شناسهٔ خبر: 22690995 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: نامه‌نیوز قدیمی | لینک خبر

مرجع تقلیدی که ساواک به طلبه‌ها پیشنهاد می‌کرد / کارمان شده بود تانک‌های مشروب را خالی کنیم / آیت‌الله راستی اولین شخصی بود که درس امام را رونق داد

آیت‌الله مطهری از شاگردان امام خمینی (ره) گفت: پس از انقلاب بنده زیاد به دنبال حکم نبودم ولی اطرافیان امام مانند آقای اشراقی، آقای توسلی و صانعی پیشنهاد کردند که بنده در همان منطقه‌ای که فعالیت داشتیم با حکمی به فعالیت ادامه دهم

صاحب‌خبر -
«جناب مستطاب ثقة‌الاسلام آقای آقا سید حسین مطهری یزدی ـ دامت افاضاته- لازم است جنابعالی به قریۀ فَشَم و سایر بخش‌های حومه بروید و در تشکیل کمیتۀ انقلاب اسلامی اقدام نموده و اموالی را که از خاندان پهلوی در آن حدود و در بخش گلندوک موجود است ضبط و نگهداری کنید؛ و چنانچه مخارجی نیز داشت از درآمد آنها بپردازید. و مردم آن سامان را به حفظ اتحاد و یگانگی دعوت نموده از اختلاف و تفرقه برحذر دارید.»

به گزارش نامه نیوز، این حکم در تاریخ 1357/12/16 از سوی امام خمینی به یکی از شاگردان ایشان صادر شد. شاگردی که این روزها هرچند در بستر بیماری است اما در طول سالهای بعد از انقلاب در کمیته و امامت مسجدی در شرق تهران منشأ خدمات بسیاری بود. 

او در مصاحبه ای از گذشته می گوید: 

دلیل سکوت مرحوم بروجردی در برابر حرکت فدائیان اسلام  

قبل از آغاز قیام امام خمینی و در زمان حیات آیت‌الله بروجردی، بحث مبارزه با استکبار مطرح بود ولی نه به شکل علنی. مثلا شاه با فدائیان اسلام که در راس آنها نواب صفوی بود در ستیز بود و فدائیان اسلام هم سخت با شاه در ستیز بودند. از مرحوم بروجردی که زعامت عامه داشتند، انتظار بود که ایشان فدائیان اسلام را تایید کنند ولی مصلحت ندانستند که این کار را انجام دهند.

مامور ساواک گفت "مرجع تقلید زیاد است؛ مثلا فلانی!"

پس از دستگیری امام، ما هم مقابل مدرسه آیت‌الله بروجردی تحصن کردیم. مامورها گفتند چرا ایستادید بروید در حجره‌هایتان. ما گفتیم چرا برویم؟ مرجع و رهبر ما را گرفتند. گفت مرجع تقلید زیاد است! اتفاقاً اسم هم برد و یکی از مراجع را نام برد که بعد انقلاب هم خلع شد!

امام که به کشور بازگشتند ما به جلوی دانشگاه رفتیم و منتظر امام ماندیم تا ایشان از حضور پرشور جمعیت به اصطلاح یک سان ببینند که به‌دلیل جمعیت فوق‌العاده امام اصلاً نتوانستند سمت دانشگاه بیایند و به بهشت زهرا رفتند. 

7 مرتبه پیاده‌روی اربعین به کربلا با حاج آقا مصطفی  

در جلسات درس ولایت فقیه امام(ره) که از سال 48 آغاز شده بود حضور داشتم و یکی از مستشکلین درس امام، حاج آقا مصطفی بود. بنده با حاج آقا مصطفی بسیار رفیق بودم و 7 مرتبه از نجف پیاده به کربلا مشرف شدیم. علم بالایی داشت و آنقدر نکاتی از نجوم و سماوات به ما گفتند که من پشیمانم چرا آنها را یادداشت نکردم. در راه نجف به کربلا دوستداران امام، آقا مصطفی را دعوت به حضور در منزل می‌کردند و می‌گفتند که با حضور خودتان منزل ما را متبرک کنید.

