شناسهٔ خبر: 22918964 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

تبیین رویکرد عرفای مسلمان نسبت به فرح و شادمانی با توجه به آیات و روایات - بخش دوم و پایانی

عوامل ایجاد فرح پایدار و حقیقی

عرفا از دنیا و شادی های مذموم آن روی گردان شده و فرح به حق تعالی را بهترین مبنا برای شادمانی حقیقی و پایدار دانسته اند.

صاحب‌خبر -

 

3. اهمیت فرح به مُنعم هنگام برخورداری از نعمت

ازجمله شادی های مذموم در قرآن، فرح انسان هایی است که از حیات ابدی و جاودان غافل اند و شادمانی آنان در دنیا فقط متعلق به نعمت است، بدون اینکه به سرچشمه آن نعمت نظر بیفکنند؛ چنان که در قرآن کریم آمده است: «اللّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَقَدِرُ وَ فَرِحُواْ بِالْحَیَاه الدُّنْیَا وَ مَا الْحَیَاه الدُّنْیَا فِی الآخِرَه إِلاَّ مَتَاعٌ» (رعد، 26). مذمت سرور این افراد به این سبب است که آنها رازق اصلی را فراموش نموده، خود را عامل بسط و تنگی روزی و دنیا را هم مقصود بالذات می دانند؛ درحالی که این دنیا متاع و وسیله ای است برای تدارک زندگی آخرت و در مقایسه با آن، جز لهو و بازیچه نیست (طباطبایی، 1372، ج11، ص476).

 رازی در تفسیر کبیر می نویسد: «هرکس به نعمت های خداوند از آن جهت که فقط نعمت هستند، شاد شود، او مشرک است و هرکس به نعمت های خداوند از آن جهت که از جانب او هستند، شاد شود، شادی او در طول شادی خداوند است و این شادمانی در نهایت کمال و سعادت است» (رازی، 1410، ج17، ص124).

عرفا نیز فرح انسان به مُنعم را بر شادی وی به نعمت های دنیا برتری داده و شادمانی درونیِ حاصل از معرفت مُنعم را به «حال شکر» تعبیر کرده اند (غزالی، 1361، ج2، ص678). به عقیده غزالی هرکس به آن دلیل که دنیا او را از یاد خدا بازمی دارد، اندوهگین شود و به نعمت هایی که یاور وی در راه دین نباشد، شادی نکند و نداشتن آن را نعمت بداند و بدین سبب خدا را شاکر باشد، به کمال شکر دست یافته است. چنین شکری از آنها که لذت و شادمانی را جز در محسوسات و امور جسمانی نمی بینند، برنمی آید (همان).

محمد غزالی که بنابر مشرب دینی خویش با استناد به احادیث فراوان، در ترک دنیا و مذمت آن سخنان فراوانی دارد، در احیاء العلوم نیز شرط شادی به نعمت خداوند و شکر حقیقی را دیدن مُنعم و توجه به لطف و احسان او دانسته است، نه دیدن نعمت (همو، 1373، ج4، ص141).

شادی برای اینکه دوام داشته باشد، باید از درون بجوشد. قلوب مسرور که در عمق وجود خود به منبع فرح متصل اند، همواره شادمانند. شادی هایی که از خارج بر آدمی عارض می شود، ناپایدار و زوال یافتنی هستند و بعد از مدتی جای خود را به غم و افسردگی می دهند؛ اما شادی های منبعث از سرچشمه طرب و شادمانی هیچ گاه به غم مبدل نمی شود. ابوسعید خراز هم عقیده دارد: «شایسته است هنگام برخورداری از نعمت ها و لذات، فرح انسان به مُنعم و خالق لذات باشد؛ زیرا رؤیت نعمت بدون درنظر گرفتن مُنعم، حجاب فرد از حق تعالی است» (ابی نعیم، 1967، ج10، ص249).

4. فرح به فضل و رحمت خداوند

اسلام به انسان جهان بینی خاصی ارائه می دهد که اولاً کوشش کند تا وابستگی خود را به مظاهر دنیا کم کند؛ چراکه وابستگی بیشتر، غم و اندوه بیشتری درپی خواهد داشت. ثانیاً این جهان بینی توجه انسان را به مسائل عمیق، پایه دار و ریشه ای معطوف نماید؛ زیرا این امر، انسان را از غرق شدن در مسائل زودگذر دور می سازد. ازاین رو خداوند در قرآن، شادمانی به فضل و رحمتش را برترین و بالاترین درجات فرح معرفی می کند و به این شادمانی دستور و بر آن اجر و پاداش می دهد: «قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ ممَّا یَجْمَعُونَ» (یونس، 58).

