شناسهٔ خبر: 24140797 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

بن‌بست قابل پیش‌بینی بودن برای احمدی‌نژاد

در مسیر نوری‌زاد

احمدی‌نژاد امروز در اشلی دیگر به سرنوشت نقش دوم قصه ما تبدیل شده است، دیگر کنش‌هایش غیرقابل پیش‌بینی نیست، اکت‌هایش تکراری شده، همان‌گونه که قبلا هم گفتیم و با مثال‌های تاریخی هم قابل اثبات است.

صاحب‌خبر -
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، یکی از روزهای تابستان 93 بود که در مسیر حرکت در خیابان طالقانی سوار بر اتوبوس در کنار دیواره‌های لانه سابق جاسوسی آمریکا چشمم به مرد جاافتاده‌ای افتاد که طوماری را به خودش آویزان کرده بود و سعی می‌کرد با عابران سخن بگوید. روز بعد هم آن مرد را همان‌جا دیدم. برایم جالب بود، چند ایستگاه قبل از مقصد پیاده شدم، 50 متری را رفتم تا آن فرد را ببینم. محمد نوری‌زاد را شناختم، قبلا دیده بودمش، زبان تند و تیزی داشت و تا سال 80 علیه اصلاح‌طلبان و بعد از سال 88 علیه نظام. سعی می‌کرد با عابران ارتباط بگیرد و همان حرف‌هایی را می‌زد که قبل‌تر در صدای آمریکا و رادیو فردا و... گفته بود اما کمتر مورد توجه قرار می‌گرفت، عده‌ای اصلا گوش نمی‌دادند تعدادی هم که توقف می‌کردند واکنش خاصی نداشتند. نوری‌زاد حداقل سه دوره حیات سیاسی داشت؛ اول دوره پیشا88، دوره‌ای که ستون‌نویس روزنامه کیهان، آیت‌ا... مصباح را چراغ راه می‌دانست در حمایت از سردار نقدی به عبدا... نوری می‌تاخت، از صدا وسیما بودجه میلیاردی برای سریال‌هایش می‌گرفت و مطالبش را از حیث تندی و تیزی، ایران و همشهری هم چاپ نمی‌کردند. نوری‌زاد در دوره دوم و پسا88 به یکی از ستاره‌های جریان فتنه تبدیل شد و چون از راست بر دنده چپ برخاسته بود تحویل هم گرفته می‌شد، به سیاق نامه‌های بدون سلام و والسلام، نامه تند و تیز به مقامات کشور می‌نوشت، با نهضت آزادی و بهایی‌ها و فرق نشست و برخاست می‌کرد و... .

نوری‌زاد سوم از زمانی شروع شد که دیگر سران اصلاحات از سر مصلحت-شما بخوانید بن‌بست سیاسی حاصل از رادیکالیسم 88 – فرمان را به سمت راست‌ها گرفتند و شدند موتلف روحانی. حالا دیگر نیازی به نوری‌زاد نبود و ستاره اقبالش افول کرد. نوری‌زاد دیگر اهمیتی نداشت چون همه حرف‌هایش قابل پیش‌بینی بود همه مسیر‌ها را تا ته‌خط رفته بود، همه کنش‌هایش تکراری بود و شد آنچه شد، دیگر تحصن و اعتصاب خیابانی هم جواب نمی‌داد.

برای محمود احمدی‌نژاد هم سه دوره حیات سیاسی را می‌توان تصور کرد، احمدی‌نژاد پیشا88 یک مدیر میانی که با سابقه فعالیت دانشجویی استاندار دولت سازندگی بود، از مسئولان ستاد ناطق‌نوری و ذوب در ذوب‌شده‌های ولایت، شهردار برآمده از شورای شهر اصولگرا و رئیس‌جمهور برآمده از گفتمان عدالت و انقلابی‌گری. دوره دوم، دوره احمدی‌نژادی است که سعی می‌کند با مشاهده موج گسترده نارضایتی‌های اقتصادی از دولت ضمن انتقال بار منفی دولت خود به کلیت حاکمیت، برخی مرزبندی‌ها را با حاکمیت شفاف کند و در عین حال سعی می‌کند بتواند گفتمان آزادی‌های اجتماعی را هم به بدنه اجتماعی خود اضافه کند، راهبردی که چندان موفق نیست و منجر به تخلیه بدنه ایدئولوژیک حامیان می‌شود و از دل نارضایتی بالا و انفعال بدنه ایدئولوژیک، دولتی در سال 92 بر سر کار می‌آید که در نقطه مقابل گفتمان دولت اول احمدی‌نژاد بود.

