شناسهٔ خبر: 22402538 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

در گفت و شنود با مرحوم استاد على ابوالحسنى (منذر)

شعائر سیدالشهداء(ع)؛ ریشه ها و پیامدها

‌آنچه در ادامه از نظر می‌گذرانید یکی از گفتگوهای منتشرنشده با آن عالم فقید است که درباره «مبانی نظری» و «برکات عملیِ» شعائر حسینی (ع)، تحلیل‌های عمیقی را به دست داده است. امید آنکه عاشوراپژوهان را مفید و یاریگر افتد.

صاحب‌خبر -

اشاره: مورخِ خبیر و متفکر بصیر، استاد علی ابوالحسنی معروف به منذر (م1390)، از دانایان رازِ تاریخ اسلام و ایران و از تحلیلگران ژرف پویِ قیام عاشورا و شعائر حسینی (ع) بود که آثار و مقالات گرانسنگی همچون «سیاهپوشی در سوگ ائمه نور (ع)»، «نماز عاشورا»، «حضرت رقیه (س) در اوراق تاریخ»، «روح هند در التهاب عاشورا» را در این زمینه به رشته تحریر درآورد.

استاد ابوالحسنی، پس از تحقیقات گسترده تاریخی، صاحب تئوری خاصی شده بود که ایران و ایرانیّت، را «ظرفِ» مذهب تشیّع  و تشیّع را «مظروف» آن می‌دانست و مصونیّتِ مظروف را بسته به مصونیّت ظرف آن قلمداد می‌کرد. وی معتقد بود که سقِّ استقلال سیاسی ایران و تمامیت ارضی ایران را با تشیّع بویژه شعائر حسینی (ع) برداشته‌اند؛ یعنی نه تنها حفاظت از دین مبین اسلام بلکه وحدت ملی ایران نیز در گروی پاسداشتِ شعائر و آموزه‌های عاشوراست.

‌آنچه در ادامه از نظر می‌گذرانید یکی از گفتگوهای منتشرنشده با آن عالم فقید است که درباره «مبانی نظری» و «برکات عملیِ» شعائر حسینی (ع)، تحلیل‌های عمیقی را به دست داده است. امید آنکه عاشوراپژوهان را مفید و یاریگر افتد.

 سوتیتر: در کشور ایران، «تشیّع» و «منطق عاشوراییِ شیعه» از یک سو ملاطِ وحدت ملی است و از سوی دیگر مثل یک موتور شور آفرین، خون را به کالبد شیعه تزریق می‌کند و مردم را بر ضد استبداد و استعمار به حرکت وامی‌دارد.

* جناب استاد منذر، شما سالهای متمادی از عمر خود را صرف تحقیق درباره تاریخ تشیّع، شعائر اصیل شیعی و شیوه های ستیز استعمار با آن نموده اید. ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، لطفاً بفرمایید واژه «شعائر» در اصل به چه معنا بوده و شعائر مذهبى در اسلام (به ویژه تشیع) از چه جایگاهی برخوردار است؟

1. ترسیم معانی و مبانی شعائر

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، إنّه خیرُ ناصرٍ و معین. برای پاسخ به سؤال حضرتعالی، اول باید به معنا و مبنای شعائر اشاره کنم و بعد می توانیم به رمز ستیزِ استعمار با آن بپردازیم.

