شناسهٔ خبر: 22979849 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

از گوشه کنار نشریات دانشجویی؛

خاستگاه وطن فروشان/ کسانی که در لباس دین بزرگترین ضربه‌ها را به اسلام می‌زنند

پس پیروزی انقلاب کم نبودند عده‌ای دانشجونما که با ادعای اسلامی بودن، افکار التقاطی و پریشان خود را به خورد جامعه داده، بر دین رنگ ماتریالیستی پاشیدند و فتنه هایی، چون غائله تیرماه ۷۸ و آشوب‌های پس از انتخابات ۸۸ را برپا کردند.

صاحب‌خبر -
گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو» به نقل از گاهنامه "تب"، دانشگاه صنعتی انوشیروان بابل: از ابتدای ظهور اسلام، کم نبوده‌اند افرادی که مدعی آن بوده و راه و روش خاص خود را، راه هدایت جامعه می‌دانستند؛ غالبا هم اسلام از ناحیه‌ی همین افراد بیشتر صدمه دیده تا از سوی دشمنان آشکارش. 

در عصر حاضر و پس پیروزی انقلاب اسلامی نیز کم نبودند عده‌ای دانشجونما که با ادعای اسلامی بودن، افکار التقاطی و پریشان خود را به خورد جامعه داده، بر دین رنگ ماتریالیستی پاشیدند و فتنه هایی، چون غائله تیرماه ۷۸ و آشوب‌های پس از انتخابات ۸۸ را برپا کردند. اوج فعالیت این افراد تحت عنوان جنبش دانشجویی، اواسط دهه ۷۰ تا دهه ۸۰ بود. دوران خفت باری که به نام آزادی بیان همه نوع هجمه‌ی رسانه‌ای به اساس انقلاب و اصول اسلام وارد می‌شد و چه بسا خسرانی که به افکار عمومی جامعه تحمیل نمود، حتی تا ده‌ها سال هم قابل جبران نباشد.

مکتبی که دانشجونما‌ها از آن پیروی می‌کردند یا حاصل تفکرات لیبرال بود و یا حاصل تفکرات التقاطی. متاسفانه امروز هم ریشه هایی از این تفکرات لیبرال و یا التقاطی که به نام اسلام به خورد افکار عمومی داده می‌شود را می‌توان در برخی جنبش‌های دانشجویی یافت.

لیبرال‌ها که موضع مشخصی دارند، تفکر آنان دقیقا نقطه مقابل تفکر امام خمینی (ره) و حکومت اسلامی است. به حدی که امام در نامه‌ی معروفی که به مرحوم منتظری نوشتند یکی از دلایل عزل او را خطر سپردن انقلاب به دست لیبرال‌ها برشمردند. لیبرالیسم نه تن‌ها هیچ ربطی به اسلام ندارد بلکه کاملا غیر اسلامی است. عقاید برخی دیگر، تفکرات التقاطی است. تفکری که اسلام را تفسیر به رای کرده و آن را در مکاتب غربی جست و جو می‌کند. اسلامی که ایشان دارند اسلامی راکد و بی روح است که چرا که از دو اصل ولایت پذیری و داشتن روحیه جهادی تهی است.

این افراد پیرو راه مصدق و بازرگان هستند و در عین حال خود را شاگرد مکتب امام، شهید بهشتی و شهید مطهری می‌دانند در حالی که حتی از درک این مهم عاجزند که امام و بازرگان هیچ ربطی به هم ندارند. اینان همانانی هستند که در لباس دین دم از اسلام می‌زنند، ولی عملا بزرگترین ضربه‌ها را به دین مبین خواهند زد.

لکن آنچه مهم و راه گشاست بررسی منش چنین افرادی است که مشخص می‌کند، آنان که در ایران دم از آزادی بیان و حقوق بشر و اسلامی بودن می‌زدند، آنگاه که به نزد اربابان خود شتافتند، فی الجمله نمانده از معاصی، منکری که نکرده باشند و مسکری که نخورده باشند.

