شناسهٔ خبر: 23637827 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

سیاست دفاعی و امنیتی آلمان در دوره پس از جنگ سرد: از راهبرد ملی تا مسئولیت منطقه ای و بین المللی - بخش دوم و پایانی

ﻣﺆلفه های بیرونی ﺗﺄثیرگذار بر سیاست دفاعی و امنیتی آلمان

فرضیه پژوهش بر این ادعا است که فضای حاصله پس از جنگ سرد و تحولات بوجود آمده در سطح منطقه ای و بین المللی؛ حمله عراق به کویت و بحران 11 سپتامبر 2001 منجر به تغییر و تحول اساسی در سیاست دفاعی و امنیتی آلمان گردیده است.

صاحب‌خبر -

 

2 .  2 .  ﻣﺆلفه های بیرونی ﺗﺄثیرگذار بر سیاست دفاعی و امنیتی آلمان

فروپاشی نظام دو قطبی و فضای بوجود آمده پس از جنگ سرد، زمینه تغییر و تحول در سیاست خارجی و امنیتی - دفاعی کشورهای جهان از جمله آلمان را فراهم کرد؛ لذا این کشور نیز با توجه به تحولات و شرایط حاصله پس از جنگ سرد و با اتکاء به قدرت اقتصادی و موقعیت ژئوپلیتیکی اش به سمت اتخاذ یک سیاست خارجی و امنیتی - دفاعی  برون گرا و پویا برای حفظ صلح و امنیت بین المللی و نیل به اهداف و منافع اش حرکت کرد.

در این میان به نظر می رسد بحران بالکان، حمله عراق به کویت و حوادث یازده سپتامبر2001  در سطح منطقه ای و بین المللی بیش از سایر ﻣﺆلفه های دیگر بر سیاست دفاعی و امنیتی آلمان ﺗﺄثیر گذار بوده اند که در ادامه با توجه به مقطع زمانی وقوع  این رویداد ها، به توضیح و تبیین آنها پرداخته می شود.

2 . 2  . 1 . حمله عراق به کویت

در راستای حضور فعال آلمان در عرصه تحولات بین المللی، تجاوز عراق به کویت (جنگ اول خلیج فارس) را می توان نخستین آزمون سیاست خارجی و امنیتی آلمان در دوره پس از جنگ سرد دانست. در حالیکه ایالات متحده آمریکا ائتلاف بین المللی گسترده ای را برای مقابله با این تجاوز آرایش می داد، دولت "هلموت کهل" صدر اعظم آلمان استدلال می کرد که براساس قانون اساسی آلمان قادر به اعزام نیروهای نظامی برای جنگ در کنار متحدینش درخارج از منطقه عملیاتی ناتو نیست. درعوض آلمان حمایت و پشتیبانی مالی گسترده ای (دیپلماسی دسته چک) برای ائتلاف فراهم آورد و نقش فعال دیپلماتیک را درصحنه بین المللی ایفا کرد (Duffild,1998:  219).

 بدین ترتیب آلمان، نقش سنتی ﻣﺄمور پرداخت را در این بحران ایفا نمود و حدود 12 میلیارد دلار کمک مالی برای ﺗﺄمین هزینه جنگ کرد. همچنین تحت فشار سیاسی شدید ایالات متحده و نیروهای ائتلافی سازمان ملل متحد، مین روب هایی را در خلیج فارس مستقر کرد (ببسلی و دیگران، 1393: 118- 117).

هر چند این امر به طورگسترده با حمایت افکار عمومی آلمان مواجه شد، اما رهیافت و عملکرد دولت آلمان نسبت به جنگ اول خلیج فارس از سوی بسیاری از متحدین آلمان در ناتو مورد انتقاد قرارگرفت و رویکرد آلمان مغایر با مسئولیت های بین المللی که از وحدت آلمان نشأت می گرفت دانسته  شد. لذا جنگ خلیج فارس تنش را درقلب سیاست امنیتی آلمان پس از جنگ سرد نمایان کرد.

