شناسهٔ خبر: 23684597 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

یادداشت/ محمد علومی

تکمیل کلکسیون ناکامی‌های منطقه‌ای آمریکا

تئوریسین‌هایی که تقسیم دنیا میان «بلوک شرق» و «بلوک غرب» را مبنای تحلیل خود از انقلاب‌های جهان قرار داده بودند،‌ هرگز تصور نمی‌کردند انقلابی با شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» و با رهبری پیری فرزانه؛ حضرت امام خمینی به ثمر بنشیند.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس روزنامه «وطن‌امروز» در یادداشتی از «محمد علومی» نوشت:

حضرت آیت‌الله ‌‌العظمی خامنه‌ای، رهبر حکیم انقلاب اسلامی در دیدار هزاران نفر از مردم قم، با تجلیل و تحسین حرکت عظیم، پرشور، بموقع و منسجم ملت پس از آشوب اخیر، به تشریح ابعاد و لایه‌های مختلف توطئه دشمنان برای سوءاستفاده از مطالبات بحق مردم پرداختند و در قسمتی از سخنان‌شان فرمودند: «می‌گویند حکومت ایران از قدرت آمریکا هراس دارد؛ در پاسخ می‌گوییم اگر ما از شما هراس داشتیم، چگونه در دهه 50 شما را از ایران بیرون ریختیم و در دهه 90 نیز شما را از کل منطقه بیرون راندیم».
در دهه 50 خورشیدی، ‌زمانی که «جیمی کارتر» با دکترین معروف و البته تزیینی «حقوق بشر» خود در ایالات متحده آمریکا بر سر کار آمد، ‌واشنگتن نهایت تلاش خود را برای حفظ خاندان پهلوی و جلوگیری از وقوع انقلاب اسلامی به کار گرفت. «تحلیل انقلاب اسلامی ایران» به اندازه‌ای برای تئوریسین‌ها و استراتژیست‌های آمریکایی و غربی دشوار بود که تبدیل به یک «گره تئوریک / تاریخی» شد. اگرچه افرادی مانند «نیکی کدی» و  «تدا اسکاچپول» تلاش کردند انقلاب ایران را در پارادایم نظری غرب گنجانده و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند‌ اما در نهایت نتوانستند میان «ذهنیات خود» و «عینیات انقلاب اسلامی ایران» موازنه‌ای منطقی برقرار کنند. تئوریسین‌هایی که تقسیم دنیا میان «بلوک شرق» و «بلوک غرب» را مبنای تحلیل خود از انقلاب‌های جهان قرار داده بودند،‌ هرگز تصور نمی‌کردند انقلابی با شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» و با رهبری پیری فرزانه؛ حضرت امام خمینی به ثمر بنشیند. سال‌های 1978 تا 1980 میلادی در حالی سپری شد که ایالات متحده آمریکا و شوروی سابق نهایت تلاش خود را برای اضمحلال و فروپاشی انقلاب اسلامی ایران کردند.
«زبگنیو برژینسکی» مشاور مقبور امنیت ملی ایالات متحده آمریکا در دوران ریاست‌جمهوری جیمی کارتر که طراح اصلی عملیات «پنجه عقاب» برای آزادسازی گروگان‌های لانه جاسوسی محسوب می‌شد، درباره انقلاب اسلامی ایران و نقش آن در سقوط دولت جیمی کارتر می‌گوید: «ایران بزرگ‌ترین شکست حکومت کارتر بود. بر خلاف پیروزی‌هایی که در مذاکرات صلح مصر و اسرائیل در کمپ‌دیوید و تلاش برای عادی ساختن روابط با چین  نصیب دولت کارتر شد و سیاست محکم و استواری که سرانجام برابر شوروی اتخاذ شد و هر یک نقاط مثبت و سازنده‌ای در سیاست خارجی کارتر به شمار می‌آید، سقوط شاه از نظر استراتژیک نتایج مصیبت‌باری برای آمریکا به بار آورد و از نظر سیاسی برای خود کارتر فاجعه‌آمیزتر بود».
استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران و تبدیل شدن آن به یک الگوی سیاسی و فکری برای ملت‌های منطقه، ‌بدترین خبر ممکن برای ایالات متحده آمریکا محسوب می‌شد. تلاش ایالات متحده آمریکا برای انحلال حکومت ایران یا حتی  محدود کردن ابعاد انقلاب ایران به داخل مرزهای کشورمان نه‌تنها نتیجه‌ای نداد، بلکه در ادامه، ملت‌های منطقه و جهان به عنوان «مخاطبان اصلی انقلاب اسلامی ایران» تحت تاثیر این حرکت مستقل، عظیم و اسلامی قرار گرفتند. اصلی‌ترین دغدغه رونالد ریگان و بوش پدر، تحدید ابعاد فکری و منطقه‌ای انقلاب اسلامی ایران بود. در هر حال ایالات متحده آمریکا اصلی‌ترین مهره خود در منطقه یعنی محمدرضا را از دست داده بود و بازتعریف مناسبات منطقه با استناد به استقرار حکومتی اسلامی و مردمی در ایران، از عهده سران کاخ‌سفید خارج بود. وقوع جنگ تحمیلی و حمایت قدرت‌های غرب و شرق از رژیم متجاوز بعث نیز نتوانست مانع صدور پیام انقلاب اسلامی ایران به منطقه و جهان شود.
ابتدای حضور «بیل کلینتون» در کاخ سفید مصادف با تقسیم رسمی اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی عملی آن بود. هر چند فروپاشی شوروی سابق در دوران ریاست‌جمهوری «میخاییل گورباچف» رقم خورد اما عملا اواخر سال 1991 فروپاشی و تقسیم آن به کشورهای متعدد رسمیت و عینیت پیدا کرد. در هر حال، بیل کلینتون تصور می‌کرد گذار آمریکا از دوران «جنگ سرد» به دوران «نظام تک‌قطبی» و ابتکار عمل منحصر به فرد آن در معادلات منطقه، ‌قدرت تمرکز آن بر مناسبات ایران و منطقه را افزایش داده و از این طریق  «مهار انقلاب اسلامی» امکانپذیر خواهد بود. با این حال بیل کلینتون نیز در محاسبات خود دچار خبطی آشکار شد. این خبط آشکار در دوران ریاست‌جمهوری بوش پسر با گنجاندن نام ایران در محور شرارت و آغاز جنگ در افغانستان و عراق تکمیل شد. اگرچه جرج بوش تصور می‌کرد با اشغال کامل عراق و افغانستان،‌ معادلات منطقه تحت تاثیر حضور مستقیم آمریکا در منطقه غرب آسیا و احاطه ایران در غرب و شرق جمهوری اسلامی قرار خواهد گرفت ‌اما در نهایت ایالات متحده آمریکا با وجود صرف هزینه‌های هنگفت راهبردی و تاکتیکی، مجبور به عقب‌نشینی از منطقه شد.
باراک اوباما سال 2008 میلادی با شعار «تغییر» در ایالات متحده آمریکا بر سر کار آمد. با این حال محصول حضور وی در کاخ سفید حمایت از آشوب‌های سال 2009 میلادی [فتنه 88] در ایران، اعمال
تحریم‌های ظالمانه علیه کشورمان و در نهایت راه‌اندازی جنگ‌های نیابتی در منطقه و ایجاد گروه تروریستی داعش در سوریه و عراق بود. اوباما بر خلاف ظاهر آرام خود، از همه ابزارهای ممکن برای تقابل منطقه‌ای با جمهوری اسلامی ایران استفاده کرد و میراث شوم خود را به دونالد ترامپ رئیس‌جمهور جنجالی و روان‌پریش فعلی آن کشور سپرد. ترامپ در نخستین سال ریاست‌جمهوری خود،‌ سال 2017 میلادی، با شکست و فقدان مهره‌های تکفیری و متوحش وابسته به کاخ سفید در عراق و سوریه رو به رو شد. گره خوردن بازی واشنگتن در یمن نیز بحرانی نبود که ترامپ بخواهد در سال 2017 میلادی به آسانی از آن بگذرد. هم اکنون در ابتدای سال 2018 میلادی قرار داریم؛ سالی که رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا چشم‌انداز روشنی برای خود و متحدانش در آن متصور نیست. ترامپ بخوبی می‌داند طی 3 سال آینده دوران ریاست‌جمهوری وی (اگر او تا سال 2020 در کاخ سفید حضور داشته باشد!) ‌کلکسیون شکست‌های آمریکا در غرب آسیا و در مقابل اقتدار جمهوری اسلامی ایران تکمیل خواهد شد. سخنان قاطعانه و حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره شکست منطقه‌ای آمریکا در آینده‌ای نزدیک نیز ناظر به همین روند است. آری!‌ واشنگتن در مقابل «ایران متحد و قدرتمند» محکوم به شکست است و در این معادله،‌ تفاوتی ندارد چه کسی پرچم سفید شکست و تسلیم را در واشنگتن بالا خواهد برد؛ کارتر یا ترامپ!

انتهای پیام/ز

برچسب‌ها:

نظر شما