ایشان البته وزن بالایی داشت و در پیاده‌روی اواسط مسیر مجبور بود با عصا راه بیاید. یک روز یادم هست سر درسِ امام صدایش را بلند کرد که اشکال کند، امام گفت "آهسته آهسته، شما جوانید! به سن ما که برسید می‌فهمید چه بر سر انسان می‌آید!" در نجف و قم در سر درس همیشه حواسش جمع بود و اگر کسی حرف امام را نمی‌فهمید از وی سوال می‌پرسید. آقای رحمانی هم اولین رئیس سازمان بسیج در راهپیمایی‌های اربعین با ما بود. حاج آقا مصطفی خیلی اهل شوخی و خنده بود.

آیت‌الله راستی اولین شخصی بود که درس امام را رونق داد

امام در نجف که بودند سعی داشتند هم مشی خود را گسترش دهند و همزمان نیز با علما در ارتباط باشند. منتها دید نجف و شرایط این شهر به گونه‌ای ‌دیگر بود. این شهر بسیار خشک بود و با نهضت و انقلاب روبرو و  آشنا نبودند و برایشان سنگین بود که امام را به عنوان مرجع تقلید نام ببرند. آیت‌الله راستی کاشانی اولین شخصی بودند که شهامت داشت به عنوان یک عالم والامقام و بزرگ پای درس ایشان نشستند و درس امام را راه بیندازند و موجب رونق درس امام در نجف شدند و درس امام را علم کند. 

مولوی عبدالعزیز می‌گفت من و کفعمی در زاهدان حفظ وحدت کردیم

معتقدم حق آیت‌الله کفعمی ضایع شده چون ایشان نقش بسیاری در وحدت در آن منطقه ایفا کرد. بعد انقلاب هم مجدانه با امام همراهی کرد. ایشان با اهل‌سنت رفاقت می‌کرد. نگذاشت وهابی‌ها در زاهدان نضج بگیرند. مولوی عبدالعزیز{literal}{{/literal}از علمای اهل‌سنت زاهدان و عضو مجلس خبرگان قانون اساسی{literal}}{/literal} از مکه به کربلا می‌رود و خدمت آیت‌الله خویی و حکیم و امام در نجف رفته و گفته بود من و آقای کفعمی در زاهدان حفظ وحدت کردیم.

منزل پدر همسر بنده(آیت‌الله کفعمی) پاتوق بستگان تبعید شدگان به این منطقه بود. هر کدام از بستگان تبعیدی‌ها که به این منطقه می‌آمدند در منزل پدر همسر بنده استقرار پیدا می‌کردند. پس از انقلاب هم به شکل رسمی در ارتش با ایشان آشنا شدم و در جبهه نیز همکاری‌هایی با آیت‌الله خامنه‌ای داشتیم.

9 عدد ژ3 به شهید چمران دادم

یک‌بار در جبهه با شهید چمران و آیت‌الله خامنه‌ای که نماینده امام(ره) بودند جلسه‌ای داشتیم که چمران به من گفت: به آقای مهدوی کنی{literal}{{/literal}رئیس وقت کمیته‌های انقلاب{literal}}{/literal} سلام برسان و بگو ما اسلحه نداریم و بنی‌صدر هم سلاح نمی‌فرستد. بگو سلاح به ما بدهند و ما برمی‌گردانیم. من هم 9 تا ژ3 داشتم که به ایشان دادم.

آیت‌الله خامنه‌ای یک شخصیت "همه‌چیز تمام" است

من معتقدم در پیروزی انقلاب دست دیگری در کار بود. در انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای هم به رهبری، دست دیگری در کار بود. برخی نمی‌توانند یک خانه را اداره کنند اما ایشان یک ممکلت را اداره کردند. خدا یک شخصیت‌همه چیز تمام برای این انقلاب گذاشت.

گفتم رفتم خارج روضه بخوانم

من را به بازجویی ارتش بردند و در پرونده من نوشته بودند "شیخ حسین مطهری". من گفتم شیخ نیستم و سیدم! گفتند حالا چه فرقی دارد، شیخ باشی یا سید(باخنده) گفتند چرا به خارج کشور رفتی؟ گفتم رفته بودم روضه بخوانم!! گفتند این همه جا در ایران چرا خارج رفتی؟ گفتم هرجا بروم می‌گویند از خمینی بگو. به مدت 5 ماه توسط ساواک بازداشت بودم در قزل‌قلعه و زندان قصر. الان هم اسناد ساواک اسم من موجود است. اما نفوذ آقای کفعمی موجب شد چندان دستگیری من را علنی نکنند چون وجود آقای کفعمی را رژیم سابق برای حفظ وحدت می‌خواستند چون اگر آقای کفعمی با آنها علناً لج می‌کرد واویلا می‌شد.

