شناسهٔ خبر: 23648162 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

بازنگری حدیث تردّد - بخش اول

تحلیل فقهای عامه پیرامون حدیث تردّد

این پژوهش اشاره به دیدگاه آیت الله اصفهانی در مورد معنای حقیقی تردّد، می‌پردازد و با بیان معنای حقیقی تردّد، دامان حدیث را از تأویلات آراسته گردانیده و انتساب تردّد را به ذات اقدس الهی به جهت تمامیت اختیارش اثبات می‌نماید.

صاحب‌خبر -

 

چکیده:

حدیث تردّد، حدیثی قدسی است که به باب عظیمی‌از ابواب معارف الهی اشاره دارد. و آن اتّم الاختیار بودن ذات مقدّس الهی است. با مفهوم‌شناسی حدیث، سه اختیار طولی و تو در تو برای خداوند قابل اثبات است. عدّه‌ای از محققان، به دلیل عدم توجه به معنای صحیح واژه تردّد و نیز اغلب حکما به دلیل پیچیدگی روایت و ناسازگاری نصّ آن با مبانی فلسفی به تأویل این حدیث قدسی مبادرت ورزیده‌اند تا به گمان خود، ساحت قدس الهی را از انتساب تردّد پیراسته نمایند.

این پژوهش ضمن اشاره به دیدگاه محققان خاصّه و عامّه، به دیدگاه آیت الله میرزا مهدی اصفهانی در مورد معنای حقیقی تردّد، می‌پردازد و با بیان معنای حقیقی تردّد، دامان حدیث را از توجیه و تأویلات آراسته گردانیده و انتساب تردّد را به ذات اقدس الهی به جهت تمامیت اختیارش اثبات می‌نماید.

کلیدواژه‌ها: تردّد، اختیار مطلقه، حبّ، کراهت، تردید

بیان مسئله

   یکی از آموزه‌های مهّم اسلامی ‌مسئله تردّد است که خداوند بر مبنای روایاتی که ذکر خواهد شد، در قبض روح َبنده مؤمن، به خودش نسبت تردّد داده است و خود را فاعل آن دانسته است، با مضمون "ما تردَّدْتُ فی شَی ءٍ اَنا فاعِلُه کتَردُّدی فی موتِ عبدیَ المؤمن اِنّی لَاُحبُّ لقائَهُ و یَکْرَهُ الموتَ فَاَصْرِفُهُ عنه". این حدیث در میان احادیث امامیه از جایگاه و رتبه والائی برخوردار است، زیرا دارای مضامین بلند معرفتی است و عقیده به آن نقش مؤثری در معرفت خداوند دارد.

   این روایت با مختصر تفاوتی در منابع متعدّد فریقین نقل شده است و علما بر صحت صدور آن اتفاق نموده‌اند. و نیز در کتب فلسفی و حکمی ‌ذکر گردیده است. بنابراین، صدور حدیث یاد شده از رسول خدا9  به عنوان حدیث قدسی و کلام خدای متعال جای هیچ تردیدی ندارد. با این حال، در دلالت این روایت، اختلاف نظرهائی وجود دارد. کسانی از فلاسفه مانند میر داماد و پس از او، ملاصدرا، این روایات را با مبانی فلسفی و عرفانی ارزیابی کرده‌اند، و از آنجا که میان حدیث تردّد و مبانی فلسفی سازش یافت نشده به توجیه و تأویل متوسل شده‌اند.

و نیز، در میان محدّثان و فقها مورد بررسی قرار گرفته است و نظریاتی را مطرح کرده‌اند. لذا، بازنگری این دسته از روایات ضروری به نظر می‌رسد. موضوعی که در حدیث زمینه بحث و گفتگو و تأویل را فراهم نموده است این است که: آیا اساساً تردّد در مورد خداوند قابل تصور است؟ در پاسخ به این سؤال، ‌اندیشمندان اسلامی ‌نظریاتی ارائه نموده‌اند که نوعاً در جهت تأویل و توجیه بر آمده‌اند، نه ارائه پاسخی مناسب و هماهنگ با قدسی بودن حدیث.

   در این پژوهش ضمن بیان نظرات ‌اندیشمندان بر آنیم، که مبانی نهفته در متن حدیث از منظر عالم و فقیه برجسته مرحوم میرزا مهدی اصفهانی اعلی الله مقامه مورد بازخوانی دقیق قرار گرفته و فارغ از توجیهات، میان مفهوم تردّد و انتساب آن به خداوند، هماهنگی و سازگاری ایجاد نماید. و همچنین بر اساس تعابیر به کار رفته در این روایات، اختیار مطلقه لایتناهی را برای خداوند اثبات نماید. و این که خدا "فعّال ما یشاء" است، و قبض و عدم آن هر دو فعل خداست، و فاعلیت خداوند تأثیری در او ندارد و خداوند در طرف لایتناهیت قدّوسیت است.

