شناسهٔ خبر: 23653094 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

نگاهی به یکی از نمایش‌های حاضر در جشنواره تئاتر فجر/

خلاقیت در اجرا و جای خالی «آن» در نمایش سختِ «فعل»

نمایش سختِ «فعل» به کارگردانی محمد رضایی راد با خلاقیت در اجرا و بازی‌های زمانی و مکانی با شیوه اجرایی درست موفق عمل کرده؛ اما به نظر می‌رسد این نمایش به چیزی بیش از خوب بازی کردن توسط برخی بازیگران نیاز دارد.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری فارس_ علی دهبان: «فرهاد کاتب دانشجوی مقطع کار‌شناسی ارشد با موضوع نظریه «فعل» در دستور زبان است. کاتب دارای سوابق درخشانی در روند تحصیلی‌اش است و این موضوع نشان از هوش بالای این شخصیت دارد. او برای تدریس در یک دبیرستان دخترانه استخدام می‌شود تا محصلان آن مدرسه بتوانند در المپیاد موفق‌تر عمل کنند. وی به دلیل ظاهر و نحوه رفتار، گفتار و حتی نگاهش به پیرامون خود تبدیل به یک فرد خاص برای اطرافیان شده که توجه همه را به خود جلب می‌کند. حضور وی در این دبیرستان متحمل اتفاقاتی است که آمیختگی آن با هیجانات دختران جوان منجر به یک رخداد چالش برانگیز می‌شود که او را در پرتگاه قرار می‌دهد. پرتگاهی که با خودکشی «لیلا آرش» شاگرد دبیرستان عمیق‌تر می‌شود....»

نمایش «فعل» به گونه‌ای است که مخاطب با خروج از سالن ذهنش همچنان درگیر مفاهیم آن خواهد بود. درگیری که در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود بیش از آنکه از متن نشأت بگیرد از شیوه اجرایی که کارگردان رقم زده شکل می‌گیرد.

در واقع نمایش «فعل» می‌تواند یک عاشقانه آرام به همراه تک جملات فلسفی مأبانه باشد که با هوشمندی در اجرا و شیوه پرداخت به دغدغه‌های موجود در لحظه‌به‌لحظه زندگی، ذهنمان را درگیر بیش از آنچه که باید به خود معطوف می‌کند. جملات قطور، سنگین و یا انتلکت نمایش‌نامه، به قول سینمایی‌ها از قاب بیرون نمی‌زند. تمام عوامل اجرایی به این مهم کمک می‌کنند.

رضایی راد در امر کارگردانی تلاش کرده تا خلاقیتی را در مسیر آنچه نمایشنامه نیاز دارد به‌کار گیرد. خلاقیتی که به «فعل» زبان اجرایی اهداء کرده که کمتر دیده شده است. شیوه اجرایی این نمایش برای مخاطب می‌تواند جذابیت‌هایی داشته باشد تا نمایش را دنبال کند و در پایان هم با تأثیرات این شیوه اجرایی همراه با پرسش‌هایی که در ذهنش شکل گرفته، سالن نمایش را ترک کند و شروع به بررسی مجددی داشته باشد و مفاهیم را دنبال کند.

 

یکی از دغدغه‌های عوامل نمایش به خصوص کارگردان احتمالاً زمان طولانی و قابل توجه «فعل» است. زمانی نزدیک به 2 ساعت و 45 دقیقه. این زمان برای هر اثری می‌تواند طولانی و خطرناک باشد حالا «فعل» قرار است بدون دستمایه کردن موارد روتین و تکراری که در دیگر آثار که همواره شاهد بودیم، برای راضی نگه داشتن مخاطب؛ با زمان طولانی‌اش دست و پنجه نرم کند.

رضایی راد از جا‌به‌جایی زمان و مکان در اجرایش به درستی استفاده کرده و ذهن مخاطب را مجبور به چیدمان و تحرکی دوباره در پایان اجرا و حتی بعد از آن می‌کند. او برای تماشاگرش همچون یک تدوینگر غیرخطی عمل کرده است.

اینکه در برخی از صحنه‌های نمایش ابتدا، پایانِ آن را می‌بینیم و بعد به سراغ ابتدایِ آن می‌آییم و بخش‌های جامانده را در پی این دو می‌بینیم، جدا از ایجاد کنجکاوی در مخاطب برای پیگیری این نمایش و مجبور کردن او به کارگردانی دوباره «فعل» در ذهنش؛ یک نقطه قوت دیگری هم دارد، که در ادامه به آن اشاره می‌کنم.

شاید فیلم سینمایی «از نفس افتاده» ژان لوک گدار اولین گام برای پَرِش زمانی با عنوان «جامپ کات» محسوب شود. این فیلم توانست به مخاطب آموزش دهد تا بتواند زمان را در ذهن خود تغییر دهد و برخی صحنه‌ها را که نیاز به نمایشش نیست، حذف کند. گُدار اولین گام را برای تغییر زمانی برداشت. حالا تماشاگر امروز با سینمای پیشرفته‌ای مواجه است و صاحبان آثار می‌دانند که تماشاگران امروزی بسیاری از قرارداد‌ها را در سینما می‌دانند و با آسودگی زمان و مکان، ابتدا و انتهای فیلم را جا‌به‌جا می‌کنند تا ذهن تماشاگر تدوین مجددی داشته باشد؛ شایدبرای رسیدن مفهومی جدیدتر.

