شناسهٔ خبر: 23722563 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ابتکار | لینک خبر

گفت‌و‌گوی قدیمی با منوچهر اسماعیلی به مناسبت بزرگداشت اش در جشنواره فیلم فجر بازخوانی شد

صاحب‌خبر - مرد هزار صدا
منوچهر اسماعیلی دوبلور قدیمی از نقش‌های خاطره انگیزش و چگونگی ورودش به این عرصه سخن گفته است. منوچهر اسماعیلی متولد هشتم فروردین 1318 در کرمانشاه است. او به جای بسیاری از بازیگران ایرانی و خارجی صحبت کرده و به تدریج صدایش جزو شخصیت و ویژگی‌های فردی آن بازیگر شده است که از جمله آنها می‌توان به آنتونی کویین، گریگوری پیک، چارلتن هستن، یول براینر، ریچارد برتن، سیدنی پوآتیه، پیتر فالک و مارچلوماسترویانی اشاره کرد.
به گزارش ایسنا، این دوبلور پیشکسوت مهرماه 1386 از تاریخچه دوبله فیلم در ایران و خاطراتش سخن گفت که به بهانه بزرگداشتش در جشنواره فیلم فجر پیش رو، آن را بازخوانی می کنیم.
آغاز فعالیت هنری با تئاتر
اولین علاقه من تئاتر بود، آن زمان تئاتر جایگاه محکمی داشت و کار عموم کسانی که علاقمند به سینما بودند، از تئاتر شروع شده بود. این حرفه در مدارس، دبیرستان ها و دانش‌سراها بسیار جا افتاده بود و علاقمندان را دور خودش جمع می‌کرد. سینمای آن موقع مطلوب همه نبود و خیلی طول کشید تا زمینه برای ورود خیلی از افراد به سینما فراهم شد. تئاتر هم چند دسته بود، تئاتر «روحوضی»، «خانوادگی» و تئاترهای سنگین. تجربه تئاتری من تقریبا به دوران دبیرستان برمی‌گردد که هیچ وقت هم به طور حرفه‌ای ادامه پیدا نکرد. من به همراه بهروز وثوقی که همکلاس بودیم و چند نفر دیگر نمایش ترجمه‌ای گیر آوردیم و به روی صحنه بردیم و در ادامه هم اجراهایی را در دو سانس برای خانواده‌ها که از طرف وزارت فرهنگ دعوت می‌شدند، در دبیرستان «شهناز» و تالار «فردوسی» داشتیم. عمده کارهای آن را هم شخصی بنام «محمد سخن سنج» انجام می‌داد.
مسافر جامانده از ایتالیا
در سال 36 با خواندن یک آگهی در روزنامه‌ متوجه شدم، موسسه‌ای به‌ نام «داریوش فیلم» برای دوبلاژ در ایتالیا امتحان می‌گیرد و یک مرد و پنج زن را پذیرش می‌کند. در آن دوره هیچ شناختی از کار دوبله نداشتم. یکی از دوستان ترغیب کرد به آنجا بروم. با دوستم به آنجا که در خیابان نادری واقع شده بود، رفتیم. اما ساعت امتحان به بعدازظهر موکول شده بود. بعدازظهر که من رفتم دوستم نیامد. باغ مملو از دختر و پسر بود و شاید بالای هزار نفر به آنجا آمده بودند که تست بدهند و من آخرین نفری بودم که رفتم و از حادثه روزگار آخرین نفری هم بودم که امتحان دادم.
با مدیریت کسمایی در «دروازه‌های پاریس» نقش اول شدم
بعد از دوسال که نقش‌های کوتاه را می‌گفتم، در فیلم «دروازه‌های پاریس» به مدیریت دوبلاژ علی کسمایی که کمک زیادی به من کرد، نقش اول را گفتم. آن زمان مجددا برای تحصیل به دبیرستان می‌رفتم. این فیلم در واقع فتح‌باب بود و مثل بمب صدا کرد و همان زمان «پرویز دوایی» نقدی راجع به دوبله این فیلم در مجله فردوسی نوشت و در کار من و صدایم جست و جوی عجیبی داشتند که خودم متوجه آن نبودم. مطلب بسیار جالبی بود که از پشت تلفن برای من خواندند، خودم آن مجله را پیدا نکردم. بدین ترتیب یک سری دشمن پیدا کردم، ولی کار خوب راه خودش را پیدا می‌کند و جلو می‌رود. «دروازه‌های پاریس» یکی از کارهای شاخص من بود. بعد از این فیلم هم «قایقرانان ولگا» را کار کردم و «بن هور» در سال 41 اوج کارم بود.
صحبت به جای «آنتونی کویین» ، «گریگوری پک» و ..