در حقیقت شادی و فرح آنگاه ماندگار است که به امور پایداری چون فضل و رحمت خداوند پیوند خورده باشد؛ زیرا این امور بهترین چیزی است که انسان می تواند به جای متاع دنیوی و لذات ناپایدار آن برای خود برگزیند. فضل و رحمت خداوند همیشگی است و همواره به همه مخلوقات افاضه می گردد:

در این منزل که طوفان غرور اسـت                    که را یک لحظه امکان سرور است

از آن شادی که غم زاید چه خواهی                    وجودی کز عـدم زاید چـه خواهی

تو را شــادی بــدو بایــد دگـر نـه                    غــم بـی دولتـی مـی خور دگـر نه

بـدو گـر شـاد مـی بـاشـی زمـانـی                                تــو داری نقــد شــادی جهـانـی

(عطار، 1368، ص122)

حضرت علی(ع) در بیان صفات متقین می فرماید: «یُصبِحُ فَرِحاً... فَرِحاً بِما أصابَ مِن الفضلِ و الرّحمه؛ شب را روز می کند، شادمان؛ شادمان از بخشش و آمرزشی که به او رسیده است» (نهج البلاغه، خطبه193).

گناه باعث همه حرمان ها و مهجوری هاست. وقتی روح متعالی آدمی، آلوده عالمی شد که چندان سنخیتی با او ندارد، دچار گرفتگی و کدورت می گردد. در این حال تنها فضل و رحمت خداوند می تواند از او دستگیری کند و وجدان او را از خواطر پریشان کننده دنیوی و بار معاصی رها سازد. چه بسا رحمت حق که با تضرع بنده فیضان می کند و این جوشش رحمت سبب می شود تا جوانه های شادی در دل انسان شکفتن گیرد؛ زیرا تضرع در مقابل حق، نفی انانیت است و انانیت، اولین عامل غم انسان به شمار می رود.

هـر روز من از روز پسین یاد کنم                                   بـر درد گنـه هـزار فریـاد کنــم

از ترس گناه خود شوم غمگین باز                                  از رحمت او خاطر خود شاد کنم

(انصاری، 1364، ص113)

به عقیده عرفا، ازآنجاکه نومیدی در بارگاه الهی راه ندارد و فضل او بی نهایت است، بر انسان مؤمن است که به وی امیدوار باشد و به علت معاصی و احساس گناه، در دریای اندوه غرقه نگردد: «مؤمن را چندانی رجا باید به خداوند خویش که اگر هفت آسمان و زمین گناه دارد، نومید نگردد ... از بهر آنکه بدین همه گناه کافر نگردد و به نومید گشتن کافر گردد» (مستملی بخاری، 1365، ج1، ص509).

 آنگاه که عارف از خوف گناهان و نقصان در انجام وظایف خود محزون و بیمناک است، نزول فضل و رحمت خداوند برای او بهترین معیار و عامل فرح و شادی است. ازاین رو برخی مشایخ گفته اند که چشم عارف می گرید و قلبش می خندد؛ زیرا آنگاه که به یاد گناهان خویش می افتد، چشمانش گریان می شود و هرگاه معرفت حق تعالی و فضل و رحمت او را در دلش احساس می کند، قلبش مالامال سرور می گردد (خرگوشی، بی تا، ص36).

5. فرح اخروی

در اندیشه دینی، بهشت جایگاه اخروی پرنعمت و لذت بخشی است که به مؤمنین و نیکوکاران وعده داده شده است و اهل بهشت به خاطر اعمالشان استحقاق آن را یافته اند (ر.ک به: اعراف، 43). خداوند در قرآن بر فرح اخروی مؤمنان تأکید دارد و خوشحالی و شادمانی ایشان را در روز قیامت که با رخساری خندان و شاداب در انتظار ورود به بهشت هستند، چنین توصیف می کند: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَه ضَاحِکَه مُسْتَبْشِرَه»ٌ (عبس، 39-38). حق تعالی مؤمنان را از شر آن روز نجات می دهد و از روی لطف و رحمت، در بهشت نعیم داخل می کند. مؤمنان نیز از دیدن نعمت های مادی و معنوی بهشتی خرم و شادمان اند: «فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَه وَ سُرُورًا» (انسان، 11).

معمولاً به دلیل ضعف ایمان و عدم معرفت، توجه انسان به لذات دنیوی معطوف می شود و از لذات بی مانند اخروی غافل می ماند؛ اما اگر کسی واقعاً باور کند که زندگی دنیا محدود و زندگی آخرت نامتناهی است و به هیچ وجه با هم قابل مقایسه نیستند و نیز یقین داشته باشد که تحمل ترک بعضی لذت های این جهان موجب بهره مندی از سعادت و لذت ابدی است، تحمل رنج های این دنیا برایش سهل خواهد شد. عطار نیشابوری براساس چنین باوری، به فرح اخروی مؤمنان یقین دارد و آن را «لذت علی الاطلاق» و پاداش کسانی می داند که در این دنیا و در مسیر ایمان خود متحمل درد و اندوه فراوان شده اند:

عزیزا گر شوی از خواب بیـــدار                       خبـر یابـی ز شـادی هـای بسیــار

اگر چه جمله در اندوه و دردیـم                       یقیـن دانـم کـه آخـر شـاد گـردیم

بدانستیـم بی شبهت یقین مـــا                       که خوش خواهیم بودن بعد از این ما

یکـی شـادی عـوض یابیم آنجـا                      بیــا تــا زود بشتــابیــم آنجــــا

چرا ناخوش دلی ای مـرد درویش                      که بسیاری خوشی داری تو در پیش

زهی لذت که نقد آن جهان است                     همـه لذت علی الاطلاق آن اســت

از آنـت گـر بـود یـک ذره روزی                      ز شــوق ذره دیـگــــر بســـوزی

