمینه‌های شکل‌گیری جنبش مشروطه

اوضاع فلاکت‌بار مردم و نابسامان کشور با به سلطنت رسیدن مظفرالدین میرزا نیز بهبود نیافت هر چند عبدالحسین میرزا و سپس میرزا علی‌خان امین‌الدوله به جای اتابک اعظم بر تخت صدارت نشستند ولی پس از چندی دوباره میرزا علی‌اصغرخان به عنوان صدراعظم برگزیده شد. چون مظفرالدین شاه نیز همچون پدر هوس سفر به اروپا را در سر داشت و برای درمان بیماری‌اش به وی پیشنهاد شده بود به ویشی یا کارلسباد برود، اما از آنجا که خزانه خالی بود، امین‌الدوله نتوانست این هزینه را تأمین کند و برای همین از مقام صدارت کنار گذاشته شد. امضای امتیازنامه‌ها و واگذاری منابع کشور به دول خارجه، نابسامانی اوضاع دربار و عزل مکرر صدراعظم‌ها، خاموش کردن صدای مخالفان، اوج گرفتن هرج و مرج در کشور و نارضایتی مردم از استبداد شاهزادگانی که به عنوان والی در مناطق مختلف حکومت می‌کردند فضا را برای توسعه محافل آزادیخواه فراهم آورد. اما پیروان فرقه ازلی و ماسونی با نفوذ در محافل آزادیخواهان و تأسیس انجمن‌های مخفی نقش مهمی در هدایت و به ثمر رسیدن مشروطیت داشتند. بنا به نوشته پروفسور میس لمبتن: «یکی از مجامع، دسته مخفی فراماسون‌ها بودند که آنها اصطلاحاً فراموشخانه نامیده می‌شود. عده‌ای از اشخاص که بعداً رهبری انقلاب مشروطیت را عهده‌دار شدند، جزو دسته فراماسون‌ها بودند.»

 

