اصرار وجود مبارك حضرت امير(ع) در زمان حكومتش اين بود كه اسلام را به عقلانيت و عقل و عدل خود برگرداند و جاهليتي كه قبل از اسلام بود و بعد از رحلت رسول خدا(ص) به صورت اوّلي برگشت برچیده شود، كه گفته شد «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِيِّ ص إِلَّا ثَلَاثَهًْ»[1] اين ارتداد از عقلانيت به جاهليت است، ارتداد از ولايت است، نه ارتداد از شهادتين، وگرنه حكم اسلام براي همه بود، اينها يكديگر را پاك ميدانستند، با يكديگر زناشويي داشتند، احكام اسلام بعد از سقيفه ثابت بود؛ منتها ارتداد از عقلانيت به جهالت بود، ارتداد از ولايت به غير ولايت بود.
اميرالمؤمنين(ع) يك بيان نوراني در نهجالبلاغه دارد که نظام حكومتي و مسئولان رسميِ مدينه اتفاق كردند كه فاطمه(س) را از بين ببرند، در هنگام دفن بدن مطهّر زهرا(س) وجود مبارك حضرت امير(ع) رو به قبر مطهر پيامبر كرد، عرض كرد: «بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي هَضْمِهَا»؛[2] همه اتفاق كردند زهرا را از بين ببرند. اين خطبه «فدكيه» چه كرد، چگونه سقيفه را رسوا كرد، چگونه حكومت آنها را زير و رو كرد، چگونه افكار عمومي را عليه حقانيت آنها شوراند كه همه اتفاق كردند زهرا را از بين ببرند وگرنه آن روزهاي اوّل خيليها حاضر شدند تسليت بگويند، كاري به حضرت زهرا نداشتند. حضرت فدكي داشت آنها غصب كردند؛ اما اين حضرت چه كرد! در آن خطبه چه گفت! چطور مردم را شوراند! چطور اسلام را به آن قلّه اوّلياش معنا كرد! اينكه بارها اصرار ما اين است كه خطبه «فدكيه»[3] بايد در حوزه درسي بشود، براي همين است.
خطبه «فدكيه» چند بخش دارد: آن بخشهايي كه حقوقي است فُضلا متوجه ميشوند. آن بخشهاي سياسي قابل توجه است؛ اما آن چند سطر اوّل مطمئن باشيد بدون درس حلّ نميشود، آن را هم خواص بايد درس بخوانند كه چه فرق است بين «لا مِنْ شَيْء» و «من لا شيء». وجود مبارك حضرت امير در هنگام دفن وجود مبارك حضرت زهرا رو كرد به قبر مطهر پیامبر(ص) وعرض كرد: «فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ! فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَهًْ وَ أُخِذَتِ الرَّهيِنَهًْ» ؛همه ما از آن خداییم و به سوى خدا بازمىگردیم، امانت بازگردید و رهن گرفته شد؛ ابدان ما جزء «رَهَائِنُ الْقُبُورِ» است، اين اختصاصي به وجود مبارك حضرت هم ندارد. در صحيفه سجاديه[4] در ادعيه ديگر، در کلمات ديگر[5] از انسانها به عنوان «رَهَائِنُ الْقُبُورِ» ياد شده است. ما در رهن قبر هستيم، قبر از ما گرو ميخواهد، اين گرو را بايد بدهيم. هر كسي كه ميميرد رهين قبر است،درگرو است، گرو را بايد به صاحب آن بدهند. اين زمين از ما طلب دارد، ما بايد طلب آن را بدهيم؛ اما آن «أُخِذَتِ الرَّهيِنَةُ» يك حساب ديگري دارد.
