شناسهٔ خبر: 23624686 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

آیه های کربلا

صاحب‌خبر - مروری بر حماسه شهدای اطلاعات عملیات لشکر ویژه شهدا در عملیات کربلای ۵ حماسه شهیدان کربلای 5 را کدام تاریخ می تواند از یاد ببرد؟ ما یا تاریخی که ما برای آیندگان به یادگار می گذاریم؟به هر روی دی ماه یادآور یکی از رشادت‌های مردان ایران زمین در دوران "دفاع مقدس" است که باعث شد دشمن متوجه توان واقعی رزمندگان ایرانی بشود. این روز در تاریخ به نام سنگین‌ترین و گسترده‌ترین عملیات آن دوران یعنی " کربلای 5 " ثبت شد چرا که دشمن در این عملیات هم از نظر تجهیزات خسارت زیادی دید و هم از نظر سیاسی شکست خورد و همچنین ابتکار عمل به دست نیروهای ایرانی افتاد. عملیات " کربلای 5‌ " که یکی از بزرگ ترین عملیات‌های رزمندگان در طول "جنگ تحمیلی" بود، 28 سال پیش در تاریخ 19 دی سال 1365 با رمز "یازهرا(س) " در منطقه‌ "شلمچه‌" و شرق "بصره‌" با وجود وضعیت سخت آن روزها و کمبود تجهیزات و پس از شکست در عملیات " کربلای 4 " آغاز شد. این عملیات را می‌توان پاسخی به عملیات " کربلای 4 " دانست چرا که در آن عملیات دشمن که مورد حمایت کشورهای غربی بود توانست به کمک آواکس‌ها عملیات رزمندگان ایرانی را شناسایی کند و برای مقابله با آن آماده شود که همین امر موجب به خاک و خون کشیده شدن جوانان ایرانی شد. از این رو ضرورت انجام عملیاتی که پیروزی آن تضمین شده و از جنبه نظامی ‌و سیاسی نیز بسیار ارزشمند باشد تا آثار نامطلوب عدم فتح " کربلای 4 " را جبران کند، لازم بود که انجام شد. برگزاری بزرگداشت شهدای اطلاعات عملیات لشکرویژه شهدا در این عملیات بهانه ای است که یادی کنیم از این حماسه سازان کربلایی. شهید حسینی محراب فرمانده تیپ ۸۸ انصارالرضا(ع) حماسه محراب در گرمای نیمه مرداد سال 1340 به دنیا آمد. نامش را علی اصغر گذاشتند. پدرش مغازه‌‏ خوار بار فروشی داشت و از این راه امرار معاش می‌‏کرد و از نظر مالی وضعیت نسبتا مناسبی داشتند. از همان دوران کودکی چون تلویزیون نداشتند به کتاب و کتاب خوانی علاقه مند شد. او و دیگر فرزندان خانواده خیلی زود با مسجد، نماز و زیارت امام رضا(ع) آشنا شدند و خو گرفتند.علی اصغر حسینی محراب، در کنار امور روزانه، بسیار به ورزش علاقه مند بود. او کشتی را به طور حرفه ای و از 14 سالگی زیر نظر دو تن از بهترین مربیان آن زمان آغاز کرد. همچنین در فوتبال، به چند مقام قهرمانی در مدارس نواحی مشهد دست یافت. هم شوخ طبع بود و هم قدرت بدنی زیادی داشت و این ویژگی ها او را بین همکلاسی هایش به جایگاه ویژه ای رساند. او یکی از پیشگامان حرکت‏‌های دانش آموزی در دبیرستان‏‌های مشهد و اولین کسی بود که در دبیرستان، عکس‏‌های شاه و خاندانش را از دیوارها جدا کرد. بارها در تظاهرات و فعالیت های مردم حاضر و دستگیر شد اما پس از آزادی دوباره به فعالیت های خود بر ضد رژیم شاه ادامه داد.