مستحضرید که شَعائر، جمعِ «شَعیره» به معناىِ نمود، نشانه و علامت است و شعائر مذهبى، حکمِ جلوه ظاهری و وِجهه عملىِ دین را داراد. دین، هر چند ریشه در دل و باور قلبى انسان‌ها داشته و لذا قرآن کریم جایگاه اصلى آن را در قلب مؤمنین سراغ مى‏گیرد: اُولئِکَ کَتَبَ فى قُلُوبِهِمُ الاِیمانَ یا: هُوَ الَّذى أنْزَلَ السَّکِینَةَ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا اِیماناً مَعَ اِیمانِهِمْ...[1] اما، همچون درختى تناور، برگ و بار آن در فضاى عمل و عرصه گفتار و کردار انسان‌ها ظاهر مى‏شود. لذا زمانى که از مولاى متقیان على علیه السلام مى‏پرسند: «ایمان چیست؟»، حضرت در پاسخ مى‏فرماید: الایمان معرفةٌ بِالقَلب و اقرارٌ بِاللِسان و عملٌ بِالاَرکان[2] (ایمان، عبارت است از: شناخت قلبى، اقرار زبانى، و کردار عملى). چنانکه همین نکته را، در کلام پیشواى هشتمین (ع) نیز مى‏بینیم که ایمان را داراى سه جزء: «عَقْدٌ بالقلب»، «لفظٌ باللسان» و «عملٌ بِالجَوارِح» مى‏شمارد.[3]

یک درخت را در نظر بگیرید: ریشه‏اى دارد که از چشمها نهان است، و ساقه و شاخه و برگ و بارى، که آشکار و قابل رؤیت است. «باطن» درخت، ریشه آن و (در نگاهى عمیق‏تر) آن روحِ نباتى و گیاهى است که همچون خون در رگ و پىِ درخت، جارى است و نشاط و زندگى و زایندگى درخت ناشى از آن است. «ظاهرِ» درخت نیز همان چیزى است که از دل خاک بیرون زده و مشهود و محسوسِ ماست. بر این قیاس، «شجره طیّبه» دین نیز ظاهرى دارد و باطنى. باطن دین، تقواى دل و توکل و تسلیم و رضا است و ظاهر آن، صورت نماز و روزه و حج و جهاد و غیره که هر یک نمود و نماد و شَعیره‏اى از آن باطن‏اند.

2. رمزِ ستیزِ استعمار با شعائر شیعی

* به نظر شما رمز مخالفت قدرت های استعماری با شعائر مذهبى، و تعظیم و بزرگداشت آنها، چیست؟

رمز این مخالفت را بایستى در پیوند استوار و ارتباط وثیقى جستجو کرد که میان شعائر دینى و جوهر دین وجود دارد. چنانکه گفتیم، تعظیم شعائر، میوه‏اى است که از ریشه نهال دین ــ یعنى تقواى دل ــ سر مى‏زند: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّه‏ِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب»[4] و همان گونه که شعائر، جداى از روح و ریشه دین، کالبدى بی روح است، باطن دین نیز بدون برگ و بارِ ظاهرى و وِجهه عملىِ آن ـ  یعنى بدون شرایع و شعائر ـ حقیقتى دست نایافتنى است. ظاهر و باطن، با هم داد و ستد متقابل دارند، و اصولاً راه دستیابى به باطن دین و عامل حفظ آن، همین ظواهر و شعائر است.

بى‏جهت نیست که دشمنان اسلام، خاصّه استعمارگران، به انگیزه محو اساس دین، و قطع ریشه آن، همواره از مبارزه با وجهه ظاهرى و عملىِ دین ـ یعنى از مبارزه با شعائر ـ آغاز مى‏کنند: براى آنکه روح تقوا و عفاف را نابود سازند، چادر و روسرى را ـ به جبر و عُنف (همچون زمان رضاخان) یا به غَنج و دَلال (همچون عصر محمدرضا) ـ از سر زنان و دختران مسلمان مى ‏ربایند.