 روایات تردّد:

   این حدیث قدسی با مختصر تفاوت، در منابع متعددی از مصادر حدیثی شیعه و عامّه نقل شده است که به پاره‌ای از آنها اشاره می‌شود.

الف) منابع شیعه

1- کتاب المؤمن، حسین بن سعید اهوازی (م250 ق)، ص 36-33-32، ح 61-62-63-80.

2- کتاب المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی (م 274ق)، ج 1، باب 47، ص 291، ح 443. و باب 27، ص 160-159، ح 100-99.

3- اصول کافی، کلینی (م 328ق) باب الرضا بموهبه الایمان، ج3، ص 344، و باب من اذی المسلمین، ج4، 54-53.

4- التوحید شیخ صدوق (م381ق)، باب 62، ص 399، ح 1.

   مدارک اصلی روایت تردّد، این چهار کتاب است که از تألیفات قرن دوم تا چهارم هجری می‌باشد و در کتابهای دیگر به طور مرسل و یا به نقل از این کتب روایت شده است، از جمله:

5- القواعد و الفوائد، شهید اول (م 786 ق) ج 2، ص 181.

6- نضد القواعد، فاضل مقداد، (م826ق)، ص 69.

7- عوالی اللئالی، (م901ق)، ص385.

8- اربعین، شیخ بهائی (م 1031 ق)، ص 211. 210، ح 35.

9- قبسات، میرداماد (م 1041 ق)، چاپ قدیم، ص 313، (چاپ جدید، ص 469).

10- اسفار، ملاصدرا (م 1051ق)، ج 6، ص 392 (چاپ قدیم ج3، ص 90).

11- الوافی، محمد محسن بن شاه مرتضی، فیض کاشانی (م1091ق)، ج 5، ص 734.

12- وسائل الشیعه، حرّ عاملی، (م1104ق)، باب عدم تحریم کراههالموت، ج 2، ص 429.

13- الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه، حرّ عاملی، (م1104ق)، ص122-119، 145، 320،349، 352.

14- مرآه العقول، مجلسی، (م 1110ق)، ج 9، ص 297.

15- بحار الانوار، مجلسی، (م1110 ق)، ج 5، ص 283-284.

16- مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری (م1320)، ج2، ب13، ص94، ح1514،1515.

17- الاحادیث المقلوبه و جواباتها،آیت الله سید حسین طباطبائی بروجردی (م 1380 ق)،   ص 24.

ب) منابع عامه:

1- مسند احمد حنبل (م 241 ق)، ج 6، ص 256.

2- صحیح بخاری (م 256 ق)، کتاب الرقاق، باب تواضع، ص 1175،ح6502.،

3- معجم الکبیر،الطبرانی (م360ق)، ج12، ص113، ش1279.

4- الاربعون الصغری، البیهقی(384ق)، باب 11، ص49.

5- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (م656)، ج11، ص75.

6- الفروق، شهاب الدین احمد بن ادریس القرافی (م 684ق)، ج 3، ص 69.     

7- عمده القاری، بدر الدین العینی، (م855ق)، ج23، ص88، ح2056.

  چنانکه ملاحظه می‌شود، حدیث تردّد در کتابهای معتبر حدیثی و فقهی شیعه و سنی نقل شده است و از روایات مشهور و مورد اتفاق فریقین می‌باشد. به لحاظ بررسی حدیث و دقّت در محتوای آن، ضروری است که به گزیده‌ای از روایات این باب در منابع فریقین بپردازیم، تا زمینه فهم حدیث ایجاد شود.

 1- عنه عن ابن فضّال عن ابن فضیل عن ابی حمزه ثمالی قال: سمعت ابا عبد الله7 قال: یقول ُ الله عزَّ و جلَّ: "ما تردَّدْ تُ فی شیءٍ اَنا فاعِلهُ کَتَردُدی علی المؤمن لِاَنّی اُحِبّ لقائهُ و یَکْرهُ الموتَ فَاُزْویه عنه و لو لم یکن فی الارض الّا مؤمنٌ واحدٌ لَاکْتَفَیْتُ به عن جمیع خَلقیِ و جعلتُ لَه مِن ایِمَانِهِ اُنساً لا یَحتاجُ فیه الی احدٍ." (برقی، محاسن، ج1، ص159)

   ترجمه: خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: من در هیچ کاری تردّد ندارم به مانند تردّد درباره بنده مؤمنم که ملاقات او را خواهم و او از مرگ بدش آید، و من آن را از او دور می‌کنم، و اگر در دنیا جز یک مؤمن نباشد، از همه خلق به او اکتفا می‌کنم و ایمانش را همدم او سازم تا بوسیله آن نیاز به احدی نداشته باشد.

2- عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَه عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ7 : قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: لِیَأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنِّی مُسْتَذِلٌّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ وَ مَا تَرَدَّدتُ عَنْ شَیْءٍ کَتَرَدُّدِی فِی مَوْتِ الْمُؤْمِنِ إِنِّی لَأُحِبُّ لِقَاءَهُ وَ یَکْرَهُ الْمَوْتَ فَأَصْرِفُهُ عَنْهُ وَ إِنَّهُ لَیَدْعُونِی فِی الْأَمْرِ فَأَسْتَجِیبُ لَهُ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَجْعَلُ لَهُ مِنْ إِیمَانِهِ أُنْساً لَا یَسْتَوْحِشُ فِیهِ إِلَى أَحَد.(برقی، محاسن، ج 1، ص 160، ح 100)

3- علیّ بن ابراهیم عن محمّدِ بن عیسیَ عن یونُسُ عن ابن مُسکانَ عن المعلّیَ بن خُنیَسٍ عن اَبی عَبدِ الله7 قَال: قَال رسُولُ الله 9 : قاَلَ اللهُ عزَّ و جلّ: مَن اسْتَذَلّ عبدیَ المؤمنَ فَقَد بارَزَنیِ بالمُحارَبَه و َمَا تَرَدَّدتُ فِی شَیًءٍ اَنا فاعِلُه کتَرَدّدیِ فیِ عبدیَ المؤمن اَنّیِ اُحِبّ لقائَهُ فیَکرَهُ المَوتَ فاَصرِفُهُ عنه.(کلینی، کافی، ج 4، ص 57، ح 11)

ترجمه: رسول خدا 9 فرمود: خدای عزّ و جلّ فرموده: هر کس بنده‌ام را خوار کند به جنگ با من برخاسته، و من در هیچ کاری تردّد ندارم چون تردّد درباره قبض روح بنده مؤمنم که من ملاقات او را دوست دارم ولی او از مرگش کراهت دارد و من او را از مرگ بر می‌گردانم.

4- الحسن بن محمّدبن الحسن الطوسیّ عن والده الشیخ أبی جعفر عن المفید محمّد بن محمّدبن النعمان قال: أخبرنی أبو حفص محمّد بن عمر بن علی الصیرفیّ قال: حدّثنا أبو علی محمّد بن همام الاسکافیّ قال: حدّثنا جعفر بن محمّد ابن مالک الفزازیّ قال: حدّثنی سعید بن عمرو قال: حدّثنی الحسن بن ضوء عن أبی عبد الله7 قال: قال علی بن الحسین7: قَالَ الله ُعزّو جلّ: ما تَرَدّدتُ فِی شَیءٍ أنا فاعِله تَرَدّدِی عن قَبضِ رُوحِ المُؤمن، یَکرَهُ المَوت و أَکرِهُ مَسَائته، فإذا حَضَرَهُ أجَلَهُ الّذِی لاَ تَأخیِر فیه بَعَثَت إلَیه بِرِیحَانَتَینِ مِن الجَنَه تُسَمی إحداهُما المُسخیّه و الاخری المُنسیّه، فأمَا المُسخیّه فتُسخیِه عن ماله،و أما المنسیّه فتنسیه أمر الدنیا.(حرّ عاملی، الجواهر السنیه، باب 11، ص 307)

   ترجمه: خدای متعال می‌فرماید: من هر کاری که می‌خواهم انجام دهم در آن تردّد نمی‌نمایم مگر در قبض روح بنده مؤمنم که او از مرگ کراهت دارد و من نمی‌خواهم به او بدی برسد. هنگامی‌ که اجل او فرا می‌رسد، دو ریحانه بهشتی به سوی او می‌فرستم که نام یکی مسخیه و دیگری منسیه است. مؤمن با بوئیدن مسخیه نسبت به مالش بی‌علاقه می‌شود و با بوئیدن منسیه لذائذ دنیا را از یاد می‌برد، بعد او را قبض روح می‌کنم.