او در کنار فعالیت های انقلابی خود دروازه بان تیم تاج هم بود اما این امر مانع از ادامه فعالیت هایش نشد. بیشتر فعالیت های او در مسجد رضوی مشهد در کوی طلاب انجام می شد. او در اوج فعالیت های انقلابی خود، درس را رها کرد تا در کنار پدر که امور زندگی را به سختی اداره می کرد، پشتیبان و پناه خانواده باشد.بعد از پیروزی انقلاب در 18 سالگی به بسیج پیوست و برای مبارزه با گروه های قاچاق موادمخدر همت بسیاری از خود نشان داد اما بعد از مدتی راهی جبهه شد و همین امر مقدمات آشنایی او با شهید کاوه را در سال 1360 فراهم کرد. شجاعت، جسارت و توانمندی های فراوان او باعث شد شهید کاوه دفاعی تمام قد برای حضور او در تیپ ویژه شهدا انجام بدهد.او در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه، در یکی از عملیات‌های آفندی در شهرک دوعیجی، در حالی که به شدت از ناحیه چشم‌هایش شیمیایی و مجروح شده بود، هدف اصابت موشک هواپیماهای عراقی قرار گرفت و به فیض شهادت رسید.حسن رزاقی یکی از همرزمان او می گوید: او پس از بروز قابلیت‏‌ها و توانایی‏‌هایش به عنوان یک رزمنده، از سوی کاوه به سِمَت جانشینی سرگروه و بعد از سیر مراحل مسئولیتی در گردان‌های رزمی سرانجام به جانشینی معاونت اطلاعات تیپ ویژه‏ شهدا برگزیده شد. عملیات شاخص دیگری که محراب در آن نقش مؤثر و قابل ملاحظه‌ای داشت، سلسله عملیاتی بود که در سال 1361، در محور سردشت - پیرانشهر انجام گرفت که بسیار حائز اهمیت بود؛ چرا که طی آن مناطق بسیاری از کشورمان از جمله روستای اکواتان، زندان دولتو و از همه مهم‏تر جنگل آلواتان - که توسط حزب دموکرات تسخیر شده بود - از وجود آن‏ها پاک و آزاد شد. اسرا و مردم بیگناه، زنان، دختران و دیگر کسانی که توسط این حزب به اسارت در آمده بودند آزاد شدند و به آغوش خانواده‏‌های خود بازگشتند.جنگ‏‌های مناطق کردستان منظم و کلاسیک نبود و آموزشِ صرف در تربیت رزمنده‌‏ها نقش بسیار کمی داشت و استعداد و ذکاوت خدادادی می‏خواست و این همان چیزی بود که محراب در وجود خود داشت. در همین دوران بود که او اوج هنرش را نشان داد و در شرایطی سخت با امکاناتی کم و مسیری دشوار به همراه یارانش عملیات را پیروزمندانه انجام دادند. همسرش صداقت، صفا و محبتی را که در وجود محراب دیده بود، دلیل اصلی موافقت خود برای ازدواج با ایشان می‏‌داند.بعد از مراسم خواستگاری، محراب به جبهه رفت و بعد از پیروزی در یک عملیات، سفری تشویقی به سوریه نصیبش شد که از آن‏جا نیز به دیدار مبارزان جنوب لبنان رفت.محراب بیشتر وقتش را در مناطق عملیاتی کردستان می‌‏گذراند و تنها هفته‌‏ای یک‏بار برای دیدن همسرش به ارومیه باز می‏‌گشت. زیارت امام رضا (ع)، مطالعه‏ آثار بزرگانی چون مطهّری، دستغیب و بهشتی و همچنین گردش‏های خانوادگی از جمله برنامه‏های دوران مرخصی و اوقات فراغتش بود. به امام حسین (ع) و حضرت زینب (سلام ا... علیها) عشق می‏ورزید؛ طوری که طبق گفته‏ خواهرزاده و همرزمش، محسن کرمانی «کافی بود نام حضرت زینب (سلام ا... علیها) برده شود تا اشک او جاری شود.» شهید علیرضا قادرپناه مغرور نشوید که فرزند ما شهید شده است روز 1348.03.25 خداوند به خانواده قادرپناه فرزندی به نام علیرضا عنایت فرمود. او دوران ابتدایی و کودکی را در مدرسه