به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «فیشآباد» نمایشی مربوط به فسادهای اقتصادی و فیشهای نجومی است. قصه اشتباه حسابدار یک بانک که حقوق مدیرعامل بانک را به حساب فرد دیگری واریز کرده است و وکیلی که تلاش میکند این پول را از او پس بگیرد، اما نمیداند با چه کسی طرف است. فیشآباد این روزها در تماشاخانه تازه تاسیس شده، «سرو» واقع در خیابان آیتا... طالقانی به نویسندگی و کارگردانی سیروس همتی بازیگر، نویسنده و کارگردان تئاتر و بازیگر سینما و تلوزیون اجرا میشود.
کنایههای این تئاتر، از بروشوری که جلوی سالن برای معرفی نمایش گذاشتند، مشهود است. در بروشور اثر میبینیم گروه این اثر را با احترام به کسانی تقدیم کرده که از خوردن بیتالمال سیرمونی ندارند...!
برای صحبت بیشتر درباره فیشآباد و همچنین با نگاهی به فضای کلی تئاتر اجتماعی کشور، با سیروس همتی کارگردان و نمایشنامهنویس این اثر گفتوگو کردهایم.
مهمترین چیزی که در مرحله اول در نمایش شما جلب توجه میکند عدم خودسانسوری و نترسیدن از خطقرمزهاست. چطور بدون احتیاط در این مورد که این حرف ممکن است به کسی بربخورد این نمایشنامه را نوشتید و به اجرا درآوردید؟
من فکر میکردم به این کار اصلا مجوز اجرا ندهند، اما باز هم نشستم و متن را نوشتم و شروع به کارگردانی و ساخت آن کردم. خدا را شکر موفق شدم آن را به اجرا دربیاورم. برای من رضایت مخاطب مبنیبر اینکه حرف دلش را بگویم، خیلی باارزش است. همین امر باعث شد از حرفی که قرار است بزنم نترسم و سعی نکنم محتاطانه کار کنم. فکر میکنم اگر مدیرانی نباشند که اجازه دهند هنرمند با آزادی عمل و بدونمحدودیت حرفش را بزند و هنرمندانی نباشند که شجاعت بیان حرف دلشان و درد جامعه شان را داشته باشند، بدونشک تئاتر ما تا دنیا دنیاست در همین وضعیت باقی میماند که محتاطانه حرف بزند و به موضوعات سطحی اکتفا کند.
چه شد که بحث حقوقهای نجومی را وارد نمایش کردید؟
روزی در یک برنامه تلویزیونی اعلام کردند حقوق مدیرعامل یک بانک در یک ماه، 248 میلیون بوده است، نشستم فکر کردم که من معلم و دبیر ریاضی با 26 سال سابقه کاری، که سه سال هم در منطقه دبیر نمونه شناخته شدم، با کمی اغماض و بالا و پایین حقوق دریافتیام دو میلیون خردهای است. یعنی یکصدم حقوق این مدیر عامل، که البته تحقیق کردم دیدم نه زمان کاریاش، نه تواناییاش و نه سابقهاش به آن اندازه نیست، که در کار هم البته به آن اشاره شد. صبح فردای همان روز وقتی در خیابان کارمندها و کارگرهایی را میدیدم که سر کارشان میروند و شب با کلی خستگی برمیگردند اما در پایان ماه یک نابرابری و بیعدالتی در حقوق این افرادی با مثلا آن مدیر عامل دیده میشود، واقعا احساس کردم رسالت یک هنرمند چه میتواند باشد جز فریاد این فاجعه؟ شاخکهایم حساس شد و گفتم باید یک تودهنی محکم به این سیستم حقوقی نابسامان که در نمایش هم بهعنوان فشل از آن ذکر شد، بزنم.
با خودم گفتم نمایشنامههایی مثل هملت اثر شکسپیر و از این دست نمایشنامهها را کار نکنم بهتر است. من اگر بخواهم هملت را کار کنم قطعا هملتی را کار خواهم کرد که مربوط به خطه و زبان خودم باشد؛ یعنی اجازه بدهند این متن کلاسیک را با مراسم ایرانی خودم ترکیب کنم و سپس کار کنم. این مدل نگاهها و دغدغهها بود که دست بهدست هم داد تا فیشآباد شکل بگیرد.
مخاطبانتان چه نظری داشتهاند؟ آیا از مسئولان هم کسی به تماشای کارتان نشسته است؟
من با توجه به واکنش مخاطبم بعد اجرا، میزان رضایت او را میفهمم و تا الان راضی بودهام از این قضیه و احساس میکنم واکنشها خوب بوده است. به محض اینکه در فضای مجازی اعلام کردم این کار مربوط به فیشهای نجومی است استقبال خیلی خوبی از آن شد. فکر میکنم این استقبالی که از نمایش تا امروز شده بخش زیادی از آن بهخاطر فضای انتقادی نمایشنامه بوده و بعد از آن هم اسم سیروس همتی و بازیگرانی که رزومه خیلی خوبی دارند. حتی تعدادی از مسئولان هم آمدند اما درخواست کردند که نامشان برده نشود و اعلام نشود؛ بهقول امروزیها چراغ خاموش آمدند و رفتند.
اعتراض به حقوقهای نجومی زمانی تاثیر خواهد داشت که شخص مدیر یا وزیر مقابل شما نشسته باشد. اکثر قریب به اتفاق مسئولان هم اهل تئاتر دیدن نیستند. فکر میکنید اجرای این نمایش تاثیری هم خواهد داشت وقتی حرفی که میخواهید بزنید، مخاطبش یک مسئول، وزیر یا مدیر است؛ اما فقط مردم آن را میشنوند؟
مهم نیست برایم که مسئولی بیاید کار را ببیند یا نه. مهم برای من بیدار کردن حواس جامعه است و اینکه به مردمم بگویم من هنرمند هم با تو همدردم و دردت را میفهمم. اما تنها این کار از دستم برمیآید که آن را انجام دادهام. همین که بتوانم یک علامت سوال ایجاد کنم برایم کافی است.
شما در بخشی از نمایشتان به نامه یکی از شهدای غواص اشاره کردهاید که در جای درستی و با زبان زیبایی به آن پرداخته شده است. جایگیری این بخش در نمایش با چه هدفی بوده است؟
قیاس 248 میلیون حقوق یک مدیر که حاضر نیست ذرهای از آن بگذرد، وقتی درشت میشود و خودش را بیشتر نشان میدهد که آن را با یک فیش حقوقی دیگر بسنجم. معمولا قیاس باعث میشود ترازها مشخص شوند. من فیش حقوقی این مدیر میلیونیبگیر را با فیش حقوقی شهیدی مقایسه کردم که به مسئول اداره مالیاش نامه زده و گفته بود از حقوق ماهیانه من که دوهزار تومان است، 500 تومان کم کن. چون بعد از احتساب مخارج روزانه و ماهانه زندگیام بهصورت متوسط، حقوقم در ماه مبلغ 500 تومان بیشتر از مخارجم است و به آن نیازی ندارم؛ لطفا این مبلغ را به بیتالمال یا یک خانواده نیازمند پرداخت کنید.
روز دوم اجراها یکی از دوستانم اتفاقی مثل قصه همین شهید مهمانچی را برایم تعریف کرد. من گفتم واقعا ما کجاییم و آنها کجایند؟ طرف میخواسته برود روی مین، پوتینهایش را درمیآورد و میگوید حیف است، آن وقت عدهای الان دارند میخورند و میچاپند و عین خیالشان نیست.
نظر شما