شناسهٔ خبر: 23605832 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه جام‌جم | لینک خبر

با غلامحسین لطفی، مجموعه تلویزیونی «آئینه»، سریال پرمخاطب دهه 60

یادتان هست؛ «زندگی شیرین می‌شود»

غلامحسین لطفی، کارگردان مجموعه‌ای است که می‌توان آن را آئینه تمام قد مشکلات خانوادگی مردم در اوایل دهه 60 دانست. مشکلاتی بظاهر ساده که گاه روابط عاطفی و خانوادگی را دچار تزلزل می‌کرد. لطفی پس از ساخت سریال «آئینه» تقریبا از کارگردانی دور ماند و فعالیتش را بیشتر با بازیگری در سینما و تلویزیون ادامه داد. آنچنان که خودش می‌گوید این دوری خودخواسته نبوده و هنوز هم کارگردانی برایش جذاب و خلاقانه است. به حکم خاطره‌بازی با سریال آئینه به او پیشنهاد گفت‌وگو دادیم. گلایه داشت و با این پیشنهاد چندان سرذوق نیامد، اما به مرور بیشتر همراه شد و با حوصله قصه آئینه را از روز نخست تا سرانجامش برایمان تعریف کرد.

صاحب‌خبر -

ابتدا از شکلگیری ایده سریال آئینه برایمان بگویید.

سال 62 یا 63، گروهی به اسم معارف اسلامی در شبکه یک سیما داشتیم که آنجا طرحی به نام زشت و زیبا به من ارائه کردند که شامل دو قسمت 20 دقیقهای با نام «خوب و بد» بود. وقتی طرح را خواندم به نظرم آمد جای کار دارد. پیشنهاد کردم به جای میان پرده، یک سریال جدی از روی آن بسازیم. از پیشنهاد من استقبال کردند و بعدش ایرج بقایی را به عنوان نویسنده انتخاب کردم. آقای بقایی مرد خوبی بود و امیدوارم زنده و سلامت باشد. به منزلشان میرفتم و ایشان یک نسخه مینوشت. میخواندم و ایراداتش را اصلاح میکردم و دوباره به ایشان میدادم تا بازنویسی کنند. این پروسه را ادامه دادیم تا سال 64 که 13 قسمت نوشته شد.

و بعد؟

کار تصویب و خیلی ارزان هم تمام شد؛ حدودا دقیقهای 3000 تومان.

سریال آئینه در سه سری ساخته شد که دو سری نخست به کارگردانی شماست.

بله. سری اول که پخش و تکرار شد، شبکه درخواست کرد 13 قسمت دیگر بسازیم. سری دوم هم بعد از برآورد هزینه و... ساخته و پخش شد و از این سری هم استقبال فراوانی صورت گرفت. وقتی یک قسمت از این سریال پخش میشد، بینندگان تماس میگرفتند و میگفتند دوباره این قسمت را پخش کنید. با وجود این موفقیت، متاسفانه از آن سالها تا همین امروز پول من را ندادهاند. بگذریم...

چه شد در سری سوم از این مجموعه جدا شدید؟

بعد از پخش، خواستند سری سوم ساخته شود، اما من گفتم در صورت دریافت طلبم، سری بعد را خواهم ساخت و چون نپذیرفتند، کار را ادامه ندادم. سری سوم را به یک کارگردانِ نمایشنامههای رادیویی دادند و ایشان بیشتر از بازیگران خوش صدای رادیو استفاده کردند. سریال آنچنان که باید مانند سری اول و دوم مورد استقبال قرار نگرفت؛ چون بازیگر رادیویی هر چقدر هم خوب باشد نمیتواند مثل یک هنرپیشه تلویزیونی جلوی دوربین حاضر شود. صرف صدای زیبا برای بازیگری کافی نیست و باید تجربه حضور مقابل دوربین هم وجود داشته باشد.

این سریال در آن زمان، نوآوریهای زیادی داشت؛ از جمله همان کپشن معروف «زندگی شیرین میشود».

این را از برتولت برشت، نویسنده و کارگردان آلمانی تئاتر وام گرفتم. برشت روشی به نام تکنیک فاصلهگذاری دارد که در آن هنرپیشه در صحنه جلوی تماشاچیان میایستد و میگوید ما بازیگریم، شما گول بازی ما را نخورید و دچار احساسات نشوید. این به آن دلیل است که وقتی آدم احساساتی میشود نمیتواند درست قضاوت کند. من از این روش استفاده کردم و قسمتی را به عنوان «زندگی شیرین میشود» به کار اضافه کردم. در بخش اول، قسمت بد ماجرا را میدیدیم که نشان میداد چرا اتفاقات ناگوار برای این خانواده افتاد و بعد کپشن با صدای من پخش میشد. در بخش دوم، همان داستان را به جای زشت، زیبا میدیدیم. داستان تکرار میشد، اما نشان میدادیم مثلا اگر این آقا به آن آقا سلام میکرد میان دو خانواده دعوا راه نمیافتاد. در بسیاری از داستانها، بازیگر جلوی دوربین میآمد و مثلا میگفت من فردوس کاویانی هستم، ما بازیگریم، لطفا دچار احساسات نشوید تا بتوانید خوب قضاوت کنید. مردم این روش بازیگری را تا به حال ندیده بودند؛ در نتیجه از نظر تکنیکی از این کار استقبال شد و همچنین از لحاظ محتوایی هم چون به مشکلات روز خانوادگی مردم میپرداخت، مورد توجه قرار گرفت.