یاسمن در نزدیکی منزلشان گذراند، سپس به مدرسه راهنمایی جوینی واقع در کوچه زردی نرسیده به میدان توحید رفت و پس از پایان دوره راهنمایی در دبیرستان شهید فرازی تا کلاس دوم نظری تحصیل کرد. حضور در مسجد و بسیج او را آماده رفتن به جبهه و مبارزه با دشمن اسلام کرد و لباس مقدس بر اندام او زیبا و رسا بود. چند مرتبه برای آموزش نظامی و جبهه اقدام کرد و چون سن او کم بود و از نظر بدنی ضعیف بود واحد آموزش او را قبول نمی کرد. یکی دو بار هم او را از اتوبوس که عازم محل آموزش بود پایین آوردند. در تاریخ 65.04.09 برای آموزش نظامی اعزام و در تاریخ 65.04.26 عازم جبهه شد و در لشکر ویژه شهدا انجام وظیفه کرد. سر انجام در تاریخ 65.10.30 به شهادت رسید.شهید علیرضا در وصیت نامه اش می گوید: اگر من به این سعادت بزرگ نائل گشتم و خداوند بر من منت نهاد و شهادت را نصیبم کرد شما برایم دعا کنید تا قبول درگاهش بگرداند و مرا با شهدای کربلامحشور بگرداند. ای پدر و مادرم مرا واقعا ببخشید و از من درگذرید. من شما را خیلی اذیت کردم، واقعا من را ببخشید از برادران و خواهران معذرت می خواهم که ناراحتی برایشان ایجاد کردم . امیدوارم که مرا ببخشید .از قرآن فراموش نکنید و به معنای آن توجه کنید. از جبهه فراموش نکنید . به یاد قیامت باشید، از آن واقعه هولناک فراموش نکنید . هیچ وقت خدا را فراموش نکنید و برای من هم دعا کنید . به احکام اسلام یک به یک عمل کنید و به خودتان مغرور نشوید که فرزند ما شهید شده ، یکی که چیزی نیست . 10 تا هم اگر بدهید چیزی نیست زیرا وظیفه تان است و حتی به مردم نگویید که فرزند ما شهید شده . ای پدر و مادر از ما راضی باشید، تا خدا از شما راضی بشود و برایم دعا کنید. .. شهید مهدی قیاسی فریاد زدیم که اهل کوفه نیستیم در فرازهایی از وصیت نامه شهید مهدی قیاسی آمده است: اول پیام به پدر گرامی می دهم و کوچک تر از آن هستم که خواسته باشم برای شما سروران گرامی پیام بدهم و این وصیت چیزی است که هر مسلمان باید داشته باشد. هر چند فرزند خوبی برای شما نبودم اما پدر جان مرا عفو کنید که می دانم بسیار برای من زحمت کشیدید. مادر گرامی و مهربانم از دوران کودکی تا حالا برای من زحمت بسیار کشیدید. می دانم نمی توانم زحمات شما را جبران کنم. مادرم، اگر در جبهه شهید شدم شما با صبر زیاد و روحیه عالی جلوی منافقین کوردل ایستاده و مقاوم باشید. مادرم مبادا من را تنها بگذارید، در فراقم نه برای من بلکه برای مظلومیت حسین(ع) و فرزندان حسین (ع) گریه کنید. برادران عزیز و بهتر از نورچشمانم، اگر من شهید شدم سنگر جبهه و به خصوص سنگر مرا خالی نگذارید و سلاحم را به زمین نیندازید. مبادا سنگرهای جبهه و جماعت را خالی بگذارید و مبادا امام را تنها بگذارید.