شناسهٔ خبر: 22934729 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: زومیت | لینک خبر

بررسی عملکرد ناکارآمد سیلیکون ولی در مقابله با نفرت‌ پراکنی در دنیای اینترنت

بابک قهرمانی / newyorker / بابک قهرمانی / newyorker

صاحب‌خبر -

در ژانویه‌ی سال ۱۹۸۹ مقاله‌ای از یکی از دانشجویان در استنفورد دیلی مطرح شد و عنوان آن این بود: تهمت‌های نژادی باعث شد دانشگاه تابلو اعلانات را تعطیل کند. تابلوی اعلانات حالت یک گروه خبری را داشت و پر از سؤالات و لطیفه‌هایی بود که افراد گروه‌های مختلف با علایق گوناگون از طریق ایمیل به آن می‌فرستادند و  به کمک پایانه‌های کامپیوتر مدرسه و از طریق یوزنت که یک پیشرو در عرصه انجمن‌های اینترنتی امروزی بود، نظرات خود را وارد تابلوی اعلانات می‌کردند.

بخش لطیفه تابلوی اعلانات جایی بود که افراد می‌توانستند در آن به نشر لطیفه بپردازند. اکثر این لطیفه‌ها خام و بدون رنگ بودند؛ اما یکی از این لطیفه‌ها نظر دپارتمان آی‌تی استنفورد را به خود جلب کرد. این لطیفه به‌اندازه‌ی سایر لطیفه‌های موجود در تابلوی اعلانات توهین‌آمیز نبود؛ ولی براساس یکی از کلیشه‌های قومی بود: یک یهودی و یک اسکاتلندی در حال خوردن شام بودند که در آخر فرد اسکاتلندی گفت من پول شام را پرداخت می‌کنم. صبح روز بعد روزنامه‌ها تیتر زدند: یک فرد یهودی مرده در کوچه پیدا شد. یکی از دانشجویان مؤسسه‌ی تکنولوژی ماساچوست با خواندن این کلمات، معترض شده بود و این اخبار باعث شد یک دانشگاه کانادایی از نشر لطیفه‌ها در تابلوی اعلاناتش جلوگیری کند. سرانجام این کلمات از طریق یوزنت به استنفورد رسید. مدیران آی‌تی سریعا تصمیم گرفتند گروه را مسدود کنند. این مدیران در این‌باره نوشتند:

لطیفه‌هایی از این دست، باعث رشد نژادپرستی و جنسیت‌گرایی می‌شوند و غیر قابل تحمل‌اند. این لطیفه‌ها به اهداف عالی دانشگاه خدشه وارد می‌کنند. هدف دانشگاه یافتن راهی بهتر برای ایجاد یک جامعه‌ی پلورالیسم واقعی است که در آن هرکسی مطابق با شخصیت و ویژگی‌های خاص خودش شناخته شود؛ نه اینکه از او کاریکاتور ساخته شود. البته آزادی بیان هم اهمیت خودش را دارد؛ ولی بدین معنا نیست که ما به حرمت و حقوق افراد احترام نگذاریم.

دانشگاه استنفورد

این کار آن‌ها جزو اولین اقداماتی بود که در تلاش برای پاکسازی اینترنت انجام شد؛ ولی واکنش‌هایی که نسبت به آن رخ داد هم الگویی بد و ریاکارانه از خود بر جا گذاشت که حتی پس از گذشت سه دهه متأسفانه هنوز باقی است.

حتی قبل از اینکه دپارتمان آی‌تی این تصمیم را بگیرد، فضا و جو استنفورد پرتنش بود. آن فضا از جهات زیادی شبیه به آمریکا در سال ۲۰۱۷ است. زنان و دانشجویان اقلیت‌ها با ائتلاف رنگین‌کمان (rainbow coalition) جسی جکسون انگیزه گرفتند و خواستار دوره‌های تحصیلی جدید با تنوع بیشتر شدند که البته مخالفت‌هایی نیز با آن‌ها شد. یکی از رهبران جناح راستی این قیام، پیتر تیل بود که مؤسس پی‌پال و کمپانی نرم‌افزار پلنتیر است و با سرمایه‌گذاری در فیسبوک، میلیون‌ها دلار به‌ دست‌ آورد. پیتر تیل در آن زمان دانشجوی رشته فلسفه و دبیر استنفورد ریویو بود. استنفورد ریویو نوعی پایگاه خبری دانشگاهی در اواخر دهه‌ی ۸۰ بود که به اصلاحات سیاسی می‌پرداخت. استنفورد ریویو و پیتر تیل آرزو داشتند روزی استنفورد دوباره به روزهای خوب و باشکوه خود برگردد. او در مجادله‌ای به نام افسانه‌ی تنوع که در سال ۱۹۹۵ با کمک دیوید سک (کسی که بعدا یکی از مهم‌ترین افراد سیلیکون ولی شد) نوشت، می‌گوید:

چندگانگی‌ فرهنگی باعث شد استنفورد به‌عنوان یک دانشگاه، دیگر عظمت سابق را نداشته باشد و همانند یک کشور جهان‌ سومی دارای ایدئولوژی‌های فاسد و ناخوشایند باشد.