براى آنکه رشته پیوند خلق با خداى خویش را بگسلند، با جمعه و جماعت درمى‏افتند. و... بالأخره براى آنکه زمینه  طرحِ آرمان اساسى تشیّع ــ  ولایتِ علم و عصمت ـ را از پیروان اهل بیت (ع) بگیرند، کمر به هَدْمِ شعائر ذهبى مى‏بندند و سوگ و سرورِ شیعه در غدیر و عاشورا و... را به باد حمله مى‏گیرند و خلاصه در هر چه که نشانى از حقیقت و حقانیت تشیّع با خود دارد، تشکیک مى‏کنند. چرا که نیک مى‏دانند شعائر، در حکم تنه و شاخه و برگ و بار درخت دین است و با قطع اینها، حقیقت دین ـ که «روح نباتىِ» این شجره طیّبه است ـ دیگر بسترى براى بروز و جریان نخواهد داشت و از آن پس، دین را باید در بیغوله‏ها، بل، در افسانه‏ها سراغ گرفت!

اهتمام عالمان راستین به حفظ و ترویج شعائر ــ مخصوصاً شعائر حسینى (ع) ــ نیز براى حفظ همین گوهر دین است. حضرت آیت اللّه‏ بهجت، مرجع بزرگوار تقلید، می‌فرمودند: وقتى در زمان رضاخان روضه خوانى را منع کردند، یکى از اصحاب و اطرافیان حاج شیخ عبدالکریم حائرى «قدّس سرّه» به ایشان عرض کرد: چیزى نیست؛ روضه خوانى یک عمل مستحب است که پهلوى آن را منع کرده است. حاج شیخ فرمود: بله، مستحبى است که هزار واجب در آن است![5]

3. شهادت ثالثه از شعائر مذهب

مسئله ذکر شهادت ثالثه (اشهد انّ علیاً ولى اللّه‏) در اذان نیز یکى از شعائر بزرگ مذهبى ما است که شخصیتى چون مرحوم آیت اللّه‏ العظمى حکیم، در شرح مشهورش بر کتاب عروة الوثقى (با عنوان مستمسک عروة الوثقى)، آن را به عنوان ثانوى (یعنى از باب اینکه جنبه نماد و کیان تشیع را به خود گرفته) واجب مى‏داند. در مورد مرحوم شیخ انصارى، استاد فقیهان، نیز نوشته‏اند که: زمانى که والى بغداد مؤذّن‌هاى شیعه را از گفتن کلمه «اشهد انّ علیّاً ولىّ اللّه‏» در روى گلدسته‏هاى مساجد منع کرد و شیخ از این امر مطلع گردید، به طلاّب فرمود: «بار و بُنِه سفر را آماده کنید تا به جایى رویم که بتوانیم اعمال مذهبى خود را آزادانه انجام دهیم». با پخش خبر مهاجرت شیخ انصارى از نجف در بین مردم، نجفی‌ها همگى دست از کار کشیدند و گفتند ما هم با شیخ از عراق بیرون خواهیم رفت. این جریان هنگامه‏اى در نجف برپا کرد. سلطان عثمانى از کار حاکم بغداد ناراحت گردید و به احضار و تعویض وى امر کرد و بدین ترتیب، اوضاع شهر نجف دوباره آرام شد. به شیخ عرض کردند که شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام جزء اذان نیست، چرا جناب عالى در این موضوع این قدر پافشارى کردید؟! فرمود:

 ـ اگر در این مورد ساکت مى‏ماندم ممکن بود فرمانروایان ناصبىِ دولت عثمانى تحمیلات دیگر بر ما روا دارند که عاقبت بدى داشته باشد.[6]

4. منطق عاشورایی ایرانیان، عامل بیداری و پایداری در برابر استعمار

* استعمار در بین انواع شعائر مذهبی، دشمنی خاصی با شعائر امام حسین (ع) دارد که بسیار سؤال برانگیز است. علت این برخورد کینه توزانه چیست؟