 از طرفی آلمان از چند جانبه   گرایی و همکاری با متحدینش طرفداری می کرد، ولی از سویی دیگر عملیات های مدیریت بحران نظامی خارج از منطقه را مغایر با قانون اساسی و نامتناسب با تلاش قدرت غیرنظامی برای فائق آمدن بر میدان نظامی گری گذشته می دانست (Duffild, 1998: 220). چرا که در دوره جنگ سرد مشخصه و ﻣﺆلفه سیاست  خارجی آلمان تعهد کامل به تعامل و همکاری در چهارچوب نهادهای چند جانبه و عدم استفاده از نیروی نظامی به عنوان ابزار سیاست خارجی بوده است.

اما از آنجا که منطقه خاورمیانه در صدر اولویت های آلمان قرار دارد و ثبات منطقه خاورمیانه یک هدف اصلی برای آلمان است، این کشور از تهاجم آمریکا به عراق در 2003 انتقاد و بر عواقب و آثار منفی این اقدام بر ثبات منطقه ای ﺗﺄکید کرد (گرین، 1390: 210). آلمان معتقد بود که یکجانبه گرایی آمریکا بیشتر به افزایش تنش و درگیری منجر می شود تا برقرای ثبات و آرامش. هر چند که به نظر می رسد مخالفت آلمان چندان هم ناشی از حس آمریکا ستیزی و یا منش صلح طلبانه اش نبوده، بلکه بیشتر بحث رهایی سیاسی و یا برابری طلبی آلمان مطرح بوده است.

چرا که آلمان ها به تدریج نقش خود را در قامت یک قدرت بزرگ اروپایی می دیدند که می خواهد مسئولیت بین المللی بزرگتری بر عهده بگیرد و وقتی که مقامات برلین احساس کردند در فرایند تصمیم گیری طرف مشورت قرار نگرفته اند واکنش تندی نشان دادند و لذا مسئله مورد بحث بیشتر ماهیت نظم جهانی و مناسبات ایالات متحده با متحدان خودش بود تا صرفاً موضوع عراق (Forsberg, 2005: 213).

 البته شرودر پس از انتخاب مجددش در تلاش برای بازسازی واصلاح برخوردهایش با آمریکا، اولین سفر خارجی خود را نه به پاریس ( که به طور سنتی هر صدراعظم جدید انجام می داد) بلکه به لندن انجام داد تا از این طریق به بازسازی و اصلاح رابطه بین آمریکا و آلمان بپردازد. آلمان همچنین به فراهم کردن حمایت های لجستیکی و دیپلماتیک از اقدام آمریکا علیه عراق متعهد شد و همچنین پذیرفت به عنوان ملتی پیشرو در قالب نیروهای حافظ صلح بین المللی (ایساف) به افغانستان نیز نیرو اعزام کند (Pudget and et.all,2003: 202).

2 . 2 . 2 .  بحران بالکان

در میان تحولات پس از جنگ سرد، مهمترین عامل شتاب  دهنده توسعه و تحول در سیاست امنیتی جدید آلمان فروپاشی خشونت آمیز فدراسیون یوگسلاوی بود. وقوع جنگ وحشتناک در این گوشه از بالکان از نظر تاریخی «انبار باروت اروپا» به طور وسیع ماهیت و دستورالعمل امنیتی پس از جنگ سرد اروپا را به همگی نشان داد. مجموعه ای از اختلافات قومی ـ ملی، خصوصاً تاریخی، مشکلات اقتصادی و رهبران سیاسی بی کفایت (یوگسلاوی) ملغمه قدرتمندی را بوجود آورد و تقاضای پیچیده جدیدی را در مقابل سیاستگذاران غربی قرار داد (Berdow,1999:1).

در واقع جنگهای تجزیه یوگسلاوی که این مقطع چالش زا را بوجود آورد به صورت کاتالیزوری برای تعریف نقش جدید ارتش آلمان و به عنوان بخشی از ارزیابی گسترده تر سیاست خارجی و امنیتی آلمان عمل کرد و این پاکسازی قومی و کشتار جمعی در افکار عمومی آلمان احساس ناخوشایند گسترده ای همانند دیگر مکان های اروپا و آمریکای شمالی بوجود آورد.