مسدود و ممنوع کردن بخش لطیفه تابلوی اعلانات از طرف تیم آی‌تی دانشگاه استنفورد، در واقع تلاشی برای کاهش تنش‌های دانشگاه بود. تنها چند ماه قبل از این حادثه هم نقاشی نژادپرستانه دو سفیدپوست روی پوستر بتهوون نقش بسته بود. اما عکس‌العمل به این ماجرا سریع و قاطع بود و همه چیز برای تیل خوب پیش رفت. 

وقتی تیم تصمیم گرفت وارد عمل شود، آن‌ها به‌ دنبال نظر و مشاوره‌ی فنی یک دانشجوی فارغ‌التحصیل بودند. این دانشجو جان مک‌کارتی یکی از افراد برجسته‌ی گروه دپارتمان علم کامپیوتر بود. مک‌کارتی که یک پیشگام در عرصه‌ی برنامه‌نویسی و هوش‌مصنوعی بود، قبل از به وجود آمدن ممنوعیت، یک سخنرانی با مبحث آزادی بیان راه انداخت. او برای جلوگیری از سانسور شدن عقاید مطرح‌شده در این سخنرانی، به‌ سراغ تابلوی اعلانات دپارتمان رفت. او معتقد بود کامپیوترها نقش بسیار مهمی در چگونگی زندگی ما ایفا می‌کنند. مک‌کارتی نوشت:

گروه‌های خبری نوعی رسانه‌ی ارتباطی جدید هستند؛ چیزی شبیه به کتاب‌های چاپی قرن پانزدهم. من معتقدم که این گروه‌های خبری، گامی روبه‌جلو به سمت دنیایی هستند که هرکس بتواند از طریق کامپیوتر به‌ تمامی دنیای بزرگ ادبیات دنیا دسترسی داشته باشد.

مک‌کارتی با ارائه‌ی یک درخواست آنلاین (که شاید از اولین‌ درخواست‌ها در نوع خودش در زمینه‌ی آنلاین و کامپیوتری بود) صدها امضای دیجیتال از همکارانش برای حمایت از خود جمع کرد.

سیلیکون ولی

مک‌کارتی در طول کمپینی که راه انداخته بود، هیچگاه به تنش‌های نژادی توجهی نشان نداد و در عوض از یک سیستم آنالیز مهندسی‌شده برای نحوه‌ی توزیع اطلاعات استفاده کرد؛ بدون اینکه این اطلاعات با توجه به مفاد فرهنگی یا سیاسی مورد بررسی قرار بگیرند. این کار او چند دهه بعد پایه و اساس سیلیکون ولی شد. اما به هر حال افرادی هم وجود داشتند که به تابلوی اعلانات حمله کردند و آن را نمی‌خواستند؛ به‌عنوان مثال، ویلیام آگوستوس براون جونیور که یک دانشجوی پزشکی آمریکایی-آفریقایی بود، در پژوهشی در مورد استفاده از هوش مصنوعی برای درمان بیماران شرکت کرد. براون کسی بود که از ممنوعیت مطرح‌شده توسط دانشمندان کامپیوتر استنفورد حمایت می‌کرد. او نوشت:

حتی اگر من نتوانم ارائه‌ی سایر فرهنگ‌ها را کنترل کنم، به این معنا نیست که این امر غیر ممکن باشد  و من همیشه علیه کلیشه کردن فرهنگم توسط سایرین اعتراض خواهم کرد. دانشگاه پس از مدت‌ها یک تصمیم درست گرفت و من امیدوارم از این تصمیم برنگردد.

تفکرات براون در مورد موضوع کاملا با مک‌کارتی متفاوت بود. او نوشت:

این صحبت‌ها و مطالب نژادپرستانه و جنسیت‌گرایانه حتی اگر با لباس مبدل گفت‌وگوی آزاد وارد جمع‌های گروهی شوند، بازهم آزاردهنده خواهند بود. این وظیفه‌ی دانشگاه است که از این اتفاقات جلوگیری کند و اثرات مخرب آن در ارتباطات عمومی را به حداقل برساند.