بسیاری از مشکلات خانوادگی که در این سریال به آنها پرداختهاید، امروز نیز جزو دغدغههای مردم است، شاید کمی ظاهرشان تغییر کرده و پیچیدهتر شده باشد.

آن مشکلات هست و مواردی هم به آنها اضافه شده و میتوان گفت متاسفانه جامعه ما نسبت به سال 64 از نظر مشکلات خانوادگی بدتر شده است. بنابراین نیاز به ساختن سریالهایی مثل آئینه بسیار حس میشود. البته من بخواهم دوباره این سریال را بسازم قطعا تغییراتی در آن میدهم، جور دیگری میسازم و کار بهتر و جذابتر میشود ؛ چون به هر ترتیب، آئینهای که ما از آن حرف میزنیم متعلق به آن زمان است.

اغلب بازیگران این مجموعه از بزرگان این عرصه بوده و هستند. چگونه این گروه را انتخاب کردید؟

من در اداره تئاتر، کارگردان ـ بازیگر بودم و الان هم بازنشسته این اداره هستم. این دوستان همادارهای بنده و بازیگر بودند. از جمله آقای محرابی، آقای طهمورث، خانم مهیمن و خانم مهین شهابی . آقای خدادادی هم در این سریال بودند که بعدها به آلمان رفتند و در آنجا فوت شدند. خانم مرجانه گلچین را هم برای اولینبار من به این مجموعه آوردم و از این طریق هنرپیشه مطرحی شدند و امروز هم بازیگری تواناست و خود من جزو علاقهمندان بازی ایشان هستم. بازیگران آنقدر درست انتخاب شده بودند که بیننده خیال میکرد این بازیگر دقیقا همان شخصیتی است که در سریال میبیند؛ مردم این نکته را بارها به من گفته بودند. یک کارگردان مشهور در سینمای آمریکا به نام «جان هیستون» بود که یک نقل قول معروف دارد. میگوید: اگر هنرپیشهای را برای یک فیلم بدرستی انتخاب کردهاید 70 درصد فیلم ساخته شده است. آن30 درصد باقیمانده هم به نظر من حس، میزانسن صحیح، جای مناسب دوربین و چیزهایی از این دست است.

شما تنها نام آقای بقایی را به عنوان نویسنده مطرح کردید؛ در صورتی که برای سری اول و دوم سریال نام سه فیلمنامهنویس ذکر شده است.

درست است. برای سری دوم سراغ آقای احمد بهبهانی رفتیم. نگارش به این صورت بود که به منزلشان میرفتم، ایشان مینوشت و با هم تبادل نظر و اصلاح میکردیم. ایشان حتی برای بعضی از قسمتها طرح هم میدادند. غیر از آقای بهبهانی چند داستان را هم آقای محمد تیموری نوشت.

وقتی از آئینه استقبال شد، دوستان به من میگفتند که خوش به حالت، نانت در روغن است؛ اما نه نانی پیدا شد و نه روغنی. 15سال بعد مرا خواستند و گفتند طرح جدید ارائه کن، من این طرحها را دادم و چند بار رفتم و آمدم اما هنوز به من اطلاع ندادهاند که نتیجه آن زحمتها و سرنوشت آن طرحها چه شد؟! همین اتفاقات است که آدم را سرخورده میکند.

پس به کارگردانی بیشتر علاقه دارید.

بله. وقتی کارگردانی میکنی هم بازی میکنی، هم اثری را خلق و تالیف میکنی. پس کارگردانی سختتر و جذابتر از بازیگری است.

با توجه به این علاقه نخواستید کارگردانی در سینما را بیشتر دنبال کنید؟

دو سه تا فیلم سینمایی ساختهام. «سرخپوستها» که یک سال قبل از انقلاب و زمانی که دانشجوی دانشگاه هنرهای زیبا بودم، ساخته شد و بعدها فیلم «پاکباخته» که در آن اکبر عبدی و علیرضا خمسه برای اولینبار کنار هم بازی کردند و بسیار هم پرفروش شد. همین الان هم برای سینما چهار پنج تا سناریوی خیلی عالی دارم.

ازدواج نکردهام اما از معضلات خبر دارم

آئینه نخستین سریال خانوادگی ایرانی پس از انقلاب بود. سوژهها هم از دل مشکلات خانوادگی میآمد. با این که من هیچ وقت ازدواج نکردهام، اما با مسائلی که گریبانگیر خانواده است، آشنا هستم. خیلیها میگفتند: تو که هیچ وقت تشکیل خانواده ندادهای چگونه میتوانی در این سریال اینگونه مسائل را بازگو کنی؟ جوابم این بود دلیلی ندارد هر کس که نقش رئیسجمهور را بازی میکند، قبلا تجربه ریاستجمهوری داشته باشد! بازیگر یا کارگردان بر اساس آنچه در زندگی میبیند و اطلاعاتی که دارد آثاری را بازی میکند یا میسازد.

نوشین مجلسی

جامجم

نظر شما