وظایف اجتماعی جامعه پزشکی، جامعهای که با آخرین یافتههای دانش سروکار دارد و بیش از هر قشر دیگری بر اولویت پیشگیری بر درمان واقف است، قبل از بروز فجایعي نظير زلزله كرمانشاه و... چيست؟ آیا اساسا جدای از وظایف کاری متعارف، یعنی وظایف درمانی و آموزشی و تحقیقاتی، پزشکان وظایفی دیگر یا وظایفی عمیقا اجتماعی هم دارند؟ بیتردید چنین وظایفی وجود دارد، نهتنها از نظر اخلاقیات و بایدونبایدها و نه حتی از این نظر که هرکس نیاز دارد تصویر خوبی از خود در ذهن داشته باشد، بلکه بهدلیل این واقعیت که بسیاری از پزشکان نشان دادهاند، علاوهبر کار روزمره خود بهدنبال نوعی فعالیت اجتماعی، خیریه و... هستند! سؤال اینجاست که چرا پزشکان هم بهرغم این روحیه، مثل سایر اقشار مردم بعد از چندین و چند زلزله و فاجعه دیگر، همواره غافلگیر میشوند و جدای از وظایف کاری وزارت بهداشت هیچ برنامهای برای اقدام هماهنگ صنفی، آن هم در فاجعهای که تخصص آنها یکی از مهمترین ملزومات در این فاجعه است، ندارند؟ به نظر میرسد بنیادهای اخلاقی و رفتارهای عرفی ما از سطح تحولات تاریخی و تکنولوژیک بسیار عقب افتادهاند و ما «خوب و بد» خود را درون خودمان یادآور رفتار دیگری براساس معیارهای درست و روزآمدی قضاوت نمیکنیم. انجمنهای پزشکان متخصص، حتی آن تخصصهایی که بیشترین نیاز مناطق زلزلهزدهاند، هیچ برنامه ازپیشتنظیمشدهای برای حضور در مناطق زلزلهزده ندارند و نهتنها این مسئله، بلکه گاه تصور میکنی چنین کاری حتی در افق نگاه انجمنها هم نیامده است. علاوه بر این واقعیت، باید گفت گروههای مختلف پزشکان که فعالیت اجتماعی و خیریهشان متناسب با شغل و تخصصشان باید به اشکال مدرنتر و پیچیدهتر «کار نیک» ارتقا یابد، در همان خیرات و مبرات کهن، همان ارزشهای اخلاقی دیرین که ارتباطی هم با شغل و تخصصشان ندارد، محدود ماندهاند. حال آنکه خیرات و مبرات اینچنینی ممکن است حتی باعث جداشدن فعالیت تخصصی از ارزشهای اخلاقی و کسب ارزش اخلاقی و احساس «سلامت نفس» از طریقی غیر از کار تخصصی شود. از این نقطه، یعنی احساس «سلامت نفس» با فعلی غیر از کار تخصصی، تا آسودن وجدان آزرده از خطاهای کاری بهدلیل خیرات و صدقات متعارف، راه زیادی باقی نیست. بهبیاندیگر، آنچه که مفر و مولد گناه میشوند! شاید مثالی مشخصتر، مقصود را بهتر برساند: ما، چند 10نفر از پزشکان همکلاسی که 40 سال پیش در یکسال فارغالتحصیل شدیم، از چند سال پیش که در شبکههای اجتماعی یکدیگر را پیدا کردیم با سعی و تلاش وافر چند نفر از دوستان مشغول ساخت ساختمانی برای نگهداری کودکان بیسرپرست در یکی از شهرهای حومه تهران شدیم. تعدادی کودک بیسرپرست با تلاش دوستان ما سرپناهی پیدا کردند و ثواب این کار نیک شامل همه ما و بهخصوص آن چند فعال اصلی شد. حال از خود میپرسم آیا ما چند 10پزشکی که طیف بسیار متنوعی از تخصصهای مختلف را هم شامل میشدیم، در سنین بالای 60 که امکانات مالی، پرسنلی و اخلاقی زیادی (برای نفوذ بر دیگران) داشتیم، بهتر نبود اضافه بر این امر خیر سنتی، برنامه و سازمانی برای ارائه خدمات پزشکی سیستماتیک در چنین فجایعی تدارک میدیدیم؟ این سازمان را به ثبت میرساندیم، اهداف آن را روشن میکردیم، تجهیزات لازم را میخریدیم، نحوه همکاری خود و یاریرساندن به وزارت بهداشت را روشن و به تصویب میرساندیم، دقیق و روشن معلوم میکردیم اولین تلفن را چه کسی باید بعد از زلزله میزد و نخستین قرار ملاقات و اقدامات بعدی چگونه شکل میگرفت. آیا تأسیس و مشروعیتبخشیدن به سازمانی شبیه پزشکان بدون مرز ارزش اخلاقیای مدرنتر و بارها مفیدتر از خیراتی که ارتباطی با شغل هر کدام از ما ندارد، نبود؟ گروهی از پزشکان با تخصصهای مختلف و پستها و موقعیتهایی بسیار متفاوت در صورت اقدام هماهنگ و برنامهریزیشده، آیا قادر به فعالیتهایی بسیار مفیدتر از ساخت یک ساختمان نبودند؟ واکنش اجتماعی به فجایعی نظیر زلزلهای با این ابعاد نیازمند زلزلههایی در بنیادهای اخلاقی همه ماست. فقط در آن صورت است که دولت که ضرورتا و بههرحال برآیند نیروها و تفکرات موجود در جامعه است، میتواند به رسالت خود با مدرنترین معنا جامه عمل بپوشاند.
∎جامعه پزشکی و فاجعه
بابک زمانی- رئیس انجمن سکته مغزی
صاحبخبر -
نظر شما