مک‌کارتی هیچ‌وقت جواب براون را نداد؛ ولی سایر افراد دپارتمان او جواب براون را به‌طور مستقیم و غیر مستقیم دادند. آن‌ها معتقد بودند که حتی اگر نگاهی اجمالی به این موضوع داشته باشیم، متوجه خواهیم شد که بسیاری از عقاید متفاوت نسبت به مسئله‌ی نژادپرستی و جنسیت‌گرایی هم با وجود این ممنوعیت، دیگر منتشر و پخش نخواهند شد. یکی از دانش‌آموخته‌ها، پاسخ براون را این‌گونه داد:

من یک مرد سفیدپوست هستم که هرگز با لطیفه‌هایی که در مورد مردان سفیدپوست مي‌سازند، ناراحت نشده‌ام. این لطیفه‌ها برای من بی‌معنی هستند و حتی اگر پایه و اساسی هم داشته باشند، آنقدر اغراق‌آمیز هستند که فقط جنبه‌ی سرگرمی دارند. من احساس می‌کنم و معتقدم که توانایی خندیدن به خود، یکی از بخش‌های مهم در زندگی است که نشان می‌دهد شما به بلوغ ذهنی رسیده‌اید و آدم‌ها باید بتوانند این موضوع را کاملا بپذیرند.

دانشجوی دومی هم معتقد بود که براون خودش هم در مورد اینکه دقیقا چه چیزی می‌خواهد، مطمئن نیست. او گفت:

مشکل این جا است که هزینه‌ی سانسور کردن گفت‌وگوها خیلی بیشتر از مشکلی است که براون می‌خواهد حل کند. اگر براون واقعا فکر می‌کند توطئه‌ای علیه او در کار است؛ پس چرا می‌خواهد ابزار رسیدن به اهداف را در اختیار توطئه‌گران قرار دهد؟!

نفرت پراکنی

واکنش‌ها علیه براون در حدی یکپارچه و منتقدانه بودند که او مجبور شد از یک روش دیگر وارد عمل شود. او برای این کار در مورد سختی‌های سیاه‌پوست بودن توضیحاتی داد و معقتد بود که اگر شما یک فرد سیاه‌پوست در دانشگاه استنفورد باشید، سختی‌های زیادی باید تحمل کنید. براون گفت:

من اکثر آموزش‌های قبل از حرفه‌ای شدن را در یک سیستم آموزشی سیاه‌پوستی دیده‌ام و نگرش من نسبت به اکثر دانشجویان متفاوت است. من هیچگاه انتظار یک رابطه‌ی گرم و دوستانه با بقیه در دانشگاه همپتون نداشتم؛ اما انتظار هم نداشتم که با من مثل یک دشمن رفتار شود. البته اینکه من را منزوی و گوشه‌گیر کنند اصلا برایم مهم نیست؛ چراکه می‌توانم با آن کنار بیایم و این کار حتی زمان من برای مطالعه را نیز افزایش می‌دهد؛ ولی این منزوی شدن بدین معنا نیست که به‌راحتی از کنار توهین‌ها عبور کنم. وقتی یک فرد از ارزش‌های والای اخلاقی بویی نبرده باشد، طبیعی است که ظلم کردن به بقیه را حق مسلم خود بداند؛ اما او حق ندارد در همه جا و همه رسانه‌ها این کار را انجام دهد.

دوباره کسی به‌طور مستقیم جواب براون را نداد. نزدیک‌ترین پاسخ به حرف‌های براون از طرف یک دانشجوی فارغ‌التحصیل دیگر بود که گفت بروان نگران این است که بسیاری از افراد شبیه به او از ممنوعیت ناراحت شوند؛ چراکه آن‌ها با اینکه جزواقلیت هستند، از طریق رسانه می‌توانند توجهات را به خودشان جلب کنند. او گفت:

مردم به‌ندرت متوجه شکایات و ناراحتی‌های افراد اقلیت می‌شوند و نمی‌توانند درک دقیقی از آن‌ها داشته باشند.

او سپس اینگونه پستش را در تابلوی اعلانات خاتمه داد:

آیا شما فکر می‌کنید وضعیت دانشگاه استنفورد برای اقلیت‌ها بهبود یافته، بدتر شده است یا اصلا برای کسی اهمیتی ندارد؟

اما این پست او جوابی دریافت نکرد، بنابراین او در روز بعد نوشت:

پس کسی اهمیت نمی‌دهد.

نظرات مک‌کارتی در مورد موضوع متفاوت بود. از نظر او هیچ چیزی به نام تکنولوژی نامناسب یا سخنرانی نامناسب وجود نداشت. به علاوه، در مورد اینکه به چه کسی می‌توان در مورد تصمیم‌گیری اعتماد کرد هم جای سؤالاتی برای او وجود داشت. مک‌کارتی در یکی از پست‌هایش اینگونه گفت:

اینکه به مدیران آی‌تی اجازه دهیم در مورد محتویات کامپیوتر استنفورد تصمیم‌گیری کنند مثل این است که به نگهبانان کتابخانه اجازه دهیم که کتاب‌ها را بردارند.

