به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، از تولد در یک خانواده تحصیلکرده و با طبعی شاعرانه، به اعتیاد کشیده میشود، خانوادهاش را از دست میدهد و در خرابهها تا مرز از دست دادن پایش پیش میرود؛ یک نفر با دیدن وضعیت او وقتی که بعد از یک شب برفی در پلاستیک خوابیده بود، تصمیم میگیرد کمکش کند تا مبادا از سرما بمیرد، او را به کمپ میبرد، در راه بازگشت به شهر محل زندگی، یک نفر روحش را سرشار از امید میکند و کار مصطفی آذری بعد از پاکشدن، به جایی میرسد که مسئول نجات کارتنخوابها میشود و از آنان پرستاری میکند.
این خلاصهای بود از قصه مصطفی آذری، رئیس هیئتمدیره و مدیرعامل مجموعه «سنا»، سرای نجاتیافتگان امام علی(ع) و جمعیت مردمی حمایت از کارتنخوابها هرچند خودش را تنها یک خدمتگزار میداند. مصاحبه مفصل ایکنا با وی را در ادامه میخوانید.
مصطفی آذری، خودش را اینگونه معرفی کرد و گفت: 39 سال دارم، اصالتاً آذری و ساکن مشهد هستم؛ به قول عوام رئیس هیئتمدیره و مدیرعامل مجموعه «سنا» هستم اما در حقیقت در خدمت بچههای کارتنخواب هستم.
وی با اشاره به طبع شاعرانه و هنری و همچنین درسخوانبودنش در کودکی، ادامه داد: بچه فوقالعاده درسخوان و از ابتدای کار با حمایتهای خانوادهام هنرمند بار آمدهام؛ الفبا را در پنجسالگی زیر نظر استاد عباسی با قلم نی آموختم، کار معرق، تابلوهای تلفیقی از سفال و چوب و کارهای برجسته انجام میدادم اما الان فرصت انجام آنها را ندارم.
مهاجرت، سیگار و مشروب
مدیرعامل مجموعه سنا داستان مهاجرت خانوادهاش به مشهد را بازگو و ابراز کرد: یک زندگی آرام رمانتیک داشتم اما متأسفانه به خاطر جابجایی که پس از بمباران مراغه حدود سال 63 داشتیم و به مشهد آمدیم، فضای زندگیمان عوض شد؛ باعث شد من دوستان جدید پیدا کنم؛ توپ والیبال و فوتبالمان به تیله تبدیل شد، دوستانم سیگار میکشیدند و من چون بچهای بودم که دوست داشتم از همهچیز سر دربیاورم، سیگاری شدم، دوستانم مشروب میآوردند و میخوردیم و بهمرور فضای فکریام عوض شد و به یک بزنبهادر تبدیل شدم.
وی با بیان اینکه پس از دیپلم تحصیلاتم را ادامه ندادم و به خدمت اعزام شدم، اضافه کرد: پس از بازگشت از خدمت، زندگی لوتیمآبانه داشتم و پدر و مادرم برای اینکه دچار آسیبهای احتمالی بعدی نشوم برایم همسری انتخاب کردند و من مستقل شدم اما تجربه کافی نداشتم.
حرکت در سراشیبی سقوط پس از ازدواج
آذری با اشاره به تغییر زندگیاش پس از ازدواج، بیان کرد: با همسرم در یک شبشعر آشنا شدم و ازدواج خوبی داشتم اما با این وجود به مروردر سراشیبی اعتیاد افتادم، مواد مخدر وارد زندگیام شد.
مصطفی آذری در این دوران صاحب یک کارخانه چوببری و شرکت تبلیغاتی بوده و در سطح کشور فعالیت میکرده اما بدهکاری و اعتیاد او، مسیر را عوض میکند؛ وی دراینباره توضیح داد: ناگهان یک بدهکاری جزیی برایم به وجود آمد؛ با اینکه میتوانستم برنامهریزی کنم و آن بدهی را بپردازم اما، اعتیاد ضعیفم کرده بود، آرامش را از زندگی من گرفته بود؛ من از ترک کردنهای مداوم ناامید شده بودم و با خودم گفتم من باید به همین منوال بدبختانه زندگیام را ادامه دهم.