ببینید ابرقدرت‌های جهان‌خوار و استعماری اعم از روس‌ها، انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها از ابتدای ورود به ایران با مقاومت و پایداری مردم روبرو شدند. اینها به مرور فهمیدند که ملت ایران، مردم هوشمند و متدیّنی هستند که بر بنیاد معارف عاشوراییِ تشیّع و پشت سر علمای دین، مقابل دشمن می ایستند و در مقاطع بحرانی، صف واحدی را در برابر استعمار تشکیل می دهند. آنها در ریشه یابی این روحیه دریافتند که عاشورا و شعائرِ عاشورا عامل اصلی مقاومت، بیداری و پایداری ایرانیان در برابر انواع توطئه‌ها و تجاوزهای استعمار است؛ یعنی در کشور ایران، «تشیّع» و «منطق عاشوراییِ شیعه» از یک سو ملاطِ وحدت ملی است و از سوی دیگر مثل یک موتور شور آفرین، خون را به کالبد شیعه تزریق می‌کند و مردم را بر ضد استبداد و استعمار به حرکت وامی‌دارد. اینجا بود که استعمار احساس خطر کرد و برنامه‌های پیچیده خودش را بر ضد شعائر و عزاداری آغاز کرد.

* آیا نمونه هایی هم از تاثیر فرهنگ عاشورا بر نهضت‌های آزادی بخش ایران در تاریخ معاصر سراغ دارید؟

البته. شما می‌توانید نمونه‌های این خروش را  در آینه نهضت‌های گوناگون تاریخ معاصر ایران ببینید. مثلاً در ماجرای نبرد سپاه ایران با استعمار روس تزاری ، اساساً دوره دوم جنگ‌های ایران و روس، با ماه محرم آغاز شد و شور و شعور حماسی سربازان ایرانی در رشادت‌‌هایشان در این دوره، در تاریخ ثبت شده است. نهضت تحریم تنباکو هم پس از چند ماهی که به ماه محرم برخورد کرد، رشد چشمگیری در تکاپوی ملی مردم ایجاد کرد. مورد دیگر نهضت مشروطه است که با نهضت عدالتخواهی در محرم 1323 قمری شروع شد و مورخان هم تأثیر ظلم‌ستیزی آموزه‌های محرم را در  نهضت مشروطه بسیار پررنگ می‌دانند. در انقلاب اسلامی نیز گلوله خلاص ملت ایران بر پیکره بی‌جان طاغوت در راهپیمایی روز تاسوعا و عاشورا سال 1357 شلیک شد. این حرکت عظیم و حماسی که از عاشورا تاثیر گرفته بود، بدون کوچکترین خشونتی از سوی ملت شکل گرفت و همین بود که شاه را فراری، و سازمان خشونت بار ساواک را به زوال کشانید. حتی بعد از پیروزی انقلاب و در جنگ تحمیلی، محرک اصلی جوانان، شهادت طلبی و اسوه گیری از شهدای کربلا بود.

5. نظام سیستمی و کارآمد در پرتو حیات طیبه

تاریخ ایران کراراً اثبات کرده که حماسه امام حسین (ع) می‌تواند نظامی سیستمی و کارآمد در تأمین سعادت کامل بشر باشد اما بایستی تحت رهبری فقیه اصیل و جامع اسلامی باشد تا سعادت و آ‌زادی بشر را فراهم کند و با رعایت همه اهداف و جوانب قیام عاشورا، به بیراهه و انحراف کشیده نشود. کارشناسان غربی هم در کنفرانس ریشه‌یابی انقلاب اسلامی ایران -که در اوایل انقلاب و در اسراییل تشکیل شد- اعتراف کردند که این نهضت یک مبنای عقیدتی و ایدئولوژیکی دارد که حافظ آن است و آن عقیده بنیادین، «حماسه عاشورا» و «انتظار فرج» است. پیامدهای فرهنگ عاشورا که با احیای شعائر و سوگواره آن صورت بسته است، سد مهمی در برابر نفوذ فرهنگی-سیاسی استکبار است. اگر استعمار از فرهنگ عاشورا ضربه های سختی نخورده بود که دست به چنین مبارزه حساب شده و بی‌امانی با زنده‌داشت و ترویج آموزه ها و نمادهای آن نمی زد.

