شناسهٔ خبر: 22599010 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم | لینک خبر

نگاهی به نمایش «شوایک»

هیاهو، شوخی و ایده‌های ناقص ضدجنگ

R1369/P1356/S4,39/CT4

شوایک پیشرفتی در آثار اقتباسی حمیدرضا نعیمی نیست. نمایش بیش از آنکه وابسته به متن باشد، به بازیگرانش تکیه می‌کند و در نهایت قدرت روایتگری خود را از دست می‌دهد. نمایش به اندازه رمان ناتمام است.

صاحب‌خبر -

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

آنکه می‌خندد همواره در موقعیتی برتر از آنکه بر او می‌خندند واقع است. فرودستان، تحقیرشدگان، بردگان و محکومان در تحمل وضعیت ناسازگار خود همیشه از خنده نیرو گرفته‌اند، و این به آن‌ها امید داده است که خواهند توانست سرنوشتشان را بگردانند. آنکه به مسلخ می‌برندش چه بسا هزلی گزنده بگوید؛ اما آنکه به رهبری برگزیده شده، ‌به قول گفتنی «شوخی سرش نمی‌شود.» به همین دلیل است که طنزِ فرودستان وجود دارد؛ اما مثلا «طنز قهرمانی» یا «طنز شاهی» وجود ندارد.

شوایک سرباز پاکدل، یورسلاو هاشک

 در حالی که حواشی «شرق دور، شرق نزدیک» بخشی از فعالیت‌های رسانه‌ای حمیدرضا نعیمی بود، او در آرامش نمایش «شوایک» خود را در تالار وحدت، در ابعادی وسیع‌تر از اجرای شهرزاد خود روی صحنه برد تا بتواند برخلاف نخستین تجربه تماشاخانه خصوصی خود، اثری بی‌حاشیه روی صحنه برد. «شوایک» اقتباسی از رمان ناتمام یورسلاو هاشک، نویسنده اهل چک است که همانند دیگر آثار شاخص نعیمی – منهای «شرق دور، شرق نزدیک» برگردانی از یک رمان یا شخصیت است و حتی می‌توان گفت هر دو است.

بهتر است کمی به گذشته بنگریم. نعیمی در دوره‌ای که شناخت جامعه تئاتر دوست از او بیشتر شده است خود را دربست در اختیار اقتباس قرار داده است. او در این سال‌ها بکت، گوته و دفو، تسوایک و شکسپیر را محل آزمون و خطاهای اقتباسی خود قرار داده است. حتی برای رسیدن به شخصیت سقراط، به سراغ افلاطونی می‌رود که او را در قامت معترضی اجتماعی – فلسفی روی صحنه می‌آورد. او همواره در حال عاریه گرفتن روایت از دیگران بوده است و این مهم را به خوبی دریافته است. او می‌داند باید چگونه عنصری غیردراماتیک را دراماتیک کرد. برای اثبات این مهم کافی است به سراغ رساله‌هایی چون فایدون یا گرگیاس افلاطون بروید که جز حرف، حرف و حرف چیزی نصیبتان نمی‌شود. او به خوبی مکلمات سقراطی افلاطون را به داستانی دراماتیک بدل می‌کند تا در سه نوبت با حداکثر ظرفیت مخاطب به خود جذب کند.

روش کار نعیمی اما چندان پیچیده نیست؛ اگرچه برای مخاطب تئاتر جادویی به نظر می‌آید. او کاشف خوبی است. او ذائقه خوبی برای یافتن داستان مدنظر خود دارد و داستان مدنظر او چیست؟ «جنگ». او در پی پاسخ دادن به جنگ است و این شاید به گذشته او بازگردد. او جنگ را در کودکی لمس کرده است؛ اما نگرش او نسبت به جنگ، نگرشی ایستا نیست. او جنگ را از دیدگان یک شخصیت واحد می‌نگرد. برای او سقراط، کاستلیون، فاوست یا شوایک یک نفرند و شاید همه آنان خود او باشند. مردی فیلسوف‌مآب که می‌تواند جملات قصار رندانه‌ای بیافریند. او نگاهی روشن‌‌بین نسبت به آینده دارد و حتی اگر چون فاوست در چنگال ابلیس گرفتار شده باشد، به سبب رسالت فلسفی خود، سوسیالیستی در برابر امپریالیسم می‌شود. او برای ما همواره قهرمان است.

در «شوایک» قهرمان فیلسوف نعیمی در قامت مردی ابله تجسم یافته است که بلاهتش را دیگران بدو اطلاق داشته‌اند. این ابله دگران‌خوانده چندان در پی یافتن مشروعیت جامعه محاط بر خود نیست. او از آن گریزان است و سعی می‌کند دیگران از او تأثیر بگیرند و تمام تلاش او نیز همین است. او می‌خواهد مانعی جنگی شود که بیش از همه آن را پیش‌بینی کرده است و برای موفقیت در توقف نیازمند تأثیرگذاری است. «شوایک» خوب پیش می‌رود؛ اما در این جهانی که بلاهت آن را قورت داده است، از دست شوایک کاری برنمی‌آید. او عاقل‌ترین مرد میدان نبرد باقی می‌ماند.

«شوایک» نعیمی چندان به فضای سراسر تراژیک «فاوست» یا «کالون و قیام کاستلیون» نزدیک نمی‌شود. در آن خبری از قهرمانان سخن‌ور و پرجنب‌وجوش روی صحنه نیست. قهرمان «شوایک» کسی همچون سقراط است که با نوعی شیرینی در انتخاب واژگان به طبقات اجتماعی جنگ‌افروز را به سخره می‌گیرد. او از سگ‌دانی خود به مقصد جبهه جنگ، در خانه کاسبان دین و جنگ سکنی می‌گزیند. از سَر و سِر آنان آگاه می‌شود. به فساد اخلاقی و مالی دربرگیرنده آنان پی می‌برد و با تأکید بر بلاهت خویش، هدف راسخش را مانعی برای روایتگری بیشتر این فساد می‌داند.

