پای نویسنده هابه تایلند و ترکیه باز است به میانمار و یمن نه !
صاحبخبر - گروه ادب و هنر- «داعش از سوریه و عراق پاکسازی شد»؛ خبر آن قدر مهم بود که توجه همه را به خود معطوف کند؛ اما در بین هیاهوی رسانهها نکتهای ناگفته ماند آن هم این که ما روایتی از این جنگ و پشت جبههها و زندگی مردم درگیر جنگ نداشتیم. به همین بهانه ماهنامه «نزدیک» سراغ مهدی کفاش نویسنده مشهدی داستان «پدر، تکتیرانداز، پسر» که در مجموعه «عطر عربی» با محوریت مدافعان حرم از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده، رفته است تا عواقب حضور فرهنگی نداشتن ایران در سوریه و عراق را بررسی کند. گزیده ای از این میزگرد را که معطوف به صحبت های مهدی کفاش است در ادامه می خوانید. مدعی نیستم توانستهام فضای سوریه را منتقل کنم چهار سال پیش که وضعیت عراق و سوریه جدی شد، دلم میخواست یک کار داستانی انجام دهم و از آن جا که تجربهگرا هستم، میخواستم که حتماً آن فضا را ببینم. از کانالهای مختلف هم تلاش کردم، اما نشد. درباره داستان «پدر، تکتیرانداز، پسر» وقتی دیدم نمیتوانم با آن ها تماس بگیرم، با جریانی که با عنوان «حرکت النجبا» در سوریه و عراق میجنگید، آشنا شدم. تشکیلات آن ها را در عراق دیدم و با بچههای حشدالشعبی عراق ارتباط پیدا کردم. دوستانی که مشغول رفت و آمد به سوریه بودند، بدون هیچگونه مماشات و بیپروا از اوضاع سوریه و این که چه بر سر آن جا آمده است برایم گفتند، حتی از اوضاع حقوقی بچههایی که میروند و میجنگند. همراه با یک سری اطلاعات میدانی از فضای سوریه و استانهای درگیر آمار گرفتم و پس از آن تحقیقات مستمر انجام دادم تا اولاً لوکیشن مناسب داستانم را پیدا کنم و بعد از آن اطلاعاتی از جزئیات آن مکانها کسب کنم. برای میراث مکتوب به تجربه مولف نیاز داریم وحشتی را که مردم درگیر جنگ تجربه و تحمل میکنند، چگونه میخواهید در تصویر نشان بدهید؟ چقدر میتوانید به آن نزدیک شوید؟ منی که دارم این وحشت را روایت میکنم تا خودم این وحشت را تجربه نکرده باشم، چگونه میتوانم آن را روایت کنم؟ما درباره جنگ هشت ساله خودمان فیلم و عکس کم نداشتهایم، اما در نهایت آن چه به معنای واقعی کلمه باقیمانده، چیزی است که میراث مکتوب جنگ خوانده میشود و این واقعیت جنگ است. یعنی آن چه باقی میماند میراث مکتوب است و ما در فضایی مثل فضای سوریه و عراق برای دستیابی به این میراث مکتوب، به تجربه مؤلف و نویسنده نیاز داشتیم. تجربهای که به باور و درک و احساس اولیه نویسنده از واقعه و درک حجم آن منجر شود. نویسنده اگر هوای شامات را استنشاق نکرده باشد، نمیتواند فضا را در بیاورد یک داستان بلند از «غسّان کنفانی» نویسنده و مبارز فلسطینی هست که انتشارات نیلوفر در آورده به نام «مردانی در آفتاب». در این داستان فلسطینیها از راه اردن به عراق آمدهاند تا بروند کویت و در آن جا کار کنند. این جا هم همه داستان را آفتاب داغ رقم میزند. یعنی اگر کنفانی به عنوان نویسنده، صحرای کویت را نمیشناخت و بر ظرفیتها و تهدیدهای آن جا تسلط نداشت، اصلاً این داستان در ذهنش اتفاق نمیافتاد. کنفانی چون مدتی در کویت بود، توانست این داستانِ بهزعم من بسیار خوب را بنویسد که سویههای سیاسی و اجتماعی عمیق و پررنگی دارد.