سَبک و اُسلوب ذکر حوادث تاریخی و قصص قرآن
در شیوۀ نقل روایات و داستانهای قرآنی ویژگیهای مشترکی وجود دارد که همان اسلوب و سبک ویژۀ قرآن در ذکر داستانها را رقم میزند. این ویژگیها عبارتند از:
همسویی قصّهها با محتوای کلّی سورههای قرآن
یکی از خصوصیّات این قصّهها، همسویی با محتوا و مطالب کلّی سورههاست. بین مباحث تاریخی و غیرتاریخی این سورهها انطباق و سنخیّت وجود دارد و این سبک مختصّ کلام الهی است و با استدلالهای تاریخی به مباحث اجتماعی، حقوقی، سیاسی، اخلاقی و علمی میپردازد و از این رو، اثباتکننده ارزشهای انسانی، پویایی و اهمیّت تاریخ بهعنوان پشتیبان همۀ اصول مطرح شده میباشد؛ بهعنوان مثال، اگر سورهای بر جهاد با مشرکان تأکید دارد، قصّۀ مقاومت و پایداری جبهۀ حقّ در مقابل باطل را متذکّر میشود.
در سوره قمر، سَبک خاصّی از نقل تاریخ و نتیجهگیری مشاهده میشود، بدین گونه که پس از نقل داستانی کوتاه دربارۀ «نوح»، نتیجهای کلّی از آن اخذ میشود و آن این است: ﴿فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر﴾ (القمر/ 15)؛ یعنی «آیا کسی هست که از آن پند گیرد؟!». در واقع، در این سوره، پس از ذکر هر بخش از تاریخ، مثلاً نقل سرگذشت پیامبری چون نوح و اقوام عاد، ثمود، لوط و ذکر سرگذشت فرعون، این آیه میآید: ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ: ما قرآن را براى تذکّر آسان ساختیم. آیا کسى هست که متذکّر شود؟!﴾ (القمر/17).
نتیجهای که از آن میگیرد، مربوط به زمان پیامبر(ص) است، چنانچه مکّیان را مورد پرسش قرار میدهد که «آیا شما بهتر از آن امّتها هستید، یا شما را امانی آسمانی است؟». در عین حال، این نتیجه قابل تعمیم به همۀ زمانهاست. در واقع، قرآن از ذکر و یادآوری وقایع تاریخی این اُمّتها، انهدام و سقوط آنها، نتایجی را به مخاطبان خود گوشزد میکنند که در همۀ زمانها و مکانها صادق است؛ یعنی آنچه از تاریخ در قرآن نقل شده، در بستر و حصار زمان وقوع خود، رنگ کهنگی به خود نمیگیرد، بلکه زبان حال پیامبر و اُمّت او نیز میباشد و قابل تعمیم به زمان حال است؛ زیرا زبان قرآن موجب روشنگری در همۀ اعصار میگردد و همۀ ابنای بشر را در هر زمان و مکان مخاطب خود قرار میدهد.
این کتاب مقدّس با اشاره به حوادث تاریخی و شرح، بسط و استدلال آنها، تدبّر و تعمّق در آنها را بر عهدۀ مخاطب قرار داده است و طبعاً همین مسئولیّت منجر به پیدایش فهم، تفسیر و تأویلهای متفاوت شده است.
تقابل شیوۀ قرآن با سنّت تاریخنویسی
قرآن برخلاف سنّت تاریخنویسی مورّخان، تاریخ را از زبان مورّخ نمیگوید، بلکه تاریخ را از زبان قهرمانان و بازیگران تاریخ نقل میکند و حقایق زمان خویش را بیان میکند. هُنر نقل قصص و حوادث تاریخی قرآن کشف زبان، فرهنگ و روحیّات گویندگان، آن هم در عمل و هم در سخن است، تا آنجا که بیان بسیاری از حقایق از زبان دشمنان انبیا، به عنوان اسنادی غیرقابل انکار شناخته میشوند؛ مانند آیۀ 51 سورۀ یوسف که میفرماید: «زنان اشراف گفتند: حاشا که ما از یوسف هیچ بدی ندیدیم».