احمد باطبی: از کوی دانشگاه تا خوش و بش با جرج بوش
متولد خرداد ۱۳۵۶ در شیراز، از مهمترین معرکه گیران غائله ۱۸ تیر ۷۸.
در آن ماجرا و در شرایطی که هنوز اتفاق خاصی رخ نداده بود، باطبی با در دست گرفتن یک پیراهن به دروغ خونین، به آن غائله دامن زد و حتی تصویر او با پیراهن به اصطلاح خونین بر روی مجله اکونومیست چاپ شد که موجب مظلوم نمایی آشوب گران در جوامع فکری بین المللی و در نتیجه هجمه رسانه‌ای غرب علیه جمهوری اسلامی ایران گردید. پس از آن آشوب ها، باطبی به همراه چند تن دیگر، به جرم ایجاد تشویش و اغتشاش بازداشت و به ۱۵ سال حبس محکوم شدند. در سالهای حبس، هر از چند گاهی به بهانه‌ی بیماری به مرخصی می‌آمد و با نام‌های مستعار و گوناگونی همچون الهام اویسی، الف-ب و طیب احمدی در برخی نشریات می‌نوشت.

در سال ۱۳۸۵ و پس از اتمام دوره یکی از همین مرخصی‌ها و در پی آن بازداشت مجدد باطبی، انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر در بیانیه‌ای به حمایت از وی و چند تن دیگر پرداخته و او را قهرمان مبارزه با استبداد و اسطوره مقاومت خواند!

سرانجام در نوروز سال ۱۳۸۷ در حالی که به مرخصی استعلاجی آمده بود، از فرصت استفاده کرده و به کمک برخی عناصر تجزیه طلب و ضدانقلاب حزب دموکرات کردستان توانست از کشور بگریزد. او موفق شد تا به اربیل رفته و سپس در حالی که دفتر سازمان ملل شرایط حضور او در سوئد را فراهم کرده بود، با کمک وکیل خود از آنجا به آمریکا برود و اینگونه فصل جدیدی از وطن فروشی زندگانی او، در آمریکا شروع شد. او از همان اوایل همکاری خود را با بخش فارسی صدای آمریکا به عنوان خبرنگار، نویسنده و تهیه کننده شروع کرد. همچنین به همراه چندتن از عناصر ضد انقلاب، مجموعه‌ای تحت عنوان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران را تاسیس کرده و به عنوان مسئول تشکیلات برون مرزی و سخنگوی این سازمان، ادعاهای بی اساس بسیاری را به جمهوری اسلامی ایران نسبت داده است.

اما فعالیت‌های این به اصطلاح فعال حقوق بشر به همین جا ختم نمی‌شود. باطبی در کارنامه‌ی درخشان وطن فروشی و دین فروشی خود سوابق دیگری نیز دارد؛ از دیدار با جرج بوش تا حمایت از همجنس گرایی گرفته و حتی همصدایی با خواننده‌ی مرتد ضد دین، شین. نون. لام. عین. کار به جایی رسید که باطبی که از دانستن نام صحیح پیامبران اولوالعزم نیز عاجز است، در قامت یک متخصص ظاهر شده و از نگاه جامعه شناسانه دین را به نقد می‌کشد.

اوج وقاحت این مزدور را می‌توان مشارکت در نامه‌ای دانست که ۳۰ نفر از اعضای اپوزیسیون به ترامپ نوشتند و در آن خواستار اعمال فشار بیشتر و تحریم مجدد جمهوری اسلامی و مردم شریف ایران شدند.

شاید این نکته نیز برای شما نیز جالب باشد که بدانید تعداد همسران باطبی حتی برای برخی رفقای اپوزیسیونش نیز نامعلوم است و آنچه که به صورت رسمی فاش شده، نشان از این دارد که او تا کنون ۸ بار ازدواج کرده است.

شبنم مددزاده از انجمن اسلامی تا دروازه‌های اشرف
متولد ۱۳۶۷ ورودی سال ۸۴ دانشگاه تربیت معلم (خوارزمی فعلی).
در اتفاقی کم سابقه، از همان ترم اول عضو شورای انجمن اسلامی دانشجویان این دانشگاه شد (انجمنی که به دلیل تاسیس آن درسال ۱۳۴۹، پس از انحلال به انجمن منحله ۴۹ معروف شد.) و خیلی زود به دبیری سیاسی انجمن رسید. البته این را هم باید در نظر داشت که مددزاده علاوه بر توانایی نوشتار متن و تهیه خبر، از آنجایی که دانشجوی رشته مهندسی کامپیوتر بود، با استفاده از لپ تاپ شخصی خود، در زمینه ویرایش عکس و فیلم، ساخت کلیپ و ارتباطات شبکه‌ای اینترنت نیز تخصص داشت و از این حیث در آشوب‌های احتمالی، نیرویی مهم و کارآمد به شمار می‌آمد.

