شناسهٔ خبر: 22662508 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

گزارش یک نشست

تحول دوران و اندیشه شریعتی

تهران- ایرنا- سمپوزیوم علمی «اکنون، ما و شریعتی» در دومین روز برگزاری در تالار شهید مطهری دانشگاه تربیت مدرس، میزبان نشست تخصصی «تحول دوران» بود.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهش های خبری ایرنا، «دکترعلی شریعتی» یکی از روشنفکران مطرح و تاثیرگذار در روزگار معاصر ایران است. افکار، نوشته ها و آرای او در مدت چهار دهه تاثیرات شگرفی بر فضای روشنفکری و اجتماعی ایران برجای نهاد که هنوز هم این تاثیرات به اشکال مختلف تداوم یافته است
اکنون و پس گذشت سال ها از درگذشت این جامعه شناس دین پژوه، سمپوزیوم علمی اکنون، ما و شریعتی با همت جمعی از شریعتی پژوهان از دیروز (اول آذر) در حال برگزاری است؛ سمپوزیومی که به گفته «احسان شریعتی» فرزند وی به دنبال ترسیم چشم اندازی نو از جامعه ما است.
در نشست تحول دوران، «سوسن شریعتی» دیگر فرزند دکتر شریعتی، «مقصود فراستخواه» و نیز «علی قاسمی» به بیان نظرات خود پرداختند.

** اندیشه شریعتی و چالش های عصری
علی قاسمی پژوهشگر آثار شریعتی، نخستین سخنران این پنل با موضوع «اندیشه شریعتی و چالش های عصری» به سخنرانی پرداخت و گفت: دوره شریعتی با دوره کنونی به لحاظ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اگر چه به ظاهر تفاوت هایی دارد اما در این عصر به دوره پساها وارد شده ایم.
در واقع به صورت مصداقی، در عصر شریعتی شرکت های چندملیتی فعال بودند و سرمایه در پیوند با مکان و جغرافیای سیاسی خاصی تعریف می شد در حالی که امروزه با ظهور پدیده شرکت های فراملیتی سروکار داریم و سرمایه به نوعی از مسیر و ساختار شبکه رها شده و در مقیاس جهانی همه فراخنای گیتی را در حیطه خود گرفته است.
تضادهای منطقه ای در عصر شریعتی در چند دسته صورت بندی می شد اعم از تضاد اعراب- اسرائیل، مسلمانان- اسرائیل و غیره اما امروزه شاهد تضاد برخی کشورهای عربی با ایران و جنگ های نیابتی در منطقه و چالش و جدال بین اهل سنت و تشیع را شاهد هستیم.
جنبش های هم دوره شریعتی اغلب جنبش های ناسیونالیستی و اردوگاه های کمونیسم و درگیری طبقاتی بود و اکنون ما با ظهور جنبش های قومی، بنیادگرایی و پدیده هایی همچون بهار عربی مواجه هستیم که تجلی گرایشاتی است که پس از جنگ سرد در منطقه به وجود آمد.
ساختارهای سیاسی دوره شریعتی را اغلب دولت- ملت تشکیل می داد اما در شرایط کنونی حاکمیت دولت- ملت ها کمرنگ شده و نهادهای بین المللی جایگزین آنها شده اند که رفتار دولت را تحت تاثیر خود قرا داده و با رصد و نظارت بر اعمال و رویه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دولت ها در زمینه های حقوق بشر، مسائل نظامی، سیاسی و غیره، اعمال قدرت می کنند.
جامعه دوران شریعتی با چهار دسته از تضاد روبرو بود؛ تضاد سنت- مدرنیسم، دین داری - سکولاریسم، کار- سرمایه و تضاد آزادی- استبداد که هر یک به اقتضای شرایط جامعه از حالت بالقوه به فعلیت می رسید. امروزه نیز با نوعی از این تضادها روبرو هستیم اما بخش هایی از آنها نسبت به گذشته کمرنگ شده است.
به لحاظ موقعیت نسلیِ جامعه هم دوره مرحوم شریعتی، وفاق نسلی در جامعه وجود دارد که در جامعه کنونی جای خود را به گسست نسلی داده است. از نظر وضع اجتماعی نیز ساختارهای اجتماعی و مناسبات اقتصادی- فرهنگی هم دوره شریعتی تحت تاثیر سنت قرار دارند و همبستگی اجتماعی در جامعه بسیار قوی و پایدار بود اما اکنون ما رشد فردگرایی در لایه های مختلف جامعه اعم از سبک زندگی، نظام معنایی، پوسته های هویتی و غیره را شاهد هستیم.
خانواده عصر شریعتی به نوعی کلان تبار، مرد سالار و دارای بهره کمی از تساهل و رواداری است و خصیصه خانواده در جامعه امروز، فرزند سالار، سبک زندگی متفاوت و دارای سطح بالایی از تساهل و تسامح و توجه به ارزش هایی همچون نظام خانواده و حقوق زن و فرزند است.
رهیافت های روشنفکری عصر شریعتی را اغلب جستارهای ایدئولوژیکی تشکیل می دهد اما در جامعه امروزی ما شاهد نوعی آنتروپولوژیک فرهنگی هستیم و از منظر انسان به همه چیز نگریسته می شود. در واقع نظام معنایی کلان آن دوران به خرده گفتار تبدیل شده است.
مفاهیمی همچون عدالت و آزادی به لحاظ وجه توزیعی آن مد نظر بود در حالیکه امروزه با حقوق بشر، عدالت و برابری فرصت ها مواجهیم.
اندیشه شریعتی باید در قالب ایدئولوژی، متدولوژی و استراتژی خود را نمایان کند، چنانکه در عصر او نیز در این سه حوزه خود را نشان داد. نئوشریعتی باید بتواند در رویکرد پارادایمی نظام معنایی خود را بسازد و برای روش های رسیدن به اهداف خود، راه حل ارائه کند و با تبدیل مفاهیم انتزاعی به انضمامی شعارهای آرمانی خود را به واقعیت تبدیل نماید.