(عطار، 1338، ص 89-88)

بنابراین بذر فرح اخروی در همین دنیا کاشته می شود و طاعات یا گناهان فرد در دنیا، شادی یا اندوه جاویدان آخرت را برای وی به دنبال دارد:

نـه کفـر آنجـا و نـه ایمانت باشـد                     کـز اینجـا آنچه بـردی آنت باشد

همان دروی که اینجا کشته باشی                      همان پوشی که اینجا رشته باشی

نیابـی شــادی ای درویـش آنجــا                      مگـر شادی بری با خویش زین جا

اگر در زهـر و گـر در نوش میری                       همان بار خود انـدر دوش گیری

(همو، 1368، ص172)

سه. عوامل ایجاد فرح پایدار و حقیقی

با توجه به آنچه گفته شد، عرفا براساس آیات قرآن و احادیث، فرح به حق تعالی را بهترین مبنا برای شادمانی حقیقی و پایدار دانسته و بر همین اساس، چند عامل مهم را در ایجاد این حالت مطرح کرده اند:

1. ایمان به خدا

قرآن و منابع دینی، منشأ اصلی فرح و سرور و خاستگاه اصلی آن را ایمان و رضایت و خشنودی خداوند می دانند و دیگر عوامل را تحت لوای این سه قرار می دهند؛ چنانچه منشأ شادی و خوشحالی فرد، حق تعالی و انس با او باشد، چنین شخصی احساس خوشبختی حقیقی و پایدار دارد. ایمان به خدا و ارتباط با او بهترین راه برای برطرف کردن حزن و اندوه و جایگزین کردن شادی است: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَه أَلَّا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّه الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ» (فصلت، 30؛ نیز ر.ک به: احقاف، 13؛ انعام، 48).

 عرفا نیز با الهام از قرآن و سایر منابع دینی، شادی مسلمان بودن و ایمان به خدا را از شادی به سایر نعمت ها برتر می دانند و معتقدند نشانه وجود چنین شادی ای در فرد آن است که وی هنگام مواجهه با رنج و مصیبت یا فقدان نعمت اندوهگین نشود و به خاطر بقای ایمانش، خدا را شاکر باشد (انصاری، 1361، ص220؛ قلانسی، 1385، ص140). از منظر ایشان، شادی مؤمن به قوت ایمان و یقین و قرب الهی است، نه دنیا و متعلقات آن (گیلانی، 1318، ص282). ابوالقاسم حکیم سمرقندی معتقد است غمگین شدن روا نیست جز برای از دست دادن ایمان و شادی نیز جایز نیست مگر به دلیل کسب ایمان (اوزجندی، 1381، ص174).

2. قرب الهی و انس با خدا

هرچند جنبه مثبت و ایجابی حاکم بر روحیه زاهدان در آغاز در رغبت ایشان به لذائذ بهشتی خلاصه می شد، لکن با شکل گیری مشرب فکری و عملی جدیدی به نام عرفان، این جنبه مثبت و ایجابی فقط در رغبت به بهشت و شوق به نعمت های آن نبود؛ بلکه عرفا به این سبب که توحید را در طریقه خود اصل می دانستند، غایت آمال و شادی خود را نه در رهایی از دوزخ یا برخورداری از لذائذ بهشتی، که در قرب حق تعالی و معرفت او جستجو می کردند. این امر یکی از بنیان های فکری تصوف است: «و اصل این طایفه آن است که هرچه جز حق است، همه محنت و بلا دانند. نعمت و راحت ایشان جز حق نیست. اگر کسی قوت این وقت ندارد، آن نیکوتر که این دعوی نکند» (مستملی بخاری، 1365، ج3، ص1185). در قرآن کریم نیز آمده که خشنودی خدا از همه نعمت های بهشتی بالاتر است (ر.ک به: توبه، 72).

بنابراین همان طور که در نگاه اسلام همه چیز ازجمله فرح، دارای مراتب است و خداوند و هرآنچه انسان را به این اصل بازگرداند، حقیقت شادی و فرح حقیقی محسوب می شود، در عرفان نیز سرور و سعادت اگر هم در ظاهر صور مختلفی داشته باشد، فقط در مشاهده جمال حق و قرب حضور او معنا می یابد و عذاب دوزخ هم فقط به واسطه در حجاب بودن او خواهد بود. از ابوالحسن خرقانی منقول است: «الهی! خوشی با توست، اشارت به بهشت می کنی؟» (عطار، 1346، ص347).

ابن سینا در نمط هشتم کتاب الاشارات شادمانی و مراتب آن و کیفیت و فضیلت فرح و ابتهاج به خداوند را مورد توجه قرار داده است. به عقیده وی، لذت به دو عامل اساسی مرتبط است: یکی ادراک کمال و دیگری نیل به آن؛ هرچه کمال و خیر و نیز ادراک آن بالاتر و رفیع تر باشد، لذت و شادی بیشتری هم پدید خواهد آمد. بوعلی مراتب شادی و لذت را برمی شمرد و معتقد است بزرگ ترین شادی ها نزد خداست و خداوند، شادترین موجودات در جهان هستی است؛ زیرا بیشترین کمالات نزد اوست و بالاترین ادراکات هم برای اوست. در جهان هستی موجودی از او کامل تر نیست؛ هیچ نقص و عیبی در او راه ندارد؛ کاستی و نیستی، سرچشمه دردها و رنجهاست، ولی خود از آنها بری است. ازاین رو باابتهاج ترین، شادمان ترین و عاشق ترین موجود در جهان هستی خداست (ابن سینا، 1363، ص435).