  نخستین جلسه انجمن مخفی

انجمن مخفی که دومین انجمن مهم آن دوران بود نامی نداشت و به وسیله ملک‌المتکلمین و سیدجمال‌الدین واعظ که هر دو از اعضای برجسته لژ فراماسونی ایران بودند، رهبری و اداره می‌شد. مهدی ملک‌زاده فرزند ملک‌المتکلمین در خصوص شکل‌گیری و تشکیل نخستین جلسه این انجمن می‌نویسد: «در آن زمان، مجالس کوچک از آزادیخواهان در مرکز و شهرهای بزرگ به طور خفا تشکیل می‌یافت... خوشبختانه نهضت فرهنگی که در آن سال‌ها به دست آزادیخواهان برپا شد و کتابخانه ملی که در تهران تأسیس گشت، افراد روشنفکر و آزادیخواه مرکز را به هم نزدیک کرد... رهبران آزادیخواهان که از دیر زمانی با هم سر و سری داشتند و در مجامع سری گرد هم جمع می‌شدند، موقع را مناسب دیدند که این گروه منزوی و منفرد و بی‌سر و سامان را گرد هم جمع کرده و طبق اساسنامه‌ای که تهیه کرده بودند، شروع به فعالیت اجتماعی کنند... پس از مشاوره زیاد، باغ میرزا اسماعیل خان میکده را در خیابان گمرک که در آن زمان محل کم‌جمعیتی بود و به غیر از در عمومی یک در متروک کوچک در صحرای معروف امین‌الملک داشت، انتخاب نمودند و جماعت را در آنجا برای عصر روز دوازدهم ربیع الاول 1322 هجری دعوت کردند.»
  نفوذ بابیان و ازلیان بر انجمن‌های آزادیخواه
آنطور که می‌گویند حدود نیمی از اعضای آن جلسه بابی و ازلی بودند. سیدجمال‌الدین واعظ در این رابطه می‌گوید: «نفرات بابی- ازلی بر آن انجمن حاکم بود و بیشتر حاضران آنگونه می‌اندیشیدند.» با نگاهی به متن گفت‌وگو‌های انجام شده در این جلسه، به خوبی می‌توان دریافت که هدف از تشکیل چنین جلساتی، صرفاً درمان درد ملت ستمدیده ایران نبوده و انگیزه‌های استعماری و فرقه‌گرایانه در آن نقش داشته است.
  قطعنامه‌ای برای هدایت جنبش
در آن جلسه که بیش از پنج ساعت به طول انجامیده بود، قطعنامه‌ای 18 ماده‌ای قرائت شد و به امضای اعضا رسید، ریاست جلسه بر عهده شیخ مهدی شریف کاشانی - یکی از پیروان فرقه ازلیه که با صبح ازل پیشوای این فرقه در قبرس دیدار داشته - قرار داشت. بخش‌هایی از قطعنامه مصوب بدین شرح است:
-‌ اشخاص متنفذ و پاک‌نیت را در جرگه آزادیخواهان وارد کنیم.
 -در این اختلافات و دودستگی میان پیروان عین‌الدوله و طرفداران میرزا علی‌اصغر خان اتابک، حداکثر استفاده را برای پیشرفت منظوری که داریم بنماییم.
 -به آتش اختلافاتی که میان دو دسته مذکور شعله‌ور شده، دامن بزنیم و مخالفین عین‌الدوله را کمک نموده، تشویق به پایداری بنماییم.
 - اشخاص جاه‌طلب را به مخالفت با دولت و دستگاه فعلی تشویق کنیم.
 - با حوزه علمیه نجف ارتباط پیدا کرده و مفاسد دستگاه کنونی و مخاطراتی که برای مملکت در پیش است را به آنها خاطرنشان کنیم.
 - در میان شاهزادگان و رجال دولت کسانی که ناراضی هستند، جمع کرده و با خود همفکر کنیم.
 - در میان روحانیون متنفذ تهران، با آنهایی که جسارت و شجاعت دارند، بدون اینکه از منظور ما آگاه شوند، همکاری کنیم.
 - اگرچه مردان و روشنفکری که در میان دولتیان هستند، ترسو و محافظه‌کار می‌باشند، ولی چون اطلاعاتی از سیاست جهان دارند، باید با آنها به طور مخفیانه مشورت کرد و نظامنامه اصلاحی که پس از موفقیت باید اجرا کرد اول تهیه و آماده کرد.
 - رفقا مکلفند دستگاه ژلاتین تهیه کرده شب‌نامه‌های مهیج در میان مردم منتشر کنند.
 - برای اینکه از اول کار دچار حمله مخالفین و مستبدین و ملاهای ریاکار نشویم، رفقا باید تمام مطالبی را که به وسایل مختلفه منتشر می‌کنند، با احکام اسلام مسابق کنند و چیزی که حربه تکفیر به دست بدخواهان بدهد، ننویسند.
- به برادران تذکر داده می‌شود که در کشورهای آسیایی و شرقی بیش از هر چیز از جاه‌طلبی اشخاص می‌توان استفاده کرد و چون در میان روحانیون و رجال دولت و شاهزادگان مردان جاه‌طلب و خودخواه بسیارند، ما باید با تشویق و تحریک آنها حداکثر استفاده را برای به وجود آوردن انقلاب و رسیدن به مقصودی که داریم، بنماییم.
- گرچه در سرلوحه مرام آزادیخواهان جهان آزادی عقیده است، ولی به واسطه مشکلاتی که در پیش است اکیداً به برادران توصیه می‌کنیم که از این به بعد از حضور در مجالس دینی و مذهبی، غیر از مجالس اسلامی خودداری نمایند و وسیله به دست بدخواهان ندهند.