لذا در این چهارچوب بود که دولت آلمان با هدایت وزیر دفاع خود «فولکر روهه» سیاست بکارگیری تدریحی ارتش آلمان در عملیات های چند جانبه بشردوستانه و مدیریت بحران را پیشنهاد کرد. این تاکتیک ها به تدریج افکار عمومی آلمان را برای ایفای نقش خارج از منطقه (حوزه ناتو) نیروهای ارتش آلمان آماده کرد. نهایتاً موضع قانون اساسی آلمان درباره اعزام های خارج از منطقه نیز با تصمیم «دادگاه قانون اساسی فدرال» در 12 جولای 1994 اصلاح و اعلام شد که نیروهای ارتش آلمان می توانند به عملیات های نظامی خارج از حوزه ناتو تا زمانی که تحت نظارت سازمان ملل عمل می کنند، با تصویب «مجلس آلمان» اعزام شوند.

اصل قانونی این استدلال  هم بند 2 ماده 24 قانون اساسی بود که در آن به ارتش آلمان اجازه می داد در مأموریت هایی که همراه با اعضای «نظام امنیت جمعی» باشد مشارکت نمایند. همچنین دادگاه حکم داد که شرکت ارتش آلمان در عملیات سازمان ملل در سومالی مجاز است با این استدلال که چنین عملیاتی منطبق با تصمیمات مجلس آلمان در خصوص مأموریتهای خارج از منطقه ناتو می باشد (Padget et.al ,2003: 190-191). در واقع دادگاه فدرال قانون اساسی، تفسیر سنتی از قانون اساسی آلمان را تغییر داد تا اجازه مشارکت فعال در عملیات امنیت دسته جمعی و مداخلات بشردوستانه را فراهم آورد و بدین ترتیب آلمان پس از اتحاد را با انتظارات متحدان اصلی اش در یک سو قرار دهد (بیسلی و دیگران...، 1393: 118).

سپس به دنبال آن رهبران سیاسی آلمان  نیز اقدام به تنظیم یک سری معیار برای اعزام نیرو در آینده به خارج از منطقه ناتو کردند. این معیارها بر ضرورت حمایت بین المللی شفاف و مشروع، مداخلات چند جانبه، اهداف روشن سیاسی عملیات نظامی، چهارچوب محدوده زمانی و مداخله آلمان در فرایند تصمیم گیری تأکید داشت (Green et. al, 2008: 164).

همچنین درطول جنگ کوزوو دولت ائتلافی سوسیال دموکرات و حزب سبزها[8]  استراتژی دوگانه ای را دنبال می کرد. از یک طرف حمایت کامل و مشارکت نظامی در عملیات بمباران ناتو و از طرف دیگر تلاش های گسترده دیپلماتیک برای یافتن راه حل برای این بحران. لذا علاوه بر اتحادیه اروپا و سازمان ملل، دولت آلمان اهمیت قابل ملاحظه ای نیز به گروه "جی 8" به عنوان تریبونی برای تأیید حل و فصل مسالمت آمیز بحران کوزوو داد، راهبردی که با نشست این گروه در بُن در مه سال 1999 به ثمر نشست و در آن مجموعه ای از اصول برای پایان دادن به جنگ کوزوو به تصویب رسید (Padget et.al, 2003: 193).

 لذا برای اینکه جنگ کوزوو به پایان برسد دولت آلمان به عنوان رئیس دوره ای اتحادیه اروپا در پیشبرد ابتکار پیمان ثبات برای اروپای جنوب شرقی نیز نقشی اساسی ایفا کرد. این پیمان طراحی شد تا منطقه را از طریق سرمایه گذاری و حمایت اقتصادی به ثبات برساند که با چشم انداز توسعه مناسبات نزدیکتر با اتحادیه اروپا تعداد اعضای آن به دو برابر افزایش یافت؛ همچنین این پیمان در کنار پیشبرد اصلاحات اقتصادی به دنبال توسعه نظام امنیتی پان ـ اروپایی جدید تحت نظارت سازمان امنیت و همکاری اروپا براساس جلوگیری از درگیری و تقویت فرآیند دموکراتیزه شدن منطقه بود.

