نتیجهگیری
آمایش هویتی، ضرورت الگوی پیشرفت
از مجموع مطالب مذکور نتیجه گرفته میشود که «توسعه» نیازمند وجود نگرشهای خاص خود است که این نگرشها در ایران ریشه و بنیان محکم نداشتهاند. در امر توسعه ملی نیز اگر سازشی با «توسعه» و برنامههای آن شده است، ناپایدار و مبهم بوده است. این امر در کلام پژوهشگران خارجی مشاور در برنامههای قبل از انقلاب نیز به کرات دیده میشود: «در برخوردهای فکری در ایران آنچه راهحل مسأله به نظر میرسد، معمولاً راهحل نیست، بلکه نوعی سازش ناپایداری است که با متقاعد شدن یا تغییر نگرش فرد چندان سر و کار ندارد.
در این شرایط چون افراد با یکدیگر برخورد شخصی میکنند نه عقیدتی، برخوردها معمولاً با صفآرایی و جبههگیری علیه یکدیگر حل میشود، نه با برهان و استدلال» (مک لئود و همکاران، 1380: 53؛ مجیدی، 1383)[4]. این بیان، یک سوی قضیه است. سوی دیگر آن، گرایشهای وطندوستانه و استقلالخواهانهای است که هر گونه ورود بیگانه به کشور را با استثمار و استعمار تعریف میکند. به همین دلیل در طول نهضتهای مختلف ایرانی، بیگانهستیزی یا اخراج اجنبی شعاری مهم بوده است. وابسته به انگلیس یا آمریکا بودن، از جمله دلایل شکلگیری نهضتهای ایرانی بوده است. برای نمونه، یکی از دلایل مخالفت با نظام پهلوی، غربگرایی (یا به تعبیر عمومی «شاه آمریکایی») (میلانی 1381: 95) آن بوده است.
پژوهشگران خارجی نیز بیگانهستیزی آن هم از نوع غالب «غربستیزی» را دلیلی برای اعتراض و جنبشهای اجتماعی در ایران ذکر کردهاند (کدی، 1369: 403؛ استمپل، 1378: 20). این مخالفت با خارجیها، تقابل یک انسان با انسان دیگر نیست. بلکه تقابل یک نظام حقوقی، اعتقادی با فرهنگ و ساختار اجتماعی- اعتقادی دیگر است. در امر توسعه نیز این تقابلها را به طور جامعتر و حتی جزئیتر میتوان مشاهده کرد. با عطف به چنین روحیه و کردارهایی در میان ایرانیان، میتوان از دیدگاه جامعهشناختی و مردمشناختی بیان کرد که ایران نمیتواند «توسعه اروپایی» را به مثابه یک کل و منظومه بپذیرد.
از این رو، بر حسب شرایط و البته عمدتاً به دلیل جبر جهانی توسعه در نظام بینالملل به گزینش بخشی و ناپایدار آن رضایت داده است. یعنی با استناد به اشتراک برخورد ایرانیان با «توسعه» میتوانیم بگوییم توسعه و مدرنیته کنونی در ایران، عمدتاً پاسخی به اقتضائات جهانی بوده است تا احساس نیاز جمعی. به گونهای که با وجود هجوم آن به کشور، مردم به هیچ وجه آن را درونی و هویتی نکردهاند، بلکه در بیشتر بخشها آن را آسیب و مسأله میپندارند. آنچه در توسعه و مدرنیته مهم است، روح و هویت حاکم بر آن است.
این هویت در ایران شیطان و منکر تلقی شده است. این شیطان بیش از آنکه مردم را در راستای نوسازی و دوبارهسازی جهان به حرکت درآورد، آنها را وسوسه کرده است. سوخت ماشین توسعه و تحولات در ایران را جنبشهای متعدد، اما شکنندهای فراهم کرده است که بعد از یک دوره فراز، در دورههایی چندساله به نشیب نشستهاند. به همین دلیل توسعه بدون هویت در ایران همیشه سرگردان، نابارور و متزلزل بوده است. این توسعه آنقدر بدون بنیان بوده است که به راحتی قابل تبدیل و حتی گاهی قابل بازگشت به آغاز خود است.