آذری از تأثیر استفاده از مواد مخدر صنعتی در این دوره از زندگیاش گفت و افزود: پس ازاین اتفاقات، از وقتی با مواد صنعتی شیشه و کراک آشنا شدم، شخصیت من تغییر کرده بود و خانوادهام روی من حساب نمیکردند، دوستان من که از همین مواد استفاده میکردند وارد زندگی من شدند و در نتیجه اینها، لاابالیگری و بیمسئولیتی در زندگیام دیده میشد؛ در نهایت به جرم سرقت به زندان رفتم؛ زندان بستری فوقالعاده خوب بود که دوستان خوبی پیدا کنم و به خاطر نوع شخصیتم، دیگران بهخصوص خلافکاران دوست داشتند با من معاشرت داشته باشند؛ نمیدانم چرا خلافکاران عاشق هنرمندان و شعر و شاعری هستند!
وقتی خانواده ترکش میکنند
وی با ابراز این مطلب که پس از بازگشت از زندان، همسرم به همراه دو فرزندم من را ترک کردند، ادامه داد: بعد از آزادشدن از زندان با اتکا به دوستانی که داشتم ابتدا به خانه برنگشتم؛ مصرف شیشه زندگیام را طوری کرده بود که هیچ چیز یادم نمیآمد، فقط به خاطر دارم یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم زن و دو بچهام ترکم کردهاند؛ همه خانه و زندگیام را از دست دادم و آنوقت بود که رویم نشد به خانه پدر و مادرم بروم و کارتنخواب شدم، حدود یکی دو سال آواره خیابان و بیابان و در پاتوقها بودم و با وصول طلبهایی که داشتم و قرضهایی که میگرفتم، زندگیام را میگذراندم اما در نهایت به در بسته خوردم و خودم هم احساس حقارت کردم.
مصطفی آذری پس از این اتفاقات، تصمیم میگیرد، مواد مخدر را ترک کند و خانوادهاش را برگرداند اما بازهم ناامید میشود و روند اعتیادش خطرناکتر میشود؛ وی اضافه کرد: به کرج رفتم اما خانوادهام در را به رویم باز نکردند، به همین دلیل من آنقدر عصبی شدم که رفتم محل پاتوق موادفروشان کرج؛ جنس گرفتم و من را که حالم خیلی خراب بود، به پشت دیوار راهنمایی کردند، پشت دیوار جای بچههای کارتنخواب بود، رفتم برای چند لحظه مواد مصرف کنم اما نزدیک دو سال طول کشید تا از پشت دیوار بیرون بیایم.
مدیرعامل مجموعه سنا با اشاره به روزهای سختی که پس از این دوره از اعتیاد برایش به وجود آمده بود، اظهار کرد: سه زمستان سخت را بیرون تجربه کردم و تحمل این شرایط با توجه به پیشینهام که برای خودم در مشهد جایگاهی داشتم و سرمایهدار بودم خیلی مشکل بود؛ به من گفتند باید ضایعات جمع کنم، گفتم من هرگز چنین کاری نمیکنم اما به خودم آمدم و دیدم کیسه ضایعات روی دوشم است، پس از مدتی پایم هم عفونت کرد و حتی نتوانستم ضایعات جمع کنم، پایم را با کابل به ران پایم بسته بودند و در نهایت دستم پیش دیگران دراز شد و از بیچاره بودن گدایی میکردم.
دیدن یک کابوس در واقعیت
مصطفی آذری احساسش از این روزها را اینگونه ابراز کرد: به خاطر سرما کلیههایم از کار افتاده بود و روزی متوجه شدم که پایم باید قطع شود چون سیاه شده بود؛ یادآوری این شرایط و شرایط گذشتهام که در تمام رشتههای ورزشی و آموزشی مدال و مقام داشتم، باعث شد روحیهام بیشتر تضعیف شود، من باید در خیابان گوهردشت، همان خیابانی که خانهام پیش از این در آن قرار داشت، ضایعات جمع میکردم و منی که در شبشعرهای دانشگاه شعرهای زیبایی میخواندم، باید باقیمانده ساندویچ دانشجوها را از سطل زباله میخوردم؛ این بهشدت برایم سخت بود و فکر میکردم این یک کابوس است.