ایجاد آمادگی در مخاطبان
یکی از روشهای ایجاد آمادگی در مخاطبان قصّهها، استفاده از روش استفهامی در نقل تاریخ است تا ذهن مخاطب هر چه بیشتر و بهتر آمادۀ پذیرش حقایق تاریخی باشد؛ مانند آیۀ 24 سورۀ ذاریات: ﴿هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ: آیا خبر مهمانهاى بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟﴾.
نقل قصص از زبان افراد گمنام
از دیگر اسلوبهای بیان قصص و نقل تاریخی قرآن، گفتن حقیقت از زبان فرد یا افراد گمنام است؛ همانند شخصی مؤمن و گمنام در قصر فرعون که با رفتارها و عملکرد او مبارزه میکند؛ زیرا عملکرد فرد است که تاریخ را تحت تأثیر قرار میدهد و نه نام و تعداد اشخاص؛ به طور مثال، تعداد اصحاب کهف نامشخّص است و در قرآن از ذکر تعداد نفرات پرهیز شده است؛ زیرا قرآن در تاریخ صرفاً به دنبال خبررسانی نیست، چون این عملکرد انسانهاست که باقی میماند. ذکر تعداد در تاریخ، شرط پیروزی نیست، بلکه اعتقاد و باور ایمانی شرط موفّقیّت است.
همچنین قدرت سلاطین و ملازمان ایشان شرط پیروزی نیست و این خود از اصول ارزشمند و سنّتهای کلّی تاریخ مأخوذ از قرآن است که بنیاد آن بر اصول انسانی گذاشته شد و نه اشرافیّت. از این رو، در قصّهها اگر از ذکر نام فرد یا تعداد آنها خودداری میشود، برای این است که حرکت آنها روش، نمونه و معیاری برای همه نسلها و قابل تکرار است، اگر اراده کنند و در مسیر حق حرکت کنند.
ذکر جزئیّات ضروری قصص و حوادث تاریخی
قرآن در نقل تاریخ و قصص هرگز در بازگویی حقایق پردهپوشی نمیکند، بلکه کوچکترین حرکت اشتباه را حتّی در نسبت با پیامبرش بیان میکند؛ همانند نوح، یونس، داوود و غیره. در آیه 45 سورۀ هود، خداوند متعال نوح را مورد خطاب قرار داده است و میفرماید: «فرزند تو هرگز با تو اهلیّت ندارد؛ زیرا او را عملی ناشایست هست. پس تو از من تقاضای امری مکن که هیچ از آن آگاه نیستی»؛ زیرا خداوند در گفتن هر حقیقتی از مدار حق خارج نشده است و این خود دلیلی است آشکار بر تغییرناپذیری سنّتهای الهی، چنانچه خداوند در آیۀ 53 سورۀ احزاب میفرماید: «خدا را از اظهار حقّ به شما هیچ خجلتی نیست».
ارائۀ مدل تربیتی با استفاده از قیاس نهفته در داستانها
شکلگیری الگوی تربیتی برگرفته از قصص و حوادث تاریخی قرآنی با استفاده از قیاس موجود در این داستانها و وقایع ممکن است؛ یعنی پس از آزمودن شخص و عبور وی از سختیها و پیروزی در عرصۀ عمل، با استفاده از مقایسۀ اعمال نیکو و بد و نیروی خیر و شر، قرآن الگو و نمونهای برای آموزش و پرورش در اختیار مینهد؛ مانند زن نوح و همسر لوط که کهنالگوی انسانهای سخنچین و عهدشکن هستند و مریم، عذرا و آسیه (زن فرعون) که نمونهای از زنان عارف و فاضل معرّفی میشوند.