هنرپیشه‌های مطرح زیادی بودند که من بطور ثابت جایشان حرف می‌زدم، افرادی چون «آنتونی کویین»، «گریگوری پک»، «چارلتن هستن»، «لارنس اولیویه»، «مارچلو ماستریانی»، «سیدنی پوآتیه»، «راد استایگر»، «فرانک سیناترا»، «ایومونتان»، «ویلیام هولدن» و از ایرانی‌ها هم بهروز وثوقی و بیک‌ایمانوردی بودند که در اکثر فیلم‌هایشان من صحبت کرده‌ام. البته گاهی اوقات هم بوده که نمی‌توانستم کار کنم و یا سر مسائل مالی به توافق نرسیدیم به هر حال باید در این کار هماهنگ باشیم، استرس برای این کار مناسب نیست و محیط کار تا هماهنگ و شاداب نباشد کار درست پیش نمی‌رود. در سال43 یا 44 بود که «ویلیام هولدن» به دعوت «اخوان» به استودیو «مولن روژ» آمده بودند و با دیدن دوبله فیلم‌هایشان خیلی خوششان آمده بود، فرستاند دنبال من که ایشان دارند فیلم می‌بینند، بیایید، گفتم: «من الان تو سندیکا هستم و خیلی گرفتارم ایشان اگر هستند، بعدا بیایم » خیلی بهشان برخورد. گفتند: «آقای «ویلیام هولدن» هستند. من گفتم: خوب من هم اسماعیلی هستم.» یک بار هم «گری گوری‌پک» در سال 56 برای جشنواره «بز بال‌دار» به ایران آمده بودند که «جمشید شیبانی» صحنه را جور کردند که من با ایشان عکس بگیرم. بعد هم مرا پیش «سرگیوانداچوک» برد تا «گری‌گوری پک» به هتل ونک آمد و عکاس ها هم ریختند و نزدیک به 50 تا هنرپیشه ایرانی به دورش جمع شدند و در نهایت نوبت به من نرسید. «گری‌گوری‌پک» با حالت عصبانیت از هتل بیرون زد و نگاه چپی هم به «سرگیوانداچوک» انداخت. این موقعیتی بود که می‌خواستم عکس بگیریم، اما نشد. ولی با آقای سرگیوانداچوک عکس گرفتیم که در مجله جوانان هم چاپ شد و گفت وگویی هم با هم داشتیم.
روایت «قیصر» و....
تمایل ندارم زیاد درباره‌ کارهای داخلی صحبت کنم. همزمان با «قیصر» کار دیگری هم به نام «دور دنیا با جیب خالی» بود که در ایتالیا ساختند و من چند ترانه جای «بیک» خوانده بودم. تهیه‌کننده این کار آقای شباویز بود و کارگردانش هم فکر می‌کنم خسرو پرویزی بود. «قیصر» هم که کار آقای کیمیایی بود و دوبله شد. همه موفقیت این فیلم را پای کیمیایی بگذارید. کاری را که از من خواستند انجام دادم و هیچ وقت چیزی را به کسی تحمیل نکردم و چنین ادعایی ندارم. از من خواسته می‌شد که مثلا این لحن باید این طوری باشد من سعی می‌کردم لحن را گیر بیاورم، حالا اگر موفق شدم آن بخش توفیق حرفه‌ای خودم بوده است ولی متن، متن کیمیایی بوده و فیلم هم کار او بوده است. در «قیصر» کاراکترها مهم بودند و من جای وثوقی و مشایخی صحبت کردم و برای نقش «فرمون» صدای خود ملک‌مطیعی در آن زمان با ما هماهنگ نبود با اینکه آن زمان از دوبله دور نبود و خیلی فیلم ها را دوبله کرده بود و زمینه دوبله دستش بود و پیشکسوت این کار محسوب می‌شد ولی آن زمان این‌طور خواسته شده بود و برای نقش ایشان بین دو نفر مانده بودم یا باید از «چنگیز جلیلوند» استفاده می‌کردم یا «ناظریان» که هر دو جای ناصر ملک‌مطیعی در فیلم های مختلف صحبت کرده بودند. خود من هم صحبت کرده بودم، ولی اینجا جا نداشت و در نهایت «چنگیز جلیلوند» انتخاب شد. جای «خان دایی» هم قرار نبود صحبت کنم و از مرحوم ناظریان دعوت کردیم که آقای مشایخی ممانعت کرد و گفت‌: «اگر می‌شود خودت این کار انجام بده.» برای «بهمن مفید» هم خودش آمد. آقای کیمیایی گفت: «چون متن را حفظ است، خودش بگوید» و آمد چند بار فیلم را دید و جای خودش حرف زد. «اعظم» را هم که ژاله کاظمی گفت. بعد از «قیصر» نقش‌های «بهروز وثوقی» را من می‌گفتم تا فیلم «گوزن‌ها»؛ که شیطنت چند روزنامه‌نگار باعث شد خود وثوقی جای خودش صحبت کند. از قول من در روزنامه‌ها نوشتند که فلانی مدعی است که موقعیت وثوقی مرهون صدای من است. من نمی‌توانستم به دلیل اینکه این فیلم ساخته شده و قرار است من جای کسی صحبت کنم یا دوبله کنم راه بیفتم، بروم به مجلات بگویم:« به خدا من نگفتم» به هرحال از این فیلم کنار کشیدم و نرفتم و سرپرستی دوبله را به آقای کسمایی دادند. از صحبت‌هایی که مطرح شده بود رنجیده بودم. به هر حال «گوزن‌ها» به آن شکل دوبله شد، ولی بعد زمان «سوته‌دلان» علی حاتمی نگذاشت چنین اتفاقی بی‌افتد و جلسه‌ای گذاشت و معلوم شد که من این حرف را نزدم. ما کاری که بخواهند انجام می‌دهیم، نخواهند هم اصراری به انجام آن نداریم، برای همین تا پای ضبط هم پیش رفتند و «علی حاتمی» نپذیرفت.