وی همچنین اضافه کرد: من در آن دوران، کنترل ادرار نداشتم، بوی گند گرفته بودم و شاید یک سال بود که حمام نرفته بودم، آدمها حتی میترسیدند برایم یکلقمهنان بیاورند چون خیلیها معتقد بودند من به HIV مبتلا شدهام تا اینکه در یک شب برفی که برف شدیدی بارید و من یخ زده بودم، نزدیک صبح یک آقایی به همراه پسرانش من را پیدا میکند و وقتی میبیند نبضم هنوز میزند، من را با خودش به منزلش برد؛ وقتی چشم باز کردم دیدم کنار بخاری هستم و زیرم پلاستیک پهن شده؛ آن فرد با اینکه شرایط خوبی نداشت به من لطف کرده بود، من را حمام برد و به یک کمپ دولتی برد؛ حدود 80 روز در کمپ بودم.
روزنه امید
آذری پس از پاکشدن تصمیم به بازگشت به مشهد میگیرد اما حتی پول بلیت قطار را هم ندارد؛ او ادامه قصهاش را اینطور بازگو کرد: بعد از خروج از کمپ شنیدم همسرم با یکی از دوستانم ازدواج کرده، تمام امیدم این بود که برگردم و با خانوادهام زندگی کنم اما با این خبر، ناامید شدم و با هزار بدبختی به مشهد برگشتم؛ رئیس قطار با دیدم وضعیت ظاهریام فکر میکرد قرار است یک گدا را سوار کند، با او صحبت کردم که من را تا مشهد برسان، من در مشهد خانواده دارم؛ از من قول گرفت کاری به کار مسافران نداشته باشم؛ در همان کوپهای که به من داده بود با یکی از مسافران دوست شدم؛ داستان زندگیام را فهمید، کرایهام را داد، برایم یک پرس غذا برایم گرفت و من بعد از دو سه سال یک غذای خوب خوردم.
وقتی از وی خواستیم شخصی که به او کمک کرده بود را معرفی کند، پاسخ داد: آن شخص آقا مصطفی بدری بود، راه به دل من باز کرد، شاید حدود 10 ساعت با هم حرف زدیم، من خالی شدم آنقدر به من امید داد که وقتی از قطار پیاده شدم فکر میکردم همان مصطفای گذشته هستم؛ آقا مصطفی بدری الان هم از حامیان سناست و با هم ارتباط نزدیک و صمیمی داریم.
آذری پس از بازگشت از مشهد تصمیم میگیرد گذشتهاش را پاک کند و زندگی سالمی را آغاز کند؛ وی در توضیح اضافه کرد: وقتی برگشتم منزل، به دلیل شرایط بدی که داشتم از من استقبال نکردند؛ بعدازآن، یک شب در کمپ، یک شب در حرم، یک شب خانه یکی از دوستانم ماندم؛ یک سال به همین روش گذشت؛ من مدتی به جرم سرقت فراری بودم و بعد از این یک سال، خودم را معرفی کردم تا گذشتهام پاک شود؛ به شکر خدا بعد از حدود 80 روز عفو خوردم؛ بعد از آزادشدنم یکی از دوستانم برایم یک پراید مدل 83 خرید تا با آن مسافرکشی کنم.
تلاش برای نجات دوست معتاد و آغاز یک مسیر
وی به داستان آغاز دستگیری از همدردانش اشاره و بیان کرد: بعد از اینکه شرایطم تا اینجا بهبود پیدا کرده بود، ساسان، یکی از دوستانم که شمالی بود را دیدم که پاهایش را در سرما از دست داده و روی ویلچر در پمپبنزینی در کال زرکش گدایی میکند، قصهام را برایش تعریف کردم؛ با اینکه پول نداشتم راضیاش کردم برود کمپ و گفتم مسافرکشی میکنم و پولش را میدهم؛ بعد از چند روز دو پسربچه را دیدم که گدایی میکردند، آنها را هم بردم کمپ؛ هزینه کمپ ماهی یکمیلیون تومان شده بود و من با قرض گرفتن پولش را تهیه میکردم.
مدیرعامل مجموعه سنا در همین راستا ادامه داد: خواهرم به من گفت تو که ماهی یکمیلیون تومان هزینه کمپ میدهی، خانهای با 200، 300 هزار تومان اجاره کن، من پولش و هزینه قبوضت را میدهم و مادرهم برایت غذا میپزد؛ وقتی خانه گرفتم، ساسان، دوست شمالیام با لهجه شیرینش گفت: حالا که خانه داریم، برویم دنبال یکی از بچهها، او هم بچه شمال و غریب است! رفتیم و آن شخص را هم آوردیم و ترکش دادیم؛ وقتی شخصی به دیگری کمک میکند تا پاک شود، خودش دیگر سمت مواد نمیرود.
