شناسهٔ خبر: 23648259 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

تحلیل سازه انگارانه سیاست خارجی نوین ترکیه و رقابت با جمهوری اسلامی ایران - بخش اول

برداشت دینی از تحولات نظام بین الملل

بررسی چرایی و چگونگی این برخورد منافع که بیشتر ﻣﺘﺄثر از سیاست خارجی نوعثمانی گری ترکیه نتیجه می شود، هدف تحقیق حاضر است.

صاحب‌خبر -

 

چکیده

با به قدرت رسیدن اسلام گرایان ترکیه در سال 2002 و پیروزی حزب عدالت و توسعه، الگویی از سیاست گذاری خارجی توسط رهبران سیاسی این کشور تحت عنوان «نوعثمانی گری» شکل گرفت. مؤلفه  های  حاکم بر این سیاست گذاری «به صفر رساندن مشکلات با همسایگان» از یک سو، و تلاش برای ارائه چهره ای جدید از ترکیه مسلمان به عنوان «الگوی دموکراسی، آزادی و حقوق بشر» در خاورمیانه و دیگر مناطق پیرامونی این کشور بود. هدف نوعثمانی گری ترکیه احیای نفوذ فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی این کشور در مناطقی بود که در گذشته تاریخی نه چندان دور جزو امپراطوری عثمانی محسوب می شدند.

 اتخاذ و پیگیری این سیاست موجب شد تا حوزه نفوذ این کشور در خاورمیانه مخصوصاً در جریان انقلاب های عربی 2010 افزایش یابد و به حوزه ها و منافع راهبردی و سنتی ایران در خاورمیانه برخورد کند که مسائل اساسی در روابط دو کشور بوجود آورد. بررسی چرایی و چگونگی این برخورد منافع که بیشتر ﻣﺘﺄثر از سیاست خارجی نوعثمانی گری ترکیه نتیجه می شود، هدف تحقیق حاضر است.

 یافته های تحقیق در چارچوب نظریه سازه انگاری که به روش توصیفی - تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای و اسنادی بدست آمده، گویای آن است که هویت و هنجارهای سیاست گذاران دولت اسلام گرای ترکیه با سیاست گذاران ایرانی در تضاد است؛ لذا مشاهده می شود که نوعثمانی گری ترکیه موجب برخورد منافع دو کشور در منطقه خاورمیانه را ایجاد کرده است.

کلیدواژه ها

ترکیه، ایران، نوعثمانی گری، سازه انگاری، خاورمیانه، بهار عربی

1. مقدمه

در دهه های پایانی قرن بیستم، ترکیه شاهد گرایشات اسلامی در سیاست داخلی و خارجی خود بود. تفاوت این نوع اسلام گرایی با اسلام گرایی سایر کشورهای اسلامی در جهان اسلام، به ویژه در حوزه سیاست خارجی ترکیه بود. این تفاوت در گرایش ترک ها به اسلام، اعتدالی بود (افضلی و متقی، 1390: 176) که به صورت بارز در دستورکار حزب عدالت و توسعه قرار گرفت.

 نگاهی کوتاه به اقدامات ترکیه در سال های اخیر و به ویژه از سال 2002 تاکنون (پس از به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه)، به روشنی تغییرات در سیاست خارجی ترکیه را نشان می دهد. آنکارا بی وقفه در مسیر رسیدن به جایگاه شایسته تر در جهان اسلام و عرصه روابط بین الملل در حرکت است و نمود آن را در گسترش روابط این کشور با کشورهای اسلامی و خاورمیانه می توان مشاهده کرد. این سیاست آنکارا «نوعثمانی گرایی» نامیده شده است.

ترکیه پس از چند دهه گرایش یک جانبه به غرب، اکنون راه میانه و سیاست متعادل تری را در قبال همسایگان و خاورمیانه در پیش گرفته و متناسب با منافع ملی خود، روابطش را با جهان اسلام و غرب گسترش می دهد. ترکیه خواستار قرار گرفتن در رده 10 قدرت نخست جهان تا سال 2023 است و تلاش های سال های اخیر این کشور برای برقراری رابطه متوازن با قدرت های جهانی، قطبیت در جهان اسلام و فیصله مسائل با همسایگان را می توان در این راستا تحلیل کرد. احمد داوود اوغلو به عنوان معمار سیاست خارجی جدید ترکیه معتقد است که سیاست خارجی ترکیه نامتعادل بوده و ﺗﺄکید بیش از حد به روابط با اروپا و آمریکا و نگاه به غرب، این کشور را از خاورمیانه و شمال آفریقا یعنی محدوده امپراتوری عثمانی دور کرده است.

 از نظر وی، ترکیه دارای شاخص های هویتی متکثر است و باید سیاست های خود را بر اساس این هویت متنوع تنظیم کند. بر این اساس، ترکیه باید با خاورمیانه، قفقاز، اروپا و بالکان تعامل سازنده داشته باشد، زیرا جهت گیری به یک سمت، نوعی عدم توازن در سیاست خارجی ترکیه به وجود می آورد (امیدی و رضایی، 1390: 240-239). بررسی سابقه سیاست خارجی ترکیه طی قرن بیستم گویای آن است که رهبران و سیاست گذاران این کشور بعد از تأسیس ترکیه جدید، همواره تلاش کرده اند تا با ایجاد هویت ملی و تأسیس دولتی جدید، خود را از تحولات جهان اسلام و خاورمیانه به دور سازند.

در همین راستا و بنا بر آرمان های کمال آتاتورک و تکمیل انقلاب «اجتماعی ـ فرهنگی» دستگاه سیاست خارجی این کشور از سال 1924 الی 2002 که اسلام گرایان به قدرت رسیدند، متمرکز بر رد اندیشه های آرمان گرایانه پان ترکی و پان اسلامی و تأکید بر ملی گرایی بود. «این الگوی سیاست خارجی، اهداف جمهوری ترکیه را محدود به سرزمین ملی ترکیه می ساخت و مسائلی چون تلاش جهت ایجاد دولت ملی، بی اعتبار کردن ادعاهای اقلیت های قومی و قطع ارتباط با گذشته عثمانی و  جهان اسلام را در دستور کار دولت سکولار این کشور قرار می داد» (چگینی زاده و خوش اندام، 1389: 190).