«هزاردستان» و شعبان استخونی
«هزار دستان» را در سال 66 کار کردیم که من به جای آقای انتظامی، کشاورز، مشایخی و جمشید لایق که فکر می‌کنم در مجموع 5 نفر بودند صحبت کردم. البته از اول قرار نبود همه را من بگویم، یک شب در استودیو فیلم کار، منزل آقای منصوری، مرحوم حاتمی دفترچه‌ای آورد و همه هنرپیشه‌ها که بیشتر از 100 نفر بودند را با من تبادل نظر کرد. با دخالت تلویزیون تغییراتی در مدیریت دوبلاژ این مجموعه داده شد و با پا در میانی آقای دادگو ما توافق کردیم که آقای کسمایی در راس کار باشند. ولی در مورد پرسوناژها مرحوم علی حاتمی با من مشورت می‌کرد. گوینده‌های توانایی مثل ناصر طهماسب هم در اینکار حضور داشتند و ایشان شاید بیشتر از من هم نقش گفتند و همین طور مرحوم نوذری هم به عنوان راوی حضور داشت. برای سلامت کار تا جایی که می‌شد صحنه‌هایی که من نقششان را می‌گفتم و روبروی هم بودند را جدا جدا می‌گرفتیم. یکی از نقش‌هایی که من می‌گفتم «شعبان استخوانی» بود که همه خصوصیات این کاراکتر توسط علی حاتمی مشخص شده بود و نظر خاصی روی گویش او داشت. مرحوم حاتمی در تمام لحظه‌های دوبله کار حضور داشت و توضیحات کامل را به همه می‌داد.
«مادر» و آخرین همکاری با علی حاتمی
«مادر» آخرین همکاری من با مرحوم حاتمی است. در این فیلم هم جای سه شخصیت اصلی صحبت کردم، پسر بزرگ خانواده که نقش آنرا محمد علی کشاورز بازی می‌کرد و آقای حاتمی گفت، همان شعبان استخوانی را مقداری ارتقاء بده و در واقع حساب بانکی‌اش را زیاد کردیم و چهار تا کلمه آلمانی هم در حرفهایش آوردیم.
پسر عقب افتاده خانواده با بازی اکبر عبدی که آن هم شبیه که نه؛ ولی از جنس «سوته‌دلان» بود که در واقع باید گفت، هیچ کدام از پرسوناژها در تفکر علی حاتمی از دسترسش دور نبودند و هر کدام در یک جایی در فیلم هایش حضور داشته‌اند و برادر ناتنی که جمشید هاشم پور آنرا بازی می‌کرد و برای این نقش آقای فردوسی‌زاده مترجم زبان عربی خیلی به من کمک کرد و با حضور او تمام اعراب‌گذاری‌های را رعایت کردم. البته زیاد با این زبان غریبه نیستم و سابقه ذهنی‌ام از ادای کلمات خیلی زیاد است و با یک بار گفتن ایشان توانستم صحبت کنم. مرحوم علی حاتمی چند بار سر فیلمبرداری این فیلم در همان خانه‌ای که می‌خواست کار کند، در خیابان سوم اسفند ماه از من دعوت کرد که با حال و هوای فیلم آشنا شوم. با علی حاتمی از «حسن کچل» که شروع کارش بود رفیق بودم و به همین دلیل علاقه خاصی به هم داشتیم و این همکاری از آن کار که پیش صدا ضبط کردیم تا فیلم آخرش ادامه داشت. از کارهای علی حاتمی اصلا نمی‌توان گذشت، خود او معتقد بود و بارها و بارها هم گفت: «که من فیلمم را در زمان دوبله هرس می‌کنم و به بار می‌آورم و معتقد بود که لحن کارهایشان در دوبله در می‌آید.»