5- عن النّبی عن جبرئیل عن اللّه تعالی قال: قال اللّه عز ّ و جلّ: مَن اَهَانَ لِی ولِیَّا فَقَد بَارَزَنِی بالمُحَارِبَه... الی اَن قال، و مَا تَرَدّدًتُ فی شَی ءٍ اَنَا فَاعِلُه مَا تَرَدّدًتُ فِی قَبضِ نَفسِ الًمُؤمن مَن یَکًرَهُ المُوتَ و اُکًرِهُ مَسَائتَهُ وَ لا بُدّ لَهُ عنهُ.(حرّعاملی، جواهر السنیه، ص307، باب11)

   ترجمه: هر کس به ولیّ من اهانت کند، به تحقیق به جنگ با من برخاسته، و من در هیچ کاری تردد ندارم چون تردّد در قبض روح بنده مؤمنم، که او از مرگ کراهت دارد و من هم کراهت اورا نمی‌خواهم،اما او را باید بمیرانم.

حدیث تردّد در ضمن دعای طول عمر نیز آمده است:

اللهم اِنّ رسولک الصادق المصدّق صلواتک علیه و آله قال اِنّک قُلتُ ما تردّدت ُ فی شیئ انا فاعِلُه کتردّدُ فی قبضِ روحِ عبدیَ المؤمن یَکرهُ الموت و اُکره مُسائَتَهُ.

   دعای فوق جزء تعقیبات نماز برای طول عمر سفارش شده است. بنا به فرموده محدث قمی ‌این دعا معتبر است و در کتب ادعیه نقل شده است. از جمله:

1- در مصباح المجتهد در ادعیه‌ای که بعد از نماز، مستحب است خوانده شود، آمده است: اِنّکَ قلتُ مَا تردّدتُ فیِ شیءٍ اَنَا فاعِلُه کَتَرَدّدیِ فیِ قَبضِ روحِ عبدیَ المؤمنَ من یَکرَهُ الموتَ و اُکِرهُ مسائَتَه. (طوسی، مصباح المتهجد، ج1، ص 58،1411 ق)

2- روی انّ من دعا بهذا الدعاء عقیب کل فریضته و واظب علی ذلک عاش حتی یمل الحیاه و یتشرف بلقاء صاحب الامر (عج) و هو:

   اللهم صل علی محمد و آل محمد اللهم ان رسولک الصادق المصدق صلواتک علیه و آله قال: انک قلت ما تردّدت فی شیء انا فاعله کتردّدی فی قبض روح عبدی المؤمن یکره الموت و انا اکره مسائته . اللهم فصل علی محمد و آل محمد و عجل لاولیائک الفرج و النصر و العافیه و لا تسوؤنی فی نفسی و لا فی فلان (قال و تَذْکُرُ مَن شئت)(طبرسی، مکارم الاخلاق، ص 37، ج1، 1396 ق)

   ترجمه: روایت است هر کس این دعا را پس از هر نماز واجب بخواند عمر او چندان طولانی شود، که زندگی بر او ملال‌آور گردد، و به ملاقات حضرت مهدی (عج) مشرف شود.

   خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، خداوندا رسول راستگوی تو خبر داده که تو فرموده‌ای: من در انجام هیچ امری به ‌اندازه قبض روح مؤمن تردد نکردم که او از مرگ کراهت دارد و من نیز کراهت دارم که او را به ناخوشایندی بیاندازم. خداوندا بر محمد و آلش درود بفرست و در فرح و یاری و عافیت اولیاء خود تعجیل فرما، و مرا و فلانی را (نام هر که خواهی بگو) بد حال مکن.

3- دعوات، راوندی (م573)،ص134.

4- فلاح السائل، ابن طاووس (م664)، ص158.

5- بلد الامین، کفعمی (م905)، ص 12.

این اجمال روایاتی است که در منابع شیعه آمده است. و اما روایات کتب عامه:

1-  حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ کَرَامَه، حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ مَخْلَدٍ، حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ بِلاَلٍ، حَدَّثَنِی شَرِیکُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی نَمِرٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَه، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ اللَّهَ قَالَ: مَنْ عَادَى لِی وَلِیًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالحَرْبِ، و َمَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ، وَمَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ، وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا، وَإِنْ سَأَلَنِی لَأُعْطِیَنَّهُ، وَلَئِنِ اسْتَعَاذَنِی لَأُعِیذَنَّهُ، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِی عَنْ نَفْسِ المُؤْمِنِ، یَکْرَهُ المَوْتَ وَأَنَا أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ.(بخاری، صحیح، ص1422،1157ق)

2- عن حسان بن عطیه قال... قال الله: مَا تَرَدّدتُ فی شَیءٍ اُریدُهُ، تَرَدّدیِ فی قبضِ نفسِ عبدِیَ المُؤمن یَکرَهُ الموت و اُکرَهُ مَسَائَتَهُ و لا بُدّ لَهُ مِنه. (ابن ابی شیبه، المصنف، ج 8، ص290، 1409ق)