** شریعتی و طبقه متوسط جدید
مقصود فراستخواه استاد دانشگاه، دیگر سخنران این نشست با موضوع «آیا از شریعتی به تازگی گذشتیم» سخن گفت و اظهار کرد: کارل مارکس در کتاب «هیجدهم برومر لویی بناپارت» می‌گوید ما انسان‌ها تاریخ خودمان را می‌سازیم اما نه آنطور که دلمان می‌خواهد. از این رو انسان تاریخ را تحت شرایطی که از پیش وجود داشته می سازد. این فرض به ما می گوید که در زمینه نخبگان خود کمتر مبالغه کنیم و خیلی اغراق از آنها نداشته باشیم.
روشنفکران قهرمان یا ضدقهرمان نیستند و عملکرد آنها جدا از شرایط تاریخی و گفتمان عصر خودشان نبوده و امر اجتماعی تاریخی یکسره خواست و اراده نخبگان نیست هرچند عاملیت عامل انسانی بر سر جای خودش وجود دارد و از این رو باید نقش عمل اجتماعی و خودآگاهی نیز منظور شود.
عاملان انسانی نقش منش و کردار فکری و اجتماعی خود را بر میدان زمانه می زنند و در حد توانایی خود تمایزهایی پدید می‌آورند؛ این تمایزها حیطه های امکان گروه های اجتماعی و گستره انتخاب انسان ها را جابجا می کنند.
تمایزهایی که شریعتی پدید آورد طبقه متوسط جدید شهری بود. گروه‌های اجتماعی در این طبقه با اتکا به اندیشه شریعتی مزیت‌های رقابتی و نسبی پیدا کردند. برای این گروه منش، کردار فکری و زبان شریعتی راهی برای ورود به عمل اجتماعی جامعه آن روز گشود و معنا، تعاریف و کاربردهای زبانی شریعتی برای ذینفعان اجتماعی این تفکر یک تعریفی و ارزش راهبردی پیدا کرد.