 

  کمیته منتخب 9 نفره

تمام موارد-که حکایت از خط مشی این به اصطلاح آزادیخواهان داشت- بی‌هیچ مخالفتی به تصویب حاضران جلسه می‌رسد و برای آنکه در ابتدای راه خطری متوجه جنبش نشود، 9 نفر به عنوان سرپرست آن جماعت انتخاب می‌شوند. ملک‌المتکلمین، سید جمال واعظ، سید محمدرضا مساوات، سیداسدالله خرقانی، شیخ‌الرئیس ابوالحسن میرزا، آقا میرزا محسن برادر صدرالعلما، میرزا سلیمان خان میکده، حاجی میرزا یحیی دولت‌آبادی، میرزا محمدعلی خان نصرت‌السلطان.
ملک‌زاده در مورد کمیته منتخب 9 نفره یا به گفته وی کمیته انقلاب و فعالیتشان می‌نویسد: «اولین موضوعی که مورد نظر و تصویب کمیته قرار گرفت، فرستادن نمایندگان برگزیده و باشخصیت به حوزه علمیه عتبات بود، زیرا در آن زمان حوزه علمیه نجف مرکز روحانیت و مرجع تقلید بیش از 100میلیون مسلمان شیعه جهان بود و آن جامعه علم که از بزرگ‌ترین روحانیون آن زمان تشکیل یافته بود، بر روح و عقاید ایرانیان حکومت مطلقه داشت و هرگاه تمایلی از طرف آنها نسبت به اسامی مشهود می‌شد، مردم از آن پیروی می‌کردند. این بود که کمیته سید جمال‌الدین واعظ را- که در فضل و دانش معروف در ایران بود...- به علاوه عمویش صدراصفهانی یکی از روحانیون مرجع تقلید که در نجف می‌زیست و سیداسدالله خرقانی که سال‌ها در نجف روزگار گذرانده و به مقام اجتهاد نائل شده بود و سید محمدرضا مساوات که به حوزه علمیه نجف آشنا بود... به سمت نمایندگی برای رفتن به عتبات انتخاب نمودند و به آنها تأکید کردند که هرچه زودتر به طرف مقصود حرکت کنند.»

 

  تلاش برای جذب روحانیون بانفوذ تهران برای همکاری

در آن دوران روحانیون زیادی در تهران حضور داشتند اما تنها چهار نفرشان روحانیون تراز اول مرکز به شمار می‌رفتند؛ حاج شیخ فضل‌الله نوری اعلم علمای تهران، دیگری حاج میرزا ابوالقاسم امام جمعه (داماد شاه) و سید محمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی. مهدی ملک‌زاده در خصوص سید محمد طباطبایی می‌نویسد: «طباطبایی مردی بود در تمام معنی کلمه یک روحانی حقیقی و تا حدی آگاه به اوضاع جهان و دشمن ظالمین و... با عده‌ای از روشنفکران و احرار، مخصوصاً آنهایی که در جمعیت فراماسون عضویت داشتند، سر و سری داشت و با آنکه در مجامع امرار رسماً عضویت نداشت از افکار آنها اطلاع داشت و با رهبران آنها تشریک مساعی می‌کرد.» جلب همکاری و نزدیکی سید عبدالله بهبهانی و میرزا سید محمد طباطبایی و تشویق آنها به مخالفت با دولت مسئله بسیار مهمی بود به همین خاطر دو نفر از محارم بهبهانی برای جلب اعتماد و همکاری وی با طباطبایی از سوی کمیته انتخاب می‌شوند، بی‌آنکه وی از مقاصدشان اطلاع یابد.

 

  گرانی قند و تنبیه تجار، کلید آغاز نهضت

جلسات پنهانی کمیته‌ها و سخنرانی در منابر توسط اعضا برای مردم ادامه داشت اما آغاز ماجرا با گران شدن قند در تهران به دست تجار شکل گرفت. بدین صورت که علاءالدوله حاکم وقت تهران 17 نفر از بازرگانان و دو سید را به جرم گران کردن قند در حیاط مسجد شاه فلک می‌کند و این کار با تأیید عین‌الدوله صدراعظم وقت انجام می‌شود. هنوز چند ساعتی از چوب خوردن تجار نگذشته سران نهضت در منزل ملک‌المتکلمین جمع می‌شوند و میرزا حسن رشدیه که شاهد و ناظر وقایع بوده، به نقل آنچه گذشته می‌پردازد.