 این سیاست با برآمدن اسلام گرایان جای خود را به نوعثمانی گرایی داد. ﻧﻮﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﮔﺮی که اﻟﮕﻮی ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺧﺎرﺟﯽ ﺣﺰب ﻋﺪاﻟﺖ و ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺑﻪ وﯾﮋه در ﺣﻮزه ﺧﺎروﻣﯿﺎﻧﻪ ﺑﻌﺪ از اﻧﺘﺼﺎب اﺣﻤﺪ داوود اﻏﻠﻮ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ وزارت ﺧﺎرﺟﻪ این کشور در سال 2002 است، تلاش برای حضور فعال ترکیه در خاورمیانه عربی و ارائه الگوی موفق از اسلام سکولار است. سابقه این استراتژی «به ﺣﻤﻠﻪ ﻧﻈﺎﻣﯽ ترکیه به شمال قبرس و اشغال آن بازمی گردد که تحلیل ﮔﺮان یونانی در آن دوره از اﺻﻄﻼح «عثماﻧﯽ ﮔﺮی» ﺑﺮای توصیف این ﻋﻤﻞ ﺑﻠﻨﺪ ﭘﺮوازاﻧﻪ ترک ها اﺳﺘﻔﺎده ﮐﺮده ﺑﻮدند. این اصطلاح بار دیگر در دوران ریاست جمهوری تورگوت اوزال مورد استفاده قرار گرفت اما پس از مرگ وی به فراموشی سپرده شد.

 با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه و مشخص شدن دکترین سیاست خارجی داوود اوغلو یک بار دیگر این اصطلاح و این  بار به صورت جدی تری در سطح خاورمیانه مطرح گردید» (Sandrin, 2009: 52). ﻣﺴﺄله دیگر در رابطه با نوعثمانی گری ترکیه، شکست این کشور در پیوستن به اتحادیه اروپا و زوال سیاسی آن در سطح جهانی از نظر سیاسی است. به همین دلیل مشاهده می شود که سیاست گذاران جدید ترکیه که اکثراً اسلام گرا هستند، تلاش دارند این افت موقعیت را با طرح ایده های تاریخی و بلندپروازانه دنبال کنند.

به همین دلیل رجب طیب اردوغان و احمد داود اوغلو تلاش کرده اند تا با بازکردن فصلی جدید در سیاست خارجی خود، ترکیه را به عنوان الگوی موفقی از اسلام و مدرنیته به جهان اسلام و مخصوصاً خاورمیانه، بشناسانند. (اقبال؛1392: 61). نکته دیگر که اهمیت بررسی نوعثمانی گری ترکیه در خاورمیانه را نمایان می سازد، تلاش های این کشور برای همکاری با اسرائیل، عربستان و غرب جهت کاهش نفوذ ایران در خاورمیانه است. در واقع «رقابت ترکیه اسلام گرا با ایران اسلامی ریشه در برداشتهای سیاست گذاران این کشور از اسلام در برابر قرائت شیعی ایران از اسلام و همچنین رقابت ها و دشمنی  تاریخی دارد که ریشه های آن به زمان تأسیس دولت صفوی و جنگ های ایران و عثمانی بازمی گردد» (علی حسینی و نصراصفهانی: 1392: 154).

ﻣﺴﺄله اصلی در این رابطه آن است که ترکیه احساس می کند نفوذ ایران در خاورمیانه بعد از پیروزی انقلاب 1357 و به ویژه بعد از سقوط صدام و شروع بهار عربی دوچندان شده است؛ لذا با تکیه بر نوعثمانی گری، خواهان کاهش نفوذ ایران است. در جمع بندی مسائل مطرح شده پیرامون چرایی گرایش سیاست خارجی ترکیه به نوعثمانی گری این سوال مطرح می گردد که بنا بر تبیین های نظریه سازه انگاری، هنجارها و ارزشهای تاریخی و اجتماعی موجود در فرهنگ ترکیه چه ﺗﺄثیری بر اتخاذ سیاست نوعثمانی گری توسط سیاست مداران اسلام گرایی این کشور برای رقابت با نفوذ ایران در خاورمیانه داشته است؟

 برای پاسخ به سوال، این فرضیه مطرح می گردد که سیاست گذاران اسلام گرای ترکیه به دلیل برداشت متفاوت از اسلام، مدرنیته و ملیت، نفوذ ایران در خاورمیانه را مانعی برای رسیدن به اهداف تاریخی خود می دانند؛ لذا با اتخاذ نوعثمانی گری در یک رقابت آشکار، سعی بر کاهش نفوذ منطقه ای ایران در خاورمیانه دارند.

2. سازه انگاری و چارچوب تحلیل

به دلیل آنکه موضوع مقاله حاضر مدل سیاست خارجی مرتبط با فرهنگی، ارزشی و معرفت شناسی می باشد، الگوی نظری کارآمد که بتواند جوانب مختلف آن  را تبیین نماید، نظریه سازه انگاری است. «سازه انگاری مکتبی جدید در روابط بین الملل است که آموزه های آن از مبانی فلسفی مکتب فرانکفورت و پسامدرنیسم بیرون آمده است. این نظریه برخلاف رفتارگرایان و پوزیتیویست ها برای سوژه ها بیشتر از ابژه ها اهمیت قائل است «چرا که «سوژه ها» موجب پدید آمدن فضایی بین الاذهانی می شوند.

فضایی که در هنجارها تعریف و قواعد خاص خود را می یابد» (Checkel, 1998: 324)؛ بر اساس همین تعریف می توان گفت سازه انگاری از نحله های فکری مطرح در عرصه فرانظری روابط بین الملل است که از تجربه گرایی انتقاد می کند و با پست مدرنیسم در مباحث فلسفی و شالوده شکنی اشتراکات نظری دارد. (مشیرزاده؛1386: 333) پیشینه سازه انگاری تا قبل از آنکه در روابط بین الملل مطرح گردد به جامعه شناسی سیاسی بازمی گردد اما از اواخر 1980 و اوایل 1990 سازه انگاری به یکی از تئوری های اصلی روابط بین الملل تبدیل شده است. «سازه انگاری بر ساخت اجتماعی واقعیت ﺗﺄکید می کند، که همه کنش های انسانی در فضایی اجتماعی شکل می گیرد و معنا پیدا می کند و این معنا سازی است که به واقعیات جهانی شکل می دهد» (Zehfuss, 2002: 157).

