شناسهٔ خبر: 22630289 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

علم پیشین الهی و فعل اختیاری انسان - بخش دوم و پایانی

پیش‌بینی‌های امیرالمؤمنین(ع) از افعال اختیاری

موضوع این مقاله علم پیشین الهی و ارتباط آن با فعل اختیاری انسان است. در این راستا ماهیت و روش پیش‌بینی در بشر مورد دقت و بررسی قرار گرفته است.

صاحب‌خبر -

 

خداوند متعال، از ازل، از افعال اختیاری بندگان آگاه است

بنا بر آنچه گذشت، باید جهلِ سابق نسبت به فعل اختیاری بندگان - با لحاظ تمام جزئیات آن- را نیز از خدای متعال نفی کرد. او دقیقاً می داند که فاعل، کدام گزینه را به اختیار خویش برخواهد گزید و در قرآن کریم نیز، از برخی افعال اختیاری که هنوز به وقوع نپیوسته است، خبر داده است.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا الله وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ * وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ الله الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ * وَ لَوْ عَلِمَ الله فیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (انفال/ 20-23)

خداوند می‌داند که اینان اگر شنوا هم می شدند، روی می‌گرداندند و اعراض می‌کردند.

همچنین برخی دوزخیان اظهار می‌کنند که ای کاش بازگردانده می‌شدیم تا در زندگیِ جدیدمان، آیات الهی را دروغ نمی‌شمردیم، بلکه ایمان می‌آوردیم. ولی خداوند می‌فرماید که اینان اگر بازگردانده شوند هم، قطعاً به آنچه از آن نهی شده‌اند باز می‌گردند.

وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ * بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (انعام/ 27-28)

اما خدای متعال، چگونه از فعلی که هنوز در هیچ ظرفی، ثبوت ندارد (نه وجود دارد و نه تصویری از آن هست و نه ضرورتی بر آن حاکم است)، به طور قطعی خبر می‌دهد؟ آیا این کار با علومی ‌که ما داریم و می‌شناسیم، امکان پذیر است؟ به نظر می رسد تا زمانی که فعلِ سوءِ این افراد - به نحوی از انحاء- مشخص و معیّن نشده باشد، برای ما قابل پیش بینی نیست و البته همین «نحوه ای ثبوت»، اختیار را زائل کرده، صورت مسأله را تغییر می‌دهد و لذا قابل پذیرش نیست. اما خداوند، از همین افعالی که فاقد هرگونه تقرّرِ پیشین هستند، آگاه است و از آن خبر می‌دهد.

به هر حال باید تأکید کرد که هیچ فعل اختیاریِ بندگان نیست که قبل از انجام - حتی جزئیاتش- بر خداوند متعال پوشیده باشد.

 در رساله  امام‌ هادی(ع) در ردّ جبر و تفویض در این زمینه آمده است:

... فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلَمْ یَعْلَمِ اللَّهُ مَا یَکُونُ مِنَ الْعِبَادِ حَتَّى اخْتَبَرَهُمْ قُلْنَا بَلَى قَدْ عَلِمَ مَا یَکُونُ مِنْهُمْ قَبْلَ کَوْنِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّمَا اخْتَبَرَهُمْ لِیُعَلِّمَهُمْ عَدْلَهُ وَ لَا یُعَذِّبَهُمْ إِلَّا بِحُجَّه بَعْدَ الْفِعْلِ (ابن شعبه، تحف العقول، ص474)

... بنا بر این اگر کسى گوید: پس آیا خداوند تا بنده‌اى را نیازماید از آینده‌اش باخبر نمى‌شود؟ گوئیم: آرى، او پیش از وقوع عمل بر آینده ایشان واقف است، و این همان آیه است که فرموده: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ: «و اگر [به دنیا] بازگردانده شوند بى‌گمان بدان چه از آن نهى شده‌اند بازگردند»، و جز این نیست که آنان را امتحان کند تا ایشان را به عدالت خود آگاه سازد، و بعد از ارتکاب کار زشت جز با حجّت و برهان عذابشان نکند (برگرفته از ترجمه جعفری، ص 447)

