شناسهٔ خبر: 22922229 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

سرمقاله‌های روزنامه‌های ۱۹ آذر

- همشهری آنلاین: یمن، علی کریمی و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله‌های برخی از روزنامه‌های یکشنبه-۱۹ آذر-جای گرفتند.

صاحب‌خبر -

سیدعلی خرم . استاد حقوق بین‌الملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر« بازی شکست‌خوردگان» نوشت:

روزنامه شرق،۱۹ آذر

شکست‌خوردگان بزرگ، امروز صحنه خاورمیانه را رقم می‌زنند.

نفر اول دونالد ترامپ: در هیچ‌کدام از طرح‌هایش موفق نشده و قول‌های او در دوره مبارزه انتخاباتی بر زمین مانده و بدتر از آن، اتهام همکاری با روسیه برای پیروزی در انتخابات، گلوی او را بدجور فشار داده است؛ به ترتیبی که تاکنون همه مشاوران و تیم اطراف خود را از دست داده و اگر قاضی مولر خوب پیش رود، رئیس‌جمهور آمریکا با استیضاحی جدی روبه‌رو خواهد شد. پس دونالد ترامپ برای انحراف افکار عمومی کشورش از ناکامی‌های خود، به‌ویژه در مسائل داخلی، نیازمند یک پیروزی در صحنه سیاست خارجی اعم از سیاسی یا نظامی است. دونالد ترامپ ابتدا به جنگ با کره‌شمالی، سپس به جنگ با ایران و در نهایت به شناسایی بیت‌المقدس به‌عنوان پایتخت اسرائیل متوسل شده تا موج شادی را میان لابی یهودی در آمریکا و در میان مردم اسرائیل به وجود آورد؛ این موج می‌تواند به‌عنوان دستاوردی بزرگ، سیاستی حمایتی را میان جمهوری‌خواهان تندرو برای جلوگیری از استیضاح او ایجاد کند.

نفر دوم بنیامین نتانیاهو: در بدترین شرایط سیاسی - اجتماعی در اسرائیل قرار گرفته و علاوه بر نارضایتی زیاد در میان مردم و احزاب به دلیل سیاست‌های راست‌گرایانه‌اش، در چارچوب قوه قضائیه نیز به علت فساد مالی و سوءاستفاده، تحت پیگرد جدی قرار دارد؛ به ترتیبی که خود و همسرش در آستانه دریافت حکم محکومیت و اعزام به زندان هستند. نتانیاهو باید طرحی نو دراندازد تا بتواند رضایت عمومی را به دست آورد و از این تنگنا خارج شود. شناسایی بیت‌المقدس بعد از ٥٠ سال مخالفت جامعه جهانی و قطع‌نامه‌های شورای امنیت با آن، می‌تواند یکی از آرزوهای دیرینه رژيم اسرائیل را برآورده کرده و از نتانیاهو قهرمانی ملی بسازد.

نفر سوم محمد بن‌سلمان: جوان، ناپخته و جویای نام است. عربستان در دوره اوباما با تحقیق کنگره و تصویب قانون «جستا»، به‌عنوان متهم اول واقعه ١١ سپتامبر ٢٠٠١ شناخته شد که نقش دولتی آن به اثبات رسیده بود. عربستان باید به نوعی زمین بازی را عوض می‌کرد و از متهم اصلی، به بازیگری نقش‌آفرین در خاورمیانه تبدیل ‌می‌شد. هم‌زمان پروژه «به پادشاهی رساندن محمد بن‌سلمان» که برخلاف عرف معمول عربستان بود نیز باید پیاده می‌شد. از‌این‌رو، عربستان احتیاج داشت بسته‌ای پیشنهادی به آمریکا ارائه دهد که در آن، هم اتهام شراکت دولتی در واقعه تروریستی ٢٠٠١ فراموش شود و هم حمایت آمریکا برای پادشاهی محمد بن‌سلمان به دست آید. بخش‌هایی از این بسته پیشنهادی، تابه‌حال کشف شده که خریدهای کلان نظامی از آمریکا، ارسال هدایای غیرمعمول برای خانواده ترامپ، فاصله‌گرفتن عربستان از اسلام تندرو و ترویج اسلام متعادل، اعلام آمادگی پرداخت هزینه برای جنگ آمریکا با ایران (که شرط ترامپ بود) و مهم‌تر از همه ارتباط با اسرائیل را دربر مي‌گيرد.