ما ایرانیان، اگر در بخشهایی از «توسعه» حاکم بر جهان بشریت سهم داشتهایم، نمیتوانیم همه توسعه را به غرب نسبت بدهیم یا اینکه افتخارات آن را نصیب این تمدن بدانیم. به طور طبیعی توسعه امروزین دنیا، محصول تعامل و کوشش کل بشریت بوده است، اما غرب فعالانه شکل خاص و غالبی از آن را به قامت خود درآورده است. بیتردید ریشهها و خاستگاههای تمدن به اصطلاح غربی امروزین، تفکر علمی شرقی به ویژه تفکر اسلامی- ایرانی (هابسون، 1387، حکیمی، 1389 و غیره) و صناعت شرقی چینی و کرهای (هابسون، 1387) و اسلامی (یوسف حسن و هیل، 1375) بوده است.
بنابراین در بسیاری از این حوزهها، شکافهای بارز دیده نمیشود. یعنی ظرفیتهای ایرانی و اسلامی در امر پیشرفت آنچنان بارز بوده است که شک تعارض و مخالفت با این عوامل در آن مشاهده نمیشود. اما آنچه عرصه چالش و مسأله است، در تعامل عناصر فرهنگ ایرانی با فرآوردههای مدنی و انسانی غربی یا به تعبیر همسوتر با واژگان این نوشتار، تعامل «هویت ایرانی» با «توسعه» است. بر اساس تجربه نهضتهای اجتماعی در ایران نیز میتوان گفت عمده جنبشهای تحولگرا در کشور (عمدتاً برابریخواه و عدالتگرا) جرقه و ریشه هویتی داشته و حتی غیر آنها نیز در مسیر هویت ساخته و تکمیل شدهاند.
بر همین اساس، استدلال ما این است که جامعه مشروطهخواه ایرانی نیز جامعه هویتخواه بوده است، نه لزوماً جامعه قانونخواه و ضداستبدادی مدرن. حتی انقلاب اسلامی نیز در پس خود هویت را به همراه داشته است. از میان همه شعارهای گروههای ضدرژیم پهلوی، اعم از مارکسیستی، ملیگرا، لیبرال یک شعار بیشتر از همه بر قلب توده نشست. آن شعار عبارت بود از: اسلام در خطر است. یعنی هویت در خطر است. جالب است در اینجا هویتدینی ایرانیان بر هویت غریبه و ناآشنای سرمایهداری و مارکسیستی غلبه یافت. هویت ایرانی توسعه غیرهویتی را نمیپذیرد. جنبشهای ضدتوسعه و ضدغربی ایران از هویت تغذیه شدهاند.
هویت ملی ایرانی هر نوع استثمار، وابستگی و تقلید و هویت مذهبی شیعی نیز هر نوع الگوی انسانی منهای احکام دینی و الهی را رد میکند. فراتر از این، در ایران، مذهب و «توسعه» گاهی تقابلی دوگانه را تشکیل میدهند که یکی مؤید معروف و دیگری مؤید منکر تلقی میشود. از منظر مذهب اسلامی و شیعی، بنیان و جوانبی از توسعه (به معنای فرایند تجربه غرب) مطرود است.
به همین دلیل مجموعه ارزشهای تجریدی موجود در توسعه و پیشرفت، فقط توانایی جلب قشرهای محدودی از جامعه را داشته، اما ارزشهای نهفته در دین اسلام و ملت یا قومیت، توانایی جلب تودههای عظیم مردمی را داشته است. از این رو، توسعه به ویژه در ایران، بیشتر مدافعان قشری و طبقهای داشته است تا مدافعان تودهای و جمعی.
