شناسهٔ خبر: 23723117 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه جام‌جم | لینک خبر

راپورت‌های میرزا ادریس‌

کبوتر با کبوتر، باز با باز

الیوم خشایار دق‌الباب کرد، اذن ورود خواست اجازت فرمودیم. مشرف شدند.

صاحب‌خبر -

عرض کرد، تصدقت گردم مشورت میخواهم. فرمودیم: در چه فقره؟ عارض شد امر ازدواج. خنده فرمودیم و گفتیم مبارک است کسی را زیر سر داری ناقلا؟

عرض کرد: غلط زیادی کردهام بله جسارتا ...!

فرمودیم: در چه موردش میخواهید مشورت مرحمت کنیم؟ عرض کرد: تصدقت گردم در فاکولته با وی آشنا شدهام. ماه است آفتاب ندیده و بساز.

فرمودیم: جمال که نمیماند و زیبایی دائمی نیست.

عرض کرد: تصدقت گردم پدرش کارخانهدار است و ماهی دوازده میلیون تومان حقوق میگیرد و ماشین قدبلند دارد و ال دارد و بل دارد.

فرمودیم: چطور از توی یک لا قبا خوشش آمده؟

عارض شد: عاشقی تصدق عاشقی... آتش عشقمان افتاده به
جانش و ول کن نیست، عن قریب است کانهو تایتانیک در آتش عشق ما غرق شود.

فرمودیم: یعنی با خدمت نرفتن و بیکار بودن و دانشجو بودن تو مشکل ندارد؟

عرض کرد: خیر و حتی با ابوی گرامی هم صحبت کردهاند و ایشان فرمودهاند: اخلاق داشته باشد و شریعت بداند مبارک است .

فرمودیم: ببین عزیزم...

دل غشه گرفته گفت: تصدقت تکرار کنید

فرمودیم پر رو میشوی! ببین پسر جان برفرض همه اینها درست. شما با این دخترجانی که ماهی دوازده میلیون مواجب و مقرری میگیرد ازدواج کردی. اولین سالگرد ازدواجتان چه میخواهی بخری که در شان در آمدش باشد؟ لختی فکر کرد کله خاراند. رفته توی اتاقش... حالا بیاید بیرون ببینیم به چه نتیجهای میرسد.

نظر شما