 

... و حل قضیه فلسطین به روایت اسرائیل بود که محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین، آشکارا اعلام کرد سعودی‌ها در سفر دو ماه پیش او به عربستان، گفته‌اند باید طرح «دولت واحد» را بپذیرد؛ طرحی که فلسطینی‌ها در آن به‌عنوان شهروندان درجه‌دوم محسوب شوند. او خاطرنشان کرد سعودی‌ها به او گفته‌اند اگر نمی‌خواهد این طرح را بپذیرد، باید استعفا دهد. دفتر دونالد ترامپ نیز اعلام کرد در طرح بیت‌المقدس به‌عنوان پایتخت اسرائیل، قبلا با برخی از رهبران عرب مشورت شده بود که مقصود عربستان، اردن و خود محمود عباس است. به‌این‌ترتیب، ملاحظه می‌شود محمد بن‌سلمان هم برای نجات عربستان از اتهام تروریستی و هم برای رسیدن به پادشاهی، چه هزینه‌های گزافی پرداخته است؟ اگر محمد بن‌سلمان چنین عهدی با آمریکا نبسته بود، هیچ‌گاه آمریکا و به‌تبع آن اروپا، با دستگیری ٣٢٠ سرمایه‌دار سعودی که بعضا مدعی سلطنت هم هستند، به آرامی برخورد نمی‌کردند و برعکس جهان را علیه عربستان بسیج می‌کردند. در مجموع، شکست‌خوردگان بزرگ امروز دارند صحنه خاورمیانه را رقم می‌زنند. آنها که در عمق ناکامی بودند، با طرحی مشترک توانستند با فداکردن فلسطینی‌ها و دیگران، خود را به پیروزمندان این منطقه تبدیل کنند؛ اما یقینا این پایان داستان نیست. در نظام سیاسی آمریکا نمی‌توان آشکارا برخلاف حقوق بین‌الملل و مصوبات شورای امنیت سازمان ملل متحد ساختاری قابل اطمینان برپا کرد که دوام بیاورد. اسرائیل هم با چنین ساختار شکننده‌ای قادر به ادامه حیات صلح‌آمیز در کنار فلسطینی‌ها نخواهد بود. قربانی آن، ساکنان اسرائیل هستند که باید دوره تندتری از خشونت و تعرض را تجربه کنند. هنگامی که همه کشورهای مهم جهان با طرح دونالد ترامپ مخالف هستند و موج جدیدی از احساسات میان مردم مسلمان علیه این تجاوز آشکار در حال شکل‌گیری است، دیگ تندروی و افراط‌گرایی مجدد به جوش می‌آید و تنفر مردم مسلمان از آمریکا را تولید می‌کند که ابعاد آن نامعلوم است. محمد بن‌‌سلمانِ بلندپرواز هم ممکن است به‌جای پادشاهی، حیات خود را در این کشاکش به گرو بگذارد؛ زیرا عربستان سلفی وهابی بعید است با این طرح‌های خیانت‌بار و جنون‌آمیز کنار بیاید. توصیه می‌شود جمهوری اسلامی ضمن حفظ اصول خود، در قالب جمع و گروه سازمان همکاری‌های اسلامی، علیه این تجاوز تاریخی حرکت کرده و از اقدامات فردی پرهیز کند؛ زیرا در صورت تنگ‌شدن شرایط برای اجرای طرح بیت‌المقدس به‌عنوان پایتخت اسرائیل و به‌هم‌خوردن بازی بزرگ، یکی از این سه بازیگر به فکر ایجاد درگیری جدیدی در خاورمیانه خواهد افتاد تا دعوا روی موضوع اصلی فراموش شود و دو بازیگر دیگر هم قطعا به آن خواهند پیوست. ایران نباید قربانی توطئه‌ها و طرح‌های شکست‌خوردگان خاورمیانه شود.