بنده عمیقاً معتقدم که امام حسین (ع) الگوی حیات طیبه است و آموزه‌های نهضت جهانی‌اش، روح حیات و تحرک را در پیکر تشیع جاری می‌سازد. ایران اسلامی، در طول تاریخ، هر وقت زیر ضرباتِ جانکاه استعمار قرار می‌گرفت و زیر پُتکِ جنایات آن دست و پا می‌زد و اوضاعش رو به وخامت می‌رفت، با اتکا به همین فرهنگِ حیات بخشِ عاشورا جانی تازه می‌گرفت و دشمنانش را پس می زد.

اصولاً عاشورا یعنی حیات جاوید! و در این زمینه علاوه بر شیعیان، سایر مذاهب هم ذوقیّات لطیفی به کار گرفته‌اند. مثلاً در یکى از مجالسى که سالها پیش به مناسبت سالروز تولد آقا اباعبدالله (ع) در کربلا تشکیل شده بود، یکى از ادباى عرب که مرامى غیر از تشیّع داشت ذیلِ عنوانِ «عاشوراء، عاشَ وَراء»، آنچنان داد سخن داد که تحسین همگان را برانگیخت.  او عاشورا را «عاشَ وراء» خواند و هر بار، با بحثى نو و تعبیرى تازه، تأکید مى‏کرد که اصولاً، زندگانى و حیات حسین  علیه‏السلام با مرگش آغاز شد: عاشَ الْحُسَیْنُ وَراءَ قَتْلِهِ وَ بَعْدَ حَیاتِهِ! و قاتلان وى، به حیات او خاتمه که ندادند، هیچ، آغازگرِ حیاتِ خورشیدسان و جاویدانش شدند! حیاتى که مرگ ناپذیر است و قامتى به بلنداى ابدیّت دارد و امواج آن، هر روز رو به گسترش است: عاشوراء، عاشَ وَراء! شاعر دیگر عرب هم در باب سالار شهیدان  علیه‏السلام، چکامه‏اى شیوا دارد و در خلال آن مى‏گوید: مرگ حسین را دروغ بشمار؛ چرا که حسین (ع) حقیقتى باقى و ماندگار است:

کَذِّبِ الْمَوتَ فَالحسینُ مُخَلَّد

 کُلَّما مَرَّتِ الدُّهورُ تَجَدَّد

 6. شگرد استعمار برای انهدام شعائر

* بحث دیگری که بسیار مهم است، شناخت روش‌های استعمار در مبارزه با نمادهای مذهبی و عاشورایی است. معمولاً ابرقدرت‌ها و دولت‌هاى مخالف دین، کار مبارزه با شعائر را، به طور پلّه پلّه شروع مى‏کنند. به عبارت روشن‏تر، نخست پاره‏اى از شعائر را مورد هجمه قرار مى‏دهند و آنگاه پس از موفقیت در مبارزه با آنها، به مبارزه با بقیه مى‏پردازند. فکر مى‏کنید سرّ این  سیاست چیست؟

به نکته بسیار مهم و راهگشایى اشاره کردید. واقعش این است در میان شعائر مذهبى، آن دسته که چشمگیرتر یا شورانگیرتر از دیگر شعائرند، همواره سپرِ بلاىِ شعائر دیگرند؛ و دشمن، براى نابودى کلّ شعائر، نخست از مبارزه با این گونه شعائر آغاز مى‏کند. مثلاً در امر پوشش بانوان، «چادر» (به عنوان «حجاب برتر»)، حصن و حفاظِ «روسرى» و «مانتو» است و یا در امر عزادارى سالار شهیدان علیه السلام، مسائلى نظیر «سینه‏زنى» و «زنجیرزنى»، حافظ و پاسدار «روضه‏خوانى» و «اشک و گریه» در سوک شهیدان کربلا هستند. یعنى، همان طور که در جبهه نظامى، خاکریزهاى گوناگونى وجود دارد که برخى درست در خط مقدّم و در تیررس مستقیم دشمن قرار دارند و برخى آن سوتر و در پشت خطّ مقدّم؛ شعائر دینى نیز این چنین‏اند و بعضى از آنها حکمِ خاکریزِ نخستین را دارند که فتح و تسخیر آنها، موجودیّتِ باقىِ شعائر را مورد مخاطره شدید قرار مى‏دهد.