3- جاء فی الخبر الصحیح عن النبی 9 یقول الله تعالى من آذى لی ولیا فقد استحل محارمی و ما تقرب إلی العبد بمثل أداء ما فرضت علیه و لا یزال العبد یتقرب إلی بالنوافل حتى أحبه و لا ترددت فی شیء أنا فاعله کترددی فی قبض نفس عبدی المؤمن یکره الموت و أکره مساءته و لا بد له منه.(ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 75)

4- أخبرنا أبو عبد الله الحافظ، حدثنی عبد الله بن سعد الحافظ، ثنا محمد بن إسحاق الثقفی، ثنا محمد بن عثمان بن کرامه، ثنا خالد بن مخلد، عن سلیمان بن بلال، أخبرنی شریک بن عبد الله بن أبی نمر، عن عطاء عن أبی هریره رضی الله عنه، قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: إن الله عز وجل، قال: من عادى لی ولیا، فقد بارزنی بالحرب، وما تقرب إلی عبدی بشئ أحب إلی مما افترضت علیه، وما یزال یتقرب إلی بالنوافل حتى أحبه، فإذا أحببته، کنت سمعه الذی یسمع به، وبصره الذی یبصر به، ویده التی یبطش بها، ورجله التی یمشی بها، وإن سألنی عبدی لأعطینه، ولئن استعاذنی لأعیذنه، وما ترددت عن شئ أنا فاعله، ترددی عن نفس المؤمن، یکره الموت، وأکره مساءته. (البیهقی،الاربعون الصغری، باب 11، ص 49، ح46)

بیان حال سند بعض احادیث تردّد

   بیشتر احادیث وارده از فریقین، از جهت سند معتبر و متقن هستند، با این حال به بررسی رجالی تعدادی از آن‌ها می‌پردازیم.

حدیث اول از منابع شیعه

رجال آن سه تن هستند:

1- حسن بن علی بن فضّال تیمی، ثقهجلیل، از اصحاب اجماع (رجال کشی، ص 595)

ثقه، امامی، صحیح المذهب ظاهراً (رجال طوسی، ص 359)

2- محمد بن فضیل صیرفی، ثقه، رمی بالغلو (رجال طوسی، ص 365- رجال حلّی، ص 251)

3- ثابت بن دینار ابو حمزه ثمالی،امامی،ثقهجلیل. (رجال کشی، ص406) ثقه،امامی،صحیح المذهب. (فهرست طوسی، ص 105)

 حدیث دوم

رجال آن سه تن هستند:

1- ابن فضال گذشت.

2- ابی جمیله، اسمش المفضل بن صالح، امامی، ثقهعلی التحقیق و ربما یضعف.

3- محمد بن علی بن ابی شعبه الحلبی، امامی، ثقه جلیل، صحیح المذهب ظاهرا.(فهرست طوسی، ص 385- رجال نجاشی، ص 98)

حدیث سوم

رجال آن پنج تن هستند:

1- علی بن ابراهیم بن‌هاشم، ثقه، ثبت، امامی، صحیح المذهب.(رجال نجاشی، ص260) محمد بن عیسی بن عبید، ثقهامامی، صحیح المذهب ظاهراً.(رجال ابن داود، ص509) ممدوح، امامی، صحیح المذهب ظاهراً.(فهرست طوسی، ص402)

3- یونس بن عبد الرحمن، ثقه، امامی، صحیح المذهب ظاهراً.(رجال طوسی، ص 346و 368- رجال نجاشی، ص447)

4- عبدالله بن مسکان، ثقه، امامی، صحیح المذهب ظاهراً.(فهرست طوسی، ص294) من اصحاب الاجماع.(رجال کشی، ص375)

5- المعلی بن خنیس، امامی، صحیح المذهب ظاهراً.(رجال کشی، ص382) ممدوح فی الروایه. (رجال کشی، ص377)

بررسی محتوایی روایت

   موضوع اصلی در این روایات، نسبت تردّد به خداوند متعال در قبض روح مؤمن می‌باشد، که محل کلام ‌اندیشمندان قرار گرفته است، که مقصود از تردّد در این حدیث که به خدای متعال نسبت داده شده است چیست؟ در هر تحقیقی ابتدا لازم است معنای واژگان واصطلاحات به کار رفته در آن روشن شود، تا امکان فهم دقیق برای همگان حاصل شود. از این رو، قبل از بیان آراء موجود پیرامون تردّد، به معناشناسی آن می‌پردازیم.