ما از روز اول انقلاب فریاد زدیم که «اهل کوفه نیستیم، امام تنها بماند» چون در کوفه ، کوفیان امام را تنها گذاشتند. همسر عزیزم، در این مدت خیلی شما را ناراحت و نگران کردم و شما از زندگی لذتی نبردید ولی امیدوارم مرا ببخشید و شما را به جان مادرم فاطمه زهرا(س) قسم می دهم که از فاطمه(س) بخواهید که مرا شفاعت کند و از خدا بخواهید از سر تقصیرات من بگذرد. شهید حسین زند عباس آبادی بی تاب شهادت بود شهید «حسین زند عباس آبادی» در سال 1342 در یکی از روستاهای حومه ملایر به نام روستای عباس آباد دیده به جهان گشود. وی در هفت سالگی به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را طی کرد و در پی آن هم دوران راهنمایی را پشت سر گذاشت. وی با داشتن مدرک قبولی از کلاس سوم راهنمایی در مبارزات علیه رژیم ستم شاهی فعالیت بسیاری داشت تا این که موفق به گرفتن کارت حزب جمهوری اسلامی شد. او بعد از پیروزی انقلاب در سال 61 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و برای آموزش به پادگان امام حسین(ع) رفت. پس از طی دوره آموزشی نیز به تیپ ویژه شهدا در کردستان ملحق شد. او در سال 1363 به گردان اطلاعات عملیات تیپ ویژه شهدا پیوست و در گردان اطلاعات کوشش و تلاش نامحدودی داشت و آن قدر عاشق شهادت بود که همیشه به رفقا و برادران خود می گفت نمی دانم چرا شهادت نصیب ما نمی شود. او در جریان عملیات کربلای 4 فعالیت های بسیاری داشت تا این که عملیات پیروزمند کربلای 5 شروع شد و در تاریخ 30 دی سال 65 همراه با چند نفر از بسیجیان و معاونت فرمانده گردان شهید «نوری» به درجه رفیع شهادت نائل آمد. تا آخرین قطره خون دفاع کنیم در فرازهایی از وصیت نامه این شهید برومند آمده است: در راه اسلام جوانان شجاع و دلیری با خون خود این رسالت را به ما سپردند و رفتند، جوانانی همچون شهید کاوه، قمی، کاظمی، کلاهدوز، جهان آرا و امثال آن ها ...سعی کنید راهی که آن ها پیمودند و به دوش گرفتند و جان سپردند را ما هم در پی بگیریم و از این نعمت الهی تا آخرین قطره خون دفاع کنیم تا فردای قیامت پیش روی آن ها روسیاه نباشیم. پس ای بندگان حق جبهه ها را پر کنید و مسجدها و نماز جمعه ها و نماز جماعت ها را با شکوه پر کنید که اسلام و امت اسلامی از آن ها سرچشمه می گیرد و این حرکات مشتی محکم بر دهان کوردلان و منافقین است. شهید حسین علی نوری اهل کبودرآهنگ بود و فرزند خورشید شد حسین علی اهل کبودرآهنگ استان همدان بود. اما تقدیر او را به فرزندان حضرت خورشید و لشکرویژه شهدا گره زده بود؛ سردار شهید حسین علی نوری را می گویم، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ویژه شهدا. او در طول حضورش در جبهه با مسئولیت های مختلف در عملیات‌ های متعددی شرکت کرد و رشادت و شهامت های فراوانی از خودش به یادگار گذاشت. با این که ازدواج کرده بود وخدا پسری به نام مجید به او هدیه داده بود اما این ها مانع از حضور مستمر حسین‌علی در جبهه نمی شد. با ورود به سپاه احساس کرد شرایط مناسبی برای خدمت به کشورش برایش فراهم شده. هرجاکه نیاز به جان فشانی بود حضور داشت. سخت ترین وخطرناک ترین ماموریت ها را داوطلبانه می پذیرفت وانجام می داد. مدت زیادی رادر بخش اطلاعات عملیات بود. ماموریت این بخش نفوذ به خطوط مقدم و پشتیبانی دشمن و شناسایی مواضع نیروها و تجهیزات دشمن بود تا براساس اطلاعات جمع آوری شده عملیات مناسبی برای بیرون راندن دشمن از خاک کشور عزیزمان