به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «میدونی! فکر میکنم قبلا هم همینطوری بوده. همیشه پیرمردهای زیادی بودن که درمورد بد بودن این دنیا غر میزدن ولی میدونی واقعیت چیه؟ اون پیرمردا مردن و دنیا هیچ اهمیتی نداد! هنوزم نمیده!»
«وودی هارلسون / فصل اول کارآگاه واقعی»
«بدون شک من در دوران بازیگری از کریستیانو رونالدو بهتر بودم. من دوست دارم که او در تیمی همانند تیم من بازی میکرد؛ چراکه ما پشتسر هم برای سه یا چهار بازی مسابقه میدادیم ولی الان او در مادرید هفتهای یک مسابقه انجام میدهد، در زمینهای باکیفیت و همتیمیهای ستارهای که دارد. رونالدو بازیکن فوقالعادهای است ولی هوش من و تکنیک بالایی ندارد ولی از لحاظ بدنی قدرتمند است. این نسل بازیکنی مانند من زیاد ندیده است.»
اینها صحبتهای رناتو گائوچو، ملیپوش اسبق برزیل و سرمربی فعلی گریمیو است. او را خوب میشناسیم. همان حرفهای پیرمردها را میزند: «من بهتر بودم. قدرم را ندانستند. اگر به من هم امکانات میدادند الان بهترین بودم.» این حرفها از چین تا مالزی و از انگلیس تا هلند شنیده میشود. از اسکاتلند تا پرو و از اکوادور تا آمریکایجنوبی، همین حرفها را از همهشان میشنویم، از آنها، از پیشکسوتها: «من مربی بودم. آنها که مربی نیستند! من بازیکن بودم، آنها که بازیکن نیستند!»
این تقابل همیشگی «من و آنها» داستانی است که رناتو گائوچو هم بیانش میکند. قبل از او دیگران هم گفته بودند و برای هیچکس مهم نیست و بعد از گائوچو، دیگران هم میگویند و بازهم برای هیچکس مهم نیست. شاید حتی 50 سال بعد، فلامینی هم ادعا کند که از دیگران فداکارتر بوده و بهتر بازی میکرده و چون به رسانهها پول نداده، هوایش را نداشتهاند. کسی چه میداند 40 سال بعد، کداممان از این حرفها میزنیم؟
گائوچو از این میگوید که حضور او در فوتبال مربوط به زمانی است که باشگاهها حتی توان پرداخت حقوق بازیکنان را هم نداشتند! حقیقتش را بخواهید منتظر اشاره کردن به پول بودم. سخت است ببینی یکی برای فوتبال بازی کردن دهها میلیون دلار در سال درآمد دارد وقتی تو هنوز هم حقوق یک سالت بهاندازه یکماه طرف نیست! سخت است و سوز بالایی دارد. این درد را حتی ما هم میتوانیم درک کنیم وقتی حقوق خودمان را با حقوق خبرنگارزرنگهای تازهوارد مطبوعات شده قیاس میکنیم. از خودمان میپرسیم آن شبها که ما بدون موبایل و ماشین، از تلفن سکهای اخبار را به روزنامهها منتقل میکردیم و در میان برف و یخبندان به خانه برمیگشتیم، این بچهزرنگها کجا بودند؟ همین حرفها را گائوچوهای برزیلی، ایتالیایی، آلمانی، هلندی، هندی و ایرانی هم به همدیگر میگویند! آنموقع که پول بود ما کجا بودیم و آن وقتی که فوتبال و روزنامهنگاری فقط عشق بود، اینها کجا بودند!
خیلی به حرفهای گائوچو گوش نکنید. درد او درد همگانی است. خوانندههایی که در دوران حرفهای خود بهاندازه یکدهم بلیت یک کنسرت جاستین بیبر هم درآمد ندارند، از این حرفها میزنند. این دنیای قرن بیستویکم است؛ جایی که پول درآوردن مهمتر از خوب بودن است. قصه پیرمردها هم که همیشه یک چیز است: « من... من بهتر بودم... من مهمتر بودم... من هنوز هم بهترم.»
چندبار این قصه را شنیدهاید رفقا؟
* نویسنده : هومن جعفری روزنامهنگار
نظر شما