چند تا فیلم هم مثل «دلشدگان» سر صحنه گرفت و دوبله نکرد، یکی هم «حاجی واشنگتن» بود که تقریبا همه هنرپیشه‌ها به جز یکی دو نفر خودشان صحبت کردند و جایی برای دوبله آنچنانی نداشت، ولی «کمال‌الملک» و«مادر» او مثال زدنی است. ایمان بچه‌ها پشت حاتمی بود و لحظه‌ای که حضور نداشت ما کار نمی‌کردیم و صبر می‌کردیم بیاید و بدون دستور او حتی یک کلمه هم نمی‌گفتیم. با اینکه اطمینان کامل داشت ولی به خودمان اجازه نمی‌دادیم. این اعتقاد این احترام را برای همه ما واجب می‌کرد.
و «ناخدا خورشید» که دوست دارم
من عاشق «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی هستم. این فیلم زمانی کار شد که صدابرداری همزمان کم‌کم داشت متداول می‌شد. من در این فیلم به جای «داریوش ارجمند» به لهجه جنوبی صحبت می‌کردم. البته من با این لهجه آشنا هستم و از قبل هم که با آقای تقوایی کار می‌کردم خودش می‌دانست که خانواده‌ همسرم هم بوشهری هستند و پدر خانم من پسر «رئیس علی دلواری» بوده به خصوص که در آبادان و اهواز و خرمشهر بزرگ شدم. درسته که متولد کرمانشاه هستم، ولی بیشتر عمر را آن طرفها گذراندم و گویش‌های جنوب را می‌شناسم. در این میان شخص «تقوایی» یک موهبتی در آن موقع بود، که لهجه بوشهر با آبادان را تفکیک می‌کرد و می‌گفت که تفاوت هایش در چه چیزهایی است و نظارت کامل داشت. فیلم‌های دیگری که در آن منطقه ساخته شده چنین دقتی پشتش نبوده و همینطوری گفته می‌شد.
صحبت کردن جای چند شخصیت در یک فیلم
صحبت کردن جای چند شخصیت در یک فیلم برای اولین‌بار در سال 41 در دوبله فیلم «فانی» به مدیریت دوبلاژ محمد علی زرندی اتفاق افتاد و ایشان تشخیص داده بود که این فیلم پرسوناژش زیاد است و از من خواست جای دو شخصیت صحبت کنم، که هر دو را هم رو در روی هم گفتم. دیگران هم خودشان را تست زدند که بعضی‌ها موفق و بعضی‌ هم ناموفق بودند. اصلا اینکه در یک فیلم جای چند نفر صحبت کنی، هیچ وقت تعداد شخصیت‌ها مشخص نیست و تابلوی ایستی وجود ندارد. چندی پیش یکی از دوستان که من خیلی به ایشان علاقمند هستم گفت: «من چه کار کنم؟» گفتم: «باید بروی پشت نقش، برای این نقش باید به کالبدش بروی و تمام احساسش را باید بگیری آن موقع تو را به جلو می‌برد، یعنی آن آدم را باید بشناسی، اگر شناختی، صدا به مدد تو می‌آید و ارتعاش‌های تو را کمک می‌کند.
ولی اگر نشناسی همان می‌شود که در آن فیلم‌ها شد.» ما در وهله‌ی اول از خود هنرپیشه کمک می‌گیریم، از او دور نمی‌شویم، یک لحظه نباید از او دور شد. اگر فرض کنید در یک فیلم من چند تا نقش گفتم، هر جا آزار دیدید بدانید من گوینده موفقی نبودم. کسی که جای نقش حرف زده، باید آن نقش‌ها شما را راحت تا انتهای داستان با خودش ببرد، نه مزاحمتی تولید کند که حواستان را پرت کند و نه‌ اینکه ببنید او بازی دیگری دارد و چیز دیگری می‌گوید و کلام با او هماهنگ نیست. من تمام تاکیدم روی حس کاراکتر است فقط حس، جز حس چیزی دیگری حاکم نیست و همه‌اش حس است. حجم صدای خوب، موثر است و بارها شده نقشی که به من پیشنهاد می‌شود را قبول نکردم، چون دیدم آزار می‌بینم. اول خودم، باید خودم را بتراشم تا قاعده کار در بیاید. بعدش که آن در بیاید، می‌بینیم خودم فرسوده می‌شوم به خاطر همین، این کار را انجام نمی‌دهم.

برچسب‌ها:

نظر شما