همچنین امام رضا(ع) می‌فرمایند:

... وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا، فَإِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ خَلْقَهُ لِیَبْلُوَهُمْ بِتَکْلِیفِ طَاعَتِهِ وَ عِبَادَتِهِ لَا عَلَى سَبِیلِ الِامْتِحَانِ وَ التَّجْرِبَه لِأَنَّهُ لَمْ یَزَلْ عَلِیماً بِکُلِّ شَیْءٍ (صدوق، توحید، ص320)

و اما قول خداى عز و جل لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا پس بدرستى‌ که آن جناب عزّوجلّ خلق خود را آفرید تا ایشان را به تکلیف طاعت و عبادتش بیازماید نه بر سبیل امتحان و تجربه زیرا که آن جناب پیوسته به هر چیزى دانا بوده. (ترجمه نقل از: اسرار توحید، ص 368)

تحقّق علم به فعل اختیاری دیگران، در برخی افراد بشر

علم پیشین به فعل اختیاری دیگران و اِخبار از آن، علاوه بر اینکه در خصوص خدای متعال ثابت و قطعی است، برای برخی افراد بشری – که مهمترین آن ها پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت: هستند- نیز وجود داشته، و در بسیاری موارد، صدق این پیش بینی‌ها نیز، در تاریخ به ثبت رسیده است.

علم به عاقبتی که تک‌تک افراد، برای خود رقم خواهند زد

یکی از موارد مهم، علم اهل بیت: به عاقبت افراد است. از پیامبر(ص) نقل شده است که اسامی ‌تمام اهل بهشت و جهنم تا روز قیامت با اسم پدران و قبیله‌هایشان نزد من است.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) النَّاسَ، ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ الْیُمْنَى قَابِضاً عَلَى کَفِّهِ، ثُمَّ قَالَ: أَ تَدْرُونَ أَیُّهَا النَّاسُ مَا فِی کَفِّی؟ قَالُوا: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَقَالَ: فِیهَا أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّه وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه، ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ الشِّمَالَ فَقَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ أَ تَدْرُونَ مَا فِی کَفِّی؟ قَالُوا: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. فَقَالَ: أَسْمَاءُ أَهْلِ النَّارِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَه، ثُمَّ قَالَ: حَکَمَ اللَّهُ وَ عَدَلَ، حَکَمَ اللَّهُ وَ عَدَلَ، فَرِیقٌ فِی الْجَنَّه وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ. (کلینی، کافی، ج 1، ص 444)

امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) براى مردم خطبه خواند، و سپس دست راست خود را مشت ‌بسته بلند کردند، و فرمودند: اى مردم! مى‌دانید در مشت من چیست؟ گفتند: خدا و پیغمبرش داناترند. فرمود: در آنست نامهاى اهل بهشت و نامهاى پدران و قبایل آنها تا روز قیامت، سپس دست چپش را بلند کرد و فرمود: اى مردم! می‌دانید در این مشتم چیست؟ گفتند: خدا و پیغمبرش داناترند، فرمود: نامهاى دوزخیان و نامهاى پدران و قبایل آنهاست تا روز قیامت، سپس فرمود: خدا حکم فرموده و عدالت نموده، خدا حکم فرموده و عدالت نموده، گروهى در بهشت و گروهى در دوزخند. (برگرفته از ترجمه مصطفوى؛ ج 2؛ ص331)

جالب است که پیامبرخدا(ص) در ادامه، دو بار بر عدالت خدای متعال تأکید می‌کنند. روشن است که خداوند متعال، بر اساس عدالت خویش، هرگز کسی را مجبور به جهنم رفتن نمی‌کند. پس او انجام محرمات را برای آنان تثبیت نمی‌کند تا از این طریق به گناهکاری شان علم پیدا کند، بلکه اینان به سوء اختیار خویش جهنمی ‌می شوند. اما چگونه ممکن است که کسی به طور دقیق بداند که این افراد مشخص - که حتی برخی هنوز پا به دنیا هم نگذاشته‌اند- اختیاراً، تسلیم حق نمی‌گردند و دوزخی اند؟