 

 

تئا‌تر‌ها هم تلاش داشتند چنین اجرایی را در نمایش‌های خود داشته باشند. در تئا‌تر ایران بازی‌های زمانی نیز کمتر انجام شده یا حداقل به صورت ساده این اتفاق رخ داده است. شیوه اجرایی نمایش «فعل» می‌تواند مخاطب را در پیشرفت تدوین ذهنی رو به جلو حرکت دهد و تقریبا می‌توان گفت «فعل» گام مثبتی در جهت پرورش تماشاگر باهوشتر برداشته است و مسیر را برای دیگر کارگردان‌هایی که بخواهند بازی زمانی و مکانی داشته باشند، آسان‌تر کرده است. توسط بازی زمانی و مکانی که کارگردان به راه انداخته همچنین با جذابیتی که در اجرا دارد، تلاش شده زمان طولانی «فعل» برای مخاطب کوتاه به نظر آید.

در این مسیر طراح صحنه ساسان پیروز نقش بسزایی دارد. او با تیزهوشی و دقت نظر بر طولانی بودن زمان نمایش نه تنها مشغله ذهنی برای کارگردان تحت عنوان تعویض صحنه و دکور به معنای «قطع نمایش» به وجود نیاورد، بلکه با یک طراحی ساده، خلاق، بیانگر و قابل فهم سرعت این نمایش طولانی را بالا برده. پیروز با درک شرایط یکی از نقطه قوت‌های «فعل» را طراحی صحنه آن قرار داده است. در حقیقت طراحی صحنه نیز زمانِ «فعل» را کوتاه کرده است.

طراحی نور نیز در جهت خواسته‌های کارگردان حرکت کرده و کمک کرده تا تماشاگر درک بهتری از تغییر صحنه‌ها، رفت و برگشت‌های ذهنی کاراک‌تر‌ها، تنهاییشان و... داشته باشد. شاید تنها بخشی از این نمایش که می‌توان گفت طولانی است اجرای نمایش «افسانه درنا» است که می‌توانست بسیار موجز‌تر به آن پرداخت شود.

 

بازیگران این نمایش اجرای یک دست و روانی داشتند. حداقل در بیشتر مواقع اینطور بوده است، اما میلاد رحیمی، باران کوثری و به‌آفرید غفاریان به عنوان سه ضلع اصلی «فعل» توانسته بودند نبض نمایش را در دست بگیرند.

نمایشِ سختِ «فعل» با خلاقیت در اجرا که شامل «طراحی درست و قابل فهم نور، طراحی خلاقانه صحنه در جهت شکستِ زمان، میزانسن‌های فکر شده، بازی یک دست بازیگران، متن نمایشی تامل برانگیز با بستری عاشقانه و نگاهی جهان شمول و انسانی، و...» توانسته به یکی از چند نمایش معدود قابل بحث طی یک سال گذشته تبدیل شود.

هرچقدر قسمت‌های مختلف نمایش «فعل» را مورد بررسی قرار می‌دهیم به کمتر بخشی از آن می‌رسیم که حذف شدنی باشد. پس احساس طولانی بودن زمان، و کشدار بودن آن در لحظه‌های پایانی نمایش برای چیست؟ شاید «فعل» برای «فعل» بودن باید چیزهای دیگری هم می‌داشت.

یکی از نکات مهم در اجرای چنین نمایش‌هایِ سختی، انتخاب بازیگران درست است. بازیگرانی که نه تنها درست، اصولی، استاندارد و خلاق هستند، بلکه باید بازیگرانی انتخاب شوند که دارای «آن» باشند. بازیگرانی که نگاه شان در سکوت برای مخاطب تعلیق، کشش و جذابیت ایجاد کند. داشتن «آن» برای یک بازیگر می‌تواند مسئله حیاتی باشد. «آن» چیزی است که خیلی نمی‌توان در آن دخل و تصرف داشت بلکه به صورت ذاتی در نگاه افراد وجود دارد در روحشان جاری است، که البته به نظر نگارنده این مسئله قابل تقویت است که بحثش در این مجال نمی‌گنجد.

رضایی راد شاید درست‌ترین انتخاب‌هایش معطوف به‌‌ همان سه بازیگری است که پیش‌تر به آن اشاره شد. این نکته ارزشی از بازی خوب سایر بازیگران کم نمی‌کند، آما «آن» چیزی بیش از یک بازی خوب در بازیگر است. در نمایشِ «فعل» چیزی غیر از صرفاً بازیگر بودن نیاز است. بازیگری که در سکوت تماشاگر دوست دارد نگاهش کند، دنبالش کند، نتیجه انتظارش از سکوتِ بازیگر کلافگی نیست، بلکه اشتیاقی است برای شنیدن. 