از طرفی دیگر همسایگی جغرافیایی آلمان با منطقه بالکان به سیل عظیم پناهندگان بالکان که در خلال اوایل سال های دهه 90 در آلمان ساکن شدند منجر شد و بی ثباتی منطقه ای که بعد از فروپاشی یوگسلاوی به وجود آمد همه و همه این نکته را به اثبات رساند که این منطقه در سیاست خارجی آلمان به یک اولویت تبدیل شده است و همین امر به حضور فعال و ﻣﺆثر آلمان در حمله هوایی به کوزوو در سال 1999 منتهی شد (Green et.al, 2008: 164).

 لذا این رویداد (مشارکت نظامی) نشانه بسیار مهمی در تاریخ جمهوری فدرال آلمان محسوب می شود، چرا که برای اولین بار از سال 1945 نیروهای نظامی آلمان در مأموریت های رزمی تهاجمی علیه دولتی مستقل وارد عمل شدند. ضمن اینکه این مسئله، نقطه عطف تاریخی بسیار قابل توجهی نیز به شمار می رفت، چون در زمان دولت ائتلافی قرمز ـ سبز (سوسیال دموکرات - حزب سبز) و بدون تأکید آشکار شورای امنیت سازمان ملل رخ داده بود. بنابراین میزان زیادی از دگرگونی در سیاست امنیتی آلمان در طول اولین دهه پس از پایان جنگ سرد از زمان جنگ کوزوو آشکار شد (Padget et.al, 2003:192) .

لذا هرچند آلمان از مشارکت در عملیات تحت حمایت سازمان ملل برای آزادسازی کویت خودداری کرده بود، اما در سال 1999 علی رغم عدم تصویب صریح سازمان ملل، نیروهای آلمانی در عملیات نیروهای متحد و عملیات هوایی گسترده برای پایان دادن به اقدامات سرکوب گرانه صرب ها در کوزوو مشارکت کردند. از آن زمان به بعد نیروهای آلمان تحت عنوان "ملت پیشرو" در عملیات های حفظ صلح در مقدونیه حضوری فعال داشتند و بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 به آمریکا نیز به جنگ علیه تروریسم و حمله به افغانستان پیوستند (Ibid: 185). در نهایت با توجه به مطالب فوق به نظر می رسد بحران بالکان بیشترین ﺗﺄثیر را بر تحول سیاست  دفاعی و امنیتی آلمان داشته است.

2 . 2 . 3.  بحران 11 سپتامبر و حمله به افغانستان

یک روز پس از حادثه یازده سپتامبر 2001، صدراعظم شرودر در سخنانی در مجلس آلمان گفت: "فردا تاریخ از یازده سپتامبر برای همه ما به عنوان روز سیاه یاد خواهد کرد." وی تأکید کرد : "حملات بی رحمانه در نیویورک و واشنگتن علیه کل جامعه متمدن انجام شده است.

در نتیجه تکرار می کنم جمهوری فدرال آلمان «همبستگی غیرمشروط» خود را با آمریکا از جمله در اعزام نیروهای نظامی اعلام می دارد (Schroder, 2001: 153). تقاضای شرودر برای همبستگی بی قید و شرط توسط کلیه جناح های مجلس آلمان با استقبال مواجه شد؛ بنابراین تصمیم بوندستاگ (مجلس فدرال) در راستای اهداف ناتو با استناد به ماده 5 این پیمان، تضمین های امنیت دسته جمعی پیمان واشنگتن را تسهیل کرد و این تصمیم، تأثیری نمادین و سیاسی بسیار مهمی در آلمان داشت.