 به همین دلیل گفته شده که از نظر سازه انگاری، «دولت ها» تنها بازیگران عرصه روابط بین الملل نیستند و بازیگرانی همچون سازمان ها و نهاد های فراملیتی و سازمان های دولتی و غیر دولتی گروه ها و NGO ها نیز به نحو ﻣﺆثری ذی نفوذ هستند (هادیان، 1382: 915). سازه انگاران تعریف جدیدی از قدرت و روابط قدرت ارائه می دهند. در این تعریف «یک دولت قدرتمند لزوماً نباید صاحب قدرت اقتصادی و نظامی باشد. بلکه دولت قدرتمند باید توانایی ایجاد آن چنان فضای هنجاری را داشته باشد که بتواند به راحتی به خلق و ایجاد رفتارهای مورد نظرش بپردازد» (Checkel,  1997: 472).

 به عنوان مثال رویکرد ترکیه جدید اثبات کننده این استدلال سازه انگارانه است که تلاش دارد به رقم محدودیت قدرت نظامی و سیاسی، با خلق هنجارهای سیاسی و مذهبی در خاورمیانه، خود را بازیگر فعال و قدرتمند در خاورمیانه مطرح سازد. منظور از هنجارهایی که توسط سازه انگاری در روابط بین الملل مطرح می شود همان مفهوم ساده «نُرم» است و نباید به عنوان یک باید ایده آل و ایدئولوژیک شناخته شود. «نُرم یعنی رفتاری که در متن خودش عادی و لازم تلقی شود. مثال ساده برای نرم ساختن در فضای بین المللی موجودیت و ساز و کارهای متنوع شورای امنیت است.

موجودیتی که چه به لحاظ فلسفه سیاسی و چه به لحاظ حقوقی می تواند مورد سوال و چالش برانگیز باشد، اما با توانایی بالای نرم سازی چنین موجودیت چه بسا فاقد مشروعیتی به عنوان یک منبع صدور مشروعیت عمل می کند.» بنابر این تعریف از هنجار، در تئوری سازه انگاری، هویت ها، هنجارها و فرهنگ نقش مهمی  در سیاست های جهانی ایفا می کنند. هویت ها و منافع دولت ها توسط هنجارها، تعاملات و فرهنگ ها ایجاد می شود و این «فرایند» است که موضوع تعامل دولت ها را تعیین می نماید» (Adler, 1997: 317) .

2. 1. سازه انگاری، هویت و سیاست خارجی

سازه انگاری به عنوان یک رهیافت جدید در روابط بین الملل تعریف جدیدی از هویت و سیاست خارجی ارائه می دهد که با تعاریف سنتی از این مفاهیم متفاوت است. «یکی از محورهای مهم در نظریه سازه انگاری، چگونگی شکل گیری هنجارها ،هویت ها و منافع دولت ها و ﺗﺄثیرگذاری آن بر سیاست خارجی است.» سازه انگاران معتقدند که «همه ی کنش و واکنش های فرد در محیط اجتماعی صورت می گیرد و موجب تصمیم گیری می شود، بنابراین سیاست خارجی چیزی است که دولت ها ﻣﺘﺄثر از فرهنگ حاکم بر جامعه خود آن را می سازند، تصمیم می گیرند، تفسیر می کنند و اعلام می کنند و در نهایت آن را اجرا می کنند و به نوعی عمل برساختن است» (Karimifard, 2012: 245).

به همین دلیل اهمیت هویت در سیاست خارجی آن است که از یک سو، کنش گران یا دولت ها تصمیم گیرندگان اصلی سیاست خارجی بوده و از سوی دیگر، سیاست خارجی توسط تصمیم گیرندگان ساخته و پرداخته می شود. در این میان از نظر سازه انگاری دو نکته پیرامون هویت اجتماعی، فرهنگ و سیاست خارجی حائز اهمیت است : اول اینکه، سیاست گذاران دولت یک جهان اجتماعی ایجاد می کنند که در آن، آنها سیاست خارجی در تعامل با کشورهای دیگر هدایت می کند. بنابراین سیاست خارجی ابزاری برای ساختن پلی میان دولت ها می باشد. دوم، کشورها با ساخت و سازهای اجتماعی که هویت ملی را شکل می دهد، در ارتباط هستند. این ساختار هویتی است که منافع ملی را تعریف می کند (Wahyu, 2013: 15).

در نتیجه تعریف منافع ملی ارتباط مستقیم با هویت اجتماعی، فرهنگ و ارزشهای حاکم بر جامعه دارد. در مجموع می توان گفت از نظر سازه انگاری به هنگام تحلیل مسائل و تحولات بین الملل و سیاست خارجی باید به هستی شناسی، معرفت شناسی و برداشت های بازیگران مختلف از آنها توجه داشت. برای سازه انگاری هویت یک مفهوم اصلی در نظریه روابط بین المللی می باشد. به  ویژه اینکه می توان ساختارها و عمل سیاسی یک کشور را از طریق مراجعه به هویت آن کشور توضیح داد. در واقع منافع هر کشوری بستگی به هویت او دارد. وقتی هویت بازیگران شناخته نشود، تعریفی از منافع بدست نمی آید؛ لذا نتیجه گیری بر اساس تصمیمات اخذ شده بدون توجه به اولویت هایی فرهنگی و اجتماعی با کج فهمی روبرو خواهد شد.

2. 2. سازه انگاری و سیاست خارجی ج. ا. ایران

تأکید انقلاب اسلامی بر اهمیت ارزش ها و هنجارهای دینی در عرصه سیاست داخلی و خارجی گویای آن است که حداقل بعد از پیروزی انقلاب می توان تصمیم گیری در دو حوزه داخلی و خارجی را بر اساس نظریه سازه انگاری تبیین نمود. به عبارت دیگر «سررشته سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به زنجیره بی شماری از عناصر ﺗﺄثیرگذار فرهنگی از جمله ﺗﺄثیر آموزه ها و تعلقات مذهبی، نگاه تاریخی و آرمان گرایی سنتی ایرانی ها نسبت به دوستان و دشمنان، محیط ذهنی و پیرامونی پیوسته است که به دلیل تعدد و درهم تنیدگی این عناصر، امکان تعیین وزن هریک از آنها کاری دشوار است» (نوری و ملکوتی، 1391: 3).

 به همین دلیل می توان گفت تبین سیاست خارجی ایران و هویت سیاسی انقلابی آن بر اساس نظریه سازه انگاری قابل تحلیل و بررسی است چرا که سازه انگاران با به کارگیری مقولۀ "هویت" در مطالعات روابط بین الملل معتقدند «هویت ها به طور هم زمان به گزینش های عقلانی قوام می بخشند و این الگوهای هنجاری سیاست بین الملل هستند که به آن ها شکل می دهند.