به استناد هویتخواهی ایرانیان در جنبشها و فراز و فرودهای یک یا چندصد ساله اخیر، میتوانیم بر پیشرفت و توسعه هویتمدار تأکید جدی کنیم. در واقع، پیشرفت هویتمدار قبل از هر چیز به یک آمایش هویتی نیاز دارد. یعنی باید کار را از یک آمایش هویتی یا ظرفیتسنجی هویتی آغاز کرد. باید دید که قابلیتها و ظرفیتهای هویتی ما چه نوع الگوی پیشرفتی را تأمین و تکمیل میکند. چنانچه مقصد پیشرفت را اهدافی کاملاً آرمانی و انتزاعی بدون توجه به ابزارهای تأمین آن در نظر بگیریم، ظرفیتسنجی هویتی نکردهایم، بلکه بیگدار در مسیری سنگلاخ و فرسودهکننده وارد شدهایم.
باید مجموعهای از مفروضات و پیشگامهای روششناختی اعم از پیشگامهای نظری انسانشناختی و جامعهشناختی طراحی شود که پایههای تفکر و مسیرهای حرکت باشند. میتوان برخی از مهمترین مفروضات جامعهشناختی در کار آمایش هویتی پیشرفت را به شکل زیر بیان کرد:
1- ما ایرانیان در خدمت به تمدن و پیشرفتهای متوالی حیات بشری حتی تمدن فعلی بشر سهم داشتهایم (هابسون، 1387؛ زیدان، 1352: 619، 638، 628 و ...) و باید آنها را بازیافته و نقطه تمرکز قرار دهیمْ.
2- ما ایرانیان در ارائه خدمات نظری (علمی) و عملی به اسلام ناب (اسلام فراتر از نژاد، قومیت و مکان) تقریباً بزرگترین سهم را در جهان اسلام داشتهایم (ر.ک. شریعتی، 1371؛ مطهری، 1387 و غیره). این خدمات را باید بازشناسی و تقویت کنیم.
3- ایران هویتی جدا و فراتر از قومیتهای مختلف آن ندارد. این قومیتها را باید فرصت، انرژی و سرمایه پیشرفت هویتمدار ایرانی دانست، زیرا تقریباً همه اقوام ایرانی به طور مشترک «اسلام» و «ایران» را نماد متعالی هویت خود میشناسند.
4- متناسب با تنوع اقلیمی و بومی سرزمین ایرانی، نوآوریها و دستاوردهای معیشتی، مدیریتی و اجتماعی وجود دارد که جایگاه هر یک باید در نقشه خلاقیتهای بومی کشور شناسایی شود.
5- ایرانیان اغلب سنتهای هنجاری جمعگرایانه سرزمین خود را نه متعارض، بلکه در پیوند با اخلاق اسلامی میبینند و به تداوم آنها همت میگمارند.
اکنون با توجه به مفروضات خود باید دقت کرد که در آمایش هویتی ایرانی، عناصر زیر محوریت عمل قرار گیرند:
1- آرمانهای دینی؛ دین هدف، فلسفه خلقت و در نتیجه شأن و مقصد پیشرفت و تعالی انسان را در الگوی پیشرفت نشان میدهد.
2- میهن و متعلقین تمدنی و تاریخی (زبان، پرچم، پیشینه ملی و ایرانشهری و پیشینه عدالتخواهی و غیره)؛ این موضوع تسلسل تاریخی و عزت ملی فراتر از منطقه، قوم یا مکان، بلکه در سایه مشترکات تاریخی و سرزمینی مانند پرچم و گذشته تمدنی ایران را فراهم میکند.
3- فضای اکولوژیک و بوم؛ تعلقات، دلبستگیها و تعریفهای هویتی حول بوم و طبیعت محل سکونت اعم از شهر، روستا یا منطقه را بازنمایی میکند.
4- خانواده و اصالت قومی؛ این شاخص، متغیرهای حول اصالت، تربیت، وفاداری، همبستگی گروهی و هنجارهای تولیدمثل را تشریح میکند.
5- هنر، ذوق و خلاقیت فردی؛ این مفهوم، متغیرهای شخصیتی، انگیزشی، عاطفی و نیز خلاقیت، نوآوری و ریسکپذیری را نشان میدهد.