لذا فرصت برای نشان دادن این همبستگی بلاشرط در اوایل نوامبر فرا رسید، یعنی زمانی که رئیس جمهور «جورج دبلیو بوش» در تقاضایی رسمی از دولت آلمان خواستار پشتیبانی نظامی این کشور شد. بلافاصله صدراعظم شرودر به این تقاضا با اعزام 3900 نفر نیروی نظامی (به عنوان بخشی از نیروهای عملیات نجات ) پاسخ داد، با این استدلال که این تصمیم در چهارچوب همبستگی از پیش اعلام شده از زمان حملات یازده سپتامبر به نیویورک و واشنگتن اتخاذ شده است.

وی با وجود اعتراض عناصر طرفدار صلح در دو حزب ائتلافی (سبز - قرمز) تصمیم گرفت تا مصوبه بوندستاگ (مجلس فدرال) را برای اعزام نظامیان با رای اعتماد پیوند بزند. از همین رو رﺃی گیری در 16 نوامبر 2001 انجام شد و نظر دولت با 336 رأی در مقابل 326 رأی به تأیید مجلس نیز رسید (Ibid: 163).

بنابراین این اقدام بزرگترین تصمیم تاریخ آلمان بود، چون اعزام گسترده نیروهای نظامی ارتش آلمان به مناطق عملیاتی خارج از اروپا را در برداشت. این مصوبه حوزه عملیاتی را که به عنوان قلمرو گسترده عملیاتی ناتو تعریف کرده بود شامل خاورمیانه، آسیای مرکزی، شمال آفریقا و دریاهای سرزمینی  می شد. این اعزام ها، حداکثر برای 12 ماه و با هزینه 15 میلیون یورو در سال 2001 و 160 میلیون یورو در سال 2002 پیش بینی شده بود؛ لذا تصمیم گیری درخصوص اعزام نیروهای ارتش آلمان جهت جنگ با تروریسم، شاخص بسیار مهمی برای سیاست امنیتی و خارجی آلمان به شمار می رود.

شرودر نیز در سخنانی در مجلس فدرال اظهار داشت: "ما آلمانی ها که توانسته ایم عواقب دو جنگ جهانی را از سر بگذرانیم و آزادی و حق تعیین سرنوشت خود را با کمک و همبستگی دوستان آمریکایی و اروپایی مان بدست آوردیم اکنون تعهد و التزام داریم تا مسئولیت های جدیدمان را به طور کامل به عهده بگیریم، تأکید می کنم که این مسئولیت شامل مشارکت در عملیات های نظامی برای دفاع از آزادی و حقوق بشر و استقرار ثبات و امنیت هم می شود"(Coleman, 2007: 81)".

از این رو مجلس فدرال آلمان نیز در 22 دسامبر 2001  با اعزام نیروهایی در چهارچوب ماموریت نیروهای حافظ صلح و امنیت بین المللی سازمان ملل متحد (ایساف) به افغانستان موافقت کرد. به طوری که بعد از آمریکا و انگلیس، آلمان بیشترین نیروی نظامی را به افغانستان اعزام کرد (گرین،1390: 210). حتی در فوریه 2003  نیز به همراه هلند به طور مشترک فرماندهی نیروهای ایساف در افغانستان را به عهده گرفت و شش ماه بعد نیز هدایت این ماموریت را به عهده ناتو سپرد (هرسیج و سیدی، 1388: 97-95).

 همچنین شرودر در کنفرانس مونیخ اظهار داشت: «جنگ علیه تروریسم فقط از لحاظ نظامی توصیف نمی شود بلکه جوانب دیگری مانند دموکراسی، دولت قانونمند و حقوق زنان را هم در بر می گیرد که از اهمیت زیادی برخوردار هستند» (Muenchener Konferenz feur Sicherheitspolitik, 2004).

علاوه براین در کنفرانس مسائل افغانستان که در 8 جولای 2012 در توکیو برگزار شد، جامعه بین المللی متعهد شد تا پایان سال 2015 مبلغ 16 میلیارد دلار برای بازسازی ساختارهای مدنی افغانستان هزینه کند که سهم آلمان در این میان سالیانه 430 میلیون یورو شد. "گیدو وستر وله" وزیر خارجه (اسبق) آلمان نیز در حاشیه این کنفرانس اظهار داشت کمک های آلمان برای بازسازی مجدد افغانستان صرفاً شامل کمک های مالی نمی شود، بلکه ما تلاش داریم این کشور بتواند بر امور خود مسلط شود و در مبازه علیه تروریستها موفق باشد (Wiederaufbau Afghanistans weiter Unterstuetzen, 2012).