هویّت ها را نمی توان جدا از بستر اجتماعی آن ها تعریف کرد. آن ها ذاتاً اموری "رابطه ای" اند و باید به عنوان مجموعه ای از معانی تلقی شوند که یک کنش گر با در نظر گرفتن چشم انداز دیگران به  عنوان یک ابژۀ اجتماعی، به خود نسبت می دهد (مشیرزاده، 1386: 332). بر این اساس عناصر هویت ساز در سیاست خارجی ایران را می توان در این موارد خلاصه کرد :

2. 2. 1. فرهنگ سیاسی دینی

فرهنگ اسلامی و اصول و قواعد اخلاقی آن به طور عام و چارچوب فقهی آن به  طور خاص، ﺗﺄثیر عمیقی بر درک ایرانیان از محیط اطراف خود و "بایدها" و "نبایدها"ی آنان نهاده است. در واقع اسلام یک مجموعۀ "شناختی" است که در عین حال معیارهای "ارزش گذارانه" را نیز با خود به همراه دارد. (مشیرزاده، 1385: 22) از منظر سازه انگاری، فرهنگ دینی هویت سازی سیاسی ایرانی را برعهده دارد. «یک کنش گر معتقدِ مسلمان از منظر آن به تفسیر از پدیده ها و واقعیّت های بیرونی می پردازد.

ایرانیان اسلام را با قرائت خاص مکتب شیعی در می یابند. مذهب شیعه به عنوان اسلام راستین بر حقانیّت و پیروی از امام علی(ع) و اهل بیت پیامبر اکرم(ص) شکل گرفت و منادی رهبری نهضت عدالت خواهانه ای شد که در حکومت اشرافیت عربی دورافتاده از سنّت رسول  الله(ص) از خود واکنش نشان می داد» (نوری و ملکوتی، 1391: 11). لذا می توان گفت اصول حاکم بر دستگاه سیاست داخلی و خارجی ایران، بر همراهی دین و سیاست تأکید دارد. اهمیت رابطه دین و سیاست در سیاست خارجی ایران تا به آنجا می باشد که از آن به عنوان یکی از مهم ترین مؤلفه های هویت سیاسی ایرانیان، از آن یاد می شود.

پیوستگی دین و دولت و محوریّت خدا در فرهنگ سیاسی ایرانیان، ریشه ای ژرف دارد و می توان گفت از آغاز تا به امروز مشروعیّت سیاسی، ریشه ای الهی داشته است. در کتیبه بیستون داریوش، پادشاه هخامنشی مشروعیّت قدرت خود را به اهورا مزدا نسبت می دهد. علاوه بر آن ایرانیان همواره برای فرمانروایان خود نوعی فرّۀ ایزدی و وجه کاریزماتیک قائل بوده اند به  طوری  که گوهر پادشاه، آسمانی تلقّی می شده است (نقیب زاده، 1381: 96-93). بنابراین می توان گفت سیاسی بودن هویت دینی ایرانیان موضوعی تاریخی است که تاکنون گسستی در آن مشاهده نشده است.

 نتیجۀ این موضوع تقویت گرایشات و تمایلات سیاسی با توجیهات دینی در جامعه بوده است. قرائتی که تا پیش از تأسیس جمهوری اسلامی در میان مسلمانان، حداکثر جنبۀ نظری داشته و عالمان اسلامی با توجّه به شرایط موجود خود تحقّق نظام اسلامی را تقریباً ناممکن می دانستند و بیشتر آنها تأسیس حکومت را از شئون امام معصوم (ع)، که در غیبت است، به شمار می آوردند، در هویت سیاسی- دینی ایرانیان بعد از پیروزی انقلاب تبلور یافته است (یاسری، 1388: 141).

2. 2 . 2. برداشت دینی از تحولات نظام بین الملل

ﺗﺄثیرپذیری سیاست خارجی ایران از هویت دینی مردم آن موجب گردیده تا این برداشت به تحولات نظام بین الملل از منظر سیاست گذاران ایرانی نیز تسری یابد. «آنچه در اسلام به عنوان ملاک تقسیم میان "درون" و "بیرون" مطرح می شود، "عقیده" است. از این منظر، اسلام جهان را به لحاظ فکری و عقیدتی به دو منطقۀ "دارالکفر" و "دارالاسلام" تقسیم می کند. درخصوص تعریف دارالاسلام و حدود آن، اختلاف نظر فراوانی میان فقها و دانشمندان اسلامی وجود دارد.

 در دیدگاهی حداکثری، دارالاسلام سرزمین هایی است که در قلمروی حکومت اسلام هستند و احکام اسلام در آن سرزمین ها نافذ و شعائر و مظاهر دینی در آن ها برپا می گردد. هنگامی که جزئی از این سرزمین مورد تجاوز دشمنان اسلام قرار گیرد، بر مسلمانان واجب کفایی است که به مقدار احتیاج در مقام دفاع برآیند و در صورت ضرورت، دفاع به صورت واجب عینی در خواهد آمد. (عمید زنجانی، 1367، 217).

 در دیدگاهی حداقلی، دارالاسلام کشورهایی می باشند که اکثریّت مردم آن مسلمان اند و کم و بیش قانون اسلام را اجرا می کنند (ضیائی بیگدلی، 1375: 58). تفاوت اصلی این دیدگاه با تعاریف گذشته، آن است که در آن حکم بر افراد بار می شود و نه بر نوع حکومت. نکته حائز اهمیّت این موضوع آن است که در مقابل دارالاسلام، دو مفهوم "دارالکفر" و "دارالحرب" وجود دارد که البته اکثر فقها در مقابل دارالاسلام، از مفهوم دارالحرب استفاده نموده اند (همان، 1375: 56) که به معنای مناطق جنگ و میدان های مبارزه است. توجه به این مهم از منظر سازه انگاری و عنایت به برداشت های بازیگران از یکدیگر و تفسیر از آن ها در روابط فی مابین، حائز اهمیّت است.