ازآنجاکه خداوند اولین موجود شاد است، تنها راه شادی انسان نزدیکی به وی و تنها راه کسب شادی واقعی، یافتن راهی برای تقرب به اوست. ازاین رو عرفای مسلمان همواره این موضوع را یادآور شده و بهترین و ماندگارترین شادی را شادمانی به حق دانسته اند. مردان راه تنها به حق دل شادند و از هر دو جهان آزاد. در آفرینش هرچه هست، همه از اوست. آسمان ها را او برافراشته و زمین را او به پا داشته است؛ هرچه هست، بدو بازبسته است و جز او هیچ کس سزاوار پرستش نیست. بنابراین باید دل به او بست و شادی را در او طلب کرد:

گفت: تـا هستـی بـدو دل شاد بــاش                  وز همــه گوینــده ای آزاد بــاش

چـون بـدو جانـت توانـد بـود شــاد                   جـان پـر غـم را بدو کن زود شاد

در دو عـالم شـادی مـردان بـدوست                   زندگــی گنبـد گــردان بـدوست

پـس تـو هـم از شـادی او زنده بـاش                  چون فلک در شوق او گردنده باش

چیست زان بهتر بگوی ای هیچ کس                  تـا بـدان تـو شـاد باشی یک نفس

(عطار، 1383، ص87)

گفتنی است در منظومه تفکر عرفانی، محبت و لذت رابطه ای تنگاتنگ دارند و اگر کسی بیشترین محبت را به والاترین موجودات پیدا کند و مرتبه وجودی او را به خوبی درک کرده باشد، با وصال او به عالی ترین لذت ها و برترین شادی ها نائل خواهد گشت. در صورتی که این وصال به زمان و مکان و سایر شرایط محدودکننده عالم ماده مقید نباشد، بلکه همه جا و همه وقت امکان پذیر باشد، شادی و لذت آن عاری از هرگونه نقص و زوال خواهد بود. عشق به موجودی که واجد این شرایط نباشد، نمی تواند این خواست را به طور کامل ارضا نماید و همیشه توأم با ناکامی و شکست و فراق و هجران خواهد بود.

 عشق به محبوب ازلی، عشقی است هستی سوز نسبت به معشوقی در نهایتِ زیبایی و کمال که رابطه ای تنگاتنگ با انسان دارد و انسان می تواند وجود خود را قائم به او و فانی در او مشاهده کند و از این طریق به وصال حقیقی نائل گردد و هیچ چیز او را از محبوبش جدا نگرداند. بنابراین سرچشمه شادی و سرور، خدا و شادترین موجود در جهان هستی نیز اوست. ازاین رو کسب بهجت و سرور واقعی هم تنها از طریق رفتن به سوی او و وصالش میسر است؛ چنان که سنایی می گوید:

شادی و آرام نبود هرکه را وصل تو نیست                       هرکه را وصل تو باشد هرچه باید جمله هست

(سنایی، 1341، ص816)

عطار معتقد است انسانی که از اصل دور مانده و به وصل نرسیده است، بسان ذره ای که از خورشید جدا مانده باشد، سرگشته و حیران، سر به این دیوار و آن دیوار می زند. این سرگشتگی بدان سبب است که تاب آفتاب نیاورده و از او دور شده است. ذره، جزئی از خورشید است و تا جزء است، ناچیز می باشد؛ لکن اگر به کل پیوست و به اصل خود بازگشت، به عظمت و کبریایی می رسد و دیگر ناتوان و درمانده نیست. او با پیوستن به اصل خویش نیرو می گیرد و قادر به نورافشانی بر عالمیان است. ازاین رو همواره شاد و سرفراز است (ر.ک به: عطار، 1383، ص137).

با انس به حق تعالی و مشاهده جمال او، لذایذ عالی وصف ناپذیری به روح و روان عارف سرازیر می شود. ابن سینا در ادامه بحث شادمانی و مراتب آن، در ارتباط با این موضوع می نویسد: «انسان های عارف که به مقام تهذب و تنزه نائل شده اند، هنگامی که آلودگی های ارتباط به بدن مادی از آنان برکنار شود و از علایق و اشتغالات مزاحم صعود به سوی جاذبیت ربوبی رها شوند، با کمال آزادی و خلوص به وصول عالم قدس و سعادت نائل گشته و دریافت کمال اعلا، آنان را به نشئه (وجد) روحانی درمی آورد و لذت اعلا آنان را فرامی گیرد» (ابن سینا، 1363، ص429). در حقیقت چنان که علامه جعفری در تفسیر این سخن ابن سینا گفته است، رهایی روح عارف از علایق، قیود و آلودگی های عالم ماده، احساس لذت و شادی فوق العاده ای درون وی ایجاد می کند (جعفری، 1373، ص47-46).