معنای واژه تردّد

ابن فارس ذیل واژه ردّ گفته است: هو رجع الشیء و سمی المرتد لاَنّه ردّ نفسه الی کفره.(ابن فارس، ج 1، ص460)

در المنجد چنین آمده است: صَرفه، ارجعه.ردّه الی بیته، ای ارجعه. و تردّد: مطاوع ردّد(المکتبه الشرقیه، ص 254)

معجم الوسیط واژه ردّه را معادل: مَنَعه و صَرَفه و ارجعه دانسته است. و فی التنزیل العزیز: ودّ کثیرٌ من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفاراً.

 تردّد: تراجع، و یقال : تردّد فیه: اشتبه فلم یثبته. (ابراهیم مصطفی، احمد حسن الزّیات، ج 1، ص 337)

   فیروز آبادی نیز ذیل واژه ردّ چنین می‌گوید: ردّه: صَرَفه. ردّ علیه: لم یقبله. و الارتداد: الرجوع. و نیز ذیل واژه رجع گفته است: صرفه و ردّه. (فیروز آبادی، ص500)

مرحوم طریحی نیز واژه ردّ را به معنی صَرَف دانسته است و فرموده است:

قد نری تقلّب وجهک ای تردّد وجهک و تصرّف وجهک.(طریحی، ج3،ص573)

الرّد: صرف الشیئ و رجْعَه. المتردّد ای المتناهی فی القصر.

در لسان العرب در معنای ردّ آمده: الرد: صرف الشیء و رجعه، الارتداد: الرجوع.(ابن منظور، ذیل ردّ)

از نظر زبیدی نیز تردّد به معنای توقف و باز گرداندن است. «الماء فی المکان وقف و تردّد.»(زبیدی، ج 3، ص164)

چنانچه ملاحظه می‌شود، معنای لغوی این واژه، معادل رجوع و بازگشت و توقف است. با این حال، روشن نیست که چرا بسیاری از محققان ذیل واژۀ تردّد، در حدیث اشاره‌ای به این معنا ننموده‌اند.

 غالباً تردّد را تردید معنا کرده‌اند که ناشی از عجز و جهل می‌باشد و این خصوصیات کاشف از نقص و فقدان بوده و خدا از نقص و محدودیت منزّه است. براین اساس، دست به توجیه و تأویل روایات زده‌اند.

ذیلا، اشاره ای به این تأویلات از نظر عامّه و خاصه خواهیم داشت.

تحلیل فقهای عامه پیرامون حدیث تردّد

علمای اهل سنت در توجیه این حدیث شریف چند وجه ذکر نموده‌اند.

1- خطّابی می‌گوید: تردید و بداء در مورد خداوند جائز نیست، و حدیث را چنین معنا کرده است که: ملائکۀ من در امری که به انجام آن حکم نموده باشم، تردید ننمودند مانند تردیدشان نسبت به قبض روح بندۀ مؤمنم. وی برای اثبات مدعای خود، به داستان تردّد ملک الموت در قبض روح حضرت موسی و ابراهیم8 استشهاد نموده است. بنا براین معنا، ملائکه تردّد می‌کنند از این جهت که او را به سوی موت متمایل گردانیده تا لقاء خدا محبوبشان گردد. و این کار در واقع، به جهت لطف و شفقت و مهربانی خدا نسبت به بنده‌اش می‌باشد.(ابن حجر، فتح الباری، ج11، ص343، باب التواضع،1379ق؛ بیهقی، الاربعون الصغری، باب 11، ص49؛ ابو احمد محمود بن احمد، عمده القاری، ج23، ص90)

2- کلاباذی بر این است که تردّد، صفت ذات اقدس نیست، بلکه از صفات فعلیه الهیه است. ایشان تردّد (تفعّل) را به معنای تردید (فعّل) گرفته است. بر این اساس، تردّد در اختلاف احوال عبد مؤمن است، نه در زمان قبض روح و اجل، یعنی زمان قبض روح مشخص است و هیچ گونه تقدّم و تأخری ندارد، آن چه در آن تردّد صورت می‌گیرد حالات عبد است که گاهی توجه به دنیا و گاهی توجه به آخرت پیدا می‌کند. به این معنا که خدا هنگام احتضار مؤمن، در قلب او شوق و محبت لقاء خویش را اظهار می‌دارد تا کراهت مؤمن را از او زائل سازد. و بدین سبب، بر مرگ خود راضی گردد و به آن رغبت نماید.(ابن حجر، فتح الباری، ج 11، ص 344)

3- ابن جوزی نیز تردّد را به ملائکه منتسب نموده است، اما چون تردّد ملائکه به سبب امر خداوند در قبض روح بنده است، از این رو، خداوند آن را به خود نسبت می‌دهد.(همان)

4- کرمانی معتقد است که هنگام قبض روح مؤمن، خداوند از کراهت او مکره می‌شود، از این جهت او را با تأنی و به تدریج فبض روح می‌کند. و این حالت را تردّد می‌داند.(همان)