یا تعقیبش در خاک عراق طرح ریزی شود. حسین‌علی نوری به عنوان فرمانده این واحد در تیپ ویژه شهدا خدمات ارزشمندی را به ثمر رساند وسرانجام در عملیات کربلای 5 که در دی ماه سال 1365در جبهه شلمچه انجام شد، به شهادت رسید. ماموریت واحدی که حسین‌علی فرمانده آن بود، قبل از شروع عملیات تمام شده بود اما او پس از اتمام ماموریتش به کمک رزمندگان دیگر که ماموریت حمله و تصرف دژهای دشمن را داشتند شتافت و به آرزوی دیرینه اش، شهادت رسید تا این سنت الهی تکرار شود که خدا هربنده ای را انتخاب کند نزد خودش جای می دهد. شهادت را نشناخته‌ام شهید حسین‌علی نوری در بخش هایی از وصیت نامه اش چنین نگاشته است: خداوندا آن چه رضای تو در آن است به من ارزانی دار، خدایا این وصیت را در حالی می‌نویسم که با کوله‌باری از گناه به هیچ جا پناه نبرده‌ام و فقط شرمنده و درمانده رو به درگاه تو آورده‌ام چرا که در رحمت تو همیشه باز است و لطف و مهر تو چنان عظیم است که با این کوله بار گناه باز بنده‌ات را می‌بخشی و او را می‌پذیری.ای خدای بزرگ تو خود شاهد هستی، من عاجزم و ناتوان از این که شکر نعمت های تو را به جای آورم، به من این توفیق را عطا فرمودی که به عنوان یک پاسدار اسلام، پاسدار قرآن واقع گردم و در صورتی که من لایق این همه نعمت نبودم خدایا توفیق جهاد در راهت را نصیبم گردان.خدایا گرچه من لیاقتش را ندارم و لیکن آرزویی را که در قلبم و روحم جا پیدا کرده است و تنها خواسته من از توست برآورده کن. من شاید واژه شهادت را نشناخته‌ام که این چنین گستاخانه و با بی ادبی از تو طلب آن را می‌کنم. از شما خانواده عزیزم که حق فراوانی به من دارید می‌خواهم در مرگ من جشن بگیرید و نگذارید خدای ناکرده از گریه شما دشمن خوشحال شود. موقعی که به یاد من می‌افتید در ذهنتان حضرت اباعبدا... الحسین را به یاد بیاورید.اگر هم خواستید گریه کنید برای امام حسین(ع) گریه کنید. به هر حال از شما عزیزان می‌خواهم در مرگ من اشک نریزید و خوشحال باشید و از کلیه برادران و خواهران که مرا می‌شناسند درخواست دارم مرا حلال کنند و برای من از خدا طلب بخشش کنند، شاید به خاطر حرمت دعای مومنین خداوند از تقصیراتم بگذرد و خواسته های من از خانواده‌ام این است که مرا ببخشید و فرزندم مجید را نسبت به اسلام دلسوز و با تربیت اسلامی بار آورید و از او خوب مواظبت کنید. شهید محمود نصر آبادی پدرو مادرم، خوشحال باشید شهید محمود نصر آبادی ازدیگر رزمندگان واحد اطلاعات عملیات لشکر ویژه شهدا بود. در سال 1349 در روستای کنار گوشه چشم به جهان گشود. تا کلاس پنجم در روستا درس خواند و بعد در شهر تا کلاس سوم راهنمایی ادامه تحصیل داد که شوق رفتن به جبهه اورا از تحصیل بازداشت. حدود چهار ماه در کردستان بود و هفت ماه نیز در جبهه های جنوب لباس رزم و جهاد را به تن کرد. شیرینی پخش کنید محمود دروصیت نامه اش نوشته است: از شما پدرو مادر عزیز و مهربانم تشکر می کنم... خوشحال باشید که فرزندتان در راه رضای خدا و برای خشنودی او کشته می شود و خوشحال باشید که من در راه شهیدان و برای خدا کشته می شوم. از