اشاره
لزوم و ضرورت بحث دربارۀ الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و نسبت آن با الگوی توسعۀ غربی و همچنین چالشهای پیش روی تحقق این الگو، موجب شد با حجتالاسلام علی کشوری، مسئول تشکل مردم نهاد «شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی»، به گفتوگو بنشینیم. او و همکارانش، که قریب به پانزده سال از عمر خود را صرف پژوهش در اینباره نمودهاند، معتقدند مهمترین چالش پیش روی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت در شرایط حاضر، خطر یکسانانگاری توسعۀ غربی با پیشرفت اسلامی است.آنچه در ادامه میخوانید، مشروح گفتوگوی اندیشکدۀ «برهان» با این پژوهشگر محترم است.
برای شروع گفتوگو، بفرمایید تعریف شما از الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت چیست؟
برای فهمیدن موضوع الگوی پیشرفت اسلامی باید انقلاب اسلامی را درک کرد. به نظر من، اولین نقشۀ راه در تولید الگوی پیشرفت اسلامی و فهم الگوی پیشرفت، برپایۀ فهم انقلاب اسلامی است. اگر برای سؤال انقلاب اسلامی به دنبال چیست؟ پاسخ واضحی بیابیم یا به عبارت دیگر، پاسخِ واضحِ انقلاب را در این مورد بازخوانی کنیم، زمینۀ تولد الگوی پیشرفت اسلامی در ذهنها آماده میشود.
از ابتدای ایجاد انقلاب اسلامی، رهبران انقلاب هدف آن را تحقق شاخصهای هویت اسلامی معرفی کردهاند. برخی مصادیق شاخصهای هویت اسلامی کاملاً واضح است و نیازی به توضیح ندارد. انقلاب اسلامی اعلام کرد به دنبال تحقق عدالت است. یکی از شاخصهای مهم هویت اسلامی، موضوع عدالت است. هیچگاه نمیتوان ادعای اسلامی بودن کرد، اما نسبت به شاخص عدالت بیتوجه بود. اسلامِ بدون عدالت، اسلامی انحرافی و التقاطی است.
از شاخصهای دیگر هویت اسلامی، احیای نهاد خانواده است. اگر مفاهیم و هویت اسلامی را تصور کنید، متوجه برجسته بودن جایگاه نهاد خانواده در آن خواهید شد. همانطور که نمیتوان اسلام را بدون عدالت تصور کرد، اسلامِ بدون نهاد خانواده نیز امکانپذیر نیست. بنابراین انقلاب اسلامی از ابتدا به دنبال تحقق شاخصهای هویت اسلامی بوده است. به نظر من، صحبت اجمالی دربارۀ شاخصهای هویت اسلامی باید به صحبتهای تفصیلی تبدیل شود؛ یعنی راجعبه شاخصهای اسلامی واضحتر صحبت شود. با اینکه هنوز بحث تفصیلی شاخصهای هویت اسلامی در دستور کار قرار نگرفته است، برای همه قابل فهم است که انقلاب به دنبال چیست.
با این مقدمۀ کوتاه، میتوان به تبیین الگوی پیشرفت اسلامی نیز پرداخت. الگوی پیشرفت اسلامی دربارۀ روش تحقق شاخصهای هویت اسلامی بحث میکند. وقتی سخن از چگونه محقق کردن شاخصههای هویت اسلامی میشود، بحث از چیستی عبور میکند و وارد مرحلۀ برنامهریزی میشود. برای تحقق شاخصههای هویت اسلامی، موضوع الگوی پیشرفت اسلامی جایگاه خود را پیدا میکند.
با این توضیح مختصر، جایگاه توسعۀ غربی، دلیل مخالفت انقلاب با توسعۀ غربی و دلیل اصلی ناکارآمد دانستن توسعۀ غربی نیز واضح میشود. مجموعۀ قواعدی که در برنامهریزی مدرن براساس ادبیات توسعه در حال انجام است، موجب تحقق شاخصهای هویت اسلامی نمیشود، بلکه شاخصهای «wdi» (شاخصهای جهانی توسعه) یا شاخصهای دیگری را محقق میکند. از آنجا که شاخصهای هویت اسلامی برای انقلاب موضوعیت دارد، با روشها و برنامهریزیهایی که به دنبال تحقق این شاخصها نیست، مخالفت میکند و آنها را ناکارآمد میداند. در واقع، اگر تحقق شاخصهای هویت اسلامی را قلهای که انقلاب اسلامی تعریف کرده است بدانیم و تحقق شاخصهای «wdi» را نیز قلۀ تعریفشدۀ دنیای مدرن، با نپذیرفتن قلۀ مدرن، ناگزیر به نپذیرفتن برنامهریزی مدرن نیز هستیم. بنابراین همانطور که اشاره شد، علاوه بر وضوح اجمالی مفهوم الگوی پیشرفت اسلامی و تفاوت آن با توسعۀ غربی، مبتنی بودن فهم الگوی پیشرفت اسلامی بر فهم انقلاب نیز مشخص میشود.