تمام این افراد در همان شرایط، می‌توانسته‌اند حق‌پذیر بوده، خود را از مهلکه به در ببرند، اما از قرنها قبل، برای پیامبر(ص)، روشن است که چنین انتخابی نخواهند کرد، بلکه سرکشی کرده، دوزخ را بر خواهند گزید. آیا چنین علم جزئیِ سابقی نسبت به فعل اختیاریِ دیگران، برای ما که علوم عادیِ بشری داریم، ممکن است؟!

خبر دادن از ظلم‌های امّت، نسبت به اهل بیت:

مطلب دیگری که فراوان و از سوی شیعه و سنی نقل شده است، خبر دادن رسول خدا(ص) از شهادت امام حسین(ع) به دست امّت است.

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: أَرْسَلَ] رسول الله[ إِلَى فَاطِمَه أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُنِی بِمَوْلُودٍ یُولَدُ لَکِ تَقْتُلُهُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی ... (کافی/1/464)

آن حضرت(ص) هم  چنین از ضربتی که شقی ترین افراد در ماه مبارک رمضان، بر امیر المؤمنین(ع)- در حال نمازِ ایشان- وارد می‌کند، و محاسن شان را به خون خضاب می‌کند، خبر داده‌اند.

عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ: فِی خُطْبَه النَّبِیِّ(ص) فِی فَضْلِ شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ(ع) فَقُمْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بَکَى فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَبْکِی لِمَا یُسْتَحَلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِ کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ شَقِیقُ عَاقِرِ نَاقَه ثَمُودَ فَضَرَبَکَ ضَرْبَه عَلَى قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ (بحار/42/190)

همچنین در کتاب بصائرالدرجات نقل شده که امیر المؤمنین(ع) ابن ملجم را به عنوان قاتل خویش، به اصحاب خود، معرفی کردند. عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ: دَخَلَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) فِی وَفْدِ مِصْرَ الَّذِی أَوْفَدَهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ ره وَ مَعَهُ کِتَابُ الْوَفْدِ قَالَ فَلَمَّا مَرَّ بِاسْمِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ قَالَ أَنْتَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ لَعَنَ اللَّهُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ ... فَلَمَّا وَلَّى قَالَ إِذَا سَرَّکُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَى قَاتِلِی فَانْظُرُوا إِلَى هَذَا. (بصائر/1/88)

اما چگونه می‌شود که بی‌شمار افعال اختیاری که از آغاز حکومت یزید تا واقعه کربلا صورت پذیرفت و به شهادت امام حسین(ع) انجامید، همگی دقیقاً انجام شود و دست به دست هم بدهد و این امت از روی اختیار- و در عین اینکه می‌توانست چنین جنایتی نکند- آن گرامی را به شهادت برسانند؟ آیا یزید نمی‌توانست از اخذ بیعت از سیدالشهداء(ع) صرف نظر کند؟ آیا عمر سعد نمی‌توانست مُلک ری را رها کند و به جنگ امام(ع) نرود؟ آیا مردم کوفه نمی‌توانستند حضرت مسلم سلام الله علیه را یاری کنند و کار را به واقعه کربلا نرسانند؟ و هزاران «آیا»ی دیگر در اینجا مطرح است که پاسخ همگی مثبت بوده و می‌توانسته به اختیار افراد، به نحوی دیگر صورت پذیرد.