این عوامل ضرورت الگوی هویتمدار و بومی پیشرفت در ایران هستند. اما در این مسیر، تعریف ما درباره هر یک از این عناصر، بر مراحل بعدی حرکت و استمرار مسیر تأثیرگذار است. عوامل فوق لزوماً به صورت ترتیبی دستهبندی نشدهاند، اما چنانچه بخواهیم در ارائه الگویی هویتمدار، ترتیب و اولویتی به متغیرها بدهیم، شمارهگذاری فوق پیشنهاد میگردد. شایان ذکر است که در ایران به ویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دلایل مختلف از جمله وطنپرستی افراطی و دینگریزانه برخی ملیگرایان، سوگیری منفی و بدبینی به متغیرهای سرزمینی و ایرانی شکل گرفته است، به گونهای که در تصور برخی مدیران اجرایی، ایراندوستی برخی اقشار و حتی پژوهشگران بیدرنگ معادل دینگریزی انگاشته میشود.
در صورتی که ایراندوستی را در جای خود باید یک ارزش پنداشت. تصور عقیم و کینهتوزانه درباره متغیرهای ملی باید اصلاح شود. از طرف دیگر، باستانگرایی نعشهآور و اقتدارگرایانه ایرانی را نیز باید کنار گذاشت. گمان میشود که بسان گذشته، تحلیلهای ما درباره مسیرها و فرصتهای پیشرفت در ایران در چالش باسابقه هویتی ملیت/ دیانت قرار گیرد و به کندی بگرایند.
معمولاً در هر الگوی پیشرفتی دو بعد عامگرا و خاصگرا باید در اهداف مورد توجه قرار گیرد. در مورد الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، میتوان دورنما و نگاه عام، استعلایی و فرارونده از سرزمین را در دین جستجو کرد و نگاه خاص و بومی را با تمرکز بر متغیرهای سرزمینی، مکانی و بومی به پیش برد. در این مسیر، قاعدتاً هر یک از این متغیرها نمیتواند نقش دیگری را بر عهده گیرد.
پی نوشت:
[4]. مک لئود و همکاران از گروه مشاوران برنامهریزی هاروارد بودند که در سالهای دهه چهل برای کمک به برنامهریزی توسعه به ایران آمده بودند.
مراجع
ابراهامیان، یرواند (1377). ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نی.
احمدی، فرشته (1375). امتناع مفهوم فرد در اندیشه ایرانی. نشریه کیان، 6(24).
استمپل، جان دی (1378). درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
انجمن جامعهشناسی ایران (1389). علم بومی، علم جهانی: امکان یا امتناع، جهاد دانشگاهی واحد تربیت معلم.
بنوعزیزی، علی (1379). رویکرد اجتماعی – روانی توسعه سیاسی در واینر و هانتینگتون. درک توسعه سیاسی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
پستمن، نیل (1372). تکنوپولی، تسلیم فرهنگ به تکنولوژی، ترجمه صادق طباطبایی، تهران: سروش.
حبیبی، نجفقلی (1380). جایگاه قانون در سلسله علل و عوامل تقدم مصالح جمعی بر منافع جمعی در فردرو، حمیدی و یعقوبی. جامعه و فرهنگ (جلد دوم)، تهران: آرون.
حسن، ریاض (1389). بومی یا جهانی، ترجمه ابوالفضل مرشدی، تهران: پژوهشگاه مطالعات فرهنگی وزارت علوم.
حکیمی، محمدرضا (1389). دانش مسلمین، قم: دلیل ما.
خامنهای، سیدعلی (1389). بیانات در نخستین نشست اندیشههای راهبردی 10/ 9/ 1389 .
رضاقلی، علی (1372 الف). توسعه اقتصادی و جهانبینیها، کتاب توسعه، 6، تهران: توسعه.
رضاقلی، علی (1372 ب). توسعه و جامعه سنتی، کتاب توسعه، 5، تهران: توسعه.
رضاقلی، علی (1377). جامعهشناسی نخبهکشی، تهران: نی.
زیدان، جرجی (1352). تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهرکلام، تهران: امیرکبیر.
سعید، بابی (1390). هراس بنیادین: اروپامداری و ظهور اسلامگرایی، ترجمه غلامرضا جمشیدیها و موسی عنبری، تهران، دانشگاه تهران.