در ستايش «كريمي» بودن

روزنامه اعتماد،۱۹ آذر

علي عالي در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:

١- مورخ انگليسي، تيموثي گارتُن در كتابش «ما مردم» درباره تغييرات سياسي اروپاي شرقي جمله‌اي ماندگار دارد: «گاهي اوقات، يك شانه بالا انداختن، يا حرفي كه اتفاقي به زبان مي‌آيد، از صدها سخنراني گوياتر است». تصوير علي كريمي در فضاي رسانه‌اي فوتبال ايران همان شانه بالا انداختن هدفمند براي بيان نارضايتي از ابهامات فوتبال ايران است؛ ابهاماتي كه آرام‌آرام قدرت برنامه‌ريزي را از فوتبال ايران گرفت و روزمرّگي را جايگزين آن كرد. علي كريمي حالا يك رسانه است؛ رسانه‌اي كه بي‌رحمانه نقد مي‌كند و پاسخ مي‌خواهد. در روزگاري كه رسانه‌ها آرام‌آرام كاركردشان را از دست داده‌اند و به روزمرّگي دچار شدند...

 

 علي كريمي رسانه‌اي است كه موردتوجه قرار مي‌گيرد، مسوولان را به واكنش وامي‌دارد و حوزه عمومي را پشتوانه محكمش مي‌بيند. جامعه به علي كريمي‌ها نياز دارد تا ساخته شود.

٢- پتر باستو، كارگردان مجارستاني فيلم «شاهد اصلي» كه شاهكارش مدت‌ها ممنوع‌الپخش بود، صحنه‌اي را خلق كرد كه بي‌گمان درس بزرگي براي ما دارد. صحنه‌اي در يك پارك تفريحات است كه در «تونل وحشت سوسياليستي»، ماركس، لنين، استالين و انگلس از تاريكي بيرون مي‌آيند تا بچه‌هاي كوچك را بترسانند. مي‌شود گفت همان كاري كه بسياري از ما مي‌كنيم. فقط كافي بود در آن تونل باشيم تا بتوانيم تقصير همه‌چيز را - تمام دردها، مشكلات، نارسايي‌ها، دردهاي شخصي و بي‌مسووليتي‌هاي‌مان را- به گردن «ديگران» بيندازيم. حالا كه از تونل بيرون آمديم، متوجه شديم كه اين بيرون، همه‌چيز آن‌طور نيست كه تصور مي‌كرديم. حالا متوجه شديم اين خودمان هستيم كه بايد فوتبال و سرزمين‌مان را بسازيم.

متوجه شده‌ايم كه از اين به‌بعد خودمان مسووليت زندگي‌مان را برعهده داريم و ديگر عذر موجهي نداريم كه با آن وجدان معذب‌مان را آسوده كنيم و بگوييم همه‌اش تقصير مديران فوتبال و ورزش و كشور است. توسعه و پيشرفت چيزي نيست كه خودش بي‌هيچ زحمت و تلاشي از راه برسد. چيزي است كه بايد براي به دست آوردنش جنگيد. بايد نارسايي‌ها را گفت و پاسخ خواست. بايد مشكلات را ديد و خواستار شفاف‌سازي شد و همين است كه راه رسيدن به توسعه، پيشرفت، شفاف‌سازي و ثبات اينقدر دشوار است. علي كريمي اين راه را به ما نشان مي‌دهد.