 لذا می توان گفت با توجه به اینکه پارلمان آلمان حضور نیروهای نظامی این کشور را در افغانستان با سه هدف اساسی تضمین امنیت ، تسهیل در اقدامات بازسازی افغانستان و کمک به آموزش و تجهیز نیروهای امنیتی افغان در واکنش به حملات تروریستی تصویب کرده بود، دولت این کشور نیز در راستای اهداف فوق به دنبال انجام ماموریت های بشردوستانه در افغانستان، ایفای نقش کلیدی در ایساف و همزمان به دنبال حضوری فعال در ناتو و مشارکت گسترده در عملیات های آن بوده است (Snyder, 2011: 187- 188).

آنچه که در این میان به وضوح قابل مشاهده است، این است که حادثه 11 سپتامبر هم به مانند بحران بالکان بر روی سیاست های دفاعی و امنیتی آلمان ﺗﺄثیر زیادی گذاشته است؛ به طوری که امروزه تروریسم به عنوان یک تهدید واقعی برای امنیت ملی آلمان مطرح و آلمان تصمیم گرفته  است تا با اتخاذ یک رویه ضد تروریستی تهاجمی با این خطر روبرو شود و می توان گفت تا حدی هم تلاش این کشور در این مسیر با موفقیت همراه بوده است. ضمن اینکه کشور آلمان عضو تمامی کنوانسیون ها و پروتکل های مرتبط با مسئله تروریسم سازمان ملل می باشد و تا کنون نقش عمده ای در تلاش های چند جانبه برای جلوگیری از تهدیدهای تروریستی برآمده از افغانستان بازی کرده است (Coleman,2007: 80-81).

در مجموع می توان گفت حادثه 11 سپتامبر نیز به روند تغییر و تحول در سیاست دفاعی و امنیتی آلمان سرعت بیشتری بخشید و بحث مبارزه با تروریسم و مشارکت فعال نظامی در مدیریت بحران های منطقه ای و بین المللی برای آلمان اهمیتی دو چندان یافت؛ لذا آلمان که در طول دوران جنگ سرد، شخصیت و هویت آن به عنوان یک قدرت غیرنظامی تعریف شده بود، تلاش کرده است به قدرتی فعال در عرصه  تحولات و مسایل امنیتی- دفاعی نیز تبدیل شود.

نتیجه گیری

فروپاشی نظام دو قطبی، پایان جنگ سرد و تحولات نظام بین الملل؛ به ویژه حمله عراق به کویت، بحران بالکان و بحران یازده سپتامبر 2001  منجر به تغییر و تحول اساسی در حوزه سیاست خارجی و امنیتی- دفاعی آلمان شد و استفاده از نیروی نظامی به عنوان ابزار پیشبرد اهداف سیاست خارجی با توجه به اصل" مسئولیت بیشتر" و "فرهنگ استراتژیک" آلمان دوباره اولویت پیدا کرد و با تأکید فزآینده بر نقش فعال آلمان در جهت حفظ صلح و امنیت بین المللی همراه گردید؛ لذا آلمان با اصلاح قانون اساسی و اجازه حضور نیروهای نظامی اش در عملیات های مدیریت بحران و حفظ صلح دست به تحول جدّی در سیاست امنیتی - دفاعی خود زد و با اتکاء به موقعیت ژئوپلیتیکی و قدرت اقتصادی اش یک راهبرد منطقه ای و بین المللی  برون گرا و فعال در جهت ایجاد و حفظ صلح و ثبات جهانی اتخاذ کرد و همان طورکه سیاستمداران این کشور در طی دوران وحدت قول داده بودند، آلمان با اعتماد به نفس بیشتری آماده به عهده گرفتن نقش جدید خود در سطح اروپا و جهان در جهت کمک به حفظ صلح و امنیت بین المللی و ﺗﺄمین هر چه بهتر منافع اش شد.

