به گزارش سرویس فرهنگ و هنر نصر، تاریخ موسیقی آذربایجان از دوران بعد از ظهور نوابغی هم چون باخ که تأثیرات شگرفش در موسیقی جهانی انکارناپذیر است، جلوه هایی خاص بر خود گرفت، از محدوده های موسیقی سینه به سینه و عامیانه فراتر رفته و باعث شد در مدت زمانی کوتاه، آهنگسازان بزرگی با پا نهادن در این عرصه ، دست به تجارب بزرگی بزنند و آثاری را با الهام از موسیقی مردمی تصنیف کنند.
در این میان نقش "اووزییر حاجی بی اف" در موسیقی آذربایجان اساسی و تعیین کننده است، او از زمره کسانی است که علم را با موسیقی مردم خود در هم می آمیزد و از این راه به خلق آثاری دست می یابد که باعث معرفی موسیقی آذربایجان در عرصه جهانی میشود و با ایجاد سیستم آکادمیک، پایه های علمی موسیقی نوازی و موسیقی شناسی را طرح می ریزد؛ از آن به بعد آنچه در آذربایجان به نام موسیقی به ترنم در می آید دارای ساختی مشخص و فنی با پارتیتورهایی قابل ارائه و نت هایی قابل اجرا در انطباق دقیق با تئوری جهانی موسیقی و زبان واحد آن است.
بدین ترتیب راه برای پیشرفت و ترقی این زبان از بی شمار زبان های موسیقی جهانی باز شد و از آن پس در طی یک صد سال گذشته، آهنگسازان و نوازندگان ماهر و چیره دستی پای به عرصه موسیقی گذاشته و با آفرینش های خود کارنامه ادبیات موسیقی آذربایجان را با شاهکارهایی جاویدان و ماندگار پر بار می کنند.
تبریز به عنوان شهری که از دیرباز در عرصه موسیقی، نقشی منحصربفرد و نوین داشته، در پرورش نوازندگان، آهنگسازان و همچنین خوانندگان چیره دست، هر زمان خوش درخشیده و نام های بسیاری را در کتاب هنر موسیقی خود بر جای گذاشته است.
با گذشت زمان و تغییر در سبک و سیاق موسیقی آذربایجان و تبریز، همچنین پدیداری سلایق مختلف مردمی، این حوزه گسترش یافته و نظر جوانان زیادی را برای مشارکت در این هنر بی بدلیل به خود جلب کرد.
دهه هفتاد را می توان آغازگر تحولی شگرف در موسیقی تبریز دانست، بطوریکه گروه های مختلف هنری موسیقی ظهور کرده و موسیقی را به سوی سبکی نو، از کلاسیک به سوی پاپ پیشبرد.
"مسعود امیر سپهر" سرپرست گروه موسیقی "باریش" که یکی از سردمداران حوزه موسیقی تبریز است، جزء هنرمندانی است که در طول فعالیت 26 ساله خود در این حوزه، با تلاش های پی در پی برآن بوده تا موسیقی آذربایجان در فراخور زمان با رعایت تکنیک ها و روش های آکادمیک نسبت به گرایش و سلیقه مخاطبانش تنظیم و نسل جوان را بیش از پیش با موسیقی عنی آدربایجان و طرفیت های آن آشنا سازد.
این گزارش حاکی است، بر همین اساس "مسعود امیرسپهر" در گفت و گویی صمیمی، از ناگفته هایی سخن به میان آورد که در طول این سال ها همیشه در صندوقچه سفر خود قرار داده و در گذر از هر شهر و دیار بر بار آن افزوده است.