مقایسۀ تمدّنها
ارائه و مقایسه تمدّنها در سورهها با تشریح خصایص و کارکرد اقتصادی، سیاسی، ارزشی و ساختار فکری آنها ممکن است. در سورههای سبأ، نمل، ص و یوسف، کیفیّت تمدّن این اقوام را معرّفی میکند، همچنین سورههای قصص، بقره و مؤمن، دولتهای جبّار و سمتگر را همراه با حاکمیّت مستکبر آنها معرّفی نموده است و ساختار فکری آنها را تجسّم میبخشد.
قرآن آدمی را نه از طریق فلسفه و تعریفها، بلکه از راه عینیّت و به طور شهودی، به شناخت تمدّنها دعوت میکند؛ مانند آیۀ 7 سورۀ فجر که میفرماید: ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ: و با آن شهر «اِرَم» باعظمت؛ * همان شهرى که مانندش در شهرها آفریده نشده بود!﴾ مکان «اِرَم» را بیابانی بین عدن و حضرموت گفتهاند، و «شدّاد» بهشت خود را آنجا بنا کرد و پُر از زر و یاقوت بود، ولی چون به خدا کافر بود، هلاک شد (ر.ک؛ رادمنش،1370: 70).
حکمت تکرار قصّهها در قرآن
خداوند معیار نقل داستان بهوسیله پیامبران را بیان حقایق عنوان کرده است. با اینکه مفهوم متعارف قصّه آمیزهای از حقیقت و خیال است، لیکن قصّههای قرآن همه حقیقت و مولّد عبرت و معرفت است. اگرچه وقایع تاریخی نقل شده در قالب داستانهای حضرت آدم، موسی یا نوح که در سورههای مختلف با الفاظ متفاوت بیان شده، ظاهراً همه از یک واقعیّت حکایت میکنند، امّا هر یک تنها به جنبهای از داستان اشاره دارند.
در عین حال، رابطۀ معناداری بین قصّه و غرض سوره وجود دارد، از این رو، تکرار قصص و حوادث قابل توجیه است. سعید حوّی معتقد است هر جا قصّهای به بحث نهاده میشود یا تکرار میگردد، صرفاً تأمین هدف خاصّی منظور است که هم با سیاق ویژۀ آن سوره و هم با سیاق کلّی قرآن هماهنگ است (ر.ک؛ حوّی، 1412ق.، ج 3: 169).
البقاعی نیز میگوید بیان یک قصّه در سورههای مختلف اهداف متفاوتی را دنبال میکند. از این رو، یک قصّه در هر جا با الفاظ متفاوت نقل میشود، تقدّم و تأخّر عبارات و نیز کوتاهی و بلندی داستان آن تغییر میکند و به تناسب مطالب سوره، داستان از وضوح و روشنی و اجمال بیشتری برخوردار میگردد (ر.ک؛ البقاعی، 1415ق.، ج 1: 14). به نظر نگارنده، در واقع، قرآن از هر قصّه برای بیان مقاصد ارزشمند اخلاقی و معرفتی خود، آن هم به فراخور موقعیّت و شأن نزول آیات، چندین بار استفاده کرده است؛ به عبارت دیگر، هدف قرآن صرفاً داستانسرایی یا ذکر تاریخ نبوده، بلکه هدف آن بیان جوهر معنایی نهفته در قصص و حوادث است.
از این رو، ممکن است چندین بار و آن هم از چند وجه آن قصّه و حادثه را نقل نماید. بدین ترتیب، قرآن در متن این گزارشها به تعلیم معارف، عقاید، کشف سُنن الهی و فلسفۀ تاریخ نیز اهمیّت داده است. ترتیب گزینش نقل حوادث بدون ذکر جزئیّات و بدون در نظر گرفتن ترتیب زمانی آنها، روش خاصّ این کتاب الهی در ذکر قصص و وقایع تاریخی است که باعث برتری اسلوب قرآن نسبت به دیگر کتب مقدّس میگردد.
