شناسهٔ خبر: 23640663 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنو | لینک خبر

تعرض به خانم مهندس در باغ خارج از شهر

صاحب‌خبر -
مینا خانم مهندسی که در دام مرد شیطان صفتی افتاده است با وجود ترس از مرگ نزد پلیس رفت و رازگشایی کرد.

تا کی می توانستم این موضوع را از خانواده ام پنهان کنم؟ از شدت ناراحتی و عذاب وجدان به یک بیمار روانی تبدیل شده بودم. حس تنفر از جوانی که زندگی و آینده مرا نابود کرد در وجودم شعله می کشید اگرچه از سوی آن جوان شیطان صفت تهدید به قتل شده ام، اما سهل انگاری و اشتباه خودم موجب شد تا به راحتی در چنگ آن حیوان کثیف قرار بگیرم و...

دختر 22 ساله که به اتفاق پدرش برای اعلام شکایت از یک فرد شیطان Evil صفت به کلانتری مراجعه کرده بود در حالی که عنوان می کرد دختران جوان نباید اطلاعات شخصی خود را در شبکه های اجتماعی قرار دهند به تشریح تلخ ترین حادثه Incident زندگی خود پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: چند ماه قبل وقتی در رشته مهندسی شیمی دانش آموخته شدم پدرم پیشنهاد کرد تا زمانی که شغل مورد علاقه ام را پیدا کنم در شرکت یکی از آشنایانش مشغول به کار شوم. من هم پیشنهاد او را پذیرفتم اما تصمیم داشتم با اجاره یک کارگاه شغل مربوط به رشته تحصیلی ام را دنبال کنم مدتی بعد هنگامی که در شبکه اجتماعی تلگرام Telegram جست و جو می کردم به گروهی به نام جوانان جویای کار برخورد کردم.

در این گروه کسانی که قصد همکاری داشتند شرایط و مشخصات خود را ثبت می کردند من هم که در پی اجاره کارگاه و شریک کاری بودم همه اطلاعات شخصی خودم را در شبکه اجتماعی ثبت کردم. چند روز بعد مرد جوانی با من تماس گرفت و عنوان کرد کارگاه بزرگی دارد و با شرایطی آن را واگذار می کند این گونه بود که با رحمت آشنا شدم چند روز بعد قرار شد محل کارگاه را از نزدیک بازدید کنم و درباره شرایط او با هم صحبت کنیم. روز بعد وقتی در شرکت مشغول کار بودم، او با من تماس گرفت و قرار شد داخل پارک نزدیک محل کارم منتظر او باشم که ابتدا شرایط خودش را مطرح کند، اما او وقتی سر قرار آمد عنوان کرد مشتری دیگری نیز قرار است همزمان با من از کارگاهش بازدید کند. او سپس از من خواست سوار خودرویش شوم تا به محل کارگاه برویم.

ابتدا خیلی تردید داشتم و نمی خواستم به تنهایی با جوان غریبه همراه شوم اما در یک لحظه تحت تأثیر چرب زبانی ها و رفتار مودبانه وی قرار گرفتم و بر تردید خودم غلبه کردم. این گونه بود که به رحمت اعتماد کردم و سوار خودروی او شدم. هنوز مسیر زیادی طی نکرده بودیم که احساس کردم او از شهر خارج شد دیگر ترسیده بودم و قصد داشتم از خودرو پیاده شوم که فهمیدم درهای خودرو قفل شده است او با سرعت در جاده حرکت می کرد و هیچ کس جیغ و فریادهای مرا نمی شنید. خواستم با او درگیر شوم اما ترسیدم خودرو با همین سرعت واژگون شود او مرا داخل یک باغ مسکونی برد و پس از آن که به شدت کتکم زد مرا مورد آزار قرار داد و سپس در حالی که کاردی را به سویم گرفته بود تهدید کرد اگر این ماجرا را بازگو کنم مرا می کشد چند روز را با ناراحتی و استرس سپری کردم و سپس آن چه رخ داده بود را برای پدرم شرح دادم و..

نظر شما