 در مجموع میتوان گفت از منظر سازه انگاری منافع ملی برخاستی از هویت و فرهنگ اجتماع کارگزاران حکومتی است؛ لذا می توان گفت در عرصه سیاست خارجی ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی تفاوتهای اساسی وجود دارد. به این معنا که در «تحلیل سازه انگارانه جامعه ایرانی دارای هویتی متکّثر و غیر ثابت با خاستگاه های متعدد در نظر گرفته می شود که برخی از عناصر هویت بخش آن در شرایط استبداد داخلی و نظام دو قطبی حاکم بر ایران قبل از انقلاب، در حاشیه قرار گرفته بودند، اما ملت ایران به مثابه یک حامل هوشمند هویتی در واکنش به تحمیل فرهنگ و هویت سازی ناسازگار با شخصیت تاریخی خود، عناصر هویتی خود را در مقطع انقلاب به کار گرفت و ظهور متفاوتی از سیاست خارجی را به نمایش گذاشت» (سازمند، 1384: 50).

سیاست خارجی جدید ایران مبتنی بر انقلابی گری، دین گرایی و نگاه در افق جهان اسلام است که با سیاست خارجی ترکیه برآمده از سکولاریسم دینی، هویتی ملی و غرب گرا است، تفاوت اساسی از منظر سازه انگاری دارد.

2. 3. سازه انگاری و سیاست خارجی ترکیه

2. 3. 1. کمالیسم

از ابتدای تأسیس جمهوری جدید ترکیه، نظام اجتماعی و فرهنگی این کشور متمایل به ارزش های مدرن بود. به واقع جامعه ترکیه که دوران زوال خود را طی می کرد، ارزش های سنتی و تاریخی اسلامی را که در قالب عثمانی گری جلوه گر شده بود موجب گردید تا تمایل به فرهنگ سکولار نزد مردم این کشور پذیرفته شود. دولت این کشور نیز با تأکید بر ملی گرای، سکولاریسم، تدوین قانون اساسی بر اساس معیارهای غربی و انتخاب زبان انگلیسی نشان داد، که هویت سیاست گذاران این کشور در عرصه سیاست خارجی سکولار و ملی گرایی بود.

 لذا این کشور روابط حداقلی با دولت های تازه استقلال یافته خاورمیانه اتخاذ کرد و به لحاظ سیاسی، مشی انزوا طلبی و عدم دخالت را نسبت به اکثر دولت های خاورمیانه در پیش گرفت. «نظام دوقطبی بعد از جنگ دوم  این بیگانگی و اجتناب گرایی (عمدتاً بر مبنای هویت) ترکیه را تقویت کرد که به جز چند پیمان معدود در دوران جنگ سرد، شامل پیمان های بغداد و سعدآباد و همکاری های اقتصادی، مانند روابط اقتصادی با منطقه بعد از بحران نفت، دولت ترکیه، دهه های دوری از خاورمیانه را دنبال می کرد و برقراری روابط دوستانه با دولت های خاورمیانه را تهدیدی احتمالی برای غربی شدن خود می دانست» (Kanat, 2010: 209) .

در واقع، باید گفت ایدئولوژی کمالیسم که بر هویت اجتماعی جامعه ترکیه حاکم بود و آنرا تنظیم می کرد، ﺗﺄثیر مستقیم داشت. «از زمان استقرار جمهوری ترکیه در سال 1923 این کشور سیاست خارجی خود را بر مبنای اصول کمالیسم، سکولاریسم و غرب گرایی بنیان نهاد. هرچند ترکیه در منطقه خاورمیانه قرار گرفته و از نظر ژئوپلیتیکی به این منطقه نزدیک بود، اما سیاست فعالی را در منطقه پیگیری نمی کرد. تلاش برای نوسازی و توسعه ترکیه در گفتمان کمالیسم به عنوان ایده اصلی هدف سیاست گذاران عرصه داخلی و خارجی بود.» (محمدشریفی و دارابی منش، 1392: 134) به عبارت دیگر می توان گفت به دلیل برتری جریان توسعه گرا در سیاست داخلی و خارجی این کشور نشان از هستی شناسی سکولار سیاست گذاران این کشور دارد.

 در این هستی شناسی فکر سیاستمداران ترکیه متمرکز بر ارجاع همه مسائل و اهداف به توسعه این کشور بود. لذا نوعی تبلیغ برای هویت اروپایی ترکیه نزد جامعه این کشور پذیرفته شده بود؛ لذا «ترکیه سیاست خارجی خود و روابط با کشورهای دیگر را بر اساس هویت کمالیستی تعریف می کرد. کشورهای غربی به عنوان نماد توسعه و نوسازی، کشورهایی بودند که ترکیه می بایست روابط خود با آن ها را تحکیم می کرد. در این گفتمان، غرب به عنوان دوست و متحد ترکیه تعریف می شد: ترکیه کشوری غربی است و می باید با کشورهای غربی همراهی کند» (همان: 134).

هویت کمالیستی سیاست گذاران ترکیه در معرفت شناسی خود نیز در راستای هستی شناسی سکولار خود «اصول شش گانه ای را می پذیرفت که در قانون اساسی 1937 تبلور یافته است: ملی گرایی، سکولاریسم، جمهوری خواهی، مردم گرایی، دولت گرایی و اصلاح طلبی» (فلاح، 1391: 142). در مجموع ایدئولوژی کمالیسم در قرن 20 (1924-2002) تلاش داشت در هستی شناسی و معرفت شناسی خود، به حذف اسلام گرایی و عثمانی گرایی بپردازد.

حذف هویت تاریخی و ناکامی در تثبیت هویت سکولار که مبتنی بر اروپاگرایی بود، موجب شد تا خواست تغییر در هویت ملی این کشور ایجاد شود. خواستی که به دنبال ارزش ها و هنجارهای جدید برای ارتقای موقعیت ترکیه در اروپا و خاورمیانه بود و با برساخته شدن هویت اسلام گرایی حزب عدالت و توسعه بعد از انتخابات 2002 پارلمان این کشور فرصت عملیاتی شدن یافت.

2. 3. 2. نوعثمانی گری و هویت اسلام گرایی ترکیه

قانون گذاری بر اساس آرمان هایی چون جدایی دین از سیاست و تلاش جهت حذف نمادهای مذهبی و قومی همچون به کارگیری الفبای لاتین، اتخاذ تقویم میلادی به جای تقویم عربی و تلاش جهت ترکی سازی اسلام از جمله مهمترین راهبردهای کمالیسم برای قطع هویت ملی ترکیه با هویت اسلامی و تاریخی آن بود که با فروپاشی شوروی و تغییرات در نظام بین الملل با چالش های متعددی روبرو شد.

