لطف و عنایت را به نهایت رسانده لقمهای ارده شیره گرفته به دستش دادیم. با کف دست کوبید توی پیشانیاش که: نکنید این کارها را با من، خودم میخورم خجالتم ندهید.
فرمودیم: حالا این یک لقمه را بگیر، گرفت و در گوشه لپ چپ گذاشت و یک به دو نشده بود که دیدیم لقمه دوم را بزرگتر و پر و پیمانتر پیچید و دو لپی مشغول شد. دست از خوردن کشیده به نظاره اش مشغول بودیم. پدر سوخته انگار نه انگار که سر سفره ما نشسته چنان تند و با ولع میخورد که انگار به اسبهای دربار تیتاپ داده باشیم. خدابیامرز جد کبیرمان میفرمود افعی هم وقتی جانوری را در حال آب خوردن ببیند، نمیزند و صبر میکند آب خوردنش تمام شود و بعد نیشش را میزند، اما این جوانک چنان به بلع مشغول بود که دست میجنباندیم باید سره را از لای دندانهایش بیرون میکشیدیم. از بیم همین پس کل اش کوبیدیم و لقمه در دهنش یخ زد .همینطور با دهان پر یک چیزی گفت که با ذهن همایونی ملتفت شدیم میگوید چرا میزنی؟
عرض کردیم: پدر سوخته به طرفهالعینی محتویات سفره را در معده لاکردارت ریختی، تو آدمیزادی یا جارو برقی؟ محتویات دهان را به ضرب یک قلپ چای فروداده عرض کرد تصدقت گردم: گشنمه!
فرمودیم: کاه از خودت نیست کاهدان از خودت است. همین دیروز در کاغذ اخبار میخواندیم که طعام خوردن تند و سریع باعث چاق شدن و مضر است. مجدد پس کله اش زدیم و فرمودیم از این به بعد خودمان ناظر طعام خوردنت خواهیم شد و یک لقمه میدهیم تا چهل باری که شریعت گفته نجوی لقمه دوم را نمیدهیم بخوری. گفت: چشم...! مرخصش کردیم. برویم این تتمه ارده شیره مانده بر ته پیاله را با انگشت جمع کنیم بخوریم میماسد بر پیاله حیف و میل میشود. خوبیت ندارد نعمت خدا اسراف شود.
نظر شما