اقدامات آلمان در بحران بالکان به ویژه در مسئله کوزوو و در قالب نیروهای نظامی ناتو این تغییرات جدّی را نشان داد و این مسئله را نمایان ساخت که آلمان دیگر به مانند دوره جنگ سرد صرفاً به ایفای نقش اقتصادی اکتفاء نخواهد کرد و از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را خواهد کرد تا بتواند نقش فعال وﻣﺆثری متناسب با قدرت و جایگاه جدید اش، در تحولات سیاسی و امنیتی- دفاعی منطقه ای و فرا منطقه ای به عهده گیرد.

 آلمان همچنین با توجه به اینکه مهم ترین هدف سیاست خارجی و امنیتی خود را حفظ صلح می داند، در راستای تحقق امنیت جمعی به عنوان عضوی فعال در سازمان ملل متحد مشارکت داشته و سعی کرده در مدیریت بحران های بین المللی نقش فعال تری به عهده بگیرد. بنابراین حضور نیروهای نظامی این کشور در عملیات های مدیریت بحران در دوره پسا جنگ سرد؛ از زمان حمله عراق به کویت تا بحران 11 سپتامبر، بحران سوریه و بحران اوکراین را می توان در راستای تلاش برای  ایجاد و حفظ صلح و امنیت بین المللی تلقی کرد.

با این وجود به نظر می رسد بحران جدید آوارگان و مهاجران خاورمیانه و شمال آفریقا، برگزیت و رشد چشمگیر احزاب راست افراطی؛ بحران اوکراین و شبه جزیره کریمه نیز بر چالش های امنیتی اتحادیه اروپا افزوده شده است که این خود می تواند معمای امنیتی تازه ای برای آلمان هم باشد و سیاست های دفاعی و امنیتی این کشور؛ همچنین نوع روابطش با روسیه را در آینده ﻣﺘﺄثر و دچار تحول بیشتری بکند.

 ضمن اینکه مواضع ترامپ، رئیس جمهور جدید آمریکا در خصوص بحث مهاجرت، مبارزه با تروریسم ، فعالیت های ناتو و نزدیک شدن آمریکا به روسیه، نیز به این چالش ها و نگرانی ها بیشتر دامن زده است؛ از همین رو به نظر می رسد بررسی این مسائل و به ویژه ﺗﺄثیر بحران اوکراین بر سیاست های دفاعی و امنیتی اتحادیه اروپا و آلمان امری ضروری می باشد که البته در مجال این مقاله نمی گنجد و نیازمند انجام تحقیقات جداگانه ای است.

پی نوشت:

[8]  Red- Green Coualitiion

مراجع

منابع:

- احمدی لفورکی، بهزاد. (1394). آلمان فدرال: سیاست خارجی، سیاست خاورمیانه ای و سیاست در قبال ایران. تهران: انتشارات موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران.

- اسنایدر، کریگ آ. ( 1385). امنیت و راهبرد در جهان معاصر. ترجمه فرشاد امیری و اکبر علی عسگری صدر، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.

- بیسلی و دیگران. ( 1393). نگاهی تطبیقی به سیاست خارجی قدرت های بزرگ(تاثیرات داخلی و بین المللی بر رفتار دولت).ترجمه عسگر قهرمانپور. تهران: انتشارات موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران.

- عبدالله خانی، علی. (1383). نظریه های امنیت: مقدمه ای برطرح ریزی دکترین امنیت ملی(1)،تهران: انتشارات موسسه فرهنگی مطالعات وتحقیقات بین المللی ابرارمعاصرتهران.

- قاسمی، فرهاد. (1391).  اصول روابط بین الملل، چاپ چهارم، تهران: نشر میزان.

- کالینز، آلن. ( 1392). مطالعات امنیتی معاصر، ترجمه سید داود آقایی و علیرضا ثمودی، تهران: انتشارات خرسندی.

- کیوان حسینی، سیداصغر و سیدمحمد علوی زاده. (1392). مقدمه ای بر روند تحول در مطالعات امنیتی (از جنگ جهانی دوم تا جهان بعد از یازدهم سپتامبر). تهران: مرکز مطالعات راهبردی دیپلماسی دفاعی.