استاد ما مرحوم آیت ‏اللّه‏ حاج شیخ حسین لنکرانى (ره)، با اشاره به آیه شریفه اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه‏[7]، مى‏فرمود: ببینید، خداى متعال از بین مناسک و شعائرِ گوناگون حج انگشت تأکید بر سعى بین صفا و مروه (هَروَله) نهاده که در چشم کفّار، صورتاً عجیب ترین و سخت هضم‏ترین آداب و مناسک حج است و حتى مایه تمسخر و استهزاىِ مُلحدانى چون ابن ابى‏العوجاء![8] تا مؤمنان به طواف و احرام که مى‏رسند یا فى‏المثل سینه و زنجیر را که مى‏بینند اشکال نکنند. در تشبیهى البته معکوس، درست مثل این است که دیوان عدالت، وزیر یا نخست وزیر را به جرم اختلاس به زندان افکنَد تا دیگران ـ که در رتبه‏هاى فروتر قرار دارند ـ حساب کار خود را بکنند. خداى متعال نیز در بین شعائر و مناسک دین، روى سعى صفا و مروه انگشت مى‏گذارد تا بدانند که دین در امر شعائر جدیت بسیار دارد و مؤمنان، به ظاهر برخى از شعائر (که در نگاه سطحى و بدوى ـ و نه عمیق و کُنه یاب ـ ممکن است چندان متین و معقول جلوه نکند) ایراد نکنند؛ بلکه بکوشند از سطح به اعماق روند و با تحصیل شناخت بیشتر از حکمت و غایت آن، مُنکران را نیز با حجّتى قاطع بر جاى خویش نشانند.

بارى ـ چنانکه گفتیم ـ برخى از شعائر، سپرِ بلاىِ برخى دیگرند و دشمن، براى نابودى کلّ شعائر، همواره از مبارزه با پرشورترین و چشمگیرترین آنها آغاز مى‏کند. آنگاه چنانچه در حمله به این گونه شعائر، با دفاعى سخت و جانانه روبرو شد، جا مى‏زند و عقب مى‏نشیند و انجام توطئه را به فرصتى دیگر وا مى‏نهد، و اگر مقاومتى جدّى و کوبنده ندید، یا توانست با وحشیگرى یا تزویر آن را سرکوب کند، حمله را تا فتحِ خاکریزهاى بعدى ادامه مى‏دهد و همچون رضاخان و بدتر از او آتاتورک، کلّ شعائر را نابود مى‏سازد. چنانکه رضاخان در این اواخر حتى در مقام حذف ماههاى قمرى اسلامى از تقویم‌ها برآمد و شب یازدهم محرم یعنى شام عاشورا را در میدان توپخانه بساط رقص و پایکوبى به راه افکند! و فجایع آتاتورک نیز ـ از تغییر خط گرفته تا... منع گفتن اذان به عربى و...ـ مشهور تاریخ است. بنابراین باید هشیار بود و در برابر هرگونه رخنه به‏ شعائر، محکم و استوار ایستاد و توطئه عمیق و گسترده دشمن را در نطفه خفه ساخت.

7. لوازم و اقتضائات دوستی با آل الله (ع)

* ماه غمبار محرّم و صفر در پیش است و کاروان شهیدان و اسیران آل اللّه‏، در هودجى از اشک و آه محبّان آن خاندان، استقبال مى‏شود. همدلى و همسوزى با سالار شهیدان (ع)، در منطق تشیع، هم وظیفه است و هم عشق. شاید هم بهتر باشد آن را یک چیز بیشتر ندانیم: وظیفه عاشقى! دوست داشتیم در این زمینه هم، بر بنیاد رهنمود قرآن و سنت معصومان علیهم السلام، صحبتى بفرمایید.