همکاران مک‌کارتی این نظر او را به اشتراک گذاشتند و بدون نام و نشان به‌ نظر او رأی دادند تا با حذف بخش لطیفه تابلوی اعلانات مخالفت کنند. اکثر دانشجویان هم تاحدودی مخالف مسدود شدن و ممنوعیت بودند. یک ایمیل محرمانه فاش شد و نشان داد که ۱۲۸ نفر علیه ممنوعیت هستند و تنها ۴ نفر با آن موافق‌اند. مک‌کارتی با این مثال قوی که در مورد مدیران آی‌تی و نگهبانان کتابخانه زد، توانست رأی اکثریت را به سمت خودش بکشاند و مفهوم جدیدی وارد دنیا و عصر دیجیتال کرد. از نظر مک‌کارتی، سانسور کردن یک گروه خبری از طرف کسانی که با یوزنت آشنا نیستند، مانند حذف کردن یک کتاب از چرخه‌ی بازار بود.

هیتلر پورشه

وقتی کتابی مثل نبرد من از هیتلر هنوز در قفسه‌ها موجود است، چه دلیلی دارد که بقیه‌ی کتاب‌ها حذف شوند یا اصلا چه کتابی شایستگی حذف شدن دارد؟ حرف آن‌ها کاملا روشن و شفاف بود: شما یا باید با سخنان توهین‌آمیز کنار بیایید یا اینکه به نابود شدن دانش کمک کنید و حد وسطی هم وجود ندارد؛ بنابراین قانون‌گذاری و مقررات مشخصی که به محتویات آنلاین تضمین بدهد، وجود نخواهد داشت.

 مک‌کارتی که در سال ۲۰۱۱ درگذشت، به‌عنوان یکی از افراد موفق در جلوگیری از سانسور اینترنتی شناخته می‌شود. او در یک سخنرانی در چهلمین سالگرد دپارتمان کامپیوتر استتنفورد در ۲۱ مارس سال ۲۰۰۶ در مورد موفقیت‌هایش در کمپین گفت:

پیج هر عضوی از دانشگاه، چه کارمند و چه دانشجو، باید جزو اموال شخصی او به‌حساب بیاید، نه جزو اموال دانشگاه.

با پیروزی بی‌نظیر مک‌کارتی بود که اینترنت توانست به شکل امروزی خود دربیاید و هرکسی آزادانه بتواند در آن به فعالیت بپردازد. فیسبوک ۶ سال بعد از این ماجرا وارد عرصه‌ی عمومی شد. وارد شدن فعل و واژه گوگل به فرهنگ‌ لغت انگلیسی آکسفورد، اولین توییت و خیلی از چیزهای دیگر هم به همین منوال جلو رفتند.

البته امروزه، هنوز هم واژگان و سخنان توهین‌آمیز معمولا توسط کاربران سه شرکت توییتر، فیسبوک، و گوگل نیوز وارد عرصه عمومی می‌شوند. حمایت از آزادی بیان یک مدل بیزنسی به خود گرفته است و به‌عنوان نوعی تبلیغات مورد استفاده قرار می‌گیرد. وقتی اینترنت هنوز به بلوغ کنونی نرسیده بود، دلیل پاک‌سازی آن، احساس و همدلی انسانی بود. طبق این همدلی، دوستان و همسایه‌ها در نقاط مختلف دنیا قابل احترام‌اند و باید به آن‌ها احترام گذاشت.

در سال ۲۰۱۷ حفاظت از خود است که اهمیت دارد: دموکراسی آمریکایی‌ها در تلاش برای مقابله با سوءاستفاده از احساسات و نفرت‌های مردم و عموم است. ویلیام براون  استفورد را به مقصد دانشگاه پزشکی هاوارد ترک کرد و اکنون رئیس بخش جراحی قلب در مرکز پزشکی دریایی در پورتسموث ویرجینیا است؛ وی اخیرا گفته امیدوار است دانشمندان کامپیوتر هشدارهای او را جدی بگیرند. او می‌گوید:

مهربانی، عدالت و انسانیت بسیار مهم‌تر از این است که شما حق داشته باشید هر چه دلتان می‌خواهد به زبان بیاورید. بله اگر شما از یک پیشینه و نژاد خوب باشید، می‌توانید هرچه دلتان خواست بگویید. متمم اول قانون اساسی ایالات متحده آمریکا تا حدودی بدون محدودیت بود و هیچ مسئولیت و جوابگویی در آن وجود نداشت. من وقتی امروزه به آن نگاه می‌کنم متوجه می‌شوم که مهم نیست شما در استنفورد باشید یا جای دیگر، این نگرش همچنان وجود خواهد داشت.

برچسب‌ها:

نظر شما