5- جنید بغدادی معتقد است که معنای روایت این نیست که من موت را برای او مکروه می‌دارم، زیرا مرگ، مؤمن را به سوی رحمت و مغفرت الهی وارد می‌سازد. بلکه کراهت به جهت ملاقات مرگ و صعوبت آن است.(بیهقی، الاربعون الصغری، باب 11، ص49؛ ابن حجر، فتح الباری، ج11، ص344؛ موسسه الکتب الثقافیه، الاحادیث القدسیه، ج9، ص289)

6- برخی دیگر حدیث را این گونه تأویل کرده‌اند: هنگامی‌که روح از جسد مفارقت می‌نماید، دچار درد و الم شدید می‌گردد. در حالی که خداوند اذیت مؤمن را کراهت دارد و احتمال می‌رود که مسائت نسبت به طول حیات باشد که منجر به پیری زیاد و برگشت به حالت بچگی و اسفل السافلین می‌شود. به نظر ابن حجر، برای این معنا لفظ تردّد وارد شده است.(ابن حجر، ج11، باب التواضع، ص344؛ بیهقی، باب 11، ص49)

7- عده ای گفته‌اند: ما می‌بینیم اگر انسان به کسی علاقه داشته باشد و او را بزرگ و با عظمت بداند، در بدی رساندن به او و ناراحت کردنش متردّد می‌شود و عجله نمی‌نماید، و اگر با کسی دشمن باشد و او در نزدش کوچک و حقیر باشد، در مجازات او هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهد و فورا به مرحلۀ اجرا در می‌آورد. پس نتیجه این که خداوند بندۀ مؤمن خود را بزرگ می‌داند و تردّد لازمۀ بزرگداشت، و عجله و مبادرت لازمۀ تحقیر است. بنا براین «تردّد» بر گرامی‌داشت خداوند نسبت به مؤمن،و شرف و منزلت او نزد خداوند دلالت می‌کند، یعنی لازم معنا اراده شده است نه خود معنای تردّد.(احمد بن ادریس، الفروق، ج 3، ص 69)

8- برخی معتقدند تأویل این حدیث چنین است: عبد مؤمنم در چیزی که من فاعل آن باشم تردّد نکرد، مانند تردّد در قبض روحش. پس او بین اراده‌اش که بقاء است و اراده من که موت است متردّد می‌شود. بنابراین، من به او لطف و بشارت می‌نمایم تا این که او از کراهت موت منصرف گردد. در این صورت، خداوند تردّد را از روی اکرام و تعظیم به ذات مقدس خودش نسبت داده است.

پی نوشت:

1. بنابر روایات اهل البیت:مراحل فعل اختیاری پنج چیز است: مشیت،اراده،قدر،قضاء و امضاء. بر خلاف نظر فلاسفه و متکلمان عامه هیچ کدام ذاتی نیست و وقوع هر یک وابسته به اراده حق متعال است، و تا نخواهد وقوع نمی یابد، و هیچ التزامی‌برای وقوع هیچ کدام نیست. وقتی بنا بر آموزه‌های دینی هیچ تشابهی بین حق و خلق وجود ندارد، مشابهتی هم میان علم حق و علم خلق نمی‌باشد و قوانین حاکم بر علم خلق، بر علم حق، حاکم نیست.

 منابع

قرآن کریم

1. ابراهیم مصطفی،احمد حسن الزّیات،معجم الوسیط،المکتبه الاسلامیه،ترکیه.

2. ابن طاووس،علی بن موسی،فلاح السائل،بوستان کتاب،قم،1406ق.

3. ابن بابویه،محمد بن علی،التوحید،تحقیق:هاشم حسینی،جامعه مدرسین،قم،1398ق.

4. ابن ابی شیبه،عبدالله بن محمد،المصنّف،تحقیق:سعید اللحام،دار الفکر،بیروت،1409ق.

5. ابن ابی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه، دار سیّد الشهداء، قم، 1405ق.

6. ابن منظور، لسان العرب، تصحیح: امین محمد عبد الوهاب، محمد الصادق العبیدی، دار احیاءالتراث العربی، مؤسسه التاریخ العربی، بیروت.

7. ابن فارس، ابو الحسین احمد، معجم مقاییس اللغه، دار الکتب العلمیه، بیروت،1420ق.

8. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند، چاپ 6 جلدی، دار صادر، بیروت.

9. ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، محقق: ابراهیم، محمد ابو الفضل، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، قم،1404ق.

10. اهوازی،حسین بن سعید، المؤمن، مؤسسه الامام المهدی، قم،1404ق.

11. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح، 1جلدی، دار احیاءالتراث العربی، بیروت،1422.

12. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تحقیق: جلال الدین محدث، دار الکتب الاسلامیه، قم، 1371ق.

13. بهائی، محمد بن حسین، الاربعین، ترجمه: عقیقی بخشایشی، نوید اسلام، قم، 1373ق.

14. بیهقی، احمد بن حسین، الاربعون الصغری، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1407ق.

15. حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، آل البیت، قم، 1409 ق.

16.-------- الجواهرالسنیه فی الاحادیث القدسیه، ناشر دهقان، مترجم: کاظمی‌خلخالی-زین العابدین، تهران.

17. حلّی، علی بن داود، رجال ابن داود، دانشگاه تهران، تهران،1342ش.

18. حلّی، یوسف بن مطهر، رجال، مصحح محمد صادق آل بحر العلوم، دار الذخائر، نجف،1411ق.

19. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، المکتبه الحیاه، بیروت،1406ق.

20. شبّر، عبدالله، مصابیح الانوار فی حل مشکلات الاخبار، تحقیق: علی شبّر، مؤسسه النور، بیروت، 1407ق.

21. شهید اول، ابی عبدالله محمد بن مکی عاملی، القواعد و الفوائد، تحقیق: عبد الهادی حکیم، مکتبه مفید، قم.

22-شیرازی،صدر الدین محمد بن ابراهیم،الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه،دار احیاءالتراث العربی،بیروت،1410ق.

23. طباطبائی بروجردی، حسین بن علی، الاحادیث المقلوبه و جواباتها، دار الحدیث، قم، 1416ق.

24. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، ترجمه: ابراهیم میر باقری، انتشارات فراهانی، تهران، 1396ق.

25. طبرانی، معجم الکبیر، دار احیاءالتراث العربی، بیروت.

26. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، نشر الثقافه الاسلامیه، تهران، 1408ق.

27. طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، مؤسسه فقه الشیعه، بیروت،1411ق.

28. -------، رجال، مؤسسه النشرالاسلامیه، قم، 1373ش.

29. -------، فهرست، مصحح سیّدمحمد صادق آل بحر العلوم، المکتبه الرضویه، نجف.

30. عروسی الحویزی،عبد علی بن جمعه،تفسیر نور الثقلین،مؤسسه التاریخ العربی،بیروت،چاپ اول،1422ق.

31. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، دار المعرفه، بیروت،1379.

32. غروی اصفهانی، محمد مهدی، رسالۀ انوار الهدایه، نسخه خطی کتابخانه دانشکده الا هیات و معارف اسلامی ‌مشهد، شماره 22718.

33.-------- معارف القرآن،

34. غیتابی الحنفی، ابو محمد محمود، عمده القاری، دار التراث العربی، بیروت.

35. فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، دار المعرفه، بیروت،1426ق.

36. فصلنامه علمی ‌پژوهشی، کتاب قیّم، سال دوم، شماره پنجم،1391.

37. فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الوافی، کتابخانه امام امیرالمؤمنین، اصفهان،1406ق.

38.--------------------، تفسیر صافی، کتاب فروشی اسلامیه، چاپ ششم،1362ش.

39. قطب الدین راوندی، سعید بن هبهالله، الدعوات، مدرسه امام مهدی، قم،1407ق.

40. قرافی، شهاب الدین احمد بن ادریس، انوار البروق فی انواع الفروق، بیروت.

42.کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، بلد الامین، مؤسسه الاعلمی ‌للمطبوعات.

43. کشی، محمد بن عمر بن عبد العزیز، رجال کشی، مؤسسه آل البیت، قم.

44. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، انتشارات علمیه اسلامیه.

45. لویس معلوف، المنجد فی اللغه و الاعلام، دار الشرق، بیروت.

46. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، دار احیاءالتراث العربی، بیروت،1403ق.

47.  ------- مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، دار الکتب الاسلامیه، تهران،1404ق.

48. مقداد، فاضل، نضد القواعد الفقهیه، تحقیق: عبد اللطیف کوهکمره ای، مکتبه آیت الله مرعشی، قم، 1403ق.

49. مؤسسه الکتب الثقا فیه، الاحادیث القدسیه، بیروت.

50. نجاشی، احمد بن علی، رجال، مؤسسه النشر الاسلامی، قم،1365ش.

51. نوری، حسین، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، آل البیت، قم، 1408ق.

نویسنده:

مهناز فرحمند: عضو هیئت علمی‌دانشگاه آزاد اسلامی واحد ورامین- پیشوا     

فصلنامه سفینه شماره 55

ادامه دارد...

نظر شما