**تمایزهای جامعه ایرانی و شریعتی
فراستخواه در ادامه با بیان این که شریعتی سه تمایز اصلی در جامعه ایرانی بنا نهاد، گفت: نخستین تمایز در مکانی که ایستاد و کار کرد، تمایز دوم در سیاست اجتماعی که ترویج داد و سومین تمایز در کنش اجتماعی و راهبردی که در پیش گرفت.
تجددخواهی لیبرال و مدرنیزاسیون در ایران در (حواشی دولت)، چپ سوسیالیست در مکان (حزبی، خیابان، کارخانه و اصناف)، ناسیونالیسم ایرانی در مکان (دولت، حزب، مجلس)، اسلام‌گرایی در مکان (حوزه، مسجد و بازار) و روشنفکری در مکان (کافه و دانشکده هنرهای زیبا) جریان داشت. اما شریعتی «بی در کجا بود» یعنی گفتمان و آثار خود را به مکان‌های عمومی ‌آورد و تا آنجا که می‌توانست جانب مکان‌های عمومی را گرفت. او حتی در دانشگاه نیز نخواست یک محل مستقر دائمی داشته باشد.
این تمایز مکانی منجر به آن شد که گفتار شریعتی خصیصه ای ارتباطی پیدا کند و عنصر عقلانیت ارتباطی در متن شریعتی ایجاد شود. متن شریعتی برای پاسخ به زمانه و به تعبیری وجدان بیدار اجتماعی و فرهنگی بود.
تمایز شریعتی در حوزه سیاست اجتماعی نیز این بود که او در زمان خود مصرف‌زدگی و فرد ذره شده در شهرها را می‌دید و سیاست اجتماعی‌اش حاوی حساسیت نسبت به رنج بشر و آلودگی‌های ذهنی جدید بود. تیپ روشنفکری شریعتی را می توان با ‌تیپ روشنفکری پرشور فرانسه همچون سارتر و کامو مقایسه کرد.
در زمینه تمایز اجتماعی و راهبردی شریعتی هم می توان گفت او کنش اجتماعی متفاوتی را پیگیری کرد و به این نتیجه رسید که دین در جامعه ایران هم مساله و هم راه حل است.

** شریعتی محدود و محصور در زمانه خود نبود
سوسن شریعتی روزنامه نگار و پژوهشگر، سخنران پایانی این پنل بود که به موضوع «خویشتنی دیگر برای انترناسیونالیسمی دیگر» پرداخت. او با ارائه چند تعریف فلسفی، سیاسی، اجتماعی و تاریخی از دوران سخنان خود را آغاز کرد و گفت: شریعتی محدود و محصور در زمانه خود نبود.
مرحوم شریعتی می گوید که ما یک زمان بومی و فرهنگی داریم که کند است و به نوعی شرایط قرن شانزدهم را دارد و از طرفی ویژگی های جامعه به نوعی با شرایط جوامع قرن بیستم هماهنگ است به این معنا که جامعه عصر شریعتی در حالت گذار است که از یک سو پابند سنت ها و فرهنگ سنتی خویش است و از طرفی به مسائل جوامع مدرن و قرن بیستمی دچار است. برای رهایی از این در هم تنیدگی زمانی باید مسائل را شناسایی و برای آن چاره اندیشی کنیم.
او از یک طرف از الگویی بودن توسعه و نقد نوین سرمایه داری انتقاد می کند و از طرفی آنها را آسیب شناسی می کند و از تلاش های خود و جامعه خود برای رهایی از شرایط گذار بین سنت و مدرنیته، خودشناسی فارغ از سنت، مدرنیته و از خود بیگانگی سخن می گوید.