همانطور که فرمودید، پرداختن تفصیلی به شاخصهای هویت اسلامی جزء اولین چالشهایی محسوب میشود که الگوی اسلامی با آن مواجه است. آیا انجام این کار برعهدۀ برخی نهادها یا مجموعۀ اجتماعی است؟ روند آن تا امروز به چه مرحلهای رسیده است؟
مجموعهای که بنده از اعضای آن هستم، «شورای راهبردی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت»، برای تحقق شاخصهای هویت اسلامی، در اولین نقشۀ راه تولید الگوی پیشرفت اسلامی، تحقق 81 موضوع را لازم شمرده شده است. یکی از آن موضوعات این است که راجعبه شاخصهای هویت اسلامی بتوانیم هم تفصیلی و هم محاسبهپذیر، بحث کنیم.
دقت بفرمایید بنده از تعبیر محاسبه استفاده کردم، نه تعبیر کمّی شدن. محاسبه اعم از کمّی شدن است، اما در کل، بحث این است که اگر قرار باشد شاخصهای هویت اسلامی محقق شود، علاوه بر اینکه بحث باید تفصیلیتر از وضعیت فعلی باشد و نظری صِرف نباشد، باید محاسبهپذیر نیز باشد. در بررسیهای انجامشدهمان در قم، در مورد همین یک موضوع، در قالب سه بستۀ شاخصهای رِفق، رشد و توازن سعی، شده است شاخصهای هویت اسلامی بهصورت تفصیلیتر تبیین شود. براساس این شاخصهها، دقیقتر از وضعیت فعلی میتوان پیشرفت و توسعۀ کشور را ارزیابی کرد. همانطور که عرض شد، در نقشۀ راهِ الگوی پیشرفت اسلامی، به تحقق 81 موضوعِ جدی نیاز است که باید به این نیاز پاسخ داده شود.
اگر بخواهم گزارشی اجمالی از اقدامات انجامشده در نقشۀ راه «شورای راهبردی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» بهعنوان مجموعهای که در راستای تحقق الگوی اسلامی-ایرانی فعالیت میکند ارائه دهم، باید بگویم که در این نقشۀ راه، سه کار انجام شده است. در اولین اقدام، آیندهای که انقلاب اسلامی به دنبال تحقق آن است، بهصورت تفصیلی معنا شده است. به هر حال، هر حرکت اجتماعی که مردم را به مشارکت دعوت میکند، در گام اول باید افق و جهت حرکت خود را بهصورت تفصیلی بیان کند. به نظر من، کار مهم این نقشۀ راه این بوده است که تفصیلیتر از دیگران انقلاب اسلامی را تبیین کرده است.
اینکه در گذشته در چه وضعیتی بوده است، امروز چه وضعیتی دارد و در آینده چه وضعیتی خواهد داشت شرح داده شده است. در واقع با این کار، یک قدم در راستای تفصیلیتر کردنِ درک از انقلاب برداشته شده است. در این قسمت از کار سعی شده است چارچوب بحث نیز گفتمان انقلاب قرار بگیرد. جمعبندی دیدگاههای افرادی که راجعبه انقلاب اسلامی سخن گفتهاند و جمعبندی نظرات رهبران اصلی انقلاب دربارۀ انقلاب بهصورت تئوری و آموزشی درآمده است تا قابل تدریس و ارائه باشد.
در دومین اقدام، نقاط نامتناسب وضعیت فعلی که باید برای دستیابی به آیندۀ تعریفشده تغییر یابند، شناسایی شدهاند. همانطور که عرض شد، آن 81 موضوعِ اشارهشده، موضوعات جهتساز در جهتگیری انقلاب تعریف شدهاند. بنابراین تحقق جهتگیری انقلاب در گرو توجه به این موضوعات جهتساز است؛ یعنی بدون تغییر در آن موضوعات، نمیتوانیم آن جهتگیری را محقق کنیم.
اگر بخواهم بعضی از این موضوعات را برای مثال بیان کنم، باید به تغییر در نحوۀ قانونگذاری فعلی کشور اشاره کنم. تردیدی وجود ندارد که قانون ریل دستگاه اجرایی کشور است، اما موضوع این است که مدل قانونگذاری فعلی متناسب با جهتگیری انقلاب نیست. نحوۀ قانونگذاری فعلی کشور متأثر از توسعۀ غربی است که بحث دربارۀ آن را به فرصتی دیگر موکول میکنم.