در بحبوحه‌ی سرمای زمستان ۱۳۸۶، دانشجویان خوابگاه‌های این دانشگاه دست به تحصن زدند. تحصنی که با شیطنت رسانه‌ای انجمن منحله ۴۹ و با کمک تصاویری که شبنم مددزاده مخابره می‌کرد، در رسانه‌های معاند نظام، سیاسی جلوه داده شد تا این حس القا شود که این تحصن، عملا تقابل دانشجویان با نظام است! این تحصن، اما آغاز دور جدیدی از شیطنت‌های مددزاده و انجمن منحله ۴۹ بود.

خرداد ماه ۱۳۸۷، تعدادی از دانشجویان که ظاهرا تعدادشان تن‌ها ۲۰ نفر بود، در اعتراض به کیفیت بد وعده غذایی ماکارونی، دست به تحصن زدند. این که این تحصن از ابتدای امر، برنامه‌ای از پیش طراحی شده بوده یا خیر، خود نیز جای تامل دارد. اما ماجرا از آنجایی حساس‌تر می‌شود که با هدایت و میدان داری انجمن منحله ۴۹، با مطرح شدن مباحث صنفی و جذب تعداد کثیری از دانشجویان، تحصن اسپاگتی وارد فاز جدیدی شده و بیانیه‌های مختلف سیاسی با موضوعات آزادی از حجاب، نقض حقوق بشر و نارضایتی از نظام، به نام متحصنین و از سوی گروه شبنم مددزاده و دوستان، برای ضد انقلاب خارج نشین مخابره می‌شد.

در این بین تلویزیون رسمی منافقین نیز مانور چشمگیری بر روی تحصن دانشگاه تربیت معلم انجام می‌داد؛ به طوری که تقریبا هرشب گزارشی از این تحصن، همراه با تصاویری تقریبا زنده پخش می‌شد. تصاویری که مشخصا توسط مددزاده و دوستانش گزارش می‌شد.

گرچه دامنه‌ی این اعتراضات و اعتصاب غذای یک هفته‌ای برخی دانشجونماها، به بسیاری از دانشگاه‌های کشور کشیده شد و اوضاع را تا نزدیکی شرایط بحرانی پیش برده بود، اما به دلیل عقب افتادن امتحانات و نزدیکی تابستان، سرانجام آن غائله ختم شد. هر چند بیگانگان به مدد گروه شبنم مددزاده، از آب گل آلود به قدر کافی ماهی گرفته و به مقاصد خود رسیده بودند.

پاییز ۸۷ با شروع ترم جدید و منحل شدن انجمن ۴۹ در دانشگاه تربیت معلم، فعالیت‌های زیرزمینی این انجمن با محوریت شبنم مددزاده و چند تن دیگر آغاز شد. فعالیت هایی که نتیجه آن شب نامه‌ها و بیانیه هایی بود که در دانشگاه توزیع می‌شد. بیانیه هایی با محوریت نبود آزادی بیان، عدم لزوم رعایت حجاب، تشکیل دفتر مارکسیت‌ها در دانشگاه، اجازه فعالیت به سوسیالیست ها، نبود دفتر فمنیست در دانشگاه و، اما به راستی سرچشمه این بیانیه‌ها کجا بود؟!

تمامی این شب نامه‌ها و حتی بیانیه هایی که در تحصن اسپاگتی قرائت می‌شد، توسط گروهک‌های تروریستی پژاک و منافقین و از کانال شبنم مددزاده و ناصح فریدی به دانشگاه و سپس به رسانه‌های بیگانه مخابره می‌شد؛ ارتباطی که فریدی در جریان بازجویی هایش به آن اعتراف می‌کند.

این، اما تمام ارتباط مددزاده با منافقین نبود. اواخر بهمن برخی اعضای انجمن اسلامی منحله ۴۹ با محوریت شبنم مدد زاده، با مراجعه به اتاق‌های دانشجویان خوابگاه خواهران و با اعلام این‌که قصد دارند با جمع‌آوری امضاء از مسئولین دانشگاه بخواهند صبحانه را همراه شام توزیع کنند شروع به جمع آوری امضا کردند. اما قصد اصلی این بود که پس از جمع آوری امضا، با تعویض سربرگ نامه ها، این طومار نه با عنوان تغییر برنامه‌ی غذایی، بلکه با عنوان " طومار امضای درخواست دانشجویان تربیت معلم برای حذف نام منافقین از لیست گروه‌های تروریستی " برای سازمان ملل و شخص بان کی مون ارسال شود که با لو رفتن ماجرا، آتش این فتنه در نطفه خاموش شد.