آقای "مسعود امیرسپهر" با توجه به اینکه در طول دو دهه اخیر شاهد تحولاتی در آثار شما و نحوه جذب مخاطبانتان بوده ایم، گذر خود را از موسیقی کلاسیک به سمت موضوعی پاپ و سایر ژانرهای موسیقی را چطور ارزیابی می کنید؟
من معتقدم بدونِ شناختِ زیرساختها، نوآوری و ساختارشکنی بیمعناست. دنیا به نوعی از موسیقی کلاسیک تاثیر گرفته و این یک واقعیتِ غیر قابلِ انکار است. با این دریافت، من سراغِ زیرساختهای موسیقی رفتم. آوازِ تخصصیای که من کار کردم در ژانرِ واکال، اپرا و کلاسیک است ولی چنین معیاری نداشتم که چون آموزشِ من این گونه بوده، حتما باید همان را عرضه کنم. من تکنیک و زیرساخت را یاد گرفتم ولی وقتی موسیقی عرضه میکنم بایستی با فکرم ادغام بشود تا چیز دیگری بیرون بیاید. به نظرم صرف انتقال آموختهها را چندان نمیشود کارِ هنری دانست.
اگر فرایندِ کنسرتهای من را از ابتدا و از سال ۷۹ دنبال کنید میبینید از گنجینههای موسیقی آذربایجان خیلی استفاده کردهام. اما لحظه ای هست که از خود میپرسید: من برای چه این کار را میکنم؟
دریافت من از هنر، جورِ دیگری است. از نظرِ من کسی که صرفاً میخواند یا نوازنده است، الزاماً هنرمند نیست، هنرمند کسی است که بر افکار و سلایق کونی مردمش مطالعه داشته باشد و اقتضای آن با رعایت اصول موسیقیایی آن ها را جذب کند.
به نظرتان چگونه می توان این نوآوری و تغییر را در هنر موسیقی اعمال کرد تا مخاطبان از اجرا و شنیدن آن خسته نشوند؟
به نظر من زمانی پای هنر پیش میآید که خلاقیت و نبوغ فکری در آن باشد. در مورد خودم هم این موضوع صادق است. من یک کنسرت داشتم که در آن قطعاتی از بزرگان موسیقی کلاسیکِ آذربایجان را خواندم ولی کار خاصی نکردم. پیش از من نیز سایرین آن ها را خوانده بودند، من هم آنها را اجرا کردم ولی رشد و رسیدن به نبوغ خود یک پروسه است. ما اینجا آکادمی و دانشگاه موسیقی نداشتیم، ولی وقتی کسی روی صحنه میخواند، دانش و تجربهاش بیشتر میشود و زوایای تازهای پیش روی او باز میشود.
زمانی که من۲۰ ساله بودم، فکر میکردم اگر یکی از رپرتوارهای «رشید بهبوداف» را خیلی خوب بتوانی اجرا کنی، تو خوانندهی خیلی خوبی هستی. این تفکرِ آن زمان من بود ولی جلوتر که میآیی یک سؤال عارض میشود: خب! این کار اجرا شد، فکر و حسی هم که لازم بود به جامعه انتقال داده شد. من چرا دارم این دوبارهکاری را انجام میدهم؟ این کار چه سودی برای من، مردم و جامعه دارد؟ کپی کاری است. کپیِ خوب بااینکه در جامعهی هنری ارزش دارد اما در نهایت یک «کپی» بیش نیست.
با این نگرش، بازخوانی آثارِ کهن و کلاسیک در موسیقی چگونه توجیه میشود؟
به عنوانِ آموزش، بسیار خوب است. کلاسیک را یاد میگیرید و بهعنوان آموزش، رپرتوار را میخوانید. به نظر من این خیلی خوب است که اصالتِ خودمان را حفظ کنیم، ولی اینیک کارِ سیستماتیک و دولتی است. در همه جای دنیا حمایت از موسیقیِ کلاسیک و گنجینههای فرهنگی و هنریِ ملتها قبل از مسئولیت مردم، بر عهدهی دولتها است. طبق آمارهای موجود، بیش از ۹۵ درصد از کنسرتهای آذری در تبریز نمیتوانند فروش کنند، چون تعدادی ترانه و آهنگ ثابت با صداهای مختلف خوانده میشود. تا کی میخواهیم تکرار کنیم؟
آیا می توان این مسئله را یکی از مهم ترین دلایلی دانست که موجب ایجاد فاصله بین نسل جوان با موسیقی امروز آذربایجان دانست؟
دقیقاً. من به این نتیجه رسیدهام که رابطهی ما با سنین ۱۸ تا۳۰ سال قطع شده است. ما چیزی برای نسلِ جوان نداریم که بدهیم؛ در باکو هم که مرکز تولید موسیقی آذربایجانی است، چنین است. آنقدر که ترکیه در این زمینه موفق بوده، ما نتوانستهایم. شعرِ ما هم بهروز نشده است.