یکی دیگر از موضوعات قابل تغییر، افزایش قدرت قوۀ قضائیه در پیشگیری از جرم است. اگر قوۀ قضائیه نتواند مکانیسمهای پیشگیری از جرم را در درون خود تقویت کند، افزایش جرم منجر به اصطکاک اجتماعی میشود. اصطکاک اجتماعی نیز مشارکت در راستای آرمان انقلاب اسلامی را با چالش روبهرو میکند. علیرغم عزم قوۀ قضائیۀ کشور در پیشگیری از جرم، متأسفانه هنوز این امر محقق نشده است. لذا همۀ نیروهای انقلاب باید در به نتیجه رساندن این موضوع کمک کنند.
موضوع دیگر، مقابله با آفت ترجمهگرایی در کشور است. اگر پایاننامههایی که در دانشگاهها نوشته میشوند، کتابهایی که در دانشگاهها تدریس میشوند و به بحث گذاشته میشوند، به نظریات وارداتی اکتفا کنند، قطعاً کشور را با چالش مواجه میکنند. خواندن نظرات دیگران و نقد کردن آنها در فرهنگ غنی خودی یا به عبارتی دیگر، کار علمی کردن به معنای واقعی کلمه، مطلوب است، اما باید توجه داشت در این تئوریهای ترجمهای و وارداتی، موقعیت و شرایط کشور ایران در نظر گرفته نشده است. در واقع این تئوریها براساس نظریات کشور صاحب اثر معادلهسازی شدهاند. در نتیجه، نیاز است برای مقابله با آفت ترجمهگرایی نیز پیشنهادی ارائه گردد.
بنابراین در دومین اقدام نقشۀ راه الگوی پیشرفت اسلامی، 81 موضوعی که در ارتباط مستقیم با آن آیندۀ تعریفشده هستند، شناسایی شدند. به زبان ساده، نظامی از موضوعاتی که نخبگان انقلاب اسلامی باید پاسخگوی آنها باشند در نقشۀ راه تجمیع شده است. ناگفته نماند که ملاک انتخاب این موضوعات، انقلاب اسلامی بوده است. شاید اگر ملاک توسعهیافتگی بود، موضوعات دیگری مسئلهساز میشدند. حال که ملاک حل مشکلات مردم، تحقق عدالت و احیای نهاد خانواده یا به عبارتی دیگر انقلاب است، موضوعاتی که در این مرحله به آنها پرداخته شد، مسئلهساز خواهند بود.
سومین اقدام انجامشده در نقشۀ راه، این است که برای تحقق هرکدام از این موضوعات جهتساز، روند تحققی تعریف شده است. روند تحقق موضوعات جهتساز، در قالب نظریهای بخشی تبیین شدهاند. فرض کنید در نقشۀ راه برای همین چند مثالی که عرض شد، مثلاً برای مسئلۀ پیشگیری از جرم، نظریۀ پیشگیری بنیادین اسلامی از جرم مطرح شده است. برای مسئلۀ تقنین، مدل تقنین اسلامی پیشنهاد شده است که روح آن مدل تقنین این است که نسبت قانون با امر هدایت باید تمام شود. برای مسئلۀ مقابله با آفت ترجمهگرایی، نظریۀ بانک سؤالات جهتساز مطرح شده است. در مقابل شیوۀ نقد نظری تئوریهای ترجمهای، با ابزار سؤالات جهتساز، سریعتر ذهنیتها و نگرشها نسبت به آسیبهای ترجمهگرایی اصلاح میشود.
بنابراین، این سه اقدام که از فرآوردههای نقشۀ راه محسوب میشوند، در واقع اصلهای نقشۀ راه پیشنهادی برای حفظ جهتگیری انقلاب، مطرحشدهاند که همان الگوی پیشرفت اسلامی محسوب میشوند. کاملاً واضح است که دیدگاه الگوی پیشرفت اسلامی به نتیجه رسیده است؛ یعنی بحث از کلیت خارج شده و به یکسری نظریات بخشی رسیده است.
در جمعبندیِ موضوعات جهتساز و مفهوم هدایت نظامات ذهنی و الگوی نظامسازی اسلامی، بحث مفصلی نیز در قالب نظریهپردازی، در حوزۀ مبانی نظری و مدل تنظیم الگوی پیشرفت اسلامی مطرح شده است. در واقع، لایۀ چهارم فضای نظری بحث است. مثلاً در حوزۀ نظری برای نوع نگاه به انسان، هستی، نهادهای اجتماعی، مسئلۀ مالکیت و دهها مسئلۀ دیگر، تعریف جدید و نویی ارائه شده است.
بنا بر این اقدامات، اولین نقشۀ راهِ تولید الگوی پیشرفت اسلامی، در مجموع، در چهار سطح صورت گرفته است که این چهار سطح نیز در تبیین تفصیلی الگوی پیشرفت اسلامی، مکمل یکدیگر هستند.