سرانجام در اول اسفند ۸۷، با توجه به اینکه جاسوسی و ارتباط مددزاده با منافقین، برای دستگاه‌های امنیتی کشور محرز شده بود، وی به همراه برادرش بازداشت شده و به ۵ سال حبس محکوم شد. بازداشتی که موج عظیمی از مظلوم نمایی‌ها در رسانه‌های خارجی و حتی داخلی و دانشجویان همفکرش در انجمن اسلامی منحله ۴۹ را به همراه داشت و حمایت تمام قد دفترتحکیم وحدت سابق و انجمن اسلامی منحله از او را در پی داشت و حتی مصاحبه هایی در حمایت از او انجام شد. سه روز بعد از دستگیری مددزاده، اولین واکنش به دستگیری وی، بیانیه‌ی کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت بود که علاوه بر محکوم نمودن دستگیری مددزاده، وی به عنوان «دبیر سیاسی انجمن اسلامی تربیت معلم، و عضو هیأت رئیسه‌ی شورای تحکیم تهران» معرفی شده است.

اگر چه ماجرا خیلی زود لو رفت. سازمان منافقین پس از بازداشت مددزاده، بیانیه‌ای منتشر کرد که بر روی خبرنامه‌ی امیرکبیر قرار گرفت و البته خیلی زود هم حذف شد. بیانیه‌ای که منافقین، از دستگیری عوامل شان در تهران خبر داده و آن را محکوم کردند. اما این تمام ارتباط مددزاده با منافقین نبود. وی پس از پایان دوره پیش دانشگاهی سعی کرده بود از مرزهای غربی کشور خارج شده و خود را به پادگان اشرف برساند که ناکام ماند. همچنین تا آن زمان ۳ نفر از بستگان درجه یک او عضو منافقین بودند. حتی پسرعموی او نیز به همین جرم به ۱۰ سال حبس در زندان رجایی شهر، محکوم شده بود.

سال ۹۴، اما این ماجرا جالب‌تر شد و آنچه تاکنون برای بسیاری پشت پرده بوده، علنا فاش می‌شود. نشست سازمان منافقین در پاریس، جوانی پشت تریبون قرار می‌گیرد؛ فرزاد برادر شبنم مددزاده حالا به عنوان یکی از اعضای سازمان منافقین پس از خروج از ایران در کنفرانس این سازمان سخنرانی می‌کند. حدود یک سال بعد، شبنم مددزاده درست مثل اعضای با سابقه سازمان لباس پوشیده بود؛ روسری و لباس فرم سازمان نشان می‌داد که او مدت هاست مانند برادرش فرزاد و دیگر اعضای خانواده اش، جلادی از منافقین است.

علامت سوال، اما جای دیگری است!
چگونه است، برخی رسانه‌های داخلی مدعی آزادی بیان و حقوق بشر و آنان که خود را اسلامی می‌دانستند، چه در دوران بازداشت، چه حبس و چه حتی پس از آزادی، در اقدامی خائنانه از فردی که خودش و ۴ تن از بستگان درجه یک او از اعضای رسمی منافقین هستند، حمایت کرده و جرم او را تن‌ها فعالیت‌های صنفی و دانشجویی می‌دانستند؟!

گرچه به نظر نگارنده، اگر از عواقب حمایت از منافقین و لو رفتن بیش از پیش چهره حقیقی خود نزد ملت شریف، نمی‌ترسیدند حتی پس از علنی شدن ارتباط مددزاده با منافقین هم دست از حمایت او برنمی داشتند.

در انتها چند سوال که به ذهن هر خواننده‌ای می‌رسد مطرح می‌شود:
۱ - چرا تشکلی که نام اسلام را یدک می‌کشد باید ثمره هایی این چنین داشته باشد که نه تن‌ها اسلام را قبول ندارند بلکه با ملت ایران هم دشمنی دارند؟

۲ - چرا رسانه‌های معاند همواره سعی در حمایت از این گونه تشکل‌ها دارند و این تشکل‌ها امید رسانه‌های معاند در داخل کشور هستند؟

۳ - اساسا در درون این تشکل‌ها چه تفکراتی ترویج می‌شود که باعث می‌شود وطن فروشانی این چنین پرورش بیابند؟ 

شما می‌توانید جهت بازدید و دریافت نشریات دانشجویی به سایت پاتوق آزاداندیشی نشریات دانشجویی مراجعه کنید./ نویسنده: حسن منطقی

نظر شما