** بنیاد گرایی، اسلامیسم و پسااسلامیسم
سارا شریعتی جامعه شناس و استاد دانشگاه با عنوان«الگوی اجتماعی اصلاح دینی، بدیلی برای بنیادگرایی»؛ با ارائه توضیحاتی درباره بنیاد گرایی اظهار کرد: اصلاح دینی یک جریان است که دارای پروژه های متکثر و متفاوت است یکی از این پروژه ها، الگوی شریعتی است که می توان آن را ذیل الگوی اجتماعی قرار داد. در واقع شاخص الگوی شریعتی تاکید او بر پروژه اجتماعی است.
در خصوص بنیاد گرایی باید بگویم که این مفهوم با مصادیق آن را می توان مساله و از طرفی پاسخ به مساله در نظر گرفت. بدیل بنیاد گرایی فقط گفتمان نیست بلکه به ضرورت و باید برای آن به بدیل های اجتماعی نیز بیاندیشیم، زیرا این مساله در بستر اجتماعی رشد و توسعه یافته است.
بنیاد گرایی خوانشی غیر نظام مند و در عین حال تاریخی از متن و ملغمه ای است که از یک سو بر متن تاکید می کند و از طرفی نهادهای تاریخی را و متن را دور می زند هم سنتی بوده و هم سنت را دور می زند از یک سو رادیکال و از طرفی محافظه کار است.
دو تصویر از اسلام وجود دارد؛ تصویر اسلام قرن بیستم که با اصلاح دینی و عقلانیت همراه بوده و چهر های کاملا سیاسی داشته و با استبداد داخلی و استثمار و استعمار خارجی مبارزه می کند و جنبش های اسلامی قرن بیستم شاهدی بر این مدعا است. از طرفی اسلام قرن بیست و یکم را داریم که بیش از هر چیز چهره ای همراه با خشونت از اسلام را معرفی می کند؛ القاعده، طالبان، داعش و بوکوحرام، نمونه هایی هستند که اسلام را خشن و تقلیل گرا معرفی می کنند. بنیادگرایی بر خلاف اسلام قرن بیستم یک جریان روشنفکری و گفتمانی نیست.
سوال این است که چرا اسلام قرن بیستم به اسلام خشن و تقلیل گرای بنیادگرایی چرخش می کند، مگر آموزه های آنها یکسان نیست؟
برای بررسی بنیاد گرایی باید آن را بفهمیم. بسیاری در تحلیل این پدیده به سراغ آموزه های دینی رفتند، برخی آن را از منظر روانشناسی و مسائلی همچون «ناامیدی» و «تحقیر» می نگرند در حالی که باید آن را به عنوان یک امر اجتماعی نگریست.
ما باید بستر اجتماعی تولد و رشد این پدیده را واکاوی کنیم در گذشته «جهاد» را با جهد درک می کردیم اما امروزه این واژه را با خشونت و مسائل ژئوپولتیک خاورمیانه پیوند می دهند. بی طبقگی، چند قطبی مهاجرت، و غیره مسائلی است که به می تواند منشایی اجتماعی برای ظهور بنیادگرایی به حساب آید.
در واقع بنیادگرایی خلاء هایی را پر کرده است که در نتیجه کاستی های جریان اصلاح دینی در جوامع اسلامی بر جای مانده است و نقشی را ایفا می کند که در قرن بیستم ایفا نشد. برخی این مساله را به پوپولیسم نسبت می دهند در واقع پوپولیسم واکنشی است به لحظه ای که نخبه گرایی مفرط در جوامع ایجاد شد. به این معنا که با مدرنیته نخبگان و روشنفکران جوامع افزایش یافتند و به دنبال آن روز به روز بر پیچیدگی ها افزوده شد و نخبگان جامعه جمعیتی خاص برای خود تشکیل دادند و زبان آنها با زبان عمومیت جامعه بیگانه و از امر اجتماعی مردم غافل شد. در واقع در این دوره است که بازگشت به الگوی اسلامی شریعتی مطرح می شود.
شریعتی به حوزه ها و مکان هایی واسط بین دانشگاه فکر و تلاش می کرد مردم با زبان خود مردم با آنها سخن گوید، رویکرد او اجتماعی و جامعه شناختی بود. او نقش خود را نقش یک روشنفکر اجتمایع در نظر می گرفت.
در شرایطی که به سمت نخبه گرایی حرکت و از امر اجتماعی مردم غفلت کند، زمینه را برای ظهور بنیادگرایی مهیا می سازد.