آذری پس از مدتی تصمیم میگیرد به خانواده دو پسربچهای که به کمپ برده بود هم کمک کند؛ وی دراینباره توضیح داد: من به پسربچهها قول داده بودم به پدر و مادرشان هم رسیدگی کنم؛ دیدم آنها هم کارتنخواباند؛ در نهایت، جمع ما بعد از یک ماه به 10 نفر رسید و مجبور شدیم جایمان را عوض کنیم و در نهایت با فروش گوشی موبایلی که هدیه پاکشدنم بود، خانه صدمتری گرفتیم.
مدیرعامل مجموعه سنا با اشاره به لباسهایی که دانشجویان برای کارتنخوابها میآوردند، ادامه داد: در همین مدت دانشجوها برایمان لباس میآوردند اما من دلم نمیآمد این لباسها که مارک بودند را بدهم به کارتنخوابها؛ به آنها میگفتم شما بیایید خانه من، حمام کنید و بعد لباس تمیز بپوشید تا چند هفته لباس تمیز داشته باشید؛ وقتی برای حمام کردن به خانه من میآمدند، میدیدند غذا و سقف هست و مانند کمپها کتکی در کار نیست، ماندگار میشدند فقط قانون این بود که در 10 روز اول نباید بیرون میرفتند و در ورودی خانه نوشتم تنها شرط عضویت در این منزل تمایل به ترک مواد است؛ اگر تمایل داشته باشید، ما کمکتان میکنیم ترک کنید.
وی از کمک نجاتیافتگان به مجموعه سنا گفت و اضافه کرد: پس از مدتی جمعیتشان زیاد شده بود و به دلیل مخارج بالا مجبور بودم افرادی که خیلی وقت بود آنجا مانده بودند را راهی خانه و زندگیشان کنم و همین باعث شد من آنها را با خانوادهشان آشتی دهم؛ این افرادی که برمیگشتند، وقتی میدیدند مصطفی آذری با پول مسافرکشی و منتکشیدن از دیگران پول صبحانه و ناهار را تأمین میکند، در مخارج کمکمان میکردند.
آذری از مشکلاتی که پس از پلمپ مرکزشان توسط بهزیستی اتفاق افتاده بود گفت و افزود: پس از مدتی خانه بزرگتری گرفتیم و آن وقت بود که پدرم واقعاً باورم کرده بود چراکه تا آن وقت فکر میکرد خانه تیمی دارم؛ بعد از یک ماه 45 نفر شدیم و پس از آن در سهراه فردوسی، با هزار مشکل یک خانه گرفتیم، تعدادمان بالا رفته بود و بهویژه پس از اینکه بهزیستی مرکز ما را پلمپ کرد، مشکلات بیشتری پیدا کردیم؛ بهزیستی میگفت مسائل مربوط به کارتنخوابها فقط در حیطه بهزیستی است و به شما ربطی ندارد و وقتی من به آنها میگفتم این افراد همدردان ما هستند و به شما ربطی ندارد، میگفتند ما بودجه میگیریم و به شما ربطی ندارد!
مدیرعامل مجموعه سنا با اظهار این مطلب که بهزیستی آنطور که باید به کارتنخوابها رسیدگی نمیکند، بیان کرد: اصلاً شکایت من همین بود که شما نمیدانید با این افراد چطور باید رفتار کنید؛ درمان یک کارتنخواب با حبس کردن و دارو دادن حل نمیشود بلکه باید به او رسیدگی کرد و امید داد و چه کسی میتواند بیشتر از من به آنها امید بدهد؟ فقط مصطفی آذری است که میتواند بگوید من وضعیت بدتری از تو داشتم و با حل مشکلات روحی آنها، آنان را به بهبودیافتن تشویق کند و مصمم سازد.