٣- حرف‌هاي علي كريمي يك پيام مهم دارد؛ قانون‌گريزي آفت فوتبال كشور است. او از مسوولان مي‌خواهد بردارهاي اركان مديريت فوتبال ايران به يكسو حركت كنند: شفاف‌سازي و توسعه فوتبال. به‌نظر مي‌رسد در روزگاري كه رسانه‌ها نااميد شدند، علي كريمي نااميد نيست. رسانه‌ها تصور مي‌كنند اصلاحات در فوتبال به بن‌بست رسيده است. علي كريمي همانند بسياري از رسانه‌ها فكر نمي‌كند هر كاري كند، هر حرف انتقادي بزند، هر تلاشي براي پاسخگو كردن مديران، وضع هميشه همان‌جور مي‌ماند. تغييري نمي‌كند. شخصي كه سوال نمي‌كند و پرسشي ندارد، فكر هم نمي‌كند. افراد فكور كساني هستند كه بيشتر به‌دنبال سوال و پرسش است تا پاسخ و البته به راحتي هر پاسخي را هم قبول نمي‌كنند. قدر علي كريمي را بايد بدانيم چون اهل فكر است و مي‌پرسد.

٤- نكته مهم همين‌جاست. بايد بدانيم چه كساني تصميم مي‌گيرند، چه كساني مديريت مي‌كنند، اين افراد چگونه مي‌انديشند. پرسش اين است كه مديران تا چه اندازه به جامعه و كشور تعلق دارند و تا چه اندازه جهان، اتفاقات دنيا و مسير پيشرفت كشورهاي ديگر را مي‌شناسند. بايد بدانيم تا چه اندازه با سيستم، قواعد، ساختار و قوانين آشنايي دارند. آيا با تربيت عقلي و تخصصي وارد عرصه مديريت و نخبگي شدند يا تصادفي، في‌البداهه يا با رانت؟ ١٥مهر ١٣٩٦ مهدي تاج در نشست خبري در واكنش به اشتباهات مديريتي در فوتبال جمله‌اي كليدي را بيان كرد: «بايد ياد بگيريم اگر اشتباه كرديم، استعفا بدهيم و عذرخواهي كنيم. اينها مسائلي است كه بايد به تدريج جا بيفتد. حداقل بيايند و بگويند اشتباه كرديم» جمله مهمي است كه بايد ثبت شود. چنين شهامتي در مديران فوتبال ايران وجود دارد؟

کید دشمن و نفوذی‌ها؟

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

روزنامه کیهان،۱۹ آذر
1- قبل از ورود به موضوع اصلی، با توجه به اینکه عربستان بعداز فتنه‌گری در لبنان، با فتنه‌انگیزی‌ای که به واسطه خیانت علی عبدالله صالح به مردم یمن کرد، این سؤال مطرح است کسانی که در داخل ایران معتقدند باید «عربستان را درک کرد!؟» و از طریق گفت‌وگو با فردی مثل بن سلمان باید مسائل منطقه را حل کرد، چه پاسخی برای دفاع از این تفکر ‌اشتباه خود دارند و پاسخ دهند چگونه با این تفکر می‌توان از کید دشمنان غافل نبود؟

2- و اما رهبرمعظم انقلاب در پاسخ به نامه سردار اسلام حاج قاسم سلیمانی با بیان اینکه «آمریکا و رژیم‌های وابسته به آن به‌دنبال گسترش «سلطه‌ نحس» خود در منطقه‌ غرب آسیا هستند» تاکید کردند بعداز شکست داعش«از کید دشمن غفلت نشود!» چون به شکلی دیگر فتنه انگیزی می‌کنند. هنوز جوهر نامه رهبر معظم انقلاب خشک نشده، مصادیق این سخن حکیمانه ایشان هر روز به شکلی در گوشه‌ای از منطقه درحال آَشکار شدن است.

