ضربات كشورهاي غربي به پيكره توافق هستهاي ايران و1+5 منجر به ريزش قسمتهاي مهمي از بناي آن شده و شوكهاي چند روز اخير امريكا – اروپا به ساختمان كلنگي آن ميتواند ساير قسمتهاي كم اهميت بنا را نيز دچار تخريب كند. امريكاييها دو هدف عمده را در دوران پسابرجام دنبال كردهاند:
1ـ نقض برجام با احياي تحريمهای تعليق شده در متن برجام با عناوين جديد، افزايش تحريمهاي ضدايراني و عدم اجراي تعهدات.
2ـ معرفي كردن ايران به عنوان «ناقض روح برجام قطعنامه2231»با بهكارگيري ابزارهايي مانند«تفسير موسع از برجام و قطعنامه2231»، « ايجاد رويههاي حقوقی مانند ارجاع پرونده ايران به شوراي امنيت به بهانه آزمايش موشكي و حضور سردارسليماني در حلب» و «سندسازيهاي حقوقي با طرح ادعاي حمله موشكي ايران به رياض.»
شوكهاي چهار روز اخير محور امريكا - اروپا عليه ايران نه تنها باقيمانده بناي فرسوده توافق هستهاي را منهدم ميكند بلكه همانطور كه قبل از اين نيز گفته شد، پيامدهاي حقوقي ايران را در عرصه بينالمللي تا مرز صدور قطعنامههاي فصل هفتمي و صدور مجوز حمله نظامي به ايران افزايش ميدهد.
هدف اول امريكاييها (نقض برجام با افزايش تحريم ضد ايراني) يا بيخاصيتسازي برجام در بعد تحريم ها، مستمرا در 27ماه گذشته دنبال شده و از وضع قانون كاتسا، ايسا ومحدوديت ورود شهروندان 8كشور به امریکا از جمله ايران تا «تصويب طرح ضد ايراني HR4324 در خصوص ممنوعيت فروش هواپيما به ايران در كنگره امريكا» روز جمعه جهت تقويت همين هدف صورت گرفته است. اما سه گام «تلاش نيكي هيلي (نماینده امریکا در سازمان ملل) براي مستندسازي ادعاي امريكا مبني بر شليك موشك ايران به فرودگاه رياض»، « درخواست رسمي (بيانيه) پارلمان اروپا از ايران براي عدم فعاليتهاي موشكي كه ميتواند نقض قطعنامه۲۲۳۱باشد» و «ادعاي موگريني مبني بر اينكه ايران خواستار قرار دادن برجام به عنوان زيربنايي براي گفتوگو درباره مسائل ديگر است (مستند بر مقدمه برجام)»را بايد در جهت تحقق هدف دوم(معرفي كردن ايران به عنوان ناقض روح برجام) دانست.
رويكرد اتحاديه اروپا و كشورهاي عضو اين اتحاديه از روز اجراي برجام(94/10/26)تاكنون همراهي با امريكاييها در جهت تحقق دو هدف فوق بوده و اما تحرك چهار روز اخير موگريني و پارلمان اروپا آنها را ازموقعيت «همراهي»به «پيشقراولي و راهبري» تبديل كرده است. (تغییری که راز تأخیر 27 ماهه به چالش کشاندن برجام توسط موگرینی را برجسته میکند.)
روز جمعه و بلافاصله پس از ادعاي موگريني درباره مقدمه برجام، پارلمان اروپا همانند امريكا ايران را متهم به نقض قطعنامه 2231 ميكند، ادعايي كه به لحاظ مفهومي همراهي با سندسازي نيكي هيلي عليه ايران در بعد موشكي است. اگرچه طبق ادعاي موگريني طرف ايراني تلاش كرده منافع حزبي را بر منافع ملي كشور ترجيح دهد (اقدامي كه مسبوق به سابقه نيز ميباشد و نمونه آن: درخواست محمدجوادظريف از محمدالبرادعي براي جلوگيري از شكست جريان غربباور داخلي) اما همراهي صريحتر اروپا با هدف دوم امريكا مبني بر« تفسير موسع از متن برجام- قطعنامه 2231جهت معرفي كردن ايران به عنوان ناقض برجام»مي باشد. فدريگا موگريني در حالي ميگويد طرف ايراني خواستار قرار دادن برجام به عنوان زيربنايي براي گفتوگو درباره مسائل ديگر بر پايه نیمبند است که چنين تفسيري از متن برجام ميتواند نه تنها به صورت كامل ساختمان غيراستاندارد برجام را فرو بريزد بلكه پيامدهاي حقوقي فرا متني را براي ايران به همراه داشته باشد، پيامدهايي كه وضع قطعنامههاي فصل هفتمي و صدور مجوز حمله نظامي به ايران در آن قابل پيش بيني است.