حضور در پیشگاه ذات متعال، اثر آرام بخش و سعادت باری دارد. وقتی قلب در درگاه احدیت حضور می یابد، شادی ابدی بر او غالب می شود. جوانی پیش پیری رفت که به تنهایی و بدون هم نفس در کنجی عزلت گرفته بود. از او پرسید که آیا از تنهایی ملول نمی شوی؟ پیر گفت: چگونه می توانم از تنهایی ملول باشم، جایی که دائم در حضور خداوند هستم (عطار، 1383، ص174). بنابراین نیل به شادی حقیقی، نتیجه گام‌ نهادن در مسیر قرب الهی است. «ابوسعید خراز را پرسیدند: عارف را گریه بود؟ گفت: گریه او چندان بود که در راه باشد. چون به حقایق قرب رسید و طعم وصال چشید، گریه زایل شود» (همو، 1346، ص463).

مستملی بخاری معتقد است شادی به دوست یعنی تنها دوست و محبت او را در دل داشتن و فرح به آن را از همه چیز برتر دانستن. آن که دوست را برگزید، فقدان غیر او را مصیبت نمی داند و کسی که با یافت یا فقدان ما سوی الله شاد یا اندوهگین شود، در دعوی محبت خود با خداوند صادق نبوده است» (مستملی بخاری، 1365، ج3، ص1355). در واقع کسی که حب دنیا در دلش جای گیر شود، لذت انس با حق را نخواهد چشید؛ زیرا همت هرکس مصروف آن است که در نظرش عزیز و گرامی باشد؛ چنان که ابوعثمان حیری عارف قرن سوم گفته است: «شاد بودن تو به دنیا، شاد بودن به خدا از دلت ببرد و ترس تو از غیر خدا، ترس خدا از دلت پاک ببرد» (عطار، 1346، ص482).

3. معرفت خداوند

چنان که بیان شد، از منظر دین و عرفان انس با خدا سبب فرح و نشاط قلبی و درونی انسان می شود. این انس و محبت به حضرت دوست از طریق معرفت و شناخت او حاصل می گردد؛ معرفت به اینکه خداوند در ورای همه امور قرار داشته و به همه  چیز علم و آگاهی دارد (ر.ک به: یونس، 65) و هیچ کس و هیچ  چیز بیرون از اراده و مشیت او عمل نمی کند: «مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَه فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ لِکَیْ لَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَ اللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (حدید، 23-22). چنین معرفتی اعتقاد به توحید افعالی را در فرد تقویت می کند و نگرش او را به هستی تغییر می دهد.

هنگامی که انسان دانست منشأ تمام حزن و اندوه بشر، خداوند است و اوست که عوامل ایجاد آن را فراهم می آورد و زمینه بروز آن را مهیا می سازد یا اینکه حزن را برمی دارد و عوامل آن را نابود یا تعدیل می کند (ر.ک به: انعام، 64؛ طه، 36و40؛ انبیاء، 88-87؛ آل عمران، 153)، به طور کامل از اندوه مذموم رهایی می یابد. بر همین اساس مولوی سروده است:

گریه و خنده، غم و شادی دل               هریکی را معدنی دان مستقل

هریکـی را مخـزنی، مفتاح آن               ای بـرادر در کـف فـتاح دان

(مولوی، 1374، ج1، دفتر1، ص844)

بنابراین ازجمله عوامل شادی آفرین در عرفان اسلامی، معرفت حق تعالی است که در کلام بسیاری از عرفا به این موضوع اشاره شده است؛ چنان که از جنید منقول است: «هرکه نشناخت خدای را، هرگز شاد نبود» (عطار، 1346، ص438). همچنین دقاق گفته است: «صاحب معرفت باش به خدای تا همیشه شاد باشی» (همان، ص656).

عرفا نیز براساس قرآن معتقدند آنگاه که انسان به صفات خداوند به ویژه بی نیازی حق، دوام سلطه او بر عالم آفرینش و نفاذ قدرت وی بر ایجاد تمامی نیازها و خواسته های موجودات معرفت پیدا کرد و خزائن جود و احسان حق تعالی را مالامال از بخشش و اِنعام او نسبت به مخلوقات دانست، از فرح بالله و شادمانی حقیقی برخوردار می گردد (بقلی، 1973، ص141). بایزید بسطامی هم معرفت حق تعالی و حاکم دانستن قدرت و مشیت او بر جهان و جهانیان را برترین دلیل شادی بخش نزد عارف معرفی می کند (سهلگی، 1384، ص219).

امام محمد غزالی معتقد است هرچه شناخت و معرفت دل نسبت به چیزی بیشتر باشد، لذت و شادمانی آن نیز بیشتر است و هر اندازه چیزی که بدان معرفت حاصل می شود، بزرگ تر و شریف تر باشد، بر لذت شناخت افزوده می شود، «و هیچ موجود شریف تر از آن نیست که شرف همه موجودات بدوست، و پادشاه و مَلِک هر دو عالم است و همه عجایب عالم آثار صنع اوست. پس هیچ معرفت از این شریف تر و لذیذتر نبوَد، و هیچ نظاره ای از نظاره حضرت ربوبیت لذیذتر نباشد» (غزالی، 1361، ج1، ص40). در باور غزالی، اطلاع بر اسرار ربوبیت و دانستن ترتیب کارهاى الهى که به همه موجودات احاطه دارد، از همه معرفت ها عالى تر و لذیذتر و خوش تر و فرح  و شادى و استبشار بدان بزرگ تر و والاتر است (همو، 1373، ج4، ص531).