- گرین. سایمون. (1390). " قرن 21 و راهبرد جدید سیاست خارجی و امنیتی آلمان: به دنبال محوریت"،  تلخیص و ترجمه جبار خدادوست و محمد همتی، همشهری دیپلماتیک، شماره 58.

- هرسیج، حسین و مریم سیدی. ( 1388). " سیاست خارجی آلمان در دو بحران افغانستان و عراق"،  فصلنامه مطالعات خاورمیانه. سال شانزدهم، شماره 1.

- Duffield, J. (1998).  Polititical Culture: International Institutions and German security After Unification. Stanford, Stanford University Press.

- Green (et.al). (2008). The Politics of the new German, London: Routledge.

- Padgett (et al). (2003). Development in German politics 3. Duke University Press, Durham.

- Brunstetter, Daniel. & Scott Brunstetter. (2011). “Shades of Green: Engaged Pacifism, the just war Tradition, and The German Greens", International relations, Vol.25 (No1).

- Dahl Martinsen, Kaare. (2010). “National interests in German security white books”, National Identities, Vol. 12)2).

- Enskat. Sebastian & Masala, Carlo. (2015). “Einsatzarmee Bundeswehr: Fortsetzung der deutschen Aussenpolitik mit anderen Mitteln?”. Zeitschrift fuer Sicherheitspolit (ZFAS), (Vol. 8), pp 365–378.

- Forsberg, Tuomas. (2005). “German Foreign Policy and the War on Iraq: Anti - Americanism, Pacifism or Emancipation?”. Security Dialogue, Vol. 36(2).                   

- Link, Werner. (2015). “Gemeinsame Fuehrung und die Kultur der Zurueckhaltung in der deutschen Aussenpolitik”. Zeitschrift fuer Aussen Sicherheitspolit (ZFAS). Vol. 8, pp 289–312.

- Maull, Hans W. (2015). “Deutsche Aussenpolitik: Verantwortung und Macht”.  Zeitschrift fuer Aussen Sicherheitspolit(ZFAS). Vol (8), pp 213–237.

- Nielsen, Anja Dalgaard. (2005). “The Test of Strategic Culture: Germany, Pacifism and Pre-emptive Strikes”, Security Dialogue, Vol. 36(3).

- Schroder, G. (2001). “Statsment by the Germany Chancellor Gerhard schroder to the German Bundtstag”, Transatlantic Internationale Politik, Vol. 2(4).

- Snyder, S. Elizabeth. (2011). “Possibilities for Peace: Germanys Transformation of a Culture of War”. Journal of Sociology& Social Welfare.Vol. XXXVIII (2).

- Stelzenmueller, Constanze. (2009). “Germanys Russia Question: A New OstPolitik for Europe”. Foreign Affairs. Vol.88 (2).

- Stiftung Wissenschaft und Politik (SWP). (2013). New Power,New Responsibility. Berlin &Washington: Stiftung Wissenschaft und Politik (SWP) & the German Marshall Fund of the United States (GMF).

- Country Review: Germany (2007). accessible at: http://www.Countrywatch.com

- "Germany Defence & Security Report Q4". ( 2009). accessible at:  http//www.businessmonitor.com

- "Muenchener Konferenz fuer sicherheitspolitik”. (2004). accessible at: www.bundesregirung.de

- Tatsachen ueber Deutschland. (2000). accessible at : http://www.tatsachen-ueber-deutschland.de

- "Wiederaufbau Afghanistans Weiter Unterstuetzen”. (2012). accessible at : http://www.bundesregierung.de.

نویسندگان:

سید محمد طباطبایی: دانشیار گروه روابط بین الملل، دانشگاه علامه طباطبائی، ایران، تهران 

جبار خدادوست: دانشجوی دکتری روابط بین الملل. دانشگاه علامه طباطبائی، ایران، تهران

فصلنامه مطالعات روابط بین الملل شماره 38

انتهای متن/

نظر شما