بر همین اساس هدف اصلی من و گروه باریش استفاده موسیقی آذربایجان در لحن و گویشی متفاوت برای آشتی جوانان با موسیقی آذربایجانی و اصیل دیار خود است که در این راستا ارائه موسیقی فاخر خود به دنیا جهت آشنایی هر چه بیش تر مردم جهان با موسیقی غنی آذربایجان نیز در اولویت های این گروه موسیقی قرار گرفته است.
به نظر شما ریشه این شکاف در چیست و چه چیزی سبب نزول جایگاه موسیقی آذربایجان در جامعه شده است؟
پاسخ این سوال را باید اینطور بدهم که متاسفانه در کشور ما زیرساختی جهت آموزش موسیقی از مقطع ابتدایی وجود ندارد که مخاطب با گذراندن مراحل رشد خود، سطح و کیفیتِ موسیقی را تشخیص بدهد. به همین ترتیب چون دانش عمومی موسیقی پایین، فصای کافی برای سوا استفاده از این موقعیت فراهم می شود و من موزیسین هم از این خلأ بیسوادی استفاده میکنم، مقدار ریتم های شاد و طرب انگیز رو در آثارم افزایش داده و یک مجلس بزم و طرب را روی صحنه میبرم و همه میگویند: بهبه!! عجب کنسرتی! درحالیکه تنها چیزی که در آن کنسرت نیست، موسیقی است. این همان لحظه ای است که اگر از دور بایستی و نظاره گر باشی، میبینی که چه اتفاقی بر سر موسیقی فاخر سرزمینت افتاده است.
به نظرتان در روال کاری گروه های موسیقی بومی چه خللی وجود دارد که مخاطبان را به خود جذب نمی کند؟
اغلب گروه های غیر بومی که به تبریز سفر می کنند با رپرتوار خود وارد اجرا می شوند و رمز موفقیتشان هم همین است ، چیزی که در بین خوانندگان موسیقی آذربایجانی کم تر دیده می شود ، باید قبول کنیم که ما کم کاری کرده ایم ، از طرفی ارتباط خوبی بین شعر و موسیقی ، در موسیقی آذربایجانی برقرار نشده و ما کم تر شاهد تولید شعرهایی در قالب ترانه به زبان ترکی برای استفاده در موسیقی آذربایجانی هستیم ، به لحاظ کیفیت و قدرت شعری و نیز استفاده از واژگان ترکی در شعر هم با مشکل و محدودیت مواجه هستیم و به غیر از یکی دو شاعر ، مابقی افراد در این بخش کارهای خوبی ارائه نداده اند ، شاید هم دلیل اصلی این امر عدم ارتباط متقابل شاعران و فعالان موسیقی در تبادل نظر و تعامل فکری در این خصوص باشد که قطعا قصور کرده ایم ؛ با این حال به نظر من شاید یکی از عوامل اصلی و مهم موثر در عدم تولید و نگارش ترانه های ترکی ، عدم آموزش زبان ترکی باشد تا با اشراف بر واژگان و زبان ترکی ، دست به نگارش اشعار خوب بزنیم .
