شناسهٔ خبر: 23078893 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: شما نیوز | لینک خبر

پدرم مذهبی بود و من دختری..! / ارتباط با پسر همسایه آخرین اشتباهم نبود

پدرم که در امور فرهنگی و مذهبی فعالیت داشت همواره دیگران را نصیحت می کرد که مراقب فرزندان خودشان باشند تا گرفتار دوستی های خیابانی نشوند.

صاحب‌خبر -

به گزارش شما نیوز ، پدرم که در امور فرهنگی و مذهبی فعالیت داشت همواره دیگران را نصیحت می کرد که مراقب فرزندان خودشان باشند تا گرفتار دوستی های خیابانی نشوند. در واقع پدرم اعتقاد داشت این فرزندان دیگران هستند که دچار لغزش می شوند به همین دلیل فرزندان خودش را تافته‌ای جدابافته از جامعه می دانست که انگار هیچ وقت اشتباه نمی کنند این درحالی بود که من دچار یک عشق خیابانی شده بودم.

 

 زن 27 ساله با بیان این که ازدواج دومم نیز در آستانه شکست قرار دارد به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: در میان غفلت خانواده ام که معتقد بودند فرزندان آن ها دچار لغزش نمی شوند عاشق پسر همسایه شدم چرا که خانواده ام به دلیل اعتماد بیش از اندازه ای که داشتند مرا آزاد گذاشته بودند و هیچ وقت درباره رفت و آمدهایم سوالی نمی کردند.

 

خلاصه دانشگاه را که به پایان رساندم با «نریمان» ازدواج کردم اما تنها یک هفته بعد از برگزاری مراسم عقدکنان متوجه شدم که همسرم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و هنگامی که دچار توهم می‌شد مرا کتک می زد قبل از ازدواج چشمانم کور شده بود و رفتارهای نامتعارف او را به حساب شوخی و دوست داشتن می گذاشتم.

 

نریمان هم به دلیل موقعیت اجتماعی پدرم با من ازدواج کرده بود تا با کمک پدرم شغل مناسبی پیدا کند. خیلی زود متوجه اشتباهم شدم و درحالی که نزد خانواده ام خجالت زده و شرمسار بودم از نریمان طلاق گرفتم اما دیگر به همه خواستگارانم جواب رد می دادم چرا که شکست در ازدواج برایم خیلی دردآور بود با این وجود بیشتر از یک سال از ماجرای طلاقم نگذشته بود که تحت تاثیر حرف های اطرافیان به خواستگاری «محمود» پاسخ مثبت دادم.

 

آن ها معتقد بودند دنیا به آخر نرسیده است و من می توانم زندگی بهتری را تجربه کنم «محمود» ادعا می کرد همسرش را به دلیل بلندپروازی و خیانت طلاق داده است من هم بدون هیچ گونه تحقیق حرف هایش را باور کردم و این گونه زندگی من و محمود به همراه پسر هفت ساله اش در منزل مادر شوهرم آغاز شد. احساس می کردم شرایط سخت زندگی ام به پایان رسیده است و من در کنار محمود خوشبخت خواهم شد اما چند ماه بعد رفتارهای مشکوک و دیرآمدن هایش به منزل مرا نگران کرد چرا که همسر قبلی ام نیز همین رفتارها را داشت وقتی اعتراض می کردم، محمود مخارج سنگین زندگی را بهانه می کرد و مدعی بود باید بیشتر کار کند.

 

با این که مدتی از ازدواجمان می گذشت ولی همسرم حاضر نبود صاحب فرزند شویم مادر شوهرم نیز مدام مرا سرزنش می کرد که زبانت را کوتاه کن! اگر دختر خوبی بودی همسر قبلی ات طلاقت نمی داد! در این شرایط وقتی بدرفتاری ها و کتک زدن های همسرم شدت یافت تازه فهمیدم که او نیز به مواد مخدر اعتیاد دارد و همسرش به همین دلیل از او طلاق گرفته است با این وجود نمی توانستم به خانواده ام چیزی بگویم تا این که مدتی قبل به دلیل کتک زدن های او فرزند دو ماهه ام سقط شد و من درحالی که درد بزرگی در سینه داشتم همچنان سکوت کردم و دم برنیاوردم تا این که باز هم با کتک مرا از خانه بیرون انداخت و تهدید کرد که دیگر به خانه اش بازنگردم حالا من مانده ام و دنیایی از پشیمانی و .

نظر شما