** شریعتی و نقد بنیادگرایی
دیگر سخنران پنل بنیادگرایی، اسلامیسم و پسا اسلامیسم، «هاشم آقاجری» استاد دانشگاه بود او در این سخنرانی به تعریف بنیادگرایی و صورتبندی های آن پرداخت.
وی گفت: بنیادگرایی صرف از نظر از وجه تسمیه اش که بر قرن 20 باز می گردد که مبتنی بر بازگشت به اصول کتاب مقدس، اعتقاد به ظهور مسیح در هزاره دوم، مخالفت با مدرنیته و مظاهر آن، توجه به آخرالزمان و تاریخ و بالاخره فهمی معادگرایانه است. امروزه بنیادگرایی در یک معنای وسیع به هر نوع گفتمان، ایدئولوژی و جنبش گفته می شود.
در عصری که شریعتی می زیست چیزی به نام بنیادگرایی ظهور و بروز نکرده بود. طی این سال ها سلفی گری تکامل پیدا کرده و سلفی گری یا بنیادگرایی دینی نوعی واکنشس تهاجمی به مرحله متاخرل بسط سرمایه داری جهانی و واکنشی به پدیده جهانی سازی نولیبرالی است.
این پدیده جریان متناظر با خودش را در دنیای مسیحی و خارج از اسلام با جنبش های فاشیستی رخ عیان کرده است. همچنین جنبش های سکولار در واکنش به جنبش های اسلامی رجوعی به هویت مسیحی دارند.
بنیادگرایی پدیده ای است که در نتیجه نئولیبرالیزم بسط یافته است. این پدیده پاسخی به بحران معنا، بحران هویت، بحران فقر، تضاد طبقاتی، بی طبقه است. بنیادگرایی وجوه مختلفی دارد و درعین حال این وجوه در مقام اثبات یک ایدئولوژی است و این ایدئولوژی سازمان پیدا می کند.
ما در دهه 50 شریعتی را می بینیم که پاسخی به بحران معنا و نسل خود، بحران آزادی و بن بست هایی که ایران در دهه 50 در اثر الگوی توسعه سرمایه دارانه ای که پس از اصلاخات ارضی در ایران ایجاد شده بود، پاسخ می دهد.

** شریعتی به مثابه یک فرم اجتماعی
آیدین ابراهیمی پژوهشگر اجتماعی نیز در پنل امر اجتماعی با عنوان«شریعتی به مثابه یک فرم اجتماعی» گفت: برای ورورد به متن شریعتی می توانیم اپیزودهایی را مطرح کنیم؛ نخست به متن به مثابه یک اثر نظری بنگریم به این معنا که گزاره ها را به صورت دقیق مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم. دوم ورود روشنفکرانه به متن است که به دنبال الهیات رهایی بخش یا نفی و تایید است؛ بر این اساس گزین گویه هایی از متن را مورد بررسی قرار می دهد.
برای ورود به متن شریعتی باید یک مفهومی ایجاد کرد و این نظام را از طریق فرم می توان به دست داد. در واقع فرم یک کارکرد شناخت شناسانه به جهان دارد و شریعت نیز وجوهی از جهان را بر روی ما می گشاید.
تفاوت روشنفکرانی مانند شریعتی با دیگران این است که او در متن خود چیزی بیشتر از واقعیت تولید می کند. در واقع سوژه با متن زندگی می کند. شریعتی پس از چهل سال هنوز در متن خود زنده است.