 

  نقش سران ازلی نهضت در تنبیه تجار

راپرتی که میرزا حسن رشدیه به شریف کشانی می‌نویسد، به خوبی گویای نقش وی در ماجرای چوب خوردن تجار است. وی در این نامه می‌نویسد: «چون تجار و کسبه را دیدم که از آقایان کناره‌گیری دارند، صلاحاً امروز رفتم جناب علاءالدوله حاکم را ملاقات کردم. گفتم: هرچه در اخلال امور صدراعظم اقدامات کردید، اثری ندارد ولی امروز می‌توانند به یک اقدام تمام مقاصد خود را نائل شوند؛ یعنی عین‌الدوله به کلی معزول شود. اول از شنیدن این کلام تحاشی کرده که بهتر از این صدراعظم دیده که به عزلش بکوشیم؟ مرا چرا متهم می‌کنید که علیه ایشان اقدام کرده باشم؟ چند فقره از اقدامات محرمانه‌شان را ذکر کردم. دانستند که من‌ بی‌خبر نیستم. آنگاه فرمودند: حالا چه باید کرد؟ گفتم: شما حاکم هستید. فردا دو، سه نفر از تجار را به یک مستمسکی چوب بزنید تا تجار به علما بگروند. تجار که به علما مع بشوند، صدراعظم معزول می‌شود و مقاصد شما حاصل می‌گردد. فرمود: ‌عاقبت من به کجا می‌رسد؟ گفتم: از حکومت معزول و به صدارت یا وزارت منصوب می‌شوید. قبول کرده، قول داد که فردا اقدام خواهد شد.»
ملک‌زاده همچنین در خصوص اظهارات رشدیه پس از فلک شدن تجار به دست حاکم می‌نویسد: «میرزا حسن رشدیه همان شب در انجمن ملیون اظهار کرده بود که من امروز در دارالحکومه بودم و شاهد و ناظر چوب خوردن تجار بودم و می‌توانستم وساطت کنم و مانع شوم که آنها را چوب نزنند ولی چون منظور ما برپا کردن انقلاب است، نه فقط مانع آن عمل خلاف نشدم بلکه تا حدی هم او را تحریک کردم.»
نخستین اقدام سران انجمن آن بود که به سرحوزه‌های پنج نفری که از چندی قبل تشکیل داده بودند، اطلاع دهند جلساتشان را به طور مستمر تشکیل دهند و هرچه می‌توانند به آتش ماجرا که روشن شده، دامن بزنند و مردم را به مقاومت در مقابل دستگاه تشویق نمایند و در مجامع عمومی، خصوصاً جلساتی که در خانه روحانیون تشکیل می‌شد، شرکت کرده و به مردم و تجار امیدواری بدهند. عده‌ای از آزادیخواهان مأمور شدند که با روحانیون مخالف دولت تماس بگیرند و آنان را برای همکاری ترغیب نمایند. به همین خاطر عده‌ای از مردم و بازاریان و علما به مدرسه مروی رفته در آنجا اجتماع می‌کنند.

 