سن، کومار آمارتیا (1382). توسعه به مثابه آزادی، ترجمه وحید محمودی. تهران: دانشکده مدیریت دانشگاه تهران.
سن، کومارآمارتیا (1379). برابری و آزادی، ترجمه حسن فشارکی، تهران: مؤسسه نشر و پژوهش شیرازه.
شریعتی، علی (1371). مجموعه آثار (بازشناسی هویت ایرانی- اسلامی)، تهران: الهام.
العطاس، سید حسین (1367). درباره اسلام و علوم اجتماعی، نامه علوم اجتماعی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، 1(1).
عنبری، موسی (1384). بررسی فرایند توسعه اجتماعی در عصر پهلوی، رساله دکتری، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
عنبری، موسی (1387). جامعهشناسی فاجعه: کندوکاوی علمی پیرامون حوادث و سوانح در ایران، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
عنبری، موسی (1390). جامعهشناسی توسعه: از اقتصاد تا فرهنگ، تهران: سمت.
غنینژاد، موسی (1377). تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، تهران: مرکز.
قاضیمرادی، حسن (1380). پیرامون خودمداری ایرانیان، تهران: اختران.
قانعیراد، محمدامین (1370). فردگرایی ایرانی و توسعهنیافتگی، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، 151- 152.
قرآن کریم.
کدی، نیکی آر (1369). ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: قلم.
گازیوروسکی، مارک جی (1371). سیاست خارجی آمریکا و شاه: ایجاد یک حکومت سلطهپذیر در ایران، ترجمه جمشید زنگنه، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
مجیدی، عبدالمجید (1383). خاطرات، تهران: گام نو.
محمدی، مجید (1379). نظامهای اخلاقی در اسلام و ایران، تهران: کویر.
مطهری، مرتضی (1378). خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران: صدرا.
معیدفر، سعید (1380). تبیین جامعهشناختی تقدم مصالح فردی بر مصالح جمعی در ایران در فردرو، حمیدی و یعقوبی، کتاب جامعه و فرهنگ (جلد دوم)، تهران: آرون.
مک لئود، اس. اچ (1380). برنامهریزی در ایران: بر اساس تجارب گروه مشاور هاروارد، ترجمه علی اعظم محمد بیکی، تهران: نی.
میلانی، محسن (1382). شکلگیری انقلاب اسلامی: از سلطنت پهلوی تا انقلاب اسلامی، ترجمه مجتبی عطارزاده، تهران: گام نو.
هابرماس، یورگن (1381). پساسکولاریسم در جامعه غربی، سخنرانی در انجمن حکمت و فلسفه در ایران خرداد.
هابسون، جان (1387). ریشههای شرقی تمدن غرب، ترجمه مسعود رجبی و موسی عنبری، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
وحدت، فرزین (1382). رویارویی فکری ایران با مدرنیت، ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران: ققنوس.
یوسف حسن، احمد و دانالد ر. هیل (1375). تاریخ مصور تکنولوژی اسلامی، ترجمه ناصر موفقیان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
Inkeles, A. & Smith, D. (1983). Exporing individual Modernity New York: Columbia University press.
Inkeles A. & Smith D (1974). Becoming Modern: individual change in six Developing Countries, Cambridge. Haruard University press.
Redfield, R. (1941). The Folk Culture of The Yucatan Chicago: University of Chicago press.
Hagen, Everett E. (1967). On the theory of social change; New York, The Dorsay Press inc. Home wood ,illinois.
Mcclelland, David C. (1961). The Achieving society; New York,The Free press, the Macmilian com.
McClelland, David C. And Winter, D. G. (1971). Motivating Economic Achievment; New York. The Free press, The Macmilian com.
Lerner, Danial (1964). The passing of Traditional Society, New York, The Macmillan press.
Levy, Marion J. (1969). Modernization and the Structure of Societies, Princeton, New Jersey, Princeton University Press.
Parsons T. and et. al. (1965). Theories of Society, New York, The Free Press,
نویسنده:
موسی عنبری: دانشیار دانشگاه تهران،گروه توسعه دانشکده علوم اجتماعی
دو فصلنامه الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی شماره 5
انتهای متن/
∎
نظر شما