تو خواهر مهربانم می خواهم که همچون زینب (س) در شهادت من صبر کنی که صبر کردن در راه خدا و برای رضای او اجری عظیم دارد. راه ما راه حسین (ع) و راه حسین راه خداست اگر من در این راه شهید شدم، بین مردم شیرینی پخش و جلوی منزلمان را چراغانی کنید چون شهیدان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند. راه ما شهیدان را ادامه دهید چون راه ما راه حسین (ع) و راه حسین راه خداوند تبارک و تعالی است و همیشه و در همه حال گوش به فرمان امام امت و این فرزند فاطمه (س) باشید که خشنودی و رضایت خداوند از شما، در گوش به فرمان بودن شما از ولایت فقیه است. من کوچک تر از آن هستم که برای شما پیام داشته باشم ولی از شما خواهش می کنم از آمدن فرزندانتان به جبهه های نور علیه ظلمت جلوگیری نکنید چون خوشبختی انسان در همین جبهه هاست .از شما ملت شهید پرور می خواهم همیشه و در همه وقت گوش به فرمان امام امت، این قلب تپنده مسلمین جهان ونایب امام زمان (عج) باشید و او را تنها نگذارید و اگر زمانی امام امت حکم جهاد را صادر کردند بر تمام مسلمین آمدن به جبهه ها و دفاع از اسلام و حیثیت اسلام وجمهوری و مستضعفان جهان واجب می شود. پیام دیگری دارم برای شما رزمندگان اسلام و می خواهم راه شهیدان را ادامه دهید و اگر راه شهیدان را ادامه ندهید خون این شهیدان را پایمال کرده اید . از شما می خواهم که اگر خدا خواست و من در این راه کشته شدم جنازه من را در بهشت رضا(ع) کنار دیگر شهیدان اسلام به خاک بسپارید و وصیت نامه مرا بین مردمی که برای تشییع جنازه آمده اند بخوانید... شهید ولی ا... هنرمند برای رفتن بیقرار بود روز تولدش با شب نوزدهم ماه مبارک رمضان یکی شد، به همین دلیل نامش را «ولی ا...» گذاشتند.نقل است شهید «ولی ا... هنرمند» از همان دوران کودکی پسری صبور و ساکت بود. در دوران مدرسه به دلیل وضع حجاب نامناسب معلمان، بارها تلاش کرد از رفتن به مدرسه سر باز زند و سرانجام بعد از ترک تحصیل به قالی بافی روی آورد.در ایام مبارزات انقلابی مردم، به طور مخفیانه اعلامیه حضرت امام(ره) و نوار سخنرانی آیت ا... غفاری را شبانه داخل منازل همسایگان می انداخت یا روی دیوارها شعار می نوشت.جنگ که شروع شد، او هم در روستای خود (سرحوضک) در نزدیکی کاشمر پایگاه بسیج تشکیل داد و موفق شد حدود 40 نفر را در کلاس آموزش مقدماتی جمع کند و در پایان به همراه آن ها برای آموزش دورۀ تکمیلی به بیرجند رفت . پس از آن نیز عازم جبهه شد و در عملیات فتح المبین شرکت کرد. بعد از مجروح شدن در این عملیات و سپس ترخیص از بیمارستان حدود 9 ماه پایش در گچ بود اما در پشت خط مقدم به فعالیتش ادامه داد. بعد از مدتی نیز به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد.او در هر دوره بازگشت از جبهه به دیدار خانواده شهدا می رفت و به رفع امور آن ها می پرداخت. از جبهه که بر می گشت ساکش پر بود از نامه های رزمندگان که آن ها را به خانواده هایشان می رساند. او همواره در مراسم شهدا شرکت می کرد. همیشه از مادرش می خواست خواب شهادتش را ببیند. می گفت مادر نمی دانی شهادت چقدر خوب است والا دعا می کردی. همیشه در انتظار شهادت بود و گاهی می گفت این دفعه دیگر شهید می شوم. آخرین بار که از منطقه آمده بود دو نوار با خودش آورده بود و گفت: این دفعه با برادران به دیدار خانواده های بزرگی رفتیم. بعد از تعریف از نحوه شهادت چند تن از دوستان همرزمش که خود نیز شاهد شهادت شان بود، به دیدار خانواده های آن ها رفته بود.او به مادرش می گفت اگر شهید شدم چگونه خواهی بود؟ آیا احتیاج به روحیه داری یا روحیه خواهی داد و مادر در پاسخ او گفته بود: امیدوارم صد سال برای اسلام خدمت کنی اما اگر خداوند شهادت نصیب شما کرد، خداوند تبارک و تعالی صبر و شکیبایی را هم نصیب ما خواهد کرد.همیشه قبل از پایان مرخصی اش آماده رفتن بود. برای رفتن آرام و قرار نداشت. بعد از عملیات کربلای 5 که بیش از 10 روز ادامه داشت، از ولی ا... خبری نبود. خانواده هرجا جست وجو کردند نتیجه ای نگرفتند. با جست وجوی خانواده فقط نام او را در فهرست مجروحان بیمارستان بقایی اهواز یافته بودند که از بیمارستان مرخص شده و به جبهه برگشته بود. اما سرانجام قسمتی از پای شهید که با شهید والامقام «محراب» همراه بودند و با هم به شهادت رسیده بودند، شناسایی شد. آن گاه که خون شهید خودنمایی می کند در فرازهایی از وصیت نامه این شهید والامقام آمده است: کوله بار بشری به جز گناه چیز دیگری نیست، آن لحظه هایی که نه نور امید است که از دریچه ای بتابد تا ارزشی بیافریند و نه حرکتی و نه ذوقی و نه شوقی. آن وقت در آن لحظه هست که خون شهید، پیام شهید، حرکت شهید به سوی خدا، پرواز او به سوی خدا خودنمایی می کند و تمام هستی را رونق می بخشد و شراره های عشق را بر جان و سر و تن سرد انسان های استحمار شده و استعمار شده و استثمار شده و شیطان زده می زند و باعث می شود که چهرۀ واقعی انسان ها به آن ها نشان داده شود. آن وقت پیام شهید نوید بخش حرکتی بزرگ و هدف دار به سوی سعادت دنیوی و اخروی می شود. آری این است که شهید شاهد است، حی است، حاضر است، بر همه زمان ها و مکان ها، عصرها و نسل ها و با خون خود خط سرخی روی مستکبران می کشد و با آن نگاه های ربانی که در لحظه شهادت دارند ارزش های گمشده و فراموش شدۀ انسانی و الهی را زنده می کنند مگر نشنیده اید که حسین (ع) آموزگار بزرگ شهادت با خون خود آزادگی و مختار بودن، عاشق بودن و الهی بودن انسان را مهر کرد و به تاریخ درس داد و قلب تاریخ را فتح کرد. شمع تاریخ شد و سوخت و به بشریت روشنایی و نور بخشید. حال باید مثل شمع سوخت و شکافندۀ بین تاریکی و نور شد. بزرگداشت 8شهیدکربلای 5 درحرم مطهر رضوی آیین بزرگداشت8شهید لشکرویژه شهدا در یادواره ای با عنوان آیه های اخلاص شنبه در حرم مطهر رضوی برگزار می شود. در این مراسم که با نام شهیدان علی اصغر محراب حسینی، حسین علی نوری، علیرضاقادرپناه، سیدعلی کشمیری، مهدی قیاسی،ولی ا... هنرمند، محمودنصرآبادی و حسین زند برگزار می شود، همرزمان این شهیدان به ذکر خاطره می پردازند. این یادواره شنبه30دی ماه بعد از نماز مغرب و عشا در سالن همایش های باب الجواد(ع) برگزار خواهد شد.

نظر شما