 

میلاد رحیمی و باران کوثری این انتظار را برآورده می‌کنند. شاید کمترین نمره به ایفاگر نقش مدیر مدرسه داده شود. هرچند باعث خلق لحظه‌های شیرینی در نمایش می‌شود، اما او با ریتم دیگری بازی می‌کند، که همخوانی با مجموع بازیگران ندارد، یا ایفاگر نقش «گل خانوم» به همین صورت او هم سازِ ناکوک این «فعل» است.

بازیگر نقش «شیرین یزدان‌بخش» (یک دختر دبیرستانی عصیانگر) نیز نتوانست دلچسب باشد. او تخس بودن نقش را به مخاطب منتقل کرد؛ بدون آن که او را در ظرفی با مخلفاتِ خلاقیت و اجرای دوست داشتنی بگذارد. عموما موفقیت برای اجرای یک نقش منفی این نیست که مخاطب نیز از بازیگر متنفر شود. چه بسیار بازیگران بزرگی هستند که آنچنان نقش‌های منفی و یا خاکستری را بازی می‌کنند که تماشاگر را محو تسلط، خلاقیت و زیبایی در اجرای خود می‌کنند. در نتیجه ایجاد حسِ عصیانگری در مخاطب با نمایش تخس بودن و بَدمَن بودن برای مخاطب به صورت زیبایی شناسانه متفاوت است.

بازیگر نقش «معلم ورزش» هم که در پایان نمایش درست لحظه‌ای که مخاطب زمان زیادی را طی کرده تا به او برسد وظیفه سنگینی بر عهده دارد. او توانمندی لازم را برای ارائه جذابیت‌های بصری و زیبایی‌شناسانه و حتی گرمابخش در بازی ندارد. این به معنی ضعف در اجرا نیست بلکه نمایش سختِ «فعل» است که به چیزی بیش از اجرای صرف توسط بازیگر نیاز دارد. او به خلاقیت‌های لحظه‌ای یا وجود و حضورِ «آن» در بازیگرانش نیاز دارد.

به‌آفرید غفاریان بازیگر نوجوان که تجربه بازی در فیلم سینمایی «سوفی و دیوانه» را با مهدی کرم‌پور دارد در این نمایش توانسته در جهت رشد خود، گامی مثبت بردارد. قطعا از حضور بازیگران باتجربه در مقابل خودش همچون باران کوثری و میلاد رحیمی بهره برده است. او به درستی در جای خود ایستاده و کارش را انچام می‌دهد. همین که بر خلاف بازیگران هم سن و سالش درگیر نمایشِ خود، روی صحنه نیست و مشخصا به بازی و رقم زدن صحنه به شکل درست فکر می‌کند، باعث شده در مسیر پیشرفت قرار بگیرد.

باران کوثری بازیگری است که جسارت را در بازی‌اش همواره می‌توان دید. جسارتی که شاید در شخصیت خودش عمیقا وجود دارد و در ایفای نقش‌هایش نیز تاثیر گذار بوده است. اینجا می‌توان به یک بررسی رسید که چقدر از شخصیت بازیگران وارد کاراکتری می‌شود که مشغول به ایفای آن هستند و با پیگیری این موضوع می‌توان دریافت چگونه است که یک بازیگر به تکرار می‌رسد و راه‌های گریز از آن چیست؛ که البته این موضوع مبحث دیگری است، که می‌توان به صورت مجزا به آن پرداخت.

 

اما به هرحال کوثری با رفت و برگشت‌های حسی که در ایفای نقش شیوا پرتوی از وی می‌بینیم نشان می‌دهد که تا چه اندازه بر ابزار بازیگری خود تسلط دارد. مهم‌ترین نکته این بازیگر در نمایش «فعل» این بود که از بازی بازیگران مقابلش حمایت می‌کرد. بر خلاف بسیاری از چهره‌ها که تلاش بر حذف بازیگران مقابل خود خصوصا در تئا‌تر و به عبارتی تحویل نگرفتنشان در بازی دارند؛ تا خود را نمایش دهند، باران کوثری به طور مشخص در لحظه‌هایی که با سایر افراد در صحنه مشغول بازی بود به آن‌ها صرفا نگاهی در قواره بازیگر داشت نه چیزی کمتر از آن. این نگاه یک بازیگر حرفه‌ای است که نه تنها به خود بلکه به کلیت کار اجازه پیشرفت می‌دهد.

میلاد رحیمی جوانی که هنوز در مرحله‌ای‌ قرار دارد، باید دیده شود تا بیشتر مورد قضاوت منتقدان قرار بگیرد، اما او اینجا کار سختی را انجام داد که باید به او نمره قبولی داد. رحیمی هم توانست در «فعل» به اندازه، درست و دوست‌داشتنی بازی کند.

در مجموع جای خالی «آن» در نمایشِ «فعل» احساس می‌شود. این در حالی است که باران کوثری و میلاد رحیمی توانسته‌اند این خلاء را پُر کنند.

نمایش «فعل» به کارگردانی محمد رضایی‌راد در سی و ششمین جشنواره تئاتر فجر حضور داشت که در سالن سایه به نمایش در آمد.

انتهای پیام/

نظر شما