حال این سؤال به طور جدی مطرح می‌شود که وقتی ممکن است یک یا چند انتخاب فاعل مختار، تمام واقعه را تغییر دهد، چگونه می‌شود از سال‌ها قبل دانست و خبر داد و پیش بینی کرد که محصول هزاران انتخاب مختلف – که هیچ ‌کدام از آن‌ها، تا قبل از وقوعشان، هرگز قابل رصد شدن نیستند، دقیقاً شهادت آن حضرت به دست امت خواهد بود؟

همین سؤالها در مورد شهادت امیرالمؤمنین(ع) نیز قابل طرح است. چگونه می توان دقیقاً گفت که ابن ملجم به جنایتی با این جزئیات دست خواهد زد، در حالی که می‌تواند این کار را نکند؟

به نظر می‌رسد هر چه بیشتر در خصوص این سؤالها فکر و تأمل کنیم، جز حیرت، چیزی بر ما افزوده نمی شود و این واقعیت آشکارتر می شود که تا آنجا که ما از علم بهره داریم و می فهمیم و درک می‌کنیم، هرگونه پیش بینی، فرع بر نوعی ثبوت معلوم است تا بتوان آن را کشف کرد. اگر امری که در آینده می‌خواهد رخ دهد، در همان شرایط بتواند به گونه‌ای دیگر نیز باشد، به هیچ نحوی نمی توان آن را به تور علوم بشری در آورد. پس این تأملات ما را به این نتیجه سوق می‌دهد که ورای هر آنچه ما از علم و دانش در خود داریم و می‌شناسیم، علمی وجود دارد که از سنخ علوم ما نیست و کیفیت آن را نمی‌شناسیم، امّا اصل وجود آن، غیر قابل انکار است.

پیش‌بینی‌های امیرالمؤمنین(ع) از افعال اختیاری

یک دسته از پیش بینی های مشهوری که جزئیات زیادی هم در آن لحاظ شده و تطبیق آن با واقع نیز در تاریخ ثبت شده، بلاها و مصائبی است که از طرف حکام جور، به یاران امیرالمؤمنین(ع) وارد شده است. ذکر برخی از این موارد در بحث حاضر، مناسب است. در طول مطالعه این جریانات، همواره باید از خود پرسید که آیا آنچه از افعال اختیاری دیگران در این اَخبار، ذکر شده و به وقوع پیوسته است، با علوم شناخته شده ما، قابل دسترسی است؟

یک نمونه مهم از این موارد، پیش‌بینی شهادت میثم تمار سلام الله علیه است که در منابع مختلف نقل شده است. مرحوم شیخ مفید(ره) در کتاب «الارشاد» آورده‌اند:

... روزى امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: همانا تو پس از من گرفتار خواهى شد و به دار آویخته شوى و حربه به تو خواهند زد، و چون سومین روز (به دار کشیدنت) شود، از سوراخ هاى بینى و دهانت خون باز شود که ریشت را رنگین نماید، پس چشم به راه آن خضاب (و رنگین شدن) باش. و به در خانه عمرو بن حُرَیث به دار آویخته خواهى شد، و تو دهمین نفرى که در آنجا به دار آویخته شوند و چوب تو (که بر آن به دارت زنند) کوتاه‌تر از آنان است، و از ایشان به وضو خانه نزدیک تر خواهى بود.

 برو تا آن درخت خرمایى که بر تنه آن به دار کشیده شوى به تو نشان دهم، (او را آورده) و نشانش داد. و میثم تا بود به پاى آن درخت مى‌آمد و نماز می خواند و می گفت: چه فرخنده درختى هستى، من براى تو آفریده شده‌ام، و تو به خاطر من خوراک داده شوى. ... راوى گوید: میثم گاهى که عمرو بن حُرَیث را دیدار می کرد، به او می گفت: همانا من همسایه تو خواهم شد، با من حق همسایگى را خوب به جاى آور. عمرو می گفت: آیا اراده دارى خانه ابن مسعود یا خانه ابن حکیم (که در همسایگى او بود) خریدارى کنى؟

و نمی دانست مقصود میثم چیست! و میثم در همان سالى که او را کشتند حج بجا آورد، و (در مدینه) به خانه ام سلمه رفت، ام سلمه به او گفت: تو کیستى؟ گفت: من میثم هستم، گفت: بخدا سوگند چه بسیار رسول خدا(ص) تو را یاد مى‌کرد، و سفارش تو را در نیمه‌هاى شب به على(ع) می فرمود. ... پس ام سلمه عطرى طلبید و محاسن میثم را خوشبو کرد و به او گفت: آگاه باش که بزودى این محاسن تو به خون رنگین خواهد شد.