سیاست قطع رابطه با گذشته اسلامی - عثمانی ترکیه، همه گویای آن بود که دولت ملی گرا و سکولار ترکیه طی قرن بیستم تلاش دارد تا خود  را از گذشته تاریخی  امپراطوری عثمانی جدا سازد، اما همانگونه که نظریه پردازان سازه انگاری می گویند، ارزش ها و هنجارهای تاریخی که در فرهنگ یک جامعه حضور دارد را نمی توان با تبلیغ ارزش ها و هنجارهای جدید و وارداتی جایگزین کرد. چرا که هویت ملی و هویت فرهنگی یک ملت وابسته به ارزش ها و هنجارهایی است که آن را از دیگر ملت ها جدا می سازد.

براساس این استدلال، بازگشت عثمان گری به عرصه سیاسی ترکیه قابل پذیرش است. نوعثمانی گری یا تلازم اسلام و هویت ترکی و تاریخ خلافت در تحولات سیاسی ترکیه سابقه طولانی دارد. برای اولین بار این سیاست از طرف سلطان عبدالحمید دوم و در قالب تز یوسف آقچورا (1904) برای نجات خلافت مطرح گردید. «دکترین عثمانی گری پیش از روی کار آمدن عبدالحمید دوم رواج بیشتری داشت و هدف آن خلق ملت عثمانی بود. در این نوع از ملت سازی مولفه اصلی نه ریشه قومی و ملی بلکه ریشه های تاریخی و عضویت در امپراتوری بزرگ اسلامی بود. بر این اساس بر محور یک مفهوم مشترک از وطن ملت عثمانی همانند ملت آمریکا شکل می گرفت که هدف از آن نجات امپراتوری از زوال و تجزیه بود» (Ulgen, 2010: 4).

در این تعریف بیان می شود که ریشه های نوعثمانی گری علاوه برآنکه به خواست تاریخی جهت استمرار خلافت عثمانی ها اشاره دارد، الزاماً اسلام گرای یا ملی گرا نیست، بلکه هویت تاریخی است که به دنبال برساخت هستی شناسی ملی گرایانه - اسلام گرایانه است. در این دکترین، هستی شناسی سیاست گذاران ترکیه بر این نکته باور دارد که این کشور توانایی کنترل منطقه خاورمیانه و تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای و یا حتی تنها قدرت منطقه  خاورمیانه را دارد. به گفته داود اغلو «نوعثمانی گری سیاستی است مبتنی بر بازتولید بعضی تجربه های کاربردی در دوران امپراتوری عثمانی و احیای عظمت ترکیه جدید با تکیه بر مفروضات برآمده از کارآمدی رویکرد دولت عثمانی در دوره تنظیمات» (داود اوغلو، 1391: 89).

بُعد هستی شناسانه این دکترین به نظام فکری و نه مادی یا خردگرایانه حاکمان عثمانی بازمی گردد که به منظور جلوگیری از ﺗﺄثیر امواج ملی گرایی گسترده شده در اروپا بر تمامیت داخلی عثمانی ناشی از انقلاب فرانسه اتخاذ گردیده است. عثمانی گری «با هدف ایجاد موازنه میان مجموعه تحولات جدید بین المللی با فرهنگ سیاسی داخلی وارد حرکت های اصلاحی هدایت شده مطرح گردید». این دکترین در زمان تورگوت اوزال مابین (1987-1993) به دلیل شرایط جدید بین المللی یعنی فروپاشی شوروی و برآمدن نظام تک قطبی و نظم نوین جهانی دوبار مطرح گردید و رسماً با پیروزی اسلام گرایان دنبال شد.

دکترین نوعثمانی گری در داخل تلاش دارد تا با هویتی جدید و تعریف جدیدی از تابعیت، مسائل داخلی این کشور همانند قوم گرایی را مرتفع نموده و از تجزیه طلبی آنها جلوگیری نماید و در خارج از ترکیه نیز برای گسترش سیاسی متناسب با ارزش های رو به رشد جهانی، تغیرات اساسی در سیاست خارجی خود ایجاد کند (Taspinar, 2010: 192).

2. 3. 3. نوعثمانی گری و سیاست خارجی ترکیه

نوعثمانی گری ترکیه که در نظریات داوود اوغلو تبلور یافته به صورت کارآمدی بر اساس نظریه سازه انگاری قابلیت تبیین دارد. از آنجا که سازه انگاری به نقش فرهنگ در روابط خارجی ﺗﺄکید دارد، نظریه پردازان آن معتقدند «فرهنگ که خود ﻣﺘﺄثر از مذهب، تاریخ و جغرافیای مشترک است، نقش مهمی در سیاست خارجی بازی می کند. با توجه به اهمیت فرهنگ در این دیدگاه و به تبع آن مذهب تاریخ و جغرافیا، هویت منطقه ای و همسایگان از اهمیت بالایی برخوردار می گردند» (مشیرزاده، 1386: 337).

 بر همین اساس مشاهده می شود که در دکترین عمق استراتژیک یا نوعثمانی گری داوود اوغلو یک منطقه نفوذ تمدنی برای ترکیه پیشنهاد شده که خاورمیانه، بخش هایی از آسیای میانه و قفقاز و حتی قسمت های مسلمان نشین اروپار را در بر می گیرد. براساس این دکترین ترکیه به عنوان میراث دار امپراطوری عثمانی باید بتواند نقش رهبری و هدایت کننده روندها و تحولات در این مناطق را بر عهده گیرد. این مسئولیت پذیری و رهبری نباید با پیشنیه تاریخی سیاست خارجی سکولار و متمایل به غرب در تضاد باشد، همچنان که نباید در سیاست روبه شرق این کشور منجر به تضاد و تقابل با همسایگان گردد. در واقع نوعثمانی گری استفاده از قدرت نرم برای رسیدن به منافع ملی ترکیه خارج از مرزهای سیاسی این کشور است.

2. 3. 3. 1. مصلحت گرایی در رابطه با غرب

بررسی سیاست خارجی ترکیه طی قرن بیستم نشان می دهد که این کشور همواره خود را در بلوک غرب دسته بندی و تلاش داشته تا با عضویت در اتحادیه اروپا و همکاری استراتژیک با آمریکا، در برابر شوروی سابق و روسیه امروز موضع گیری نماید. همچنین پیوستن به اروپا برای این کشور توسعه و پیشرفت به همراه میزانی از ثبات را فراهم می آورد. اما با طرح نوعثمانی گری، سیاست خارجی این کشور نسبت به غرب از وابستگی به مصلحت گرایی منفعت محور متمایل شده است. «در خصوص پیوستن به اتحادیه اروپا، مقامات ترکیه عقیده دارند که پیوستن این کشور به اتحادیه اروپا میزان اعتماد سرمایه گذاران خارجی برای سرمایه گذاری در این کشور می افزاید. از طرفی با توجه به استراتژی حزب عدالت و توسعه در اتحاد با کشورهای خاورمیانه، این امر می تواند به استفاده ابزاری برای پیشبرد منافع غرب نیز کمک کند» (35 CSIS, 2012,).

