خبرگزاری فارس _ گروه سینما تئاتر: علی دهبان: نمایش «رِوُلوِر» به کارگردانی پوریا کاکاوند که از جوانهای مستعد عرصه هنرهای نمایشی محسوب میشود، جمعه شب در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر در سی و ششمین جشنواره تئاتر فجر روی صحنه رفت.
رولور یک اسلحه کمری است و این نمایش ماجرای دو رفیق است که پس از 40 سال یکدیگر را میبینند و درباره اتفاقی که در آن سالها میانشان رخ داده، صحبت میکنند. حالا یکی از آنها با در دست داشتن «رولور» تصمیم بر انتقام از دوست و رفیق قدیمی خود میگیرد.
این دو رفیق به همراه دوستانشان قرار بود سالهای دور باهم یک ترور با یک نگاه سیاسی داشته باشند، اما آن عملیات شکست خورد. در پی این سالها یک مظنون برای لو دادن عملیات وجود دارد و حالا دو تن از آن گروهِ ترور به هم رسیدهاند و دادگاهی را در مقابل چشمان تماشاگر تشکیل میدهند.
به نظر میرسد کارگردان بنا داشته که بر اساس ریتم، سکوت، ضرباهنگ و تک صداهایی که به عنوان موسیقی شنیده میشود نمایش را پیش ببرد. متاسفانه کاکاوند نتوانسته در این موضوع موفق عمل کند. دو بازیگر بدون میزانسن در دو طرف صحنه ایستادهاند و بر اساس ریتم نمایشی، دیالوگ میگویند، دیالوگ میگویند، دیالوگ، میگویند؛ فقط همین.
فربد فرهنگ به عنوان بازیگری که اسلحه رولور را در دست دارد در گوشهای از صحنه ایستاده و بناست مخاطب را به چالش اینکه آیا رفیقش را میکُشد یا نه بِکِشاند که علیرغم فضای سرد نمایش و کسالتبارش با جوشش درونی و برانگیختن احساساتش که تحسین برانگیز است نتوانست موفق عمل کند. البته این ناکامی دستاورد مجموع کلی نمایش است؛ نه کم کاری بازیگران. گرچه نمیتوان گرمابخش بودن بازیگر و کمک آن به چنین اثری را نادیده گرفت.
حال اگر چشمانمان را میبستیم و با یک صدای گرم همچون «بهروز رضوی» این نمایش را میشنیدیم، چه اتفاقی رخ میداد؟ به نظر نمیرسد مخاطب چیز زیادی را از دست میداد. «رولور» میتواند بیش از آنکه یک نمایش دیدنی باشد یک اثر شنیدنی از رادیو باشد.
در چنین شرایطی بیش از هرچیز احساس میشود، نویسنده و کارگردان خود مقهور نوشته خود شده است و علاقه فردیاش را به چنین اجرایی در اولویت دانسته است؛ بیآنکه ذات اجرایی بودن یا نبودن متن را در نظر بگیرد.
به متن بازگردیم. بازیگری که «رولور» را در دست دارد شروع به دیالوگ گفتن میکند و بعد از لحظاتی اسلحه را رو به بازیگر مقابلش که در آن سوی صحنه ایستاده میگیرد. ماجرا شکل میگیرد. هر یک به نوبت دیالوگ میگویند. کاراکتر رولور به دست تصمیم میگیرد که در نهایت رفیقش را بکشد. قرار است تا به اینجا تعلیق شکل گرفته باشد و حالا انتظار مخاطب را شاهد باشیم. آیا تعلیق شکل گرفته؟ آیا نمایش توانسته این انتظار را برای کُشتن یا نکُشتن یکی از کاراکترها در مخاطب به وجود بیاورد؟
در ادامه کاراکتر «رولور» به دست در بزنگاهی که باید شلیک میکرد، منصرف میشود و بازی تغییر میکند. او تصمیم میگیرد خودش را بکشد و گویا قرار است تا حدودی تماشاگر برای گرفتن چنین تصمیمی جا بخورد و انتظار و تعلیق در مخاطب بالا رود تا ببیند که در بزنگاه بعدی کاراکتر «رولور» به دست ماشه را در شقیقه خود میچکاند یا خیر. او از چکاندن ماشه منصرف میشود. آیا تماشاگر در پارت دوم جا میخورد؟ آیا انتظار و تعلیق در این بخش شکل گرفته؟
در بخش پایانی نمایش کاراکتر «رولور» به دست با شنیدن ماجرایی توسط رفیقش پشیمان میشود که خودش را بکشد و دوباره تصمیم بر کشتن او میگیرد، اما این بار او را میکُشد. پایان انتظار. کدام انتظار؟
به واقع کارگردان و نویسنده در به وجود آوردن انتظار، کُنش و تعلیق در مخاطب و بدنه نمایش ناکام مانده است. حال شاید کارگردان بر این باور باشد که دنبال محتوای دیگری بوده و به هیچ عنوان موارد ذکر شده توسط نگارنده برایش مسئله نبوده است. در این صورت باید فکری به حال کسالت مخاطبش کند. تماشاگران این نمایش فقط نگاه میکردند؛ بدون اینکه هیچ غلیانی در آنها شکل بگیرد. همچنین کمترین درگیری فکری برای این مخاطب به وجود میآید.
کاکاوند در آثار قبلی خود توانسته استعداد خود را اثبات کند، اما این عقبگرد در نمایش «رولور» به نسبت آثار گذشتهاش باید برای او هشداری باشد تا کمی با تأمل بیشتر گامهای بعدیاش را بردارد. این کارگردان جوان و خوش ذوق با این نمایش، «رولور» را روی شقیقههای خود گذاشته است.
انتهای پیام/
∎
نظر شما