پس میثم به کوفه آمد، عبیدالله بن زیاد دستور داد او را گرفته به نزدش آوردند، به عبیدالله گفتند: این مرد از نیکوکارترین مردمان (و نزدیکترین آنان) در نزد على(ع) بود، گفت: واى بر شما این مرد عجمى (چنین بود)؟

گفته شد: آرى! عبیدالله به او گفت: خداى تو کجاست؟ میثم گفت: در کمین هر ستمکارى است و تو یکى از ستمکاران هستى. پسر زیاد گفت: تو عجمى را این جرأت رسیده که هر چه خواهى بگویى! آقایت در باره کردار من نسبت به تو چه گفته است؟ گفت: به من خبر داده که تو مرا بر دار می کِشى و من دهمین نفر هستم و چوبى که مرا بر آن به دار زنى، کوچکتر از همه و به وضوخانه نزدیکتر است.

ابن زیاد گفت: هر آینه ما بر خلاف گفته او عمل خواهیم کرد. گفت: چگونه با او مخالفت کنى؟! به خدا سوگند آن حضرت به من خبر نداده است جز آنچه از پیغمبر(ص) شنیده و او از جبرئیل و او از خداى تعالى خبر داده، و تو چگونه می توانى با اینان مخالفت کنی؟! و من آن جایى را که بر دار کشیده می‌شوم در کوفه می‌شناسم، و من نخستین مردى هستم که در اسلام دهانه بر دهانم زنند! پس عبیدالله او را با مختار بن ابى عبیده به زندان افکند. میثم به او گفت: همانا تو آزاد خواهى شد و براى انتقام خون حسین(ع) خروج خواهى کرد و این مرد را که اکنون ما را می کشد نیز خواهى کشت.

(ابن زیاد پس از ‌اندک زمانى تصمیم به کشتن هر دوى آنها گرفت و دستور داد هر دو را نزدش حاضر کنند.) چون مختار را آورد که بکشد، نامه رسان مخصوص از در رسید و نامه از یزید براى عبیدالله آورد که در آن نامه به او دستور داده بود مختار را آزاد کند. پس عبیدالله مختار را آزاد کرد و در باره میثم دستور داد او را زنده به دار کشند. ... چون او را بالاى آن چوب به دار کشیدند، مردم بر در خانه عمرو بن حُرَیث، گرد او اجتماع کردند، عمرو گفت: به خدا سوگند به من می گفت: همانا من همسایه تو خواهم بود، و چون به دارش کشیدند به کنیزش دستور داد زیر آن چوب را آب و جارو کند و بخور (چون عود و اسفند و چیزهاى خوشبوى دیگر) به او بدهد.

میثم نیز شروع به بیان نمودن فضائل بنى هاشم کرد. پس به ابن زیاد خبر دادند این بنده عجمى شما را رسوا کرد. ابن زیاد گفت: دهنه به دهانش بزنید، و او اولین کسى بود که در دنیاى اسلام دهانه بر او زدند. و کشته شدن میثم رحمه الله ده روز پیش از آمدن حسین بن على(ع) به عراق بود، و چون سه روز از دار کشیدنش گذشت، حربه به میثم زدند و او تکبیر گفت و در آخر آن روز از بینى و دهانش خون سرازیر شد (و به شهادت رسید).