اما آیا این وضعیت برای روایتگری دراماتیک کفایت می‌کند؟ آیا میان پرده‌های بسیار «شوایک» یک عامل واسطه وجود دارد؟ آیا ما با یک داستان منسجم روبه‌روییم؟ آیا «شوایک» همچون دیگر قهرمانان نعیمی کنشگر است؟

پاسخ را باید با احتیاط داد. در مواجهه با «شوایک» متوجه می‌شویم داستانی منسجم برایمان نقل نمی‌شود. قطعاتی از روزگار یک شخصیت را تماشا می‌کنیم که می‌تواند هر آن جایشان تغییر کنند. هر پرده مستقل از دیگری است. وجود شخصیت‌های فرعی چندان تابع دیگری نیست. برای همین است که مفتش می‌تواند در جایی خارج از صحنه به دست سگان نااصیلش کشته شود. در «شوایک» ساختار بسان ادبیات قلاشی و تا حدودی پهلوانی است. شخصیت مرکزی وارد یک سفر می‌شود و باید در هر بخش از خوانی بگذرد. «شوایک» یک به یک خوان‌ها را پشت سر می‌گذارد، بدون اینکه این خوان‌ها واجد ترتیب منطقی باشد. هر کدام می‌تواند پس یا پیش از دیگری ظاهر شود.

علت این مسئله فقدان المان‌های قهرمانی در شخصیت «شوایک» است. شوایک آن کنشگری دیگر قهرمانان درام‌های نعیمی را ندارد. او صرفاً یک راوی است؛ اگرچه بارها نقش راوی‌بودگی خود را نیز از دست می‌دهد. شوایک به واسطه همان بلاهتش صرفاً در حال دیدن کنش دیگران است. این ضدکنشگری نیز ناشی از رویه ضدجنگ اوست. او تفنگ به دست نمی‌گیرد. او در عملیات نظامی شرکت نمی‌کند و این افعال منفی از او تصویر انفعالی می‌سازد. از همین روست که همه بار درام به جای داستان، بر دوش بازی فرهاد آییش است. او طنازی می‌کند و از شوایک شخصیتی می‌سازد که خود اوست. چندان از او دور نیست. حتی به سقراط می‌ماند.

در شوایک دیگر داستان اهمیت خود را از دست می‌دهد. نعیمی شوایک بامزه‌ای دارد که می‌تواند هر موقعیتی فلسفی مدنظر او را به چالش بکشد. به جز مفهوم جنگ که چندان برای نعیمی شوخی‌پذیر نیست، همه چیز به سخره گرفته می‌شود؛ حتی عشق. شاید نعیمی مفهومی چون عشق را با پایانی تلخ برای وانیک رقم می‌زند؛ اما بار تراژیک آن چقدر است؟ ما چقدر وانیک را می‌شناسیم؟ وانیک واجد چه مؤلفه‌های تراژیک است؟ هامارتیای او چیست؟ پاسخ همانا که وانیک یک شخصیت مصرف‌شدنی در شوایک است. همانند دیگر شخصیت‌ها که هیچ‌گاه به یک پرسوناژ بدل نمی‌شوند. باز هم نزاع تیپ و شخصیت می‌آغازد و با این می‌پایاند که بالأخره این کمدی است.

شوایک یک کمدی است؛ اما نازل‌تر آثار سابق نعیمی. به شدت وابسته به چینش بازیگرانش است. چیز جدیدی برای ما خلق نمی‌کند. طراحی صحنه‌اش برخلاف گذشته به سوی مینی‌مالیسم رفته است. شاید از تأثیرات «شرق دور، شرق نزدیک» باشد. می‌خواهد عظیم باشد؛ ولی نیست. بیشتر صحنه‌هایش دیالوگ میان دو نفر است. صحنه عاری از خلاقیت‌های مورد انتظار است و شاید این خود یک خلاقیت باشد. «شوایک» آن چیزی نیست که توقع دارید. «شوایک» بیش از اینکه داستان بگوید مانیفست ضدجنگ نعیمی است؛ پس در همان شمایل شبه‌سوسیالیستی خود ساده و فاقد پیچیدگی‌های مرسوم نعیمی است. «شوایک» تعلیق خواسته‌های دراماتیک نعیمی است.

در «شوایک» قرار است جنگ تقبیح شود، به سخره گرفته شود و حتی هشدار داده شود که آتشش چه توانایی در نابودی بشریت دارد؛ اما نهایت کار چیست؛ جز شوخی‌های آییش و امیرحسین رستمی. در آن هیاهوی رفتن به وحدت و سبقت گرفتن جامعه صاحب مکنت در نشستن بر صندلی‌های وحدت چیزی که مهم نیست پیام نمایش است. «شوایک» یک سرگرمی است که در خلال آن، آن انتها غم بودن جنگ نیز در آن بیان می‌شود و مخاطب خشنود از شوخی‌ها و سرگرمی شاید فراموش کند وانیک برای چه به نیستی بدل شد.

پی‌نوشت: اگر به جملات نخست این مطلب که برآمده از کتاب هاشک است بازگردیم، به نظر می‌رسد نعیمی نمی‌تواند رسالت متن هاشک را به مخاطب انتقال دهد. در نهایت این فرودستان هستند که در ردای کمدی لبخند را برای جماعت فرادست فراهم می‌کنند. شاید نیاز به مکث و درنگ و تأمل است.

انتهای پیام/

نظر شما