احمدی‌نژاد دوره سوم، احمدی‌نژادی است که تاکنون سعی کرده در کنار ناکارآمدی دولت مستقر در بحث عدالت خود را بازسازی کند؛ اما برخی ویژگی‌های فردی احمدی‌نژاد و بعضی دگردیسی‌های معرفتی سبب شد کار در همین‌جا متوقف نماند و احمدی‌نژاد سعی کند عمل سیاسی را از خود بروز دهد که دیگر در چارچوب‌های حاکمیتی جمهوری اسلامی نگنجد.

نقطه عزیمت احمدی‌نژاد در این کنش جدید به نقد و تخطئه قوه قضائیه منتج شد، هرچند هم زمانی این اکت سیاسی با پیگیری قضایی نزدیکان حلقه اول او نظیر بقایی سوالاتی را حتی برای بدنه خوشبین به احمدی‌نژاد به وجود آورد که چرا چنین مواجهه‌هایی پیش‌تر انجام نشده است؟ یا آیا اساسا کسی که راضی شده با فردی مانند سعید مرتضوی کار کند و بده‌بستان سیاسی در سطح بالا انجام دهد، صلاحیت نقد در حوزه عدالت‌خواهی قضایی را دارد یا نه؟

احمدی‌نژاد همچنان سعی می‌کند با یک تحلیل پرریسک تعمدا با حاکمیت جمهوری اسلامی مرزگذاری کند. ثبت‌نام در انتخابات سال 96، غصبی دانستن جایگاه رئیس قوه قضائیه، تکرار سخنان «آمدنیوز» و «رادیو فردا» درمورد اغتشاشات اخیر و... جز در این پارادایم تحلیل نمی‌شود.

احمدی‌نژاد این روزها تعمدا قصد دارد مرزبندی را پررنگ کند و در این طریق رادیکالیسم را هم حداکثری دنبال می‌کند، احمدی‌نژاد قصد دارد آلترناتیو وضع موجود در سطح کلان و در همه ابعاد باشد اما به نظر می‌رسد به دلیل اعتمادبه‌نفس بالا یک تجربه و یک واقعیت را نادیده گرفته است، تجربه تلخ بازسازی پس از انتخابات 88 که نتیجه‌ای جز تخلیه و انفعال بدنه ایدئولوژیک نداشت و دیگری بی‌توجه به این واقعیت که از محمود احمدی‌نژاد همچنان در میان طیف‌های متکثری از جامعه ازجمله طبقه متوسط مدرن و بدنه نخبگانی نفرت شدیدی وجود دارد که ترمیم نشده است، امتیاز منفی بزرگی که اتفاقا سبب می‌شود احمدی‌نژاد به هر شخصی حمله کند، به امتیاز مثبت او تبدیل شود.

احمدی‌نژاد امروز در اشلی دیگر به سرنوشت نقش دوم قصه ما تبدیل شده است، دیگر کنش‌هایش غیرقابل پیش‌بینی نیست، اکت‌هایش تکراری شده، همان‌گونه که قبلا هم گفتیم و با مثال‌های تاریخی هم قابل اثبات است.  رادیکالیسم در این سطح دو نتیجه محتوم دارد؛ اول انحراف و دوم انفعال و به‌نظر می‌رسد محمود احمدی‌نژاد امروز با گذر از مرحله اول به مرحله دوم رسیده است.

 

* نویسنده: محمد زعیم‌زاده جانشین سردبیر

نظر شما