شیخ مفید، پس از نقل این جریان می‌گوید:

 این از جمله اخبار غیبى است که از امیر المؤمنین(ع) رسیده و داستانش معروف است و گروه بسیارى از دانشمندان نقل کرده‌اند. (مفید، ارشاد، ج1، ص 323 . با استفاده از ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ج 1، ص 323)

در این خبر، جزئیات جنایت ابن زیاد در حق میثم - که اغلب آن‌ها افعال اختیاری هستند- پیش بینی شده و به وقوع نیز پیوسته است. هم  چنین میثم علاوه بر اطلاع از عاقبت کار خویش، از آنچه برای مختار اتفاق خواهد افتاد نیز مطلع بوده و به وی خبر داده است. فراموش نکنیم که در قیام مختار و پیروزیِ وی بر ابن زیاد، افعال اختیاریِ بسیاری دخیل بوده است که اگر هر کدام از آنها به گونه‌ای دیگر بود، چه بسا مختار در قیام خود، پیروز نمی‌شد.

نکته مهمّ دیگر، بیانی است که میثم در خصوص منبع و منشأ علم خود از جریان شهادتش به ابن زیاد می‌گوید: «به خدا سوگند آن حضرت به من خبر نداده است جز آنچه از پیغمبر(ص) شنیده و او از جبرئیل و او از خداى تعالى خبر داده». خبری که میثم داشته، از علم هایِ زمینیِ بشریِ مخلوقی حاصل نشده است، بلکه آنچه امکان پیش بینیِ قطعیِ جنایت ابن زیاد را به او داده است، اِخبار خدای متعال می‌باشد، که از طریق اولیاء الهی به وی نیز رسیده است.

شیخ مفید جریان دیگری را نیز نقل می‌کند که برای دقت بیشتر بحث حاضر مفید است: 

مردى به نزد امیرالمؤمنین(ع) آمده، گفت: اى امیر مؤمنان من از وادى القرى گذشتم. دیدم خالد بن عرفطه در آنجا مرده است، براى او آمرزش بخواه! امیر المؤمنین(ع) فرمود: بس کن که او نمرده است و نخواهد مرد تا اینکه سردار لشکر گمراهى شود که پرچم دار آن لشکر، حبیب بن حماز است.

مردى از پاى منبر برخاسته گفت: اى امیر مؤمنان به خدا من شیعه شما و دوست دار توام، فرمود: تو کیستى؟ گفت: من حبیب بن حمازم. فرمود: بترس از آنکه تو آن پرچم را به دست گیرى، و به دست خواهى گرفت و از این در، آن پرچم را وارد خواهى کرد- و با دست اشاره کرد به باب الفیل [در مسجد کوفه]- و چون امیر المؤمنین(ع) از دنیا رفت و پس از او حسن(ع) نیز از دنیا برفت و داستان امام حسین(ع) و نهضت آن بزرگوار پیش آمد، پسر زیاد- که از رحمت خدا دور باد- عمر بن سعد را براى جنگ با حسین(ع) فرستاد و خالد بن عرفطه را پیشرو سپاهش کرد، و حبیب بن حماز را پرچمدارش کرد، پس آن پرچم را گرفت تا اینکه از باب الفیل وارد مسجد (کوفه) شد.

شیخ مفید پس از نقل این جریان، در خصوص شهرت و اعتبار آن می‌گوید:

این داستان نیز خبرى است که گروه بسیارى نقل کرده‌اند و دانشمندان و راویان، انکار ننموده، و در میان مردم کوفه مشهور و آشکار است که دو تن نیست آن را منکر شده باشند. و این نیز در شمار معجزات آن حضرت(ع) است. (مفید، ارشاد، ج 1ص 329، برگرفته از سید هاشم رسولی محلاتی، ج 1 ص 330)

به نظر می‌رسد که همین مقدار، برای مروری بر اعتقادات اسلامی ‌در مورد علم خدای متعال و علوم خاصی که در اختیار برخی بندگان قرار دارد، کافی است. هدف از ذکر نمونه‌های فوق، تأکید بر این مطلب بود که اگرچه تبیین نحوه علم پیشین به فعل اختیاری دیگران برای ما بسیار مشکل و حتی ممتنع به نظر می‌رسد، اما علم خدای متعال به تمام افعال اختیاری و جزئیات آن، قابل انکار یا تساهل نیست. از این گذشته، نمونه‌های بیان شده از اخبار غیبی، که تطابق آن با واقع هم در تاریخ ثبت شده است، راه هر گونه شک و تردید نسبت به وجود چنین علمی‌ را خواهد بست. 