** انقلاب، تحول جامعه و انحلال امر اجتماعی
محمد امین قانعی راد جامعه شناس با عنوان «انقلاب، تحول جامعه و انحلال امر اجتماعی»، دیگر سخنران پنل امر اجتماعی بود که با ادای احترام به دکتر شریعتی اظهار کرد: شریعتی برای بسیاری از ما نقش پدر فکری دارد به این دلیل که واقعا پیش او تلمذ کردیم، خواندیم و آموختیم. ما از شریعتی نگاه نقادانه و عمق فکری بر حسب ظرفیت زمانی که داشت سعی کردیم بهره ببریم. او با یک نگاه ترکیبی، خلاقانه و نوآورانه به میراث فکری ایران، اسلام و جهان پرداخت.
شریعتی در آثار خود تقریبا پنجاه درصد به امر اجتماعی توجه کرده است و در نیم دیگر آثارش نسبت به امر اجتماعی غفلت ورزید. ما باید امر سیاسی را از امر اجتماعی تفکیک کنیم و برای امر اجتماعی استقلال و حرمت قائل شویم. زمانی که ما دعوای سیاسی می کنیم گویی دعوای اجتماعی و فرهنگی م یکنیم. در واقع سیاست بر انمر اجتماعی غلبه پیدا کرده است.
شریعتی در مرحله ای که آسیب شناسی انقلابی می کند به امر اجتماعی توجه دارد، اما در مرحله ای که استراتژی یا راهبرد تغییر می خواهد ارائه دهد امر اجتماعی را در نظر نمی گیرد. در واقع شریعتی مشکلات را جامعه شناختی می بیند اما راه حلی انسان شناختی ارائه می دهد. از نظر شریعتی جامعه نجات بخش نیست بلکه اسیر کننده است.
در تجربه ایران، انقلاب به معنای تعلیق امر اجتماعی بوده است بر این اساس باید یک ایدئولوژی غیرتاریخی را ارائه می دادیم.
بسیاری از روشنفکران ما نمی دانند در کدام جامعه هستند و مباحث آن ها مختص جامعه خود نیست. سرنوشت تاریخی ما تاکنون چنین بوده است که عموما ما راه حل مسائل اجتماعی را در افکار افراد می دانیم در حالی که راه حل آنها اجتماعی است.

**مقایسه الهیات روشنفکری مسیحی و الهیات روشنفکری شریعتی
علی محمد حاضری عضو هیات علمی پژوهشکده امام خمینی(ره) با عنوان « مقایسه الهیات رهایی بخش در اندیشه شریعتی در انقلاب ایران و الهیات رهایی بخش کلیسای کاتولیک در انقلاب نیکاراگوئه» نیز در سخنانی با مقایسه الهیات رهایی بخش در اندیشه شریعتی در انقلاب ایران و الهیات رهایی بخش کلیسای کاتولیک در انقلاب نیکاراگوئه گفت: آنچه این دو را به هم پیوند می دهد تعلق خاطر آنها در تحقق عدالت است.
شریعتی علی رغم تاکید فراوان بر عنصر عدالت خواهی مرادف با تعریف سوسیالیسم نبود. منظور شریعتی عدالت گره خورده با آزادی بود. و منظور او از این مهفوم رهایی انسان از هر آنچه چیزی است که آزادی او را سلب کند. در حالیکه در اندیشه الهیات رهایی بخش، آزادی فقرا و ستمدیدگان است.
نوشریعتی گرایی که امروزه از آن صحبت می شود، هنوز عنصر عدالت خواهی را با خود دارد، اگر چه تا انداز ای کمرنگ شده است، اما وجهه آزادی خواهی و الهیات رهایی بخش خود را همه حوزه ها و نه فقط در اقتصاد همچنان به صورت پررنگ حفظ کرده است.

پژوهشم**458**3050** 9279**خبرنگاران : محمد ستاری و فاطمه دوله **انتشار: سیدمحمد موسی کاظمی
ایرنا پژوهش، کانالی برای انعکاس تازه ترین تحلیل ها، گزارش ها و مطالب پژوهشی ایران وجهان، با ما https://t.me/Irnaresearchهمراه شوید.

انتهای پیام /*

نظر شما