شناسهٔ خبر: 23647700 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه فرهیختگان-قدیمی | لینک خبر

مسلمان ایرانی و انطباق «فرهنگ» و «دین»

ضعف در فهم و اضطرار در عمل

صاحب‌خبر - به نظر تصور غلطی نیست که ما در جامعه ایرانی، دین را با ماهیت فرهنگی آن بشناسیم. نگارنده یادداشت، مدعی این تطابق میان فرهنگ و دین است. به همین جهت تاکید می‌کند که با افت وضعیت فرهنگی در جای‌جای کشور، وضعیت دین نیز به شکل نزولی سر از چاه ویل درمی‌آورد. سقوط، مساله‌ای پیرامون همین ابعاد انطباقی میان مساله ایمان اسلامی در جامعه ایرانی و بحث فرهنگ عمومی است. امروز دیگر حد و میزانی برای پمپاژ وارونگی‌ها و کج‌فهمی‌ها وجود ندارد، لودگی تمام سطح اندیشه را می‌تواند ببلعد و ما تنها می‌توانیم به این هیولای ساخته دست خودمان لبخندهای مظلوم‌نمایانه بزنیم. جامعه غیرسکولار ایران، وامدار تجربه‌ای منطبق از سیاست و دین است و اگر بر این باور معتقد باشیم که اصولا سیاست، خود قدرت ساخت پارادایم‌های مفید فرهنگی نسبت به نوع اندیشه سیاسی را دارد، پس می‌توان به‌طور قطع دین را با ماهیت فرهنگی جست. از این‌روی اثبات وضعیت سقوط ایمان به‌مثابه نزول فرهنگ در چارچوب کلیات قابل‌تایید می‌شود اما درخصوص جزئیات... . ایمان، نمونه‌ای کامل از هم‌پوشانی تمامی مفاهیم مذهبی پیرامون یک نوع از شریعت با دستورالعمل‌های ویژه است. درخصوص بحث دین و تشرع مومنان به آن نیز باید به مناسک، احکام و وظایف مومنان اشاره کرد؛ حال در این صورت، ایمان منتهی‌الیه باورمندی در چارچوب امر قدسی یا همان دین است. متکلمان مسلمان، آنانی که عمر خود را در تفسیر بطن کلمات گذرانده‌اند نسبت به بحث ایمان دو تعریف لغوی و اصطلاحی دارند. در میان تعریف لغوی از ایمان به نوعی «تصدیق» یاد می‌شود و درحالت اصطلاحی تصدیق بیانات پیامبر اسلام و همچنین تلاش در حوزه تحقق پراگماتیسم دینی. همانگونه که شیخ طبرسی می‌گوید: «انّ أصل الایمان هوالمعرفة بالله و برسله و بجمیع ماجاءت به رسله و کل عارف بشیء فهو مصدق به» [1]. با این حال برخی آیات مشخصی در قرآن اشاره به صورت‌های ایمانی مانند تصدیق عوالم غیبی دارد و همچنین تعقل بر شهود استوار است. اما شمایل این نوع ایمان قطعا بر دو قوه پایه‌ریزی شده است: نخست «دانستن» و سپس «به اجرا درآوردن». چرا در عصر کنونی جامعه ایرانی، ایمان در منزلگاه نزولی خود به سر می‌برد؟ این سوال با مشروح ساختن دو قوه فوق‌الذکر قابل بیان است. دانستن در اسلام گاهی با توجه به بینات صورت گرفته و گاهی هم به صورت تعقلاتی محدود صورت می‌پذیرد، برخی پیشوایان مذهب امامیه چون علی بن ابیطالب(ع) در فرازی از نهج‌البلاغه بر محدود بودن عقل نسبت به اندیشه‌ورزی نسبت به مافوق‌ها، ‌به‌خصوص ذات خداوندی اشاره دارند. ایشان می‌فرماید: «آیا هنگامى که فرشته مرگ وارد منزلى می‌شود او را با حس درک مى‏‌کنید؟ و آیا وقتی کسى را قبض روح مى‏کند وى را مى‏‌بینید؟ و حتى چگونگى قبض روح کردن جنین را در شکم‏ مادر مى‏‌توانید تشخیص دهید؟ که آیا از پیکر مادر وارد مى‏‌شود یا اینکه روح به اذن پروردگار دعوت او را اجابت مى‌کند (و خارج مى‏‌شود)؟ یا اینکه همراه او در رحم مادر ساکن است؟ آن‌کس که از صفات مخلوقى مانند خود عاجز است چگونه مى‏‌تواند پروردگار خویش را توصیف‏ کند؟! و آن‌کس که چگونگى کار فرشته قبض ارواح را نمى‌داند با اینکه مخلوقى بیش نیست‏ چگونه انتظار دارد به کنه ذات خدا پى ببرد و او را توصیف کند؟!» [2]. پس دانستن بر پایه یک دسته از اطلاعات ناشنیده (مانند داستان انبیا) از طریقه قرآن، روایات و بخشی نیز براساس حصول مساله «علم» صورت می‌پذیرد. اما بخش دوم همان قسمت عملگرایانه ماجراست یعنی به اجرا درآوردن، انجام یا حتی خودداری از حکمی، خود می‌تواند مصداق ایمان باشد. دانستن بدون عمل اصولا نمی‌تواند معنای ایمان بدهد. مانند آن است که فردی شاهد شکسته شدن دست فردی دیگر باشد اما قادر به درک صحیح حجم درد نباشد و تنها از طریق مشاهده صورت ظاهری دست یا چهره فرد مضروب به واقعیت قصه پی ببرد. این در صورتی است که در زوایای عملی تنها با کسب تجربه در آن امر، فرد شاهد می‌تواند به نزدیک‌ترین حالت به درد