مطابق با آنچه فرمودید، یک مجموعۀ فکری حوزوی و مرتبط با دانشگاه، یعنی مجموعۀ شما بهمثابۀ یک نمونه، با توجه به مسائل انقلاب، اقدام به تدوین الگویی برای پیشرفت کرده است. سؤالی که مطرح میشود این است که آیا دولتمردان و برنامهریزان کشور به این الزام رسیدهاند که باید براساس الگوهای مجموعههایی که دغدغۀ انقلاب اسلامی را دارند، اقدام به برنامهریزی برای کشور کنند؟
مراحل تحقق الگوی پیشرفت اسلامی، سه مرحله هستند. مرحلۀ اول، مرحلۀ پژوهش الگوی پیشرفت اسلامی است. مرحلۀ دوم، مرحلۀ پرورش الگوی پیشرفت اسلامی است. مرحلۀ سوم، مرحلۀ پردازش الگوی پیشرفت اسلامی است. در مرحلۀ پردازش الگوی پیشرفت اسلامی، که مرحلۀ آخر است، براساس دیدگاه الگوی پیشرفت اسلامی، در کشور تصمیمگیری صورت میگیرد. امروزه چالش اصلی نظام را ضعف در نظام تصمیمگیری و تدبیر کشور میدانیم. نظام تصمیمگیری یا نظام تدبیر کشور، بهشدت متأثر از توسعۀ غربی است و این یک چالش جدی است. هدف توسعۀ غربی، تحقق شاخصهای هویت اسلامی نیست. انشاءالله وقتی در آینده، الگوی پیشرفت اسلامی به ظرفیت پردازش رسید، نظام تصمیمگیری کشور براساس مفاهیم الگوی پیشرفت اسلامی تصحیح میشود و در راستای جهتگیری انقلاب قرار میگیرد. این آیندۀ الگوی پیشرفت است.
به نظر شما، با وجود متفکرانی که در جهت رفع مشکلات کشور بر تجویز الگوی توسعۀ غربی پافشاری میکنند، این فرایند تصحیح شدن الگوی توسعه با چالش مواجه نمیشود؟
برای مقابله با جریان توسعهگرا، باید مسئلهمحور بود. ما از آنجا که در الگوی پیشرفت اسلامی مسئلهمحور حرکت کردهایم، اصلاً ابایی نداریم که جریان توسعهگرا، اگر میتواند، پاسخی علمی به این مسائل مطرحشده بدهد. در واقع، پیشفرض الگوی پیشرفت اسلامی را تحقق مسائل مطرحشده میدانیم. مسائلی که برای ملت ایران قابل فهم است و جایگاه تثبیتشدهای دارد. عرض بنده این است که با دقت در موضوعات مسئلهساز جامعۀ ایران، متوجه خواهید شد که بسیاری از این موضوعات در واقع موضوعات مسئلهسازِ بشر عصر مدرن هستند که پاسخی به آنها داده نشده است. اگر واقعاً دستگاه توسعهگرا در مقام تصمیمگیری، با حفظ مسئله به آن پاسخ میدهد، از دیدگاه جریان انقلابی، هیچ مشکلی وجود ندارد، زیرا برای پیدا کردن راهحل مسائلی که به آن مبتلا هستیم، گفتوگویی شکل میگیرد.
برای مثال، فرض کنید آمار طلاق در ایران آرامآرام رو به افزایش است. به نظر میرسد اگر فکری اساسی برای فروپاشی نهاد خانواده نکنیم و تدبیری جدی نیندیشیم، تا چند سال آینده، حدود پنجاه درصد از خانوادههای ایرانی دچار عارضۀ طلاق میشوند. این موضوع، مسئلهای است که عقلای قوم به مسئلهساز بودن آن شکی ندارند. بنابراین در حفظ نهاد خانواده، اجماع نسبی وجود دارد. حال اگر دیدگاه توسعهگرا میتواند راهحلی برای این مسئله ارائه دهد، پذیرای آن هستیم.
چالشی که در دوران پردازش، با آن مواجه هستیم این است که برای نیروهای انقلاب و جریان انقلاب مسائل موجود واضح است. اگر در فضای تصمیمسازی کشور، ناظر به این مسئله صحبت شود، اصلاً از اساس اختلاف حل خواهد شد، اما اگر قرار است مسئلهای جعلی مطرح شود، طبیعی است که مشکل جدی ایجاد خواهد شد.
بنابراین اگر بخواهید بدانید در آیندۀ الگوی پیشرفت اسلامی چه اتفاقی میافتد، باید عرض کنم که حول مسائل قطعی انقلاب اسلامی دعوا و مواجههای تحلیلی شکل خواهد گرفت. هر جریانی که بتواند به مسئلۀ انقلاب اسلامی، با حفظ مسئله بودن آن، پاسخ دهد، بعداً میتواند تکلیف تصمیمگیری نظام را در آینده نیز مشخص سازد. بنابراین دعوای نرم اصلی در آینده، دعوا در فضای تصمیمگیری کشور است. البته امروز نیز در فضای تصمیمگیری و محاسبات، دعوا وجود دارد، اما به نظر بنده، این دعوا در آینده تشدید خواهد شد.