غزالی معرفت الله را خواسته فطری دل و هدف غایی آن می داند و دلِ عاری از این تقاضا را بیمار می نامد که در صورت عدم درمان، هلاکت و شقاوت ابدی در انتظار اوست. او همچنین امتیاز دیگری نیز برای لذت و فرح حاصل از معرفت الله قائل است و می گوید: «همه شهوت ها و لذت های محسوسات که به تن آدمی تعلق دارد، لاجرم به مرگ ساقط شود و رنجی که در آن برده باشد، باطل شود و لذت معرفت که به دل تعلق دارد، به مرگ مضاعف شود؛ چه دل به مرگ هلاک نشود، بلکه روشن تر شود و لذت اضعاف آن گردد، که زحمت دیگر شهوت ها برخیزد» (همان).

معرفت و اتصال به دریای بیکران پروردگار سبب می شود بارقه های الهی پی درپی بر قلب عارف فرود آید و وی با مشاهده جمال ملکوت و اشرافی که بر هستی پیدا می کند، در همین عالم از لذت و سرور بسیار عظیمی برخوردار شود. تنها کسانی می توانند این لذت را دریابند که از غفلت رها شده و به سوی معبود گام بردارند. بنابراین چنان که ابن سینا گفته است: «العارف هشّ بشّ بسّام؛ عارف همواره گشاده رو، خوش برخورد و خندان است» (ابن سینا، 1363، ص455)؛ زیرا به سرچشمه شادمانی و سرور دست یافته است و به هرچیز می نگرد، جمال او را می بیند.

4. رضا به مقدرات الهی

«رضا» از مراتب والای معنوی و ثمره معرفت و محبت خداست. انسان مؤمن بدان جهت که قدرت و مشیت را در دست خداوند می داند و خداوند را در همه امور (ر.ک به: حدید، 23-22) به ویژه رزق و روزی (روم، 37-36) دخیل می داند، همواره از آنچه واقع می شود، خشنود و راضی است؛ زیرا می داند که همه هستی در دست خداوند و به تدبیر حکمیانه وی می گردد و اگر به شر و آسیبی دچار شود یا به خیر و منفعتی دست یابد، همه به حکم و مشیت الهی است (ر.ک به: حدید، 22). دراثر همین خرسندی و راضی بودن به مشیت الهی و اعتقاد به قضا و قدر، فرح و شادمانی درونی و وصف ناپذیری به ایشان دست می دهد. حضرت علی(ع) دراین باره می فرماید: «به رضای خداوند خشنود باش تا شاد و راحت زندگی کنی» (مجلسی، 1374، ج71، ص195).

پیوند شادی با تسلیم و رضا و یقین و توکل به خداوند در نزد عرفا بسیار متداول بود و بیشتر آنان نیز به این حدیث پیامبر(ص) استناد می کردند: «خداوند تعالی به عدل خویش، رَوح و شادی اندر رضا و یقین نهاد و اندوه و اندیشه اندر شک و خشم» (سهلگی، 1384، ص142). در متون عرفانی نیز «رضا» یکی از مقامات والای عرفانی است که شادی به قضا و قدر و خشنودی از مشیت الهی را در تعریف آن ذکر کرده اند. ذوالنون مصری گفته است: «رضا، شاد بودن دل است در تلخی قضا و ترک اختیار است پیش از قضا و تلخی نایافتن بعد از قضا و جوش زدن دوستی است در عین بلا» (عطار، 1346، ص154).

رضا به مقدرات الهی بدین معناست که انسان از آنچه خداوند برایش تقدیر کرده است - خواه تلخ و خواه شیرین - مسرور باشد و کراهیتی به دل خود راه ندهد؛ چنان که از رُوَیم منقول است: «رضا استقبال قضا بود به شادی» (عثمانی، 1345، ص300). در حقیقت نزد محب دردی وجود ندارد و آن درد برای او عین لذت است؛ زیرا هرآنچه از سوی محبوب صادر می شود، لذت محض است. راضی در دل خویش به این اعتقاد رسیده است که محنت ها نیز همچون نعمت ها از طرف خدا هستند و لذت بخش اند و هردو برای بنده عزیز و مبارک اند. راضی نه تنها اعتراضی به مشکلات و بلاها نمی کند، بلکه در دل به استقبال آن هم می رود و با روی گشاده و قلبی خشنود با آن مواجه می شود.

