حاشیه نگاری «فرهیختگان» از جشن فارغ التحصیلان علوم و تحقیقات
لایو از جشن آخـر
صاحبخبر - سالن آمفیتئاتر کتابخانه دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات میزبان جشن فارغالتحصیلی دانشجویانی بود که از مقاطع مختلف کارشناسی، کارشناسیارشد و دکتری در آن حضور داشتند. مراسم از ساعت 9 صبح شروع شده بود، اما بعضی از دانشجویان طبق هماهنگیهایی که از پیش انجام داده بودند، زودتر به محل رسیده بودند. وقتی دلیل این زود آمدن را پرسیدیم، یکی از آنها گفت: «چون میخواستیم با لباسهای دانشآموختگی عکس بگیریم و کمی شلوغبازی دربیاوریم، تصمیم گرفتیم زودتر در دانشگاه حضور پیدا کنیم، البته ما از آن دانشجویانی بودیم که همیشه با تاخیر وارد کلاس میشدند، ولی یک بار هم خواستیم امتحان کنیم که زود آمدن چه طعمی دارد.» عدهای از پدرها و مادرها با دستهگلهای بزرگ و کوچک وارد سالن میشدند و از دور دستی برای فرزندشان تکان میدادند و دلهره و استرس آنها را کم میکردند. مراسم با سرود ملی جمهوری اسلامی ایران آغاز شد. مجری از چهرههای تلویزیون بود و سالن را به خوبی مدیریت میکرد. بعد از سرود و قبل از اینکه مسئولان معاونت فرهنگی دانشجویی وارد سالن شوند، کمی با دانشجویان شوخی و بگو و بخند کرد.گزارشگرهای صداوسیما طبق معمول عجله داشتند و میخواستند اصل ماجرا را تصویربرداری کنند و بروند، برای همین در این جشن فارغالتحصیلی دو بار مراسم سوگندنامهخوانی و پرتاب کلاه برگزار شد؛ یکبار برای تصویربرداری صداوسیما و بار دیگر در آخر برنامه و طبق روال همیشگی. بساط عکسهای سلفی هم داغ و گرم بود، دوتایی، سهتایی و گاهی هم گروهی، بعضیها در همان لحظات از برنامه دیگر اینستاگرام (لایو) نیز استفاده میکردند و صحنههای خوبی را در اینستا قرار میدادند. دانشجویان فارغالتحصیل در صندلیهای وسط، پدر و مادرها و همراهان نیز در صندلیهای اطراف نشسته بودند، که مجری برنامه تشویق کردن را شروع کرد. اول مادرهای حاضر در جمع را دعوت کرد تا بایستند و سپس دانشجویان آنها را تشویق کردند. این برنامه برای پدرها و اساتید هم برگزار شد. مجری میخواست ادامه برنامه را اجرا کند که یک نفر فریاد زد: «شوهرها را تشویق نمیکنید؟» در چشم بههمزدنی سالن منفجر شد و همه به آن کسی که فریاد زده بود، نگاه میکردند. مجری دعوتش کرد به روی سن برود. او تازه پنج ماه از ازدواجش با یکی از دانشجویان گذشته بود. معاونت فرهنگی دانشجویی واحد علوم و تحقیقات به همین مناسبت به آنها هدایایی اهدا کرد. حاشیههای این مراسم جالب بود. دانشجوی دختری که از مقطع کارشناسیارشد فارغالتحصیل میشد، به همراه نوزاد 10 ماههاش آمده بود و حتی برای او کلاه و لباس فارغالتحصیلی نیز دوخته بود. با او که همصحبت شدم، خاطرات شیرینی داشت و میگفت: «در تمام کلاسها فرزندم همراهم بود. بالاخره او هم در کلاس حضور داشته و برای همین برایش لباس دوختهام.» یکی دیگر از دانشجویان پسر به همراه مادرش آمده بود. مادرش از اساتید دانشگاه بود و اتفاقا همرشته با فرزندش بود. او میگفت: «من مهندسی نفت را به پسرم پیشنهاد دادم و او پذیرفت. البته اجباری در کار نبود، چون من خودم دروس این رشته را تدریس میکردم و گاهی برگههای امتحانات را در منزل تصحیح میکردم، پسرم به این رشته علاقهمند شده بود، ولی در این زمینه تردید داشت، که من به او مشاوره دادم و او نیز پذیرفت.» مراسم کمکم به پایان خود نزدیک میشد، که دوباره مراسم سوگندنامه و پرتاب کلاه را اجرا کردند و بعضی از دانشجویان روی سن آمدند و آخرین عکسهای یادگاری را با لباسهای مخصوص حال و هوای آن گرفتند.»∎
نظر شما