  آغاز هجرت صغری

به قول آن ضرب‌المثل معروف «ما را از آن نمد کلاهی است»، آزادیخواهان وابسته به فرقه‌های گوناگون در پی براندازی حکومت قاجار و تغییر شیوه مدیریتی و فرهنگی کشور به سبک اروپایی، شاهزادگان مغلوب همچون مشیرالدوله در پی کسب منصب بهتر و مردم بخت برگشته در پی لقمه‌ای نان بودند!
همانطور که سران انجمن‌های سری می‌خواستند، آتش اعتراضات هر روز داغ‌تر می‌شد. با این همه گفت‌وگوها با دولت به نتیجه نرسید تا اینکه یک دفعه تجار کاروانسراها و بازار را بسته و با اطلاع سیدعبدالله بهبهانی در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن و خواستار عزل موسیو نوز بلژیکی (وزیر کل گمرکات ایران)، عین‌الدوله (صدراعظم)، علاءالدوله (‌حاکم تهران) و عسگر گاریچی(کنترلچی ترابری میان تهران- قم) می‌شوند. اما بعضی از دولتیان و سران انجمن محرمانه به بهبهانی پیغام دادند که «مسئله عزل موسیو نوز چندان اهمیتی ندارد، به جهت اصلاح امور مملکت عدالتخانه بخواهید.» پس از کشمکش‌های بسیار و با گذشت یک ماه نهایتاً محمدعلی میرزای ولیعهد به منزل تجار می‌رود و به آنها وعده می‌دهد در جهت رسیدن به خواسته‌هایشان ایشان را همراهی کند. سپس عرایض آنها را به گوش شاه می‌رساند و پس از دریافت جواب مساعد از شاه تجار را از این موضوع باخبر می‌کند و همین سبب بازگشت تجار به شهر و گشایش بازار می‌شود. این مسئله در حالی رخ می‌دهد که سیدعبدالله بهبهانی از توافق تجار بی‌اطلاع بوده است.

 

  هجرت کبری و صدور فرمان مشروطیت

پس از گذشت یک سال متحصنان که تا آن روز خواستار ارزاق ارزان و عزل موسیو نوز بودند از آنجا که تغییری در رویه اداره کشور مشاهده نکردند در 24 تیر 1285 تصمیم به هجرت گرفتند. به همین روی سید محمدطباطبایی و سید عبدالله بهبهانی رهبری گروهی هزار نفری به قم را بر عهده گرفتند. سه روز پس از آن، آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری نیز همراه با جمعیت بسیاری از مردم تهران به سمت قم رهسپار شد. این مهاجرت موجی از یک قیام در سراسر کشور ایجاد کرد به‌طوری که علمای دیگری همچون آقا نجفی اصفهانی و آخوند ملا قربانعلی زنجانی نیز به این تحصن پیوستند. در این دوران سید عبدالله بهبهانی اخبار تحصن را با تلگراف به شریف کاشانی می‌رساند. با گسترش دامنه اعتراضات مردم و فتاوای علما نهایتاً عین‌الدوله استعفا کرد و میرزا نصر‌الله خان مشیرالدوله که در طول جریانات نهضت با سران انجمن‌ها در تماس بود، به صدراعظمی رسید و مظفرالدین شاه به الاجبار فرمان مشروطیت را در قالب نامه‌ای به صدراعظم صادر کرد.

 

  انحراف نهضت

در این میان تنها شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری بود که پس از تشکیل نخستین جلسه مجلس و تصویب قانون اساسی بر اساس نسخه اروپایی، به فتنه پی برد و دست انگلیس را که همچون دم خروس از زیر نهضت مشروطه بیرون زده بود مشاهده کرد. دکتر عبدالهادی حائری در خصوص علت جدایی شیخ فضل‌الله از جریان مشروطیت می‌نویسد: «پس از تصویب قانون اساسی شیخ فضل‌الله که متوجه شد مشروطه با اسلام سازگاری ندارد، از دیگر رهبران روحانی انقلاب جدا شد و به مخالفت با تصویب قوانین برگرفته از قوانین غربی پرداخت.» وی معتقد بود برای مطابقت این قوانین با قوانین اسلام پنج نفر از مجتهدین تراز اول تهران به انتخاب علما، امور مجلس را تحت نظرات خود قرار دهند؛ امری که نهایتاً رخ نداد و به فتح تهران و پس از آن خودسازی نهضت مشروطه ایران به دست اعضای انجمن‌های سری انجامید.

منبع: جوان

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌ها

نظر شما