باید مثل «حر» برگردند
وی با بیان اینکه همانگونه که حر با تلنگری که در دلش به وجود آمد، به لشگر امام حسین(ع) ملحق شد، ما نیز باید در دل بیماران جرقه برای تغییر ایجاد کنیم، اضافه کرد: حال کسی اگر حر را مورد ضرب و شتم قرار میداد یا تحریم میکرد و میگفت بیا به لشگر امام حسین(ع)، آیا میآمد؟ اتفاق اصلی باید در دلش بیفتد و کسانی باشند که بتوانند آن جرقه را ایجاد کنند. من در این مورد نمیگویم مهارت دارم اما زندگیام را برایشان تعریف میکنم و حتی با خودشان کارتنخوابی کردم و ضایعات جمع کردم تا بدانند درکشان میکنم و در کنارشان هستم.
بعد از این سخنانش، وقتی از علت عشق به مردم از وی پرسیدیم، اینگونه پاسخ داد و گفت: یک سری چیزها از بچگی در خونم بوده؛ مثلاً روزهای پنجشنبه چون سه ساعت بیشتر در مدرسه نبودیم، پدرم یک کیف برایم میخرید، پر از دفتر نقاشی و مداد فشاری میکرد و میگفت اینها را بده به مدیرتان تا به بچههایی که ندارند بدهد، ولی من به مدیر نمیدادم و خودم این کار را انجام میدادم؛ من افراد نابینا را هم خیلی دوست داشتم، در اشعارم از این افراد یاد میکردم.
روشهای درمانی که حال معتادان را بدتر میکند
مدیرعامل مجموعه سنا با ابراز این مطلب که اعتیاد و کارتنخوابی معضل اجتماعی نیست بلکه پدیدهای است که در همه کشورهای دنیا وجود دارد، اضافه کرد: افرادی که به این صورت زندگی میکنند در اروپا Homeless نام دارند، جایگاه خاص خودشان را دارند، از حقوق شهروندی بهرهمند هستند و باید مورد احترام باشند؛ اگر ما به کارتنخوابها و معتادان به چشم بیمار نگاه کنیم، به او رسیدگی میکنیم تا حالش بهبود پیدا کند نه اینکه مجازاتش کنیم و 18 ماه حبسش کنیم؛ نمیشود رفتاری که با حیوانات باغوحش نداریم با آنان داشته باشیم؛ این روشهایی که فشار بیشتری به این بیماران وارد میکند دردشان را بیشتر میکند.
آذری با ابراز این مطلب که رسالت من خوب کردن کارتنخوابها نیست بلکه ما فقط این را بلدیم که ناز و نوازششان کنیم و زخمشان را پانسمان کنیم، ادامه داد: این وظیفه ماست اما درمانشان با خداست.
مدیرعامل مجموعه سنا با تأکید بر این مطلب که قول دادن برای کمک به چند نفر دیگر تنها راه پاک شدن و ماندن آنهاست، اضافه کرد: اگر به من بگوید که میخواهد پاک شود و دست چند نفر دیگر را هم بگیرد، پشتش هستم، کمکش میکنم و هیچ توقعی ازش ندارم اما اگر بگوید نمیتواند، کاری از دست من برنمیآید.
آذری، اضافه کرد: آنچه معتادان به آن دچار هستند بهظاهر یک بیماری جسمی است اما ما پس از پاک شدنشان، آنان را برای حضور در خانواده و کسب مقدمات آن یعنی آمادگی روحی، روانی و اخلاقی و همچنین آغاز مسیر معنوی در زندگی و دوری از مادیات آماده میکنیم.
مدیرعامل مجموعه سنا با بیان اینکه اگر ما پنج میلیون کارتنخواب داشته باشیم که نداریم، 80 میلیون نفر قطعاً میتوانند با همکاری به آنان رسیدگی کنند، تأکید کرد: اما حمایتها باید اصولی باشد؛ بهعنوانمثال، برخی مؤسسات خیریه کمکها را جمعآوری میکنند اما به کسانی کمک میکنند که کمکها را خرج تهیه مواد مخدرشان میکنند و به خاطر همین پشتوانه مالی، احساس نیاز نمیکند که پاک شود؛ من همیشه به مؤسسات خیریه میگویم شما لازم نیست سفره یک خانواده را پر کنید، بلکه کمک کنید سرپرست خانواده به حدی برسد که خودش سفرهاش را پر کند، نباید گداپروری شود و کارتنخواب بسازیم.