3- فتنه و خیانت علی عبدالله صالح به مردم یمن از مهم‌ترین و تازه‌ترین کیدهای دشمن به شمار می‌رود که توسط آمریکا و رژیم صهیونیستی طراحی و به اجرا گذاشته شد. ریاض و امارات بعداز اینکه از طریق نظامی نتوانستند مقاومت ملت یمن را بشکنند و در میدان نظامی شکست خوردند، سعی داشتند با ایجاد تفرقه و فتنه داخلی بین نیروهای مدافع یمن از طریق تهدید و تطمیعِ علی عبدالله صالح، شکست خود را تحت‌الشعاع قرار دهند. نگرانی اصلی و فوری عربستان بعد از شکست داعش این بود و هست که محور مقاومت تمام تمرکز خود را روی حمایت از مردم مظلوم یمن و بحرین قرار دهد و ریاض مجبور شود با پذیرش شکست جنگ یمن را پایان دهد. لذا بن سلمان سه هدف اصلی را از براه انداختن فتنه عبدالله صالح دنبال می‌کرد. اول جنگ داخلی و ایجاد تفرقه و انحراف افکارعمومی و انصراف مردم یمن از مقابله با متجاوزان. دوم فراهم کردن زمینه خروج خود از باتلاق جنگ با یمن با جست‌وجوی راه‌حلی سیاسی،و سوم تاثیرگذاری بر آینده سرنوشت مردم یمن از طریق به قدرت رساندن دوباره خانواده علی عبدالله صالح. اما سعودیها در هر سه هدف شکست خوردند و نمی‌دانستند این راه بسیار دشوار و پرخطری برای آنهاست چرا که آمادگی و قدرت نیروهای انقلابی یمن، به عربستان و علی عبدالله صالح این اجازه را نداد که کار را یکسره کنند.

4-آنچه از پشت پرده خیانت علی عبدالله صالح آشکار شده،ریاض همان کاری را که با حریری کرده بود، با علی عبدالله صالح کرد. بن سلمان از یک طرف با گروگانگیری احمد علی پسر صالح در امارات و از طرف دیگر با وعده حمایت از پسر علی عبدالله صالح برای نشاندن وی بر صندلی قدرت، علی عبدالله صالح را مجبور به خیانت علیه ملت یمن کرد. اما علیرغم بمباران یازده پست بازرسی یمنی‌ها توسط جنگنده‌های سعودی و پرواز پهپادهای آمریکایی بر فراز کاروان علی عبدالله صالح برای هموار کردن فرار وی، سرنوشتش بسیار غم‌انگیزتر از آن چیزی که تصور می‌کرد، رقم خورد. هرچند نیروهای یمنی به وی فرصت داده بودند تا دست از فتنه‌انگیزی بردارد اما وی با اعلام اینکه به «ساعت صفر درگیریها»! نزدیک شده، در حقیقت به «ساعت صفر عمرش» نزدیک شد!.

5-در طرح عربستان علی عبدالله صالح بعداز نفوذ در صفوف ملت یمن، قصد داشت خود را به‌عنوان ناجی ملت یمن القاء کند که می‌خواهد سایه جنگ را از سر ملت یمن بردارد، چنان که صریحا از«گشایش فصلی جدید در روابط با عربستان» سخن گفته بود. براین اساس علی عبدالله صالح قرار بود بعداز موفقیت در خیانت خود، از عربستان بخواهد تا حملات علیه یمن را متوقف و محاصره این کشور را لغو کند و عربستان نیز با پاسخ مثبت به این درخواست، گفت‌وگو با علی عبدالله صالح برای پایان جنگ را آغاز و به این وسیله خود را از باتلاق جنگ یمن خارج کند.