به هر حال، جریان انقلاب معتقد است که فضای تصمیمگیری کشور محاسبات خود را براساس پایهای غلط انجام میدهد. به تعبیر آیتالله امام خامنهای، بهنوعی دچار اغوای محاسباتی شدهایم. به دلیل اینکه فضای تصمیمگیری کشور با دیدگاه الگوی پیشرفت مدیریت نمیشود، محاسبات غلط شکل میگیرند. محور این محاسبات غلط نیز بیتوجهی به شاخصهای هویت اسلامی و در رأس آن، شاخص عدالت است. البته این موضوع مربوط به آینده است.
در دوران پژوهش، تکلیف اصلی الگوی پیشرفت اسلامی این است که درک واضحی از این الگو، از مبانی تا نتیجه و کارآمدی آن، ارائه دهد. ما تهیۀ نقشۀ راه را از اواسط دهۀ هفتاد شمسی آغاز کردیم و تا پایان سال نود ادامه داشت؛ یعنی حدوداً پانزده سال دوران پژوهش به طول انجامید. در این دوره، بسیاری از نظریات و گرایشهای مختلف راجعبه انقلاب اسلامی بررسی شد. در نهایت، نظریۀ پردازش موضوعات جهتساز مطرح شد. بنابراین دوران پژوهش نیز دوران جمعبندی الگوی پیشرفت اسلامی است. برای ارائۀ نقشۀ راه، برای مجموعۀ ما، این دوران سپری شده است.
اکثر دوستداران انقلاب اسلامی که افرادی نخبه و فعال هستند، خود را در مرحلۀ پژوهش الگوی پیشرفت اسلامی تعریف میکنند. درست است که هیچگاه در روند پژوهش توقف ایجاد نمیشود و میتوان آن را ادامه داد، اما به نظر بنده، دیگر دوران پژوهش به معنای ابهامزدایی از الگوی پیشرفت اسلامی، برای نقشۀ راه سپری شده است.
بلافاصله بعد از مرحلۀ پژوهشِ الگوی پیشرفت اسلامی، نمیتوان وارد مرحلۀ پردازش آن شد. حتماً باید دورانی تحت عنوان دوران پرورش الگوی پیشرفت اسلامی طی شود. در دوران پرورش، الگوی پیشرفت اسلامی به دنبال گزارش دادن مباحث خود و جا انداختن این مباحث در جامعۀ نخبگان انقلابی خود و گفتمانسازی است. در واقع، ما اکنون در مرحلۀ پرورش الگوی پیشرفت اسلامی هستیم. وظیفۀ خود میدانیم در صورتی که نخبگان جامعه فرصت کافی داشته باشند، جمعبندیهای قابل دفاع خود را از الگوی پیشرفت به سمع و نظر این عزیزان برسانیم.
در این مرحله نیز ممکن است سه اتفاق برای جمعبندیهای صورتگرفته بیفتد. یک، پذیرفته شود. دو، با مشخص شدن نقصهای آن، تکمیل شود. سه، ممکن است از اساس با چالش روبهرو شود و به نقد مبنایی گذاشته شود. در هر صورت، برای هر سه وضعیت آماده هستیم. احساس میکنیم با گمانهای که در نقشۀ راه مطرح کردهایم، اگر گفتمان الگوی پیشرفت اسلامی شکل بگیرد، سرعت روند الگوی پیشرفت اسلامی در کشور بیشتر خواهد شد.
امروز برداشت بخشی از جریانهای فکری دانشگاهی از انقلاب اسلامی، تبیین انقلاب در راستای مدرنیته است. این جریان، الگویی برای بهبودی ارائه میدهند که در تضاد با الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی است. حال در این میان، یکی از چالشهای پیش رو این است که برخی از برنامهریزان کشور، پرورشیافتۀ همان جریان فکری هستند. بنابراین بیشتر مبتنی بر الگوی توسعۀ غربی برنامهریزی میکنند. پیشنهاد حضرتعالی برای مقابله با این جریان چیست؟
در مرحلۀ دولت اسلامی که گام سوم برای تمدنسازی اسلامی است، مشکل اصلی، محاسبات مبتنی بر توسعه است. این نوع محاسبات در جامعۀ ایران وجود دارد و تعداد بسیاری از مدیران را نیز قانع کرده است. به نظر بنده، قدرت اقناع جریان توسعهگرا مشکل اصلی نیست، بلکه کلیگوییهای جریان انقلاب راجعبه انقلاب مشکل اصلی است. اگر بتوانیم گفتوگویی درونی در میان نیروهای انقلاب راه بیندازیم که این نیروها تفصیلیتر از انقلاب دفاع کنند یا بتوانند فکر متقن انقلاب را به بخشهای بیشتری ترجمه کنند، به نظر من، در این صورت این مواجهه به نفع ما خواهد بود. در واقع اگر الگوی پیشرفت اسلامی را تفصیلیافتۀ فکر انقلاب بدانیم، این مشکل قابل حل خواهد بود.