چشم. این به قول شما: وظیفه عاشقانه، ریشه در تعلیمات قرآن و خاندان وحى دارد. از قرآن آغاز مى‏کنم: مى‏دانیم که قرآن کریم، دوستى خاندان پیامبر علیهم السلام را بر امّت اسلام فرض و واجب ساخته و حتى آن را در حکم پاداش زحمات گرانقدر پیامبر صلى اللّه‏ علیه و آله در راه ابلاغ رسالت شناخته است: «قُلْ لا أَسْئَلُکُم عَلَیْهِ اَجْرا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربى».[9] و ما ـ جماعت شیعه ـ مفتخریم که بر پایه این حکم صریح و قاطع قرآنى، که حکمت آن حفظِ دین از دستبرد منحرفان است، به خاندان پاک آن حضرت عشق مى‏ورزیم.

پیدا است که عشق و دوستى، لوازمى دارد و یار و محبّ صادق، کسى است که شرط دوستى را ـ چنانکه باید و شاید ـ به جا آورد. و گرنه این دوستى، صرفا یک دوستى زبانى و ظاهرى خواهد بود. شاعر مى‏گوید:

دلا، یاران سه قسمند ار بدانى:

زبانى‏اند و، نانى‏اند و، جانى

به نانى نان بده از در برانش

نوازش کن به یاران زبانى

و لیکن یار جانى را به دست آر

به جانش جان بده تا مى‏توانى!

شک نیست که از مهمترین شروط و لوازم دوستى، همدردى و همدلى با یاران و عزیزان در مواقع سوگ یا شادى آنان است و درست از همین روست که در روایات ما، بر جشن و سرور در ایّام شادى اهل‏بیت (ع) و ابراز حزن و اندوه در سوگ و ماتم آنان، تأکید فراوان رفته است و اصولاً امتیاز شیعه از دیگران، نه در صِرفِ محبت قلبى به خاندان پیامبر، بلکه در «اظهار و ابرازِ» این محبت است. چنانکه وقتی متوکل، خلیفه جبار و خونریز عباسی، زیارت کربلا را به قطع یکی از دستان و پاهای شیعیان موکول کرد، دوستداران اهل بیت برای حفظ این شعار اسلامی و اثبات مودت خود به اهل بیت پیامبر اکرم، سخاوتمندانه به قیمت قطع دست و پا به زیارت رفتند. حتی بعضی‌ها زیارت دوم و... را نیز به قیمت قطع دست و پا و جان خود خریدند، تا استبداد عباسی را به چالشی خیره کننده بکشند و با روشی حسینی – یعنی بهره گیری از اهرم مظلومیت – متوکل، آن خلیفه سفاک را به زانو درآورند.

8. نمونه‌ای از روایات درباره آثار اظهار محبت به اهل بیت (ع)

احادیث بسیار زیادی از ائمه هدی درباره آثار محبت و مودت به آل الله به ما رسیده است که به تناسب بحث، به بعضى از آنها اشاره می‌کنیم:

1. امیرالمؤمنین على (ع) مى‏فرماید: إِنَّ اللّه تَبارَکَ وَ تَعالى اِطَّلَعَ اِلَى الأَرْضِ فَاخْتارَنا وَاخْتارَ لَنا شیعةً یَنْصُرُونَنا وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا وَ یَبْذُلُونَ اَمْوالَهُمْ وَاَنْفُسَهُمْ فینا، اولئک مِنّا وَ اِلَیْنا.