زمانی به نقل از عبدالوهّاب حموده این نوع قصّهنگاری را از جنبههای اعجاز این کتاب دانسته است و آورده: «یکی از معجزات قرآن آن است که خداوند یک قصّه را در چند جای قرآن با چندگونه عبارت و در چند قالب متفاوت نازل کرده است و در هر یک کاستی و افزایش قرار داده است تا از هرکدام نتیجهای خاص برای مخاطبان خاص بگیرد، در حالی که همۀ آنها راست و منطبق با واقعیّت تاریخ است.
این هنر پیچیده و مشکلی است؛ زیرا معمولاً یک پدیدۀ تاریخی در یک قالب عبارتی گزارش میشود و اگر مورّخی یک قصّه را چند بار با چند عبارت مختلف نخواهد گزارش کند، معمولاً مفاهیم متمایز را گزارش میدهد که برخی از آنها با واقعیّت تاریخ ناسازگار خواهد بود» (حموده، بیتا: 270؛ به نقل از: زمانی، 1387: 322). زمانی معتقد است «دو عامل موجب لزوم تکرار قصّهها در قرآن میباشد: اوّل اصل تدریجی بودن نزول قرآن، دوم قابلیّت وقایعنگاری برای استنتاجهای گوناگون و درسهای متعدّد» (زمانی، 1387: 321).
دربارۀ عامل نزول تدریجی زمانی باور دارد که حکمت الهی ایجاب میکند تا هر فراز تاریخی را با قالب جدید و متناسب با موضوع جدید دوباره نازل و از آن استنتاجی جدید ارائه دهد؛ زیرا قرآن کتاب آموزشی محض نیست، بلکه جنبۀ تذکّر و موعظه نیز دارد (ر.ک؛ همان: 321ـ322).
ویژگیهای قصص و ذکر وقایع در قرآن
یکی از مصادر اصلی تاریخ تمدّن بشر، قصص میباشند. در واقع، تاریخ قصّهپردازی با تاریخ بشر گره خورده است. در کتب مقدّس، بهویژه قرآن کریم، مضامین و مؤلّفههای مهمّی در قصص انبیاء و امّتهای گذشته مورد توجّه قرار گرفته که به اجمال عبارتند از:
1ـ حوادث و شخصیّتهای برجستۀ ملل پیشین؛ مانند عاد، حضرت آدم، نوح و ابراهیم(ع).
2ـ آگاهی بر اعداد و ارقام مرتبط با حوادث تاریخی؛ مانند عدد 309 که منبطق بر سالهایی است که اصحاب کهف در غار به سر بردند و پیشگویی حوادث آینده؛ مانند پیروزی روم بر ایران.
3ـ قصۀ حضرت یوسف، نوح و مریم که از آنها با عبارت «مِنْ أنبَاءِ الغَیبِ» در قرآن یاد شده است و حقایق برآمده از عالم غیب هستند. یادآوری این نکته ضروری است که تفاوت قصص قرآن با سایر قصص در این است که چون قرآن کلام خداست و در نتیجه، حقّ است، پس گفتهها و بیانات قرآن حقّ و صادق میباشند.
4ـ هشدارهای مکرّر قصص در بهکارگیری عقل و اندیشه به قصد اصلاحگری، استفاده از عبارتهایی نظیر ﴿نَضْرِبُها لِلنَّاسِ﴾ که نشاندهندۀ اندیشه و تفکّری است که مرزهای ظاهری همچون نژاد و یا حتّی جغرافیای زمینی و اعتقادی را درمینوردد.
5ـ گزارش حوادث تاریخی در قالب قصّه که از دقّت و هوشمندی بیشتری برخوردار است، عدول از خطّ روایی داستان و شکستن آن، همراه با سنجش، ارائۀ تحلیل و اطّلاعات کلیدی، هدایتگری و پذیرش نتیجۀ قصّه را بر عهدۀ خواننده گذاشتن. پذیرش نتیجۀ قصّه ناظر بر ویژگی عبرتآموزی قرآن است.