حالا برمیگردم به خودمان. نویسنده ایرانی اگر هوای شامات و عراق را استنشاق نکرده باشد، نمیتواند آن فضا را در بیاورد و باورپذیرش کند. البته که این ها اولیات هستند، اما هیچ کسی نمیتواند بگوید مهم نیستند؛ چون نویسنده فرد بسیار دقیق و گاه خاصی است که منابع الهامش عموما غیرمعمولاند. رویارویی روایتها رویارویی روایتها به این معناست که روایتی که روسیه از سوریه جا میاندازد و در کتابها میماند، با روایت منی که تحت عنوان مدافع حرم و با مفاهیم ارزشی دیگری وارد میدان میشوم، مطمئناً متفاوت خواهد بود.ما امروز به عنوان آنتیبادی و واکسن وارد یک بدن میشویم، ولی از یک جایی به بعد، آن بدن و آن سرزمین، ما را پس میزند و آن زمانی است که بیرون میآییم. در آن زمان چه داریم؟ آیا برای آن بدن و آن ساختار چیزی را باقی گذاشتهایم که واکسینه شده باشد؟ آن چه برای ما و برای آن ها باقی میماند، همین میراث مکتوب است. این چیزی است که میتواند نشان بدهد من برای چه چیزی در سرزمین تو هستم. با ادبیات باید تفهیم کنیم رفتیم از آدمها حمایت کنیم مجموعه «عطر عربی» با این قصد گردآوری شد. در آن جا باید این صدا را بشنوند، باید بدانند که ایرانیها با چه ایدهای به سراغ آن ها رفتهاند. ما با ادبیات است که میتوانیم به آن ها تفهیم کنیم که ما شما را از خودمان میدانیم. همه منظور من این است که بگویم ما نرفتیم تا کشورگشایی کنیم، بلکه رفتیم از آدمهایی حمایت کنیم تا به خاطر کشورگشایی کشورهای دیگر تلف نشوند. پای ما به تایلند باز است ولی به روهینگیا و یمن باز نیست تنها فرصتهایی که هنوز از دست ندادهایم، فرصتهایی مثل یمن است. الان ما در یمن با یک فاجعه انسانی روبهرو هستیم، ولی اخباری که داریم در نهایت خبرهای نظامی هستند. ما در حقیقت داریم از قرائن و اخباری که آن ها منتشر میکنند میفهمیم که در آن جا چه خبر است. الان در روهینگیا یک عده سلبریتی غربی میروند، ما باید آن جا باشیم، اما این ها بلند شده و رفتهاند و دارند وسط آن ها میچرخند و کار آموزشی میکنند. پای ما به تایلند و ترکیه و تاجیکستان و ارمنستان و ... باز است، ولی به جایی که باید باز باشد، باز نیست. ایکاش امروز دهها کار نظیر «لحظههای انقلاب» داشتیم نویسنده «لحظههای انقلاب» در میان معرکه ایستاده و راحت و بدون سانسور وقایع را روایت کرده است. شاید این کتاب در آن موقع یک کار پیش پا افتاده محسوب می شد؛ اما الان که میخوانید، کار فوقالعادهای است، چون نویسنده همه چیز را در لحظه ثبت کرده است. البته که باید به هوش این آدم آفرین گفت. ما در آن مقطع نویسنده کم نداشتیم و اکثر آن ها هم از اوضاع ناراضی و با حرکت مردم همراه بودند، اما به عقل هیچکدامشان نرسید چنین اثری را تولید کنند. ای کاش ما امروز دهها کار نظیر «لحظههای انقلاب» داشتیم.∎
نظر شما