علی(ع) و امامان معصوم(ع)؛ جان پیامبر(ص)
سپس حضرت عرض كرد: رسول من! حُزن من دائمي است و شبِ من مُسَهَّد است، «سَهاد»؛ يعني بيخوابي, «مُسهّد»؛ يعني كسي كه شب او به بيخوابي ميگذرد، ميگويد که ديگر من شب خوابی ندارم، «سَهاد» همان «سَهَر» است؛ يعني بيخوابي. «وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ»؛ يعني شب خوابي ندارم «إلَي أَنْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ»؛ تا آنکه در آن خانهاي كه تو هستي آنجا بيايم، نه در بهشت. وقتي وجود مبارك پيغمبر(ص) فرمود سخاوت ـ درباره فضايل ديگر هم همين طور است ـ يك شجره طوبايي است كه اصل آن در بهشت در خانه من است، خوشهها و شاخههاي اين درخت طوبا به افراد سخي ميرسد.[6] در مجلس و محفل ديگر فرمود: سخاوت، شجره طوبايي است كه ريشه آن در خانه علي بن ابيطالب(ع) است. بعضي اصحاب عرض كردند يا رسولالله! شما در جلسه قبل فرموديد اين درخت اصل و ريشهاش در خانه من است، الآن ميفرماييد در خانه علي بن ابيطالب است، اين چطور جمع ميشود؟ فرمود: «دَارِي وَ دَارَ عَلِيٍّ وَاحِد»؛[7] ما با هم يكجا هستيم. اينكه وجود مبارك حضرت امير عرض ميكند يا رسولالله! تا به آن خانهات بيايم؛ يعني آن خانهاي كه من و شما بايد در آنجا باهم زندگي كنيم. اگر كسي (وَ أَنْفُسَنا) است ما تعجب ميكرديم، وجود مبارك پيغمبر درباره حضرت امير هم اين تعبير را بكند، درباره حسين بن علي بگويد، درباره حسن بن علي هم هست كه «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»؛[8] «حسينٍ منّي» معلوم است؛ اما «أنَا مِنْ حُسَيْنٍ» چطور؟ درباره امام مجتبي هم هست که «حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه».[9] درباره حضرت امير هم مكرّر آمده: «عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ»،[10] در آيه مباهله فرمود: (وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ)[11] اگر ولايت به متن نبوت برميگردد؛ پس علي «من الرسول» است و رسول «من علي» است؛ چون جانِ اوست؛ و حسين «من الرسول» است و رسول «من حسين». اگر جانِ اوست، اگر روح اوست، همين است، اين آيه نوراني مباهله، بسياري از اين مسائل را حلّ ميكند و اين (وَ أَنْفُسَنا) هم اختصاصي به وجود مبارك حضرت امير ندارد؛ يعني از آن جهت كه علي بن ابيطالب «وليّالله» است، امام معصوم است، «خليفهًْالله» است، به منزله نفس رسول خداست. همين فضايل درباره امام مجتبي هست، درباره امام حسين(عليهم السلام) هست.
بعد فرمود: «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ»؛ دختر شما كه به حضور شما آمد جريان را به شما ميگويد، او كه اَسرارش را به من نگفت، ولي شما زياد سؤال كنيد، به شما ميگويد، اين جملهها را به شما میگويد: «بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَي هَضْمِهَا»؛که همه اجماع كردند زهرا را از بين ببرند، براي چه؟ قبل از سخنراني كه اجماعي در كار نبود، چند نفر در را آتش زدند يا شکستند، بين در و ديوار آسيب رساندند، اينها کار چند نفر بود؛ اما حالا همه مسئولان حکومتی اتفاق كردند كه زهرا را از بين ببرند، اين براي چه بود؟ آن خطبه فدك آبرويي براي سقيفه نگذاشت، آن خطبه فدك آبرويي براي حكومت آنها نگذاشت، كاملاً اينها را استيضاح كرد. صريحاً اين آيه را خواند (أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّهًْ يَبْغُونَ)[12] به آنها خطاب كرد «تبغون»،؛ آیا به دنبال جاهلیت هستید؟ غدير را خانهنشين كرديد، سقيفه را علني كرديد، عقلانيت را كنار گذاشتيد، جاهليت را آورديد، اين شده جاهليت. نظام جاهلي اين بود. در جاهليت شعار رسمي اين بود «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوما»؛[13] قبيله، حزب، جناح، فاميل و دوست خود را ياري كن، چه ظالم چه مظلوم؛ اين شعار رسمي جاهليت بود، دين كه عقلانيت را آورد، اين شعار را عوض كرد؛ يا لفظ را عوض كرد يا معنا را عوض كرد. لفظ را عوض كرد، فرمود: «انْصُرْ الْمَظْلُومَ أَخَاكَ أَوْ غَيْرَ أَخِيکَ»؛ از مظلوم حمايت بكن چه از قبيلهات باشد چه نباشد. گاهي همين لفظ را حفظ كرد؛ ولي معنا را عوض كرد، فرمود برادرت، همقبيلهات، هم جناحيات را ياري كن! اگر مظلوم است از او دستگيري كن، اگر ظالم است جلوگيري بكن! جلوگيري كردنِ ظالم، كمك به نجات ظالم از جهنم است. عرض كردند «يا رسولالله» ما چگونه از ظالم حمايت كنيم؟ اينکه میفرمايد: «انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوما»، فرمود: اگر مظلوم است كه دستگيري ميكنيد، اگر ظالم است دستش را ميگيريد كه ظلم نكند. براي اينكه جاهليت را به عقلانيت برگرداند، اين طور راهنمايي كرد. آن وقت صدّيقه کبرا گفت :نظام، نظام جاهليت است، ما سخن از فدک نداريم. در بيانات نوراني حضرت امير در نهجالبلاغه هست كه زير اين آسمان فدك براي ما بود، شما طمع كرديد گرفتيد، ما درباره فدك حرفي نداريم.