 در واقع ترکیه تلاش دارد تا درک مصلحت گرایی سیاسی، پل بین شرق و غرب باشد با این توان که بتواند تحولات و روندهای بین این دومنطقه را خود مدیریت نماید. در واقع ترکیه با نقش آفرینی در خاورمیانه به دنبال ارسال این پیام به اروپاییان است که با عضویت ترکیه در اروپا، زمینی برای بازی اروپاییان در خاورمیانه فراهم می سازد و لذا به نفع اروپا می باشد که با عضویت این کشور در اتحادیه اروپا موافقت کند و لازم است تا امریکا با همکاری و برقراری روابط استراتژیک با این کشور، از توسعه طلبی های روسیه در دریای سیاه، خاورمیانه و قفقاز جلوگیری نماید.

ترکیه در رویکرد جدید خود به غرب این پیش فرض را مطرح ساخته است که «اروپا و غرب به ویژه دولت های قدرتمند خواستار حفظ وضع موجود، از بین بردن تفسیر رادیکال از اسلام، هستند لذا حفظ وضع موجود و مخالفت با اسلام سیاسی در ترکیه این فرصت را برای این کشور ایجاد نموده تا با پرچم داری اسلام میانه رو، منعطف و تعامل گر با غرب، علاوه بر رهبری اسلام میانه رو در نظر غرب، در از بین رفتن تفسیرهایی رادیکال اسلام گام بردارد» (باقری دولت آبادی، 1393: 121)؛  چنین عملکردی از ترکیه در نظام بین الملل جدید که بازیگرانی به غیر از دولت ها در آن فعالند، چهره ای عمل گرا به تصویر می کشد.

به طور کلی، با درکی که اسلام گرایان ترکیه از سلسله مراتب قدرت بازیگران در نظام بین الملل، دارند مشاهده می شود که سیاست گذاران این کشور در عرصه سیاست خارجی حفظ منافع ملی را بر هر اولویت سیاسی و نظامی دیگر ترجیح می دهند. این سیاست باعث می شود تا با «شناخت جایگاه قدرت اقتصادی و نظامی بر تقسیم بندی بازیگران در سلسله مراتب قدرت، مقامات ترک را به سوی اقتصادی قوی و پویا و سپس ساختار نظامی قدرتمند سوق یابند» (ساعی، 1392: 37). بنابراین دولت اردوغان و داود اوغلو با فهم ساختار نظام بین الملل و جایگاه هژمون آمریکا و غرب در آن، نوعی مصلحت گرایی عمل گرا را دنبال می کنند که الزاماً تضادی با سیاست روبه شرق آنها ندارد.

مراجع

منابع:

- اطهری، اسدلله. (1389). اصول جدید سیاست خارجی ترکیه. تهران، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه.

- داود اوغلو، احمد. (1391). عمق استراتژیک. ترجمه محمدحسین نوحی نژاد. تهران، امیرکبیر.

- ضیائی بیگدلی، محمّدرضا. (1375). اسلام و حقوق بین الملل. تهران: نشر گنج دانش.

- عمیدزنجانی، عباس علی. (1367). فقه سیاسی. جلد سوم، تهران: امیرکبیر.

- مشیرزاده، حمیرا. (1386). تحول در نظریه های روابط بین الملل. تهران، سمت.

- مصفا، نسرین. (1385). نگاهی به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.

- نقدی نژاد، حمید. (1388). روابط ایران و ترکیه: حوزه های همکاری و رقابت. تهران: دانشگاه آزاد اسلامی.

- نقیب زاده، احمد. (1381). تأثیر فرهنگ ملی بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.

- یاسری، ابوذر. (1388). رژیم اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران؛ تعارض هویّت و منافع ملّی. تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.

- آجورلو، حسین. (1390).”تحولات سوریه؛ ریشه ها و چشم اندازها“. فصـلنامه ی مطالعـات خاورمیانه. سال هجدهم، شماره سوم.

- افضلی، رسول و متقی،افشین. (1390). ”بررسی و تبیین ژئوپلیتیکی اسلام گرایی اعتدالی در سیاست خارجی ترکیه از 1995 تا 2011، با رویکرد سازه انگاری“. فصلنامه روابط خارجی، سال 3، شماره 4.

- اقبال،ا. (1392). ”فرایند تحول در جریان اسلام گرایی در ترکیه:از آرمان گرایی تا عمل گرایی“. فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال 20، شماره1.

- امیدی ، علی و رضایی، فاطمه. (1390). ”نوعثمانی گرایی جدید در ترکیه: شاخص ها وپیامدهای آن در خاورمیانه“. فصلنامه روابط خارجی. سال 3، شماره3.

- باقری دولت آبادی، علی و نوروزی نژاد، ج. (1393). ”بررسی علل دگردیسی در سیاست خارجی ترکیه بر اساس رهیافت سازه انگاری“. فصلنامه مطالعات سیاسی جهان اسلام. سال دوم، شماره .9

- تقی پور، سحر. (1392). ”پویش های سیاست خارجی ترکیه در قبال اقلیم کردستان عراق تحت تاثیر بهار عربی“. گزارش نشست گروه ترکیه شناسی، تهران، پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه.

- چگینی زاده، غلامعلی و خوش اندام، بهزاد. (1389). ”تعامل و تقابل پیرامون گرایی و غربگرایی در سیاست خارجی ترکیه“.فصلنامۀ راهبرد، سال نوزدهم، شمارۀ 5.

- حاتمی، محمدرضا. (1394). ”شکل گیری داعش در پویش جهانی شدن“. فصلنامه مطالعات روابط بین الملل، دوره 8، شماره 30.

- حیدری، محمدعلی و رهنورد، حمید. (1390). ”نوعثمان گرایی و سیاست خاورمیانه ای ترکیه (با تأکید بر تحولات بهار عربی)“.فصلنامۀ ره نامه سیاستگذاری، سال دوم، شمارۀ 2.