یک توده‌ای که راپورت زندانی‌ها را می‌داد

وقتی که وارد زندان شدم یکی از مسئولان زندان به کنایه گفت "یزدی‌ها که زندانی و سیاسی نمی‌شوند"! اتفاقا همان شب دو سه نفر طلبه یزدی را آورده بودند. در یک بند آقای طالقانی و مرحوم انواری و زندانیان طویل‌المدت بودند و من در بند 3 بودم. یادم هست در بند 3 یک توده ای بود که می‌گفتند حواست باشد که برای کم کردن دوره محکومیتش به مسئولان زندان راپورت می‌دهد. اصلاً زندان دنیای دیگری بود.

تشکیل گروه انقلابی "جوانان ولیعصر" در منطقه فشم

بنده قبل از انقلاب به پیشنهاد یکی از علمای تهران، آیت‌الله فائق به منطقه فشم برای تبلیغات رفتم و مبارزات را شروع کردیم. این پیشنهاد آیت‌الله فائق بود که مسجد فائق تهران به نام ایشان است. ما به این منطقه رفتیم و جوانانمان را جمع کردیم و گروهی را به نام "جوانان ولیعصر" تشکیل دادیم. هر روز عصر جمعه دور هم جمع می‌شدیم. یک‌بار هم آیت‌الله خزعلی را برای سخنرانی دعوت کردیم که حیف شد نوار آن سخنرانی موجود نیست. آیت‌الله خزعلی این آیه قران را درباره جوانان ولیعصر به کار بردندند که "انهم فتیة آمنوا بربهم و زدناهم هدی".

بعد از انقلاب زیاد به دنبال حکم نبودم

پس از انقلاب بنده زیاد به دنبال حکم نبودم ولی اطرافیان امام مانند آقای اشراقی، آقای توسلی و صانعی پیشنهاد کردند که بنده در همان منطقه‌ای که فعالیت داشتیم با حکمی به فعالیت ادامه دهم. چون با من مانوس بودند و در قم هم دوران طلبگی منزل ما نزدیک منزل امام بود.

کارمان شده بود تانک های مشروب را خالی کنیم

خاندان پهلوی هرچه اموال داشتند آنجا بود. رئیس مجلس سنا، اسکندر فیروز رئیس محیط زیست خانه‌هایشان آنجا بود و کارمان شده بود اینکه تانک‌های مشروب(شیشه‌های مخصوص مشروب) را از این خانه‌ها خالی کنیم. یک‌نفر بود که حریم رودخانه را گرفته بود و داخل ملک خود کرده بود که با وی برخورد کردیم و گفت تو کاری کردی که شهردار شاه هم نکرد. منم گفتم نمی‌گذارم که حق مردم را غصب کنی. کاخ  سد لتیان هم به یاری خدا گرفتیم.  

تلاش منافقین برای اخلال در انتخابات

منافقین هم سعی داشتند در زمان انتخابات ایجاد اختلال در روند انتخابات انجام دهند و من 40 تا ابلاغ به طلبه‌ها دادم تا در صندوق‌ها مستقر شوند و جلوی تخلف را بگیرند. خدا به من جرات و  قوتی داده بود که به تهدیدات آنها اعتنایی نداشتم. بعد از کمیته به قم رفتیم. بانی مسجد خداداد به‌همراه حاج آقا صفایی -که در عقیدتی سیاسی ارتش بود و من را می‌شناخت- نزد امام می‌رود و خبر ساخت مسجد را می‌دهد و درخواست یک امام جماعت می‌کند. امام می‌گوید هرچه آقای صفایی بگوید و حاج آقا صفایی هم من را معرفی کرد و از آن زمان امامت مسجد را برعهده گرفتم. 

نظر شما