6-خیانت علی عبدالله صالح از قبل هم پیش‌بینی می‌شد چراکه براساس ‌اشراف کامل سرویس‌های اطلاعاتی انصارالله، وی بعنوان یک مهره نفوذی محسوب می‌شد و به همین دلیل با تحلیل درست و آمادگی نیروهای یمنی نتوانست موجب تضعیف جبهه مقاومت در این کشور شود. جمع شدن فتنه با کشته شدن علی عبدالله صالح در عرض سه روز خود نشان از این آمادگی داشت. توانایی و آمادگی انصارالله برای مهار این خیانت آنچنان آشکار بود که حزب کنگره ملی وابسته به علی عبدالله صالح بلافاصله در حمایت از جبهه مقاومت یمن در بیانیه‌ای از این فتنه اعلام برائت و با بیان اینکه «ما و انصارالله هدف و هویتی واحد و دشمنی واحد داریم و آن دشمن عربستان و متحدانش هستند» تاکید کرد «کشور یمن، دولت و شورای عالی سیاسی دارد که دستورات آنها لازم‌الاجرا است»
7- در عدم مقبولیت مردمی علی عبدالله صالح نیز این نکته بسیار حائز اهمیت است که وی در سال 2012پس از33 سال حکومت در پی انتفاضه و اعتراضات مردمی علیه حکومتش از ریاست جمهوری برکنار شد و به عربستان فرار کرد اما با نقشه عربستان به یمن برگشت و بعنوان نفوذی خود را همراه جبهه مقاومت یمن نشان داد.

8- خنثی شدن این فتنه نشان داد ملت یمن اگر سنگ هم بر شکم خود ببندد، هرگز تسلیم دشمنانش نخواهد شد و راه مقاومتی که در پیش گرفته تا آخر ادامه خواهد داد. لذا باید از تحولات جدید در یمن درس عبرت گرفت و دانست عامل اصلی حفظ امنیت و ثبات، اتحاد و مقاومت در برابر دشمنان است نه مراودات و زد و بند‌های سیاسی پشت پردهِ نفوذی‌ها با آنها.

9-حکایت بن سلمان حکایت جوان خام و بی‌تجربه‌ای‌است که سالها از درک شرایط و فضای حاکم بر جهان عقب است و سودای «هیتلر شدن منطقه» را در سر می‌پروراند، آنگونه که شاه جوان پهلوی ابتدا توسط آمریکا خامِ توهمِ «ژاندارم شدن منطقه» شد، اما در این توهم سرانجام با به‌راه افتادن سیل خروشان ملت ایران از کشور فرار کرد و در تنهایی خود مرد! و یا آن‌گونه که صدام توهم «رهبری پان عربیسم» را با حمایت آمریکایی‌ها داشت اما نتیجه حمله‌اش به ایران و سرنوشتش بسیار عبرت آموز شد. سرنوشت علی عبدالله صالح هم که اکنون پیش چشم اوست! لذا حکایت واقعی بن سلمان را رابرت فيسک در روزنامه انگلیسی اينديپندنت به‌خوبی ترسیم کرده که«تمام تلاش‌هاي بن سلمان به رفتار یک کودک نحسي مي‌ماند که براي ترساندن همسايه قدرتمندش یعنی ايران، اسباب بازيهايش را به اين سو و آن سو پرت مي‌کند»! توماس فريدمن هم در مقدمه مصاحبه مفصل بن سلمان که به لفاظی‌های بچگانه و فرافکنی‌های ابلهانه علیه جمهوری اسلامی پرداخته بود، در نیویورک تایمز وی را اینگونه توصیف می‌کند «آنچه را که بن سلمان انجام می‌دهد، فقط يک احمق احتمال موفقيت آن را می‌دهد، درحالی که يک احمق هم از آن حمايت نخواهد کرد»!
10- شکست‌های سیاست‌های سعودی‌ها در منطقه که البته دیکته شده جبهه استکبار است،روی دُور تُندی افتاده، به‌طوری‌که هنوز هاضمه آنها شکست قبلی را هضم نکرده، با شکست دیگری مواجه می‌شوند. به همین دلیل یک نوع انسداد هاضمه فکری پیدا کرده‌اند و توان درک و محاسبه نتایج سیاست‌های خود را ندارند.