- سازمند، بهاره. (1384). ”تحلیل سازه انگارانه از هویت ملی در دوران جنگ تحمیلی“. فصلنامه مطالعات ملی، شماره .22

- ساعی، احمد و محمدزاده، مهدی. (1392). ”حزب عدالت و توسعه و هژمونی کمالیسم“.  فصلنامه مطالعات اوراسیای مرکزی، دوره ششم.

- سیمبر، رضا و قاسمیان، روح الله. (1393). ”مؤلفه های اساسی محیط امنیتی ایران و سوریه“. فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال سوم، شماره 9.

- طباطبایی، سیدمحمد و فضلی خوانی، اکرم. (1393). ”سیاست خارجی ترکیه در قبال بیداری اسلامی در جهان عرب“. پژوهشنامه روابط بین الملل،دوره 7، شماره 25.

- علی حسینی، علی و نصراصفهانی، محسن. (1392). ”وقوع انقلاب اسلامی و تحلیل بر ساخت گرایانه رفتار کشور ترکیه در قبال جمهوری اسلامی ایران“. فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال نهم، شماره 34.

- فلاح، ر. (1391). ”مبانی گفتمانی و رفتاری اسلام گرایان ترکیه در حوزه سیاست ورزی“. فصلنامه مطالعات راهبردی جهان اسلام، شماره 51.

- فرزندی، عباسعلی. (1391). ”اهمیت راهبردی سـوریه برای جمهوری اسلامی ایران“. سایت پرسمان اندیشه سیاسی ، فصلنامه پژوهش های سیاسی جهان اسلام، سال 3، شماره .3

- قاسمی،حسین. (1388). ”سیاست خارجی دولت اسلام گرای ترکیه“. ماهنامه معاونت آموزش و پرورش، رویداد ها و تحلیل ها، سال 23، شماره233.

- کسرایی، محمد سالار، داوری مقدم، سعید. (1393). ”برآمدن داعش در خاورمیانه :تحلیل جامعه شناختانه“. فصلنامه روابط خارجی. سال7،شماره 1.

- محمد شریفی، مجید و دارابی منش، مریم. (1392). ”راهبرد کلان آمریکا و چرخش سیاست خارجی ترکیه در خاورمیانه“.  فصلنامه علمی پژوهشی پژوهش های سیاسی جهان اسلام. سال سوم، شماره3.

- مسعودنیا، حسین. فروغی، عاطفه و چلمقانی، مرضیه. (1391). ”ترکیه و بحران سوریه، از میانجیگری تا حمایت از مخالفان دولت“،فصلنامه مطالعات سیاسی جهان اسلام. سال اول، شماره 4.

- نوری، وحید و ملکوتی، محمد. (1391). ”عدالت طلبی در سیاست خارجی ایران“. فصلنامه سیاست خارجی. سال26، شماره1.

- نیاکویی، سیدامیر و بهمنش، حسین. (1391). ”بازیگران معارض در بحران سوریه: اهداف و رویکردها“.  فصلنامه روابط خارجی. سال پنجم، شماره 4.

- هادیان، ناصر. (1382). ”سازه انگاری از روابط بین الملل تا سیاست خارجی“. فصلنامه سیاست خارجی. شماره 68.

- کوزه گر، ولی. (1386). ”پیروزی مجدد اسلام گرایان در ترکیه و آینده سیاست خارجی این کشور“. تهران: معاونت پژوهش های سیاست خارجی. مرکز تحقیقات استراتژیک.

- Hannes R. Stephan, (2004). Constructivism in international Relation .The Politics of Reality, Book Review, SPIRE, keele university. By Maja Zehfuss. Cambridge: Cambridge University Press.

- Nasr, Vali (October 18, 2006), The Shia Revival: How Conflicts within Islam Will Shape the Future,. New York, W. W. Norton & Company.

- Taspinar, Omer (2012), Turkey; the new Model? From the book, the Islamists are coming: who they really Are?.  (s.l.), Wilson Center and the U.S. Institute of Peace.

- Ulgen, Sinan (2010), “Place in the Sun or Fifteen Minutes of Fame? Understanding Turkey’s New Foreign Policy”, [Online]. available at: www.CarnegieEndowment.org.

- Wahyu, Wicaksana. (2013). The Constructivist Approach towards Foreign Policy Analysis. [Online]. Available at: http://citeseerx.ist.psu.edu/viewdoc.

- Zehfuss, Maja. (2002). Constructivism in International Relations, London: Cambridge Univ.

- Adler, E. (1997).“Seizing the Middle Ground: Constructivism in World Politics”. European Journal of International Relations. Vol. 3(3).

- Checkel, Jeffrey. T. (1998). “The Constructivist Turn in International Relations Theory”. World Politics, Vol. 50(2). pp. 324-348.

- Checkel, Jeffrey. T. (1997).“Norms and Domestics politics: Bridging the Rationalist-Constructivist”. European Journal of International Relations, Vol. 3(4)., 1997

- Dagi, I.D, (2005) “Transformation of Islamic Political Identity in Turkey: Rethinking the West and Westernization”, Turkish Studies. Journal, Vol.6 (1).

- Kanat, K. B. (2010). “AK Party’s Foreign Policy: Is Turkey Turning Away from the West?”. Insight Turkey, file.insightturkey.com, Vol.12 (1). pp. 205-225.

- Karimifard, Hossein. (2012).“Constructivism, National Identity and Foreign Policy of the Islamic Republic of Iran” Asian Social Science, Vol. 8(2).

- Moshirzadeh, Homeira. (2010), “Domestic Ideational Sources of Iran's Foreign Policy”. Iranian Review of Foreign Affairs, Vol.1 (1).

- CSIS. (2012). “Foreign Minister of Turkey Ahmet Davutoğlu, Turkey's Foreign Policy Objectives in a Changing World”. available at:http://csis.org/files.

- Sandrin, Paula. (2009). “Turkish foreign policy after the end of cold war from securitizing to desecuritizing actor”. available at:  www.lse.ac.uk/europeanInstitute/research.

نویسندگان:

محمد منصور عظیم زاده اردبیلی: دانشجوی دکتری تخصصی روابط بین الملل دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان (خوراسگان)، اصفهان، ایران 

حسین مسعود نیا: دانشیار گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

 سید جواد امام جمعه زاده: دانشیار گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه اصفهان و عضو هیئت علمی پاره وقت دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان (خوراسگان)، اصفهان، ایران

فصلنامه مطالعات روابط بین الملل شماره 38

ادامه دارد...

نظر شما