شناسهٔ خبر: 23601759 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: اعتدال | لینک خبر

مرگ خواننده ای که هوای ایرلند را سردتر کرد

مرگ ناگهانی. چهل و شش سالگی. و آخرین عکسی که ۹ روز قبل از مرگ، در توییتر منتشر کرده و عملا با گربه‌اش بدرود گفته است. مگر «دولورش اوریردن» چه چیزی جز همان گربه داشته که پیش از مرگ با آن بدرود بگوید؟ خواننده مطرح گروه «کرنبریز» لااقل برای ایرانی‌هایی که در اواسط دهه نود میلادی از طریق فیلم‌های ویدئویی و در پستو، موسیقی جهان را دنبال می‌کردند، نامی آشناست خصوصا اگر پای آهنگ «زامبی» در میان باشد؛ آهنگی با ادبیات ضدجنگ که دولورش در آن، اعتراض خود را به جنگ‌های دامنه‌دار جهان، خصوصا در منطقه بالکان و قلب اروپا جیغ می‌کشید!

صاحب‌خبر -
در دنیای موسیقی اما او شناخته شده‌تر بود تا نزد سیاسیون؛ خواننده گروه راکی بود که توانست از ایرلند ریشه بگیرد و در آمریکا به بار بنشیند و میوه‌اش را در انگلستان بفروشد اما طبیعی‌ست که ایرلندی باشد، با همان اخلاقی که ما از ایرلندی‌های سریال‌های تلویزیون آن زمان می‌شناختیم؛ شورشگرانی چون جاناتان در سریال «در برابر باد». دولورش و گروهش این طور به دنیای ما ایرانی‌ها راه یافتند؛ نقدِ جنگ افروزی‌های رایج قرن بیستم، تلاش برای نوعی هویت طلبی از سرزمین مادری و در عین حال، دور افتادگی از مام وطن. برای ما گروه کرنبریز، یک گروه ساده موسیقی خارجی و مصداقی از گروه‌ها و خواننده‌های مطرح آن زمان چون «بک استریت بویز» و «ایش آف بیس» نبود، کرنبریز صدای اعتراض بود.

روزگارِ تولدِ گروه کرنبریز، روزگار جستجوی هویت بود؛ اگر در ایران شارحان و نویسندگان، هویت خود را از دریچه مکتب فرانکفورت و با آثار چهره‌هایی چون بنیامین و آدرنو جستجو می‌کردند، در عالم موسیقی، کشف هویت از طریق رجوع به شیوه خواندن و نواختن در سرزمین مادری اتفاق می‌افتد. این چنین بود که دولورش، تحریرهای ایرلندی را اساس خواندنش کرده بود و با وجود نواختنِ گیتار در سبکِ به ظاهر خشن راک، فضاسازی آهنگ‌هایش، حسی شرقی را به همراه داشت؛ حسی همراه با غم دوری از وطن و گریستن به حال وطن، از راه دور. او در آن دوره، تفاوت چندانی با کوندرا نداشت؛ هر دو دور از وطن برای وطن و از وطن می‌سرودند؛ یکی با طنزِ تلخ و گزنده و دیگری با آه و ناله و افسوس خسران.

او از بچگی می‌خواند و می‌نواخت، از حدود چهار، پنج سالگی. گروهش را اندک اندک از میان جوان‌های هم سن و سالش در ایرلند گرد هم آورد و با همان اولین آلبوم، توانست خودش و کرنبریز را به عنوان یک گروه راک آلترناتیو در دنیا بشناساند و روزی برسد که آلبومش چهل میلیون نسخه در سراسر جهان فروش کند و از قضا، نسخه‌هایی هم به ایران پرت شوند. مرگ او، درست عین زندگی‌اش، عجیب و ناگهانی‌ست. مدیر برنامه‌هایش گفته که او به طور ناگهانی و در حین ضبط آهنگ مرده است و طبیعی‌ست که چنین مرگی در حال بررسی و تحقیق باشد. تا آن موقع، او را به یاد می‌آوریم که سه سال پیش تندخویی‌اش با یکی از مهمانداران پرواز آمریکا-ایرلند، جنجال برانگیز شد و مجبورش کردند، شب را در زندان بخوابد. تا آن موقع، او را بر روی سن می‌بینیم درحالی که از اشک مادران و فریاد کودکان جنگ زده می‌خواند.

تا آن موقع، وقت داریم که از خودمان بپرسیم، خواننده‌های ایرانی مدعیِ سبک‌هایی چون راک که از این عنوان الصاق کرده به خود، نان می‌خورند و مانکن همیشگی برندهای چرم و فاستونی و عینک و ماشین می‌شوند، چقدر توانسته‌اند چون دولورش روی جوانان نسل خود اثر گذار باشند تا جایی که آهنگ‌شان را در تجمعات اعتراضی، لااقل زمزمه کنند؟

مرگ ناگهانی. چهل و شش سالگی. گربه‌ای تنها مانده و دولورش اکنون به سرزمینش باز گشته است؛ سرزمینی که همیشه می‌گفت «هوای آن سرد است» و اکنون قطعا ایرلند سردتر شده است.

برچسب‌ها:

نظر شما