محدوده فدک از زبان امام کاظم(ع)
زمان وجود مبارك امام كاظم(ع) هارون عباسي گفت، شما محدوده فدك را بگوييد ما به شما برميگردانيم. حضرت فرمود برنميگردانيد، اصرار كرد كه شما آن حدودِ چهارگانه فدک را بگوييد، ما آن را بر میگردانيم. فرمود: از طرف شمال به فلان سلسله جبال ختم ميشود، از جنوب به فلان اقيانوس ختم ميشود. فرمود: فدك يعني خاورميانه، فدك يعني حكومت. هارون گفت پس براي ما چه ميماند؟ فرمود: ما براي يك تكّه باغ دعوا نداشتيم. شما اگر از من فدک ميخواهيد، فدك يعني حكومت؛ يعني حكومتِ خاورميانه! هارون گفت اگر اين است كه ما فدك را برنميگردانيم.[14] فرمود اصل نزاع صديقه كبرا اين بود، وگرنه وجود مبارك حضرت امير در نهجالبلاغه دارد: «وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَك»[15]؛ مرا با فدك و غیر فدك چه كار؟ آن زمانی هم که براي ما بود ما به ديگران ميداديم، باغ خودمان را وقف ميكرديم. چون مدينه يك منطقه كويري است. بارها وجود مبارك حضرت امير وارد باغ ميشدند كلنگ میگرفتند و كَندوكاو ميكردند تا چاهي بِكنند و آبي در بيايد. باغبان حضرت امير ميگويد روزی حضرت آمد و آن كلنگ را از من گرفت و كندوكاو كرد و سنگی را برداشت وآب درآمد. من ديدم همزمان با جوشش آب از اين چاه، وجود مبارك حضرت امير صيغه وقف را جاري كرد، فرمود: «هذه صدقهًْ جارية».[16] فرمود ما که مالِ خودمان را اينجا وقف كرديم.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دام ظله) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعی از دانشجويان، طلاب، قم؛ 12/12/1395
مرکز اطلاعرسانی اسرا
[1] . الإختصاص، النص، ص6.[2] . نهجالبلاغه صبحي صالح، خ 202.[3] . کشف الغمه(ط ـ القديمه)، ج1، ص482.
[4] .صحيفة سجادية، دعاي سوم.[5] . نهجالبلاغه صبحي صالح، نامه45.[6] . بحارالأنوار (ط ـ بيروت)، ج68، ص353.[7] . جامع الأخبار(شعيري)، ص174.[8]. کامل الزيارت، ص52.[9] . بشارهًْ المصطفي لشيعهًْ المرتضي(ط ـ القديمة)، النص، ص156.[10]. الأمالي (صدوق)، النص، ص9.[11] . آل عمران، 61.[12] . مائده، 50[13] . نهجالفصاحة، ص265.
[14] . مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص320 و 321.[15] . نهجالبلاغة صبحي صالح، نامه 45.[16] . مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج14، ص62.
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.
نظر شما