بنابراین کسی که آراسته به این فضیلت است، به دلیل محبت خالص نسبت به خالق خویش، هرآنچه از دوست رسد را نیکو می شمارد و به سختی و محنت چنان شاد می شود که به نعمت: «رابعه را پرسیدند که بنده راضی کی باشد؟ گفت: آنگاه که از محنت شاد شود، همچنان که از نعمت» (همان، ص298). به عقیده عرفا، انسان با معرفت به اینکه امور در بستر خواست ازلی و مشیت خداوند جریان می یابد و هیچ  چیز مانع آن نیست[1]، به بالاترین مرتبه رضا یعنی تسلیم و تفویض نائل می گردد و دیگر با یافت و نایافت دنیا خوشحال یا اندوهگین نمی شود، بلکه فرح او به معبود است (بقلی، 1973، ص141).

5. طاعت خدا

در اسلام شادی هنگامی مطلوب است که انسان توفیق طاعت خداوند را پیدا کرده باشد و از گناه دوری گزیند؛ چنان که حضرت علی(ع) می فرماید: «سُرورُ المُؤمِنِ بِطاعَه رَبِّهِ و حُزنُهُ عَلی ذَنبِهِ» (تمیمی آمدی، 1378، حدیث5594). نیز در روایت دیگر به مناسبت عید فطر فرمود: «این عید برای کسی است که خداوند نماز و روزه اش را پذیرفته باشد و هر روزی که معصیتی صورت نگیرد، آن روز عید است» (نهج البلاغه، حکمت428). بر این  اساس، ابویعقوب نهرجوری شادی را در سه خصلت، یعنی طاعت، قربت و یاد کردن حق تعالی می داند: «یکی شادی به طاعت داشتن خدای، و دیگر شادی ای است به نزدیک بودن به خدای و دور بودن از خلق، و سوم شادی ای است یاد کردن خدای عزوجل را و یاد خلق فراموش کردن» (عطار، 1346، ص507).

در باور عرفا از مهم ترین نشانه های فرح به حق تعالی این است که انسان از طاعت و خدمت خداوند شادمان باشد و کراهیتی به دل راه ندهد (همان، ص508). به عقیده ایشان «خداوند تعالی در دوستی خود بنده را به درجه ای رساند که رنج گزاردن طاعت از وی برخیزد؛ از آنچه رنج امر بر مقدار محبت آمر صورت می گیرد. هرچند که محبت قوی تر باشد، رنج طاعت سهل تر می گردد و این ظاهر است در حال پیامبر که هیچ گاه مجاهده و فعل خود را در میانه ندیده است» (مستملی بخاری، 1365، ج1، ص445).

والاترین مرتبه در عشق ورزیدن به محبوب این است که عاشق هیچ گونه فداکاری در راه محبوب را دریغ نمی دارد و کمال لذت و شادی خود را در فنای در دوست و پیروی محض از اراده و خواست او می داند. ازاین رو خواست او را بر همه  چیز و همه  کس بدون قید و شرط مقدم می دارد و از تسلیم بودن، خدمت و اظهار خضوع در برابر محبوب لذت می برد: «چون دوستى قوى شد، هیچ لذت در لذت عبادت نرسد، دشوار خود چگونه باشد؟» (همان، ص470).

به عقیده شیخ احمد جام نیز ازجمله نشانه های دوست دار حقیقی خداوند این است که «لذت و راحت او در طاعت و عبادت و خدمت خداوند است، نه در شهوت و عشرت نفس. دوم آنکه، انس و شادی  او تسبیح و تهلیل و تکبیر خداوند بوَد، نه مدحت و ثنا و خدمت خلق» (غزنوی، 1345، ص217).

نتیجه

رویکرد عرفا به موضوع فرح، نشئت گرفته از آیات قرآن کریم و روایات است و آرا و اقوال ایشان دراین باره با دیدگاه قرآن و دیگر منابع دینی همخوانی دارد. عرفا با تمسک به این آیات و روایات، شادی و اندوه دنیا را وقعی نمی نهند و فرح دنیوی را مانعی بزرگ در مسیر سیر و سلوک انسان و رسیدن به فرح حقیقی و پایدار قلمداد می کنند. ایشان براساس قرآن و احادیث، حزن و فرح را در دو دسته ممدوح و مذموم جای داده و همواره غم و شادی برای امور اخروی و انجام اعمال صالح را ستوده و حزن و فرح انسان برای امور دنیوی را نکوهش کرده اند.

بنابراین عده زیادی از عرفا حزن ممدوح و اندوه برای امور اخروی را بر فرح مذموم و شادی به امور دنیوی برگزیدند تا از این طریق به خداوند سبحان تقرب جویند و با وصال او از حزن رهایی یابند و از فرح حقیقی و پایدار بهره مند گردند؛ زیرا از منظر دین و عرفان نیل به شادی حقیقی از طریق گام نهادن در مسیر قرب الهی میسر است و عواملی نظیر ایمان به خدا و انس با او، معرفت حق تعالی، رضا به مقدرات الهی و طاعت خداوند، انسان را در دستیابی به این مهم یاری می کنند.

پی نوشت:

[1]. «وَ اللّهُ یَحْکُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ» (رعد، 41).

مراجع

- قرآن کریم.

- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، چ3، قم: انتشارات امیرالمؤمنین، 1387.

- ابن سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، شرح حسن ملکشاهی، تهران: سروش، 1363.

- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تعلیق علی شیری، ج2، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1998م.