سخن پایانی

روندی که از ابتدای این مقاله در پیش گرفتیم، و مقایسه‌ای که بین پدیده های جبری و اختیاری انجام دادیم، ما را به این نقطه معرفتی می‌رساند که پیش بینی حوادث غیر اختیاری و ضروری، با پیش بینی فعل اختیاری تفاوتی ریشه ای دارد. تمام علوم ما، محتاج نوعی ثبوت و تقرّرِ معلوم است. این تقرّر در حوادث جبری وجود دارد، امّا در خصوص فعل اختیاری، به ‌هیچ‌وجه قابل قبول نیست؛ چرا که تقرّرِ قبل از انجام، با ذات اختیاری بودن، مناقض است. این «عدم ثبوت و تقرّر» است که علم به فعل اختیاریِ آینده دیگران را برای ما (با علومی که در خود داریم و می شناسیم) ممتنع کرده است. از اینجا می‌توان تعبیر کرد که علوم ما «محتاج و وابسته به معلوم بوده»، به نوعی از آن «برخاسته» است.

شناختن این ریشه و خاستگاهِ عجز ما از پیش‌بینیِ فعل اختیاری از یک طرف، و آگاهیِ خداوند متعال از افعال اختیاریِ بندگان از طرف دیگر، ما را به این امر مهم رهنمون می‌شود که باید علم الهی را منزّه و مبرّا از «برخاستگی از معلوم» دانسته، و آن را به هیچ‌وجه، محتاجِ معلوم ندانیم. هر گونه نیاز علم به معلوم، امتناع علم به افعال اختیاری آینده را در پی خواهد داشت و لذا علم خداوند متعال را باید از این نیاز، منزّه دانست.

این، تنها راه برون‌رفت از اشکال «علم  پیشین الهی به فعل اختیاری بندگان» است. امّا تفصیل این پاسخ، و بررسی ابعاد مختلف آن، از گنجایش مقاله حاضر خارج است و باید آن را به محل دیگری واگذاشت. امید است که در مقالاتی دیگر، این مهم، پیگیری و تبیین شود.

منابع

قرآن کریم

نهج البلاغه

1. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی. تحف العقول. قم: جامعه مدرسین، 1404ق.

2. ________ ترجمه بهراد جعفری. تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1381ش.

3. صدوق، محمد بن علی. التوحید. قم: جامعه مدرسین، 1398ق.

4. _______ ترجمه محمد علی اردکانی. تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، بی‌تا.

5. صفار، محمد بن حسن. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد:. قم: مکتبه آیت الله المرعشی النجفی، 1404ق.

6. کلینی، محمد بن یعقوب. الکافی. تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1407ق.

7. _______ ترجمه سید جواد مصطفوی. تهران: کتاب‌فروشی علمیه اسلامیه، 1369ش.

8. مطهری، مرتضی. مجموعه آثار. تهران- قم: صدرا، 1377ش.

9. مجلسی، محمدباقر. بحار الانوار. بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403ق.

10. مفید، محمد بن محمد نعمان. الارشاد. قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق.

11. ______ ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی. تهران: اسلامیه، بی‌تا.

نویسندگان:

علیرضا رحیمیان: دکترای عرفان اسلامی.

سعید رحیمیان: کارشناس ارشد کلام و عقاید.

فصلنامه سفینه شماره 51

انتهای متن/

نظر شما