فرد مضروب باورمند شود. این مثال کلی درخصوص ایمان نیز صدق می‌کند. دانستن برخی آموزه‌های اخلاقی، احکام دینی، ترک یا انجام برخی امور بدون بروز در صورت عملی مانند خلاصه کردن ایمان در وضعیت تصدیق است. دردی که اکثریت جامعه امروزی کشور به آن دچار هستند و برخی مشکلات فرهنگی نیز به آن دامن می‌زند. جامعه امروزی ایران هم در مرحله دانستن و هم به جا آوردن [ایمان] درحال اضطرار قرار گرفته‌است. در حالت دانستن با خلاصه شدن فهم عموم جامعه به برخی شایعات، حرف‌های دورهمی و بی‌ریشه که با ابزار دنیای مجازی مسری‌تر شده است از پای دانستن لنگ‌تر می‌شوند و با بسته‌بندی شدن مفاهیم در قالب یک کالای فرهنگی، این دانستن به نوع اسفناک خود تبدیل می‌شود. اما در حالت بجا آوردن مسائلی که حتی دانسته شده است نیز گروهی دیگر از مومنان در اضطرار هستند. اصولا دانستن تنها به دلیل اشباع کردن ذهن از نادانسته‌های دینی صورت گرفته و ظرفی برای بازتاب عملی آن پیش‌بینی نشده است. به همین جهت مومنانی که از وضعیت دانستن گذر کرده‌اند اصولا در آن مانده‌اند، زیرا پیش‌تر از آن عبور، جایی برای عملیاتی کردن رویکرد دینی خود نمی‌بینند یا متصور نشده‌اند. در این میان یک عامل اساسی در فرسایشی کردن این انسداد بین مرحله‌ای و همچنین شتاب‌دهنده به سقوط ایمان تاثیر می‌گذارد. مساله «سیستم» و سازوکارهای فرهنگی ناقصی که این سیستم در چارچوب‌های دینی خود به وجود می‌آورد. بارها به چشم خود دیده‌ام که این شکاف حاصل‌شده از ناکارآمدی سیستم فرهنگی زبان گلایه اکثریت شهروندان را به شکوه باز کرده است. به‌طور مثال درخصوص مساله حجاب و صورت ظاهری آن در برخی برنامه‌های نمایشی در تلویزیون و حضور همان هنرپیشگان در شمایلی غیرمتعارف با تلویزیون در سینما یا مواردی دیگر از این دوگانگی‌های مدیریتی درخصوص مسائل فرهنگی که غالبا در ایران منطبق با مسائل دینی است، نمونه بسیار پیش‌پاافتاده از یک اتفاق بزرگ جامعه‌شناسانه در کشور است. اصولا مومنان به همین دلیل بر باورهای خود نمی‌توانند جامه عمل بپوشانند زیرا برخلاف تمامی تبلیغ‌هایی که درخصوص مباحث فرهنگی – دینی انجام می‌شود، کمتر جایی برای پاسخ دادن به این دوگانگی‌ها باز شده است. مومنان یا در مرحله نادانستن می‌مانند (وارد دانستن نمی‌شوند و یک مسلمان موروثی هستند) یا در مرحله پسادانستن نمی‌توانند آنچه می‌دانند را محقق کنند. درخصوص مساله «انفاق» نیز به همین شکل است، در شرایطی که اکثریت بانک‌ها و موسسات اعتباری براساس اجتهاد بیشتر مراجع تقلید و صاحب‌نظران مساله دین در وضعیتی غیر اسلامی قرار دارند و نیز با توجه به پایمال‌شدن حقوق کارگران و اقشار مستضعف توسط برخی کارفرمایان و نیز رونق گرفتن پیشه‌ها و ابزارهایی که در اسلام به کراهت از آنها یاد شده است [دلالی‌های کاذب، قمار، احتکار، رانت، رشوه، کم‌فروشی، گرانفروشی و نزول‌خواری] ذاتا انفاق را هم از جامعه فقیر و پایین‌دست گرفته و همچنین ابعاد غیرروحانی اموال شبهه‌دار قشر مرفه جامعه باعث عدم‌پرداخت این وجوه می‌شود. در موارد استثنایی هم که این وجوه پرداخت شود عموما به دست آن اشخاصی که باید برسد، نخواهد رسید. مثال فوق تنها یک باب کوچک از فقره عملیاتی نشدن مساله ایمان به واسطه سیستم معیوب قانونگذاری و اجرا در کشور است. انطباق فرهنگ و دین در ایران و به بیراهه رفتن فرهنگ و وجود برخی قوانین باعث شده جامعه با رشد روزافزون ظواهر دینی مانند تیراژ بالای چاپ کتب مذهبی و بودجه‌های دینی روبه‌رو بوده اما در حقیقت هر روز شاهد افت تدریجی ایمان حقیقی و عمل دینی باشیم[3]. منابع ۱ـ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، تهران، ناصرخسرو، جلد دوم، صفحه 122 ۲ـ نهج‌البلاغه، سیدرضی، خطبه صدودوازدهم ۳ـ با رجوع بسیار سطحی بر وضعیت ظاهرگرایی امر دین و آمار رسمی منتشرشده خواهیم یافت که اصولا تا چه میزانی این مدعا حقیقت دارد، به‌طور مثال وظایف ستاد اقامه نماز و ماموریت‌های آن در کنار افزایش تعداد مبلغان دینی، مساجد و مراکز فرهنگی اما حضور کم‌تعداد یا متوسطی در مساجد، موارد نادر پرشدن مساجد را نیز در کنار عدم‌حضور اقشار مختلف با آرای مختلف باید مطالعه کرد.

نظر شما