همانطور که گفتید، جای تعامل ما بین گروه های موسیقی، به خصوص خوانندگان با شاعران ترانه سرای ترکی و حتی بسیار محدود و در مواردی حتی دیده نمی شود، آیا این پتانسیل را حوزه موسیقی ما ندارد یا تاکنون نخواسته ایم که قدمی جدید در راستای تحول موسیقی خود انجام دهیم؟
قطعا از نظر تکنیک و توانایی های فنی بستر این تحول در تبریز و آذربایجان فراهم است ، اما لازمه آن تغییر نگرش ما نسبت فضای موسیقی خودمان است ، همان گونه که در پایتختاین تغییر نگرش صورت گرفته، در همین یک ماه اخیر سه اجرای موسیقی آذربایجانی در تالار رودکی تهران به همراه رقص آذری به روی صحنه رفته است و یا شاهد اجرای کنسرت خواننده خوش آوازه آذربایجان "عالیم قاسم اف" در تهران بودیم؛ اما در تبریز این امکان فراهم نمی شود ، چرا باید خوانندگان آذری امکانی برای اجرا در تبریز ندارند، چرا باید فضای این رویدادهای مهم را در شهرمان ایجاد نکنیم، تنها را چاره این موضوع تغییر در نگرش و سیاست های کلی حوزه موسیقی استان است.
علاوه بر تعامل نهادهای ذیربط برای ارتقا سطح کیفی موسیقی استان، به نظر می رسد تعامل بین هنرمندان نیز از اولویت های حفظ و بقا موسیقی آذربایجان، نیز از اهمیت بالایی برخوردار است، چرا این تعامل بین هنرمندان کم تر دیده میشود و تا جایی پیش می رود که به جای حمایت از یکدیگر، بیشتر مسیری تک محور را پیش می روند؟
متاسفانه امروز برخی افراد از سر ناآگاهی و دقیقا به دلیل فقدان سواد موسیقی ، به شکلی تک محور در موسیقی آذربایجان مسیری را انتخاب و راهی اشتباه می روند ، اگر مرور و بررسی در تاریخ موسیقی قبل و بعد از انقلاب ایران و آذربایجان داشته باشیم به این نکته پی خواهیم برد که موسیقی امروز آذربایجانی ، به واسطه فعالیت و کار ناآگاهانه این قبیل افراد ، درست در مسیر ضربه زدن به موسیقی آذربایجانی حرکت می کند، به طور مثال، پیش از انقلاب در تهران و در عرصه موسیقی ، شاهد فعالیت چهره های مطرحی چون استاد بنان و هم نسلان این هنرمند فقید بودیم ، در همان زمان و به موازات تهران، در تبریز و آذربایجان فضایی کاملا متفاوت بر موسیقی آذربایجان حاکم بود، به طوریکه موسیقی دیار هنرمندان جاودان را به شکل عجیبی ناپسندیده عنوان می کرد.
پس از انقلاب اما در تبریز و موسیقی آذربایجان شاهد تحولی عظیم در موسیقی بودیم ، آثار فاخر و ماندگاری همچون آیریلیق ، حیدربابا و بسیاری دیگر از این دست آثار تولید شد، اگر بار دیگر نگاهی بر حال و روز موسیقی امروزی این سرزمین داشته باشیم، تاریخ بار دیگر در حال تکرار است، هر چه قدر در تهران هنرمندان خوبی همچون همایون شجریان ، استادان ناظری و بسیاری دیگر به خوبی ایفای نقش هنری دارند ، در تبریز کسی خود را پرچمدار موسیقی آذربایجانی می داند که در بسیاری از کارهایش ، دنباله رو سبک کوچه بازاری 40 سال قبل است و صد افسوس که همین کارهای نازل و دم دستی را هم به نام موسیقی فولکلور به خورد مخاطب می دهد بی آن که خود از فولکلور اصیل و واقعی آذربایجان اطلاعی داشته باشد.
........................................
گزارش از نویده رئوف فرد
........................................
انتهای پیام/
نظر شما