وی با اظهار این مطلب که همه جوامع اعتیاد را تجربه کردهاند و آمریکا و ژاپن بیشترین تعداد کارتنخوابها را داشتهاند، اضافه کرد: این مشکل بهویژه برای ما که دشمنان زیادی داریم طبیعی است اما مانند جنگی که در آن کشتهها دادیم و مردم ما کم نیاوردند، در همه مشکلات دیگر ازجمله اعتیاد بازهم هستیم.
تقاضا از مردم؛ همه در یک نقطه جمعشویم
آذری در بخش دیگری از سخنانش از همه مردم خواست به NGO سنا بپیوندند و در ادامه افزود: ما در همه حوزهها ازجمله مالی، حقوقی و ... مشکلاتی داریم چراکه یک کارتنخواب هزینههای زیادی مانند هزینه اشتغال، اداره خانواده و ... دارد؛ بنابراین همه باید در یک نقطه جمعشویم تا ظرفیت مردمیمان قویتر شود و تواناییهایمان بیشتر شود.
وی با اشاره به خدمت پزشکان و ... بهصورت رایگان در مجموعه سنا، بیان کرد: بهترین پزشکان برای ما رایگان جراحی میکنند اما اگر 30 نفر از خدمتگزاران ما قرار باشد توسط دولت به کار گرفته شوند، شاید هزینه زیادی برای دولت داشته باشند؛ علاوه بر اینکه ما بیمارانی را جمعآوری میکنیم که عفونی هستند و شرایط خاص دارند که اگر به یک نفر ماهی 500 میلیون تومان هم بدهند، حاضر به رسیدگی و حتی نگاه به آنها نیست؛ این کار خودم است.
وی با قدردانی از نهادهایی که در خدمت به کارتنخوابها با او همکاری کردند ابراز کرد: من از مشاور وزیر کشور، دکتر حسینی و مجموعه استانداری، آقای مرتضوی، شهردار مشهد، آقای خدابخشی، معاون دادستان و از دکتر بختیاری، معاون فرهنگی شهردار مشهد که پایگاه کوچکی در پارک ملت را در اختیار ما قرار دادند متشکرم؛ در جلسهای که با آقای حیدری، از شورای شهر مشهد در نمایشگاه پژوهش خراسان رضوی داشتیم، ایشان هم قول دادند به مرکز ما سر بزند.
وی در همین راستا اضافه کرد: آنها که پشت میز هستند، خوابند و از وضعیت کارتنخوابها خبر ندارند و به آنان بیتوجه هستند که هیچ، اما آنها که بیدارند و چشم و دلشان باز است بیتفاوت نبودند و هرکسی به صورتی به ما کمک کرد.
رسالت دستگیری از آوارگان و نیازمندان و پیروی از علی(ع)
آذری در پایان سخنانش در پاسخ به این سؤال که چرا نام مرکزشان را «امام علی(ع)» انتخاب کرده است، ابراز کرد: من از بچگی به حضرت علی(ع) علاقه خاصی داشتم؛ دوست داشتم تابلوهای معرق و بیشتر اشعاری که کار میکردم به حضرت علی(ع) ختم شود و تنها ایشان بود که از من دستگیری میکرد؛ علاوه بر این، NGO جمعیت دانشجویی امام علی(ع) اولین جمعیتی بود که بعد از پاکی آشنا شدم و اکنون با هم ارتباط و همکاری دوسویه داریم.
آرزوی خدمت به ضعیفان
وی با بیان اینکه من بچههای مرکز را به الگوگیری از خلق و خوی مولا علی(ع) توصیه میکنم، اضافه کرد: از خدا میخواهم لیاقت خدمت کردن را به تکتک ما بدهد بهویژه خدمتی که کسی نفهمد، خدمت بدون منت و چشمداشت و بهویژه خدمت به کسانی که توان جبران کردن نداشته باشند و از ما ضعیفتر هستند.
قصه پرغصه کارتنخوابی؛ وقتی یک انسان درد همنوعش را احساس میکند
گروه اجتماعی: از تولد در یک خانواده تحصیلکرده و با طبعی شاعرانه، به اعتیاد کشیده میشود، خانوادهاش را از دست میدهد و در خرابهها تا مرز از دست دادن پایش پیش میرود؛ یک نفر با دیدن وضعیت او وقتی که بعد از یک شب برفی در پلاستیک خوابیده بود، تصمیم میگیرد کمکش کند. او اکنون مسئول نجات کارتنخوابها میشود و از آنان تیمارداری میکند.
صاحبخبر -
∎
نظر شما