در حال حاضر، نیروهای انقلاب به نحوۀ قانونگذاری کشور حساسیت زیادی نشان نمیدهند. شاید حساسیتهای موردی وجود داشته باشد، اما به کلیت قانونگذاری حساسیتی ندارد. این امر موجب میشود تصمیمگیری برای قانونگذاری کشور در اختیار جریان توسعهگرا قرار گیرد. به این ترتیب، آنها آمال خود را به قانون تبدیل میکنند. موضوع جایگاه قانون بسیار واضح است، اما واضحتر از آن، غفلت نیروهای انقلاب از نحوۀ قانونگذاری کشور است.
برای مثال، نیروهای انقلاب را متمرکز بر حل مسئلۀ پیشگیری از جرم نمیبینید. به میزان غفلت نیروهای انقلاب از ورود به این عرصه، جریانهای توسعهگرا وارد این عرصه میشوند و برای پیشگیری از آن، الگو میدهند. با بررسی نظریۀ پیشگیری توسعهای، متوجه میشوید که بهراحتی در فقدان نظریۀ کارآمد دینی برای حل مسئلۀ جرم، این جریان توسعۀ کشور را پیشنهاد دادند. در ذهن مسئولان کشور نیز در حال گسترش این فضای نظری هستند. راهحل مواجهه با این چالشی که برای فضای نظام تصمیمگیری وجود دارد، این است که انقلاب را به بخشهای مختلف ترجمه کنیم. در واقع، این معنای الگوی پیشرفت اسلامی است.
آیتالله امام خامنهای میفرمایند الگو یعنی نقشۀ جامع. اگر برای بخشهای مختلف برنامه و نقشهای نداشته باشید، دچار سردرگمی میشوید. این مشکل اصلی کشور است. این چالش نیز قابل مدیریت است. بسیار ساده عرض کنم، در کل، صحنه را برای طرف مقابل خالی کردهایم.
جریانهای توسعهگرا تجربۀ زیستۀ عینیتیافتهای را بهعنوان الگوی توسعه در اختیار دارند که تمدن غرب همیشه به آن تجربیات استناد میشود. حال آنکه الگوی پیشرفت اسلامی مطرحشده، تجربۀ زیستهای ندارد تا با استناد به آن، مردم را با خود همراه کند. لطفاً بفرمایید در اینباره چه باید کرد؟
اگر این تجربهای که تحت عنوان مدرنیته ایجاد شده است، به این وسعتی که آقایان ادعا میکنند بود، امروزه در غرب، جریانهای پسامدرن و نئوکمونیستی تا این حد مطرح نمیشدند. با تبلیغات فراوان و عوامفریبی شاید بتوان غرب را الگوی موفقی نشان داد، اما چالشهای پیش روی غرب، متفکران غربی را در حوزههای اقتصاد، سیاست، فرهنگ و دیگر حوزهها به فکر ارائۀ جمعبندی انداخته است. باید مجیزگوییهایی را که راجعبه غرب میشود، در صحنۀ واقعی نشان دهیم، زیرا دوستان گزارش ناقصی از غرب ارائه میدهند و در تجربههای خود، بهصورت بسیار جدی گزینش انجام میدهند.
فرض کنید وزیر خارجۀ فعلی آلمان دربارۀ فروپاشی اتحادیۀ اروپا کتاب نوشته است. کتاب ایشان هیچوقت در جمهوری اسلامی ترجمه نمیشود. جالب است که نیروهای خودی نیز اقدام به ترجمۀ این قبیل کتابها نمیکنند. غربیها که تعمداً دیدگاههای داخلی مخالف غرب را رواج نمیدهد. به هر حال، جریان توسعهگرای ایران از پشت عینک خوشبینی خود، شروع به تحلیل غرب میکند.
در فضای علمی کشور، مهم این است که مباحث تأسیسی و نو، پیشینهای داشته باشند که در این صورت، اصلاً مباحث نو و تأسیسی محسوب نمیشوند. کلاً با این استدلال، آقایان نوآوری، نواندیشی و تحول معنایی نخواهند داشت. شاید اگر تجربۀ گستردهای در اختیار داشتیم، تفاهم راحتتر ایجاد میشد، اما با نداشتن این تجربه نیز نمیتوان تأثیر نوآوری و گفتوگو را نادیده گرفت. به نظر بنده، مهمتر از این دو موضوع، بازخوانی موفقیتهای فعلی انقلاب اسلامی است که میتواند در این چالش، باعث برتری ما شود.