واژۀ «عبرت» در زبان عربی به معنای سنجش و به دستآوردن وزن و قیمت یک چیز و به معنای تفکّر و تدّبر است و نظر قرآن این است که صاحبان خِرَد، عقل و اندیشه باید وقایع تاریخی را اندازهگیری کنند و با سنجشهای لازم، ضوابط و معیارهای کلّی را از درون و بطن تاریخ بیرون کشند و بهکار گیرند، نه برای سرگرمی: «ای رسول ما! از حکایات موسی و فرعون به حق بر تو بیان میکنیم تا تو و اهل ایمان از دانستن آنها منتفع شوید» (القصص/ 3). پس ابنخلدون به حق نام کتاب خود را العبر نامیده است؛ یعنی تاریخ چیزی جز عبرتها نیست.
6ـ در سورههای پایانی قرآن، قصص به طور خلاصه طرح شدهاند و از شرح مفصّل داستان پرهیز شده است، چراکه هدف و بیان پیامی عمومیتر و کلّیتر مدّ نظر بوده است؛ نظیر سورۀ فیل که در آن به طرح مختصر داستان اصحاب فیل پرداخته شده، در حالی که مقصود این سوره از طرح داستان مزبور، تأکید بر نزول عذاب آسمانی به دلیل عدم تبعیّت از حق است. در واقع، حوادث و تاریخ به لحاظ فرم و صورت کوتاه شده، ولی به لحاظ معنی و مفهوم گسترش یافته است. بدین ترتیب، در سورههای مذکور، زبان تاریخی قرآن رساتر و خطاب آن عمومیتر میشود و تاریخ به قانونی کلّی تبدیل و از مسیر روایت داستانی خارج میشود.
7ـ تبدیل تاریخ به قاعده و قانون برای تعمیم به زمان حال و آینده؛ نظیر آنچه در بخش قبلی گفته شد.
8ـ تأکید بر سنّت مبارزه و قیام علیه مستکبران و ستمگران در قصص قرآنی با هدف تقویت ایمان مستضعفان و تأکید بر نپذیرفتن جور و ستم از جانب ظالمان؛ نظیر قصّۀ موسی و فرعون که نمادی از مبارزۀ حق علیه باطل است و در جایجای قرآن از آن یاد شده است. زرّینکوب با تأکید بر گفتههای پاسکال4 دربارۀ قرآن میگوید: «قرآن همۀ اصولی را که بشریّت بر آن اصالت داده، نفی میکند و امّت را که نه مرز جغرافیایی دارد و نه مقطع زمانی، مینگرد و میان انسان، انبیاء، مؤمنان و مبارزان تاریخ وصلت میدهد و یکپارچگی میان انسان و امّتهای قبلی ایجاد میکند که دوستان قدیم را دوست خود و دشمنان آنها را دشمن خود میداند» (زرّینکوب،1380: 18).
9ـ قرآن تجسّم عینی و ملموس ارتباط میان خدا و انسان است و پایه و اساس کلام خداوند با آدمی، پیرامون سعادت و رستگاری اوست. هم در قرآن5 و هم در احادیث بر خلیفهالله بودن انسان اشاره شده است. از این رو، دین اسلام و کتاب آسمانی آن، هر دو انسانمحورند. بنابراین، در قصص قرآنی نیز انسان بهعنوان نماینده، جانشین و حامل اسماء و صفات در قامت قهرمانی الهی با ارادهای مستحکم و اعتماد و یقین به سرانجام نیک حقمداران ظاهر میشود؛ نظیر ابراهیم، موسی و عیسی که در هیبت افرادی عادی با مجاهده، تلاش و الطاف خاصّ خداوند در مقام انبیای الهی ظاهر میشوند.