11- اما آنچه که پیش‌بینی می‌شود سعودیها همچنان دست از فتنه‌گری در منطقه برنخواهند داشت و به فکر فتنه‌های جدیدی هستند.اما بن سلمان برای رهایی از برزخ ایجاد کرده در منطقه یا باید دست از اقدامات بچگانه و فرافکنانه خود بردارد و سیاست معقولی مبتنی بر حفظ امنیت و ثبات منطقه در پیش گیرد و یا اینکه همچنان مجری سیاست‌های مخرب و جنگ طلبانه آمریکا و رژیم صهیونیستی باشد که در این صورت سرانجامی بهتر از هیتلر و صدام و شاه پهلوی و علی عبدالله صالح نخواهد داشت و البته با قدرت روزافزون محور مقاومت و همچنین آگاهی روزافزون مردم که اکنون درحال کوتاه کردن دست حامیان دیکتاتور‌های منطقه هستند، سرنوشت آنها خیلی زودتر به سراغ بن سلمان خواهد آمد.

12- علاوه‌بر بن سلمان، در برخی مراکز استراتژیک کشور خودمان نیز هستند کسانی که به‌دور از واقعیت‌های میدانی مسائل را تحلیل می‌کنند،که بسیار قابل تامل است.در جلسه‌ای با عنوان بررسی تحولات منطقه، مشاور بین‌المللی یکی از مراکز استراتژیک اصرار داشت «باید عربستان را درک کرد»!؟ وقتی از او سؤال کردم رفتار کودکان را می‌توان درک کرد، اما چگونه می‌توان رفتار «کودک نحسی» مثل بن سلمان را درک کرد؟ پاسخ داد«سیاست ایران مبنی بر خروج نیروهای آمریکا از منطقه و حضور(سردار) سلیمانی! و نقش مخرب! حزب‌الله موجب تنش در منطقه و تقابل عربستان با ایران شده!». بحث مفصلی داشتیم ولی جالب اینکه ادعا داشت «ایران باید دست از حمایت از مردم یمن بردارد و برای حفظ توازن قدرت با عربستان در‌باره سرنوشت مردم یمن مذاکره و گفت‌وگو کند»!! نکته جالب‌تر این بود همان شب مجری و کارشناس شبکه بی‌بی‌سی فارسی تاکید داشتند که «دو کشور نفتی ایران و عربستان هرکدام بدنبال هژمونی خودشان در منطقه هستند و باید یکدیگر را درک کنند»!. فردا صبح نیز که روزنامه واشنگتن پست را دیدم، جاش روگین بدون ‌اشاره به جنایات تکفیری‌ها در منطقه با حمایت سعودی‌ها، در مقاله خود همان سخنان مشاور بین‌الملل مرکز استراتژیک را تکرار کرده بود که: «تا زمانی که سردار سلیمانی به دنبال پیروزی بر داعش در سوریه باشد، هیچ راه‌حل دیپلماتیکی امکان‌پذیر نیست و همین اقدامات سردار سلیمانی منجر به تنش در منطقه شده است»!!!. هرچند این سخنان را قبلاً مقامات و رسانه‌های آمریکایی و غربی تکرار کرده بودند، اما انعکاس آن در داخل و در مراکز مهم تصمیم‌گیر و تصمیم ساز کشور بسیار تامل برانگیز و هشداری برای هوشیاری مردم و مسئولان است. با مرور خبرهای مربوط به نفوذ و حضور جاسوسانی در تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای، و همچنین با پاسخ‌های این مشاور بین‌المللی و همزمان شنیدن سخنان او از زبان بی‌بی‌سی و واشنگتن پست عمق نفوذ دشمن و این سخن رهبرمعظم انقلاب را بیشتر متوجه می‌شویم که تبیین فرمودند «دشمن از طریق تغییر محاسبات مسئولان تلاش دارد به اهداف خود برسد» و روشن‌تر شد که در کجا و چه کسانی به دیپلمات‌ها و مسئولان ما مشاوره می‌دهند تا درتوهم ساخته شده برای آنها ادعا کنند «پیروزی‌های منطقه نتیجه مذاکره ما بوده و باید برویم در منطقه و در‌باره قدرت دفاعی کشور هم مذاکره کنیم»!!؟

 

 

نظر شما