-         ابن منور، محمد، اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابوسعید، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، ج1، تهران: آگاه، 1367.

- ابی نعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج2و 10-8، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1967م.

- انصاری، عبدالله بن محمد، رسائل جامع، تصحیح حسن وحید دستگردی، تهران: فروغی، 1371.

- ــــــــــــــــــــــــــ ، مناجات نامه، تصحیح اسماعیل شاهرودی، تهران: فخر رازی، 1364.

- ــــــــــــــــــــــــــ ، منازل السائرین، ترجمه و شرح روان فرهادی، تهران: مولی، 1361.

- اوزجندی، ابومنصور، مرتع الصالحین و زاد السالکین،از کتاب این برگ های پیر: مجموعه بیست اثر چاپ نشده از قلمرو تصوف، گردآوری و تصحیح نجیب مایل هروی، تهران: نشر نی، 1381.

- بدوی، عبدالرحمن، تاریخ التصوف الاسلامی من البدایه حتی النهایه القرن الثانی، کویت: وکاله المطبوعات، 1978م.

- بقلی شیرازی، روزبهان، مشرب الارواح، تصحیح نظیف محرم خواجه، استانبول: کلیّه الآداب، 1973م.

- ترمذی، محمد بن علی، ریاضه النفس، تحقیق احمد عبدالرحیم السّایح، قاهره: مکتبه الثقافه الدینیه، 1422ق.

- تمیمی آمدی، عبدالله بن واحد، غرر الحکم و درر الکلم، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، چ2، تهران: نشر فرهنگ اسلامی، 1378.

- جعفری، محمدتقی، عرفان اسلامی، تهران: دانشگاه صنعتی شریف، 1373.

- خرگوشی، عبدالملک بن محمد، تهذیب الأسرار فی أصول التصوف، اعتنی به وضع حواشیه امام سید محمد علی، بیروت: دار الکتب العلمیه، بی تا.

- رازی، فخرالدین محمد بن عمر، تفسیر کبیر، ج17، بیروت: دار الفکر، 1410ق.

- راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ج1، بیروت: دار الشامیه، 1412ق.

- سنایی، مجدود بن آدم، حدیقه الحقیقه، تصحیح مدرس رضوی، تهران: دانشگاه تهران، 1359.

- ــــــــــــــــــــ ، دیوان اشعار، تصحیح مدرس رضوی، تهران: کتابخانه ابن سینا، 1341.

- سهلگی، محمد بن علی، دفتر روشنایی: از میراث عرفانی بایزید بسطامی، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، چ2، تهران: سخن، 1384.

- طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، چ5، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1372.

- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح و تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، ج7و22، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1412ق.

- عثمانی، حسن بن احمد، ترجمه رساله قشیریه، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345.

- عطار، فریدالدین، اسرارنامه، تصحیح و تعلیق سید صادق گوهرین، تهران: صفی علی شاه، 1338.

- ــــــــــــــــ ، الهی نامه، تصحیح هلموت ریتر، چ2، تهران: توس، 1368.

- ــــــــــــــــ ، تذکره الاولیاء، تصحیح محمد استعلامی، تهران: زوار، 1346.

- ــــــــــــــــ ، دیوان اشعار، تصحیح و مقابله سعید نفیسی، چ6، تهران: کتابخانه سنایی، 1373.

- ــــــــــــــــ ، مجموعه آثار، تصحیح احمد خوشنویس، تهران: سنایی، 1362.

- ــــــــــــــــ ، منطق الطیر، به اهتمام سید صادق گوهرین، چ20، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1383.

- غزالی، احمد،  مجموعه آثار فارسی، به اهتمام احمد مجاهد، تهران: دانشگاه تهران، 1376.

- غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج1و4، چ3، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373.

- ـــــــــــ ، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، ج2-1، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1361.

- غزنوی، سدیدالدین، مقامات ژنده پیل، به کوشش حشمت الله مؤید سنندجی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345.

- فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی، ج3، چ2، ایران: دار الهجره، 1409ق.

- فیض کاشانی، محسن، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج1، قم: حسنین، 1426ق.

- قلانسی نسفی، عبدالله بن محمد، ارشاد در معرفت و وعظ و اخلاق، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب، 1385.

- گیلانی، عبدالقادر، الفتح الربانی و الفیض الرحمانی، بیروت: المطبعه الیمینه، 1318ق.

- مایل هروی، نجیب، این برگ های پیر: مجموعه بیست اثر چاپ نشده از قلمرو تصوّف، تهران: نشر نی، 1381.

- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج72-71، چ3، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1374.

- مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج1و3، مقدمه محمد روشن، تهران: اساطیر، 1365.

- مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، ج1، تهران: امیرکبیر، 1374.

- میبدی، احمد بن ابی سعد، تفسیر کشف الاسرار و عده الابرار، ج2،7و9، چ5، تهران: امیرکبیر، 1371.

نویسندگان:

سید علی اصغر میرباقری فرد: استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان

 طاهره خوشحال دستجردی: استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان

 زینب رضاپور: دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان

دو فصلنامه انسان پژوهی دینی شماره 31

انتهای متن/

نظر شما