در مطالب قبلي روزنامه جوان(اشتباه استراتژيك دولت درباره روح برجام)موكدا گفته شد كه ضعفهاي حقوقي متعدد برجام كه از مهمترين آن « فقدان مرجعيت تفسيركننده متن و روح برجام» ميباشد منجر به آن شده كه تفسيرهاي يك جانبه امريكاـ اروپا نهايتاً تعيینكننده حدود و ثغور تعهدات ايران و طرف غربي است و اين حفره حقوقي باعث شده امريكا نه تنها تعهدات خود در برجام را عملياتي نكند بلكه در موضعي تهاجمي ايران را به نقض روح برجام بر اساس متن تفسيرپذير (به عنوان يكي ديگر از ضعفهاي مشهود حقوقي برجام) آن متهم كند. امريكا- اروپا مستمرا و به بهانههاي مختلف ايران را متهم به نقض برجام كردهاند و آنقدر اتهامات وارده عليه ايران را تكرار كردهاند تا شكل رويه حقوقي به خود بگيرد و نهايتا رويه شكل گرفته تبديل به قاعده حقوقي شود؛ كشاندن پرونده ايران به شوراي امنيت توسط امريكاـ اروپا به بهانه سه بار آزمايش موشكي يا حضور سردار سليماني در حلب از اين دست بهانههاست.
تقليل روح برجام به «ايجاد صلح و ثبات منطقهاي و جهاني» نخست منجر به فرافكني از اهداف اصلي توافق هستهاي مانند«برداشته شدن تحريمهاي ضدايراني»ميباشد، عدم اجراي تعهدات امريكايي و نقض متن ـ روح برجام را توجيه ميكند و ايران را همچنان الگوي تخريب صلح و ثبات منطقهاي معرفي ميكند. با اين توضيح ميتوان دريافت كه چرا موگريني بعد از گذشت27ماه تفسيري از مقدمه برجام ارائه ميدهد كه پيش از اين از گفتن آن ابا داشت؛ در واقع موگريني همانند مقامات امريكا و كشورهاي اروپايي نه تنها تفسيري موسع از«نيم بند»مقدمه ارائه ميدهد بلكه هدف نهايي غرب از برجام را شكلگيري مذاكرات موشكي و منطقهاي عنوان ميكند هدفي كه چنانچه ايران به آن تن در ندهد نه تنها به عنوان ناقض برجام معرفي ميشود بلكه بايد آمادگي قطعنامههاي فصل هفتمي و صدور مجوز حمله نظامي را نيز داشته باشد. زماني ميتوانيم هدف اصلي موگريني را درك كنيم كه برخي از تفسيرهاي موسع مقامات غربي از توافق هستهاي با ايران را مرور كنيم: تيلرسون: «انتظار داشتيم كه برجام باعث ثبات منطقه شود ولي نشد»، ترامپ: « ايران مؤلفههاي بسياري و همچنين روح توافق را نقض كرده است»، سخنگوي سياست خارجه امريكا: «اقدامات ايران ثباتزدا است و... ايران روح برجام را نقض كرده است»، مستر: «اعتقاد داريم ايران روح برجام را نقض كرده است.» اروپا و امريكاييها اميدوارند با سهگانه:
1 - با «تفسير يكجانبه» از مفاد برجام ـ قطعنامه 2231 (ادعاي پارلمان اروپا و موگريني)؛
2ـ ايجاد رويههاي حقوقي ضدايراني (تكرار مستمر اين اتهام كه ايران ناقض روح برجام است) با هدف صدور قطعنامههاي فصل هفتمي و
3ـ سندسازي سياسي ـ حقوقي (رونمايي نيكي هيلي از لاشه يك موشك) هزينههاي فراهستهاي حقوقي گستردهاي را عليه ايران وضع نمايند.
نظر شما