باید اشاره شود که در حال حاضر، در بخشهایی که حتی بهصورت اجمالی و ناقص به نظامسازی اسلامی پرداختهایم، تجربۀ قابل تفاهم منطقهای و جهانی به دست آوردهایم. در این مورد، مدل دفاعی-امنیتی ایران را مثال میزنم که علاوه بر اینکه در هشت سال دفاع مقدس پاسخگوی مسائل امنیتی کشور بوده است، امروز نیز در لبنان، سوریه، فلسطین و اخیراً در عراق، مورد استفاده قرار گرفته است.
جالب است در موضوعاتی که از تفکر غربی پیروی نکردهایم، کشور پیشرفتهای عجیبی داشته است. وقتی با مدیریت جهادی پیش رفتهایم، پیشرفت کشور قابل توجه بوده است. علیرغم بحثهایی که دربارۀ مشکلات جدی ایران میشود، چرا مجموعۀ 5+1 حدود ده سال است که مذاکره با ایران را میپذیرد؟ شاید قدرت نظامی ایران در این موضوع دخیل باشد، اما بیش از آن، قدرتِ تفاهم بینالمللی، منطقهای و ملی نظام جمهوری اسلامی ایران مؤثر بوده است. مایل هستم جریان توسعهگرا به سؤالی که مطرح میکنم پاسخ دهد. اگر تفکر انقلاب اسلامی تا این حد ناکارآمد است، چرا مستکبرین جهانی عزم کردهاند این تفکر را کنترل کنند؟ و برای رسیدن به این هدف خود، برنامهریزی میکنند؟
به نظر بنده، اگر به ارجاعات تجربی نیز برای کارآمد بودن یا نبودن مدل تفکر نظامسازی اسلامی نیاز باشد، میتوان با رجوع به تجربۀ بعد از انقلاب اسلامی، دغدغۀ جریانهای توسعهگرا را نیز رفع کرد. تجربۀ جهاد سازندگی در رفع محرومیتها ارجاع مناسبی است. هرچند جهاد سازندگی در تلۀ جریان توسعهگرا شهید شد، اما تجربۀ آن، قابلیت بازخوانی را دارد.
اگر شجاعتی را که در چند مورد برای عبور از دیدگاه توسعهگرا از خود نشان دادهایم، چراغ راه آیندۀ خود قرار دهیم، در حوزههای دیگری مثل حوزۀ اقتصاد نیز قطعاً وضعیت بهتری خواهیم داشت. همانطور که عرض شد، فضای تصمیمگیری، فضای کاربردی کردنِ تعریف روند است. چالشهایی که مطرح کردید چالشهای دستدوم نیروهای انقلاب هستند. چالش دستاول نیروهای انقلاب این است که داشتن نقشهای جامع را، که در آن انقلاب به بخشهای مختلف ترجمه شود، جدی نگرفته است.
با این چالش چه باید کرد؟
باید گفتمان الگوی پیشرفت اسلامی توسعه پیدا کند. در بحث الگوی پیشرفت اسلامی، تفکر تفصیلیافتۀ انقلاب به بخشهای مختلف مطرح شده است. به همان میزانی که این توسعه نقد میشود و گفتمان الگوی پیشرفت اسلامی توسعه مییابد، این چالش نیز برطرف میشود. در واقع، بین نیروهای انقلاب باید اجماعی به وجود بیاید.
از سه مرحلۀ پژوهش، پرورش و پردازش که به آنها اشاره کردید، برای رسیدن به پردازش و اجرایی کردن آن، چه ظرفیتهایی در جامعه وجود دارد؟
به نظر بنده، سؤال نسل رویشیافته در فضای انقلاب اسلامی این است که چگونه باید براساس تفکر اسلامی به این مسائل پاسخ داد؟ این بزرگترین ظرفیتی است که انقلاب در اختیار دارد. در مورد این نسلی که در اختیار داریم، نباید ریسک کنیم. این فقط در ایران نیست. در نقاط مختلف جهان نیز چنین است؛ یعنی نظم موجود دنیا را جمعبندی کردهاند و با علم بر ناکارآمدیهای آن و تغییر بنیادینی که باید ایجاد شود، هنوز پاسخ اثباتی آن را جمعبندی نکردهاند. اینکه چنین سؤالی در ذهن جمعیت کثیری به وجود آمده است، بزرگترین فرصت الگوی پیشرفت است. اگر بخواهم شفافتر صحبت کنم، باید بگویم به نظر بنده، دولت محترم فعلی، توسعهگراترین دولت جمهوری اسلامی است؛ یعنی باسوادترین دولت در تسلط به تفکرات غربی محسوب میشود. اگر اصولگراها با هم اختلاف نداشتند، این پیروزی حداقلی نیز برای جریان توسعهگرا در کشور ایجاد نمیشد. بنده جریان اصولگرایی فعلی کشور را جریانی میدانم که فهم حداقلی از انقلاب دارد؛ یعنی انقلاب را میفهمد، اما بهصورت اجمالی. ریشۀ اصلی اختلاف جریان اصولگرا نیز بر سر بحث تفصیلی انقلاب اسلامی است. همۀ پتانسیل خود را به کار گرفتند تا دستاوردهای گذشته را سیاه جلوه بدهند. با این حال، نتوانستند نسبت به دورۀ اصلاحات تفوق بیشتری به دست بیاورند.