10ـ قرآن تاریخ را از حصار محفوظات ذهنی و نظری و نیز خاطرات خارج میکند و آدمی را به سیر و سیاحت و مشاهده و تدبّر دعوت میفرماید: ﴿قُل سِیرُوا فِی الأَرضِ﴾ (العنکبوت/20). این کتاب آسمانی با شرح قصص، آدمی را به نظر کردن بر عاقبت تمدّنها با دیدۀ تجربه و بصیرت دعوت مینماید: ﴿عَاقِبَه الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ (محمّد/ 10). همچنین هوشیارانه و هنرمندانه تاریخ را به تصویری زنده و متحرّک از حیات اُمم پیشین تبدیل میکند، در حالیکه آثار باستانی نیز مؤیّد تفاصیل تاریخی قرآن است: ﴿أَلَمْ تَرَکَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَاد﴾(الفجر/6). در نهایت، قرآن با شرح قصص و پیامدهایشان، نتیجهگیری و قضاوت نهایی را به انسان واگذار کرده است: ﴿وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلاََّ الْعَالِمُونَ﴾ (العنکبوت/43).
امّا ضرورت شناخت سرگذشت و تاریخ جوامع بشری، آن هم در قالب آیات الهی، داستان و قصّه، از برای چیست؟ کتب تاریخی و شرح سرگذشت بشر کم نیست؛ نظیر تاریخ یعقوبی، سیرۀ ابنهشام، تاریخ تمدّن ویل دورانت، تاریخ ملل شرق و یونان، تاریخ جنگهای صلیبی و... که همواره مخاطبان خود را داشتهاند. از جمله اهداف این کتب، آشکار ساختن ابعاد گوناگون زندگی انسانها و تجربههای ایشان بهعنوان نمونههایی به منظور کسب بصیرت و تجربه برای بنای حیات معقول به دست مخاطبان آنهاست. امّا به نظر نگارنده، بیشترین توجّه محقّقان و مستشرقان، معطوف به کتابهای الهی خصوصاً قرآن بوده است و در واقع، شاید در این زمینۀ خاص به نحوی از آنها الگوبرداری کردهاند.
نتیجهگیری
بیگمان قصّه یک ابزار مؤثّر و کارامد برای تأثیرگذاری بر دیگران به شمار می رود و بهکارگیری هنر قصّهپردازی و ذکر وقایع در قرآن با رویکرد اثبات وحی بودن آنچه نازل شده است (یوسف/3) و تربیت انسان بر ایمان بر غیب (البقره/3)، ناشی از ارتباط میان خدا و انسان است، زبان گفتگو و انتقال معانی وحیانی قرآن، زبان مفاهمه و منطبق با فطرت و فراعرفی است و دارای نظامی مبتنی بر جهانبینی توحیدی است که میتوان از آن قوانین کلّی نظیر سنّت مبارزۀ حق علیه باطل و خِرَدگرایی استخراج کرد.
ذکر قصص و وقایع در قرآن، موجب تحوّل در سنّت تاریخنویسی شده است و چون هدف آن عبرتآموزی، جذّابیّت، قابل قهم بودن و انتقال مفاهیم به صورت غیرمستقیم بوده، اهمیّت خاص و ممتازی نسبت به دیگر کتب دینی و تاریخی دارد.
توجّه به اهداف، اُسلوب و حکمت قصص قرآن دالّ بر تکذیب جبر تاریخ است، چنانچه خود این داستانها شاهدی بر توانایی انسان بر عصیان و سرپیچی حتّی از فرمان خداوند است، اگرچه برحق نیست و این خود بهترین دلیل اختیار و آزادی انسان در انتخاب و عدم انتخاب مسیر هدایت است. ذکر حوادث تاریخی در کنار سایر مباحث قرآنی، اعمّ از طبیعت و سماوات و غیره بر این امر دلالت دارد که تاریخ نیز به اندازه طبیعت و هستی صاحب هدف است. تلاش تاریخی انبیاء در قامت ذکر وقایع موثّق تاریخی با بهکارگیری عقل، خود نمونهای از تاریخی هدفمند است. در واقع، مورّخان باید به قرآن همچون سندی تاریخی بنگرند و نه کتابی تاریخی.