به نظر بنده، با اینکه دولت فعلی باسوادترین در فهم توسعۀ غربی دولت است، اما پایگاه اجتماعیاش نسبت به همۀ دولتهای گذشته ضعیفتر است. انقلاب اسلامی در سالهای حیات خود توانسته است، چه در محیط ملی و چه در محیط بینالمللی، تفاهم گستردهای راجعبه ایدۀ اصلی خود ایجاد کند. به هر حال، این ایده اکنون در جمعبندی تفصیلی وجود ندارد.
در گزارش اخیر فرانس24 آمده بود که ایران چهارمین دولت علوی را نیز فتح کرد. در فضایی که جریان توسعهگرا احساس میکرد چارهای جز تعامل با نظم موجود جهانی ندارد، یکی از مستعمرات نظام سلطه را ضرب در جبهۀ مقاومت کردیم. اختلاف بین جی8 منجر شد روسیه از آنها جدا و به ایران نزدیک شود. این نیز یکی از شواهد دیگری است که نشان میدهد حتی در نظم موجود جهانی نیز استحکام کافی وجود ندارد.
مجموعۀ دلایلی که اشاره شد، علامت سؤال بزرگی را راجعبه نظم موجود جهانی ایجاد کرده است. این بزرگترین ظرفیت است. به نظر بنده، با ضرب کردن فضای الگوی پیشرفت اسلامی در این ظرفیت، میتوانیم از این پیچ تاریخی بهسلامت عبور کنیم. فضای الگوی پیشرفت اسلامی ضرب در این علامت سؤال بزرگ، به این معناست که سؤالاتی را که مدرنیته و توسعه نتوانستهاند پاسخ دهند، الگوی پیشرفت اسلامی پاسخ دهد. این رسالت بزرگ الگوی پیشرفت اسلامی است.
با توجه به اینکه فرمودید این دولت باسوادترین دولت در فهم انگارههای توسعۀ غربی است، باید مدنظر قرار داد که این دولت همان الگوی توسعه را بهعنوان الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت به جامعه ارائه میکند. پیش از این نیز بسیاری از ناکامیها به پای جمهوری اسلامی نوشته شده است، نه به پای الگوی مبتنی بر توسعه غربی. با این موضوع چه باید کرد؟
همانطور که در ابتدا عرض شد، یکی از خطرات اصلی تهدیدکنندۀ جریان انقلاب اسلامی، شعاری برخورد کردن و کلیگویی راجعبه انقلاب است. از آن خطر مهمتر، خطر یکسانانگاری توسعۀ غربی با پیشرفت اسلامی است. بنده امسال را سال پرچمهای دروغین الگوی پیشرفت اسلامی میدانم. همانطور که اشاره کردید، تفکر نهادگرایی تحت نام الگوی پیشرفت اسلامی و زیر چتر الگوی پیشرفت اسلامی، در کشور در حال گسترش است. این خطری جدی است. علاوه بر دولت محترم، کسان دیگری نیز دچار یکسانانگاری توسعۀ غربی با پیشرفت اسلامی شدهاند. به نظر بنده، همانطور که بحث تفصیلی الگوی پیشرفت اسلامی مشکل کلیگویی و از دست رفتن ظرفیتها را برطرف میکند، با دیدگاه یکسانانگاری نیز مقابله میکند. دیدگاه توسعهگرا وقتی موفق میشود که روکش الگوی پیشرفت اسلامی را بر سر تفکرات توسعه بکشد، در حالی که الگوی پیشرفت اسلامی بهصورت تفصیلیافته و گسترده مطرح نشده باشد.
بهطور خلاصه، الگوی پیشرفت اسلامی جریانی فکری است که بتواند جواب مسائل مختلف جامعه را بدهد. با این کار، تفاوتها آشکار میشوند. بنابراین یکسانانگاری محصول بعدیِ کلیگویی دربارۀ الگوی پیشرفت اسلامی است.
در پایان، اشاره میکنم اگر دوستان همت کنند و مقداری فضای بحث راجعبه الگوی پیشرفت اسلامی را گسترش بدهند، مرحلۀ دولتسازی اسلامی که اکنون در آن قرار داریم، تقریباً حدود بیست سال آینده، به سرانجام خواهد رسید. از برخی دوستان که نسبت به الگوی پیشرفت اسلامی در حال قعود هستند، تقاضا میکنم بعد از گذشت هشت سال از مطرح شدن الگوی پیشرفت اسلامی توسط آیتالله امام خامنهای، حداقل گفتمانسازی در اینباره را بپذیرند
انتهای متن/
∎
نظر شما