دقّت در آرای پژوهشگران قرآنی نشان میدهد که تلاش ایشان برای تسهیل فهم پیامهای این کتاب آسمانی و زبان قرآن است تا به عمق این دریای عظیم علمی پیببرند. امّا خود این کتاب بدون نیاز به هیچ میانجی به کمک انتخاب یکی از بهترین و ملموسترین راههای ارتباطی بشر، یعنی قصّه، دریای بیکران معرفت خود را در اختیار همگان قرار داده است تا هر کس به فراخور حال خود بتواند از این خوان وسیع الهی بهرهمند گردد.
پس میتوان گفت مقصود قرآن از نقل قصص، همانگونه که بارها خود قرآن نتیجهگیری کرده، برای پندگیری از تجارب گذشتگان است، نه برای تاریخنگاری و به این لحاظ فرق نمیکند که آن وقایعی که نقل کرده، واقعاً رخ داده باشد یا نه؛ زیرا چنانکه اشاره شد، در این شکّی نیست که تمام قصص قرآن عین واقعیّت است و نیازی به تأیید تاریخ نیست و از این رو، قرآن متنی است فراتاریخی.
پینوشت:
4ـ Blaise pascal (1662ـ 1623م.)؛ ریاضیدان، فیزیکدان و فیلسوف فرانسوی.
5ـ ر.ک؛ (البقره/ 30). همچنین رجوع شود به دعای جوشن کبیر در مفاتیحالجنان.
مراجع
ایزوتسو، توشیهیکو. (1368). خدا و انسان در قرآن. ترجمۀ احمد آرام. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
البقاعی، برهانالدّین. (1415ق.). نظم الدّرر فی تناسب الآیات و السّور. ج 1. بیروت: دارالکتب العلمیّه.
بیآزار شیرازی، عبدالکریم. (1388). باستانشناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن. تهران: فرهنگ اسلامی.
حوی، سعید. (1412ق.). الأساس فی التّفسیر. ج 3. القاهره: دارالسّلام.
خرّمشاهی، بهاءالدّین و کامران فانی. (1379). فرهنگ موضوعی قرآن. ج 1. تهران: ناهید.
خطیب، عبدالکریم. (1412ق.). القصص القرآنی فی منطوقه و مفهومه. بیروت: دارالمعرفه.
خلفالله، محمّداحمد. (1965م.). الفن القصص فی القرآن الکریم. مصر: مکتب النّجوا.
رادمنش، عزّتالله. (1370). سبکها و نظریّههای نژادی تاریخ. تهران: کویر.
زرّینکوب، عبدالحسین. (1380). تاریخ در ترازو. تهران: امیرکبیر.
زمانی، محمّدحسن. (1387). مستشرقان و قرآن. تهران: بوستان کتاب.
سعیدی روشن، محمّدباقر. (1383). تحلیل زبان قرآن و روششناسی فهم آن. تهران: حوزه و دانشگاه.
شاذلی، سیّد قطب. (1415ق.). التّصویر الفنّی فی القرآن الکریم. بیروت: دارالشّرق.
شوقی ضیف، احمد. (1963م.). عصر جاهلی. القاهره: مکتبه الزّهراء.
شهیدی، جعفر. (1388). ترجمۀ نهجالبلاغه. تهران: علمی فرهنگی.
طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1363). المیزان فی تفسیر القرآن. ج 11. تهران: دفتر انتشارات اسلامی.
مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحارالأنوار. بیروت: مؤسّسۀ الوفاء.
مطهّری، مرتضی. (1387). سیری در سیرۀ نبوی. قم: انتشارات اسلامی.
ــــــــــــــــ . (1375). فلسفۀ تاریخ. ج 1. تهران: صدرا.
مهران، محمّد بیومی. (1384). بررسی تاریخی قصص قرآن. ترجمۀ مسعود انصاری. ج1. تهران: علمی فرهنگی.
نویسنده:
زهرا رضایی: مربّی دانشگاه فرهنگیان اهواز
فصلنامه معارف قرآنی شماره 18
انتهای متن/
∎
نظر شما