یعنى، خداوند تبارک و تعالى به جانب زمین توجه فرمود، پس بر گزید ما را براى خویش و برگزید براى ما پیروانى را که یارى ما مى‏کنند و در شادى و حزن ما شرکت دارند و مال و جان خویش را در راه ما بذل مى‏کنند؛ آنان از مایند و نزد ما (باز مى‏گردند).[10]

2. از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: شیعَتُنا جُزْءٌ مِنّا خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طینَتِنا، یَسُوؤهُمْ ما یَسُوءُنا وَ یَسُرُّهُم ما یَسُرُّنا، فَأَذا اَرادَنا اَحَدٌ فَلْیَقْصُدْهُم، فَهُم الَّذینَ یُوصَلُ مِنْه اِلَیْنا.

یعنى، شیعیان ما پاره‏اى از خود ما بوده و از زیادى گل ما خلق شده‏اند، آنچه که ما را بدحال یا خوشحال مى‏سازد آنان را بدحال و خوشحال مى‏گرداند. پس هرگاه کسى اراده ما را دارد قصد آنان کند که آنان واسطه ارتباط و اتصال با مایند.[11]

3. امام صادق (ع) فرمود: قال ابوعبداللّه علیه‏السلام رَحِمَ اللّهُ شیعَتَنا، شیعتُنا واللّهِ هُمُ المؤمنون فقد واللّه شَرَکُونا فى المصیبة بِطولِ الحُزن وَالْحَسْرَة.[12]

خداوند شیعیان ما را مشمول رحمت خویش قرار دهد. به خدا  قسم، شیعیان ما همان مؤمنین‏اند. آنان، به خدا قسم، با حزن و حسرت طولانى خویش [در عزاى ما] شریک و همدرد مصیبت‌هاى ما خاندانند.

4 . یکی از روایات مهم، بیان نورانی از امام رضا (ع) است: قال [ الرّیّان بن شبیب] دَخَلْتُ عَلَى الرّضا علیه‏السلام فى اَوَّلِ یومٍ مِنَ المحرّم فقال لى ... یابن شبیب إنْ سَرَّکَ أَن تکونَ مَعَنا فى الدّرجاتِ العُلى من الجنان فَاحْزَنْ لِحُزْنِنا وَافْرَحْ لِفَرَحِنا و عَلَیک بولایتنا، فلو أنَّ رَجُلاً تَوَلىّ حَجَرا لَحَشَرَهُ اللّه مَعَهُ یَومَ القیامة.[13]

ریّان بن شبیب می‌گوید در نخستین روز ماه محرّم به محضر امام هشتم  علیه‏السلام رسیدم، به من فرمود: ... اى پسر شبیب اگر مى‏خواهى در درجات عالى بهشت با ما باشى، پس در حزن ما اندوهگین و در شادى ما مسرور باش، و محبت و دوستى ما پیشه کن، که اگر مردى [در این جهان] به سنگى مِهر ورزد، خداى متعال او را در روز قیامت با همان سنگ محشور مى‏کند.

قال الرضا علیه‏السلام مَن تَذَکَّرَ مُصابَنا وَ بَکى لِمَا ارتُکِبَ مِنّا، کان مَعَنا فى درجتنا یوم القیامة؛ و مَنْ ذُکِّر بمُصابِنا فَبَکى و أَبْکى لَم تَبْکِ عَیْنُهُ یَومَ تَبکىِ العُیون؛ و مَن جَلَسَ مَجْلِسا یَحیى فیه أَمْرُنا لم‌یَمُتْ قَلْبُهُ یَوَم تَموتُ القُلوب.[14]

همچنین امام رضا علیه‏السلام می‌فرمایند: هر کس مصائب ما خاندان را یادآور شود و به خاطر آنچه که بر ما وارد شده بر ما بگرید، روز قیامت در مقاماتى که خواهیم داشت همراه ما خواهد بود؛ و هر کس با یادآورى مصائب ما بگرید و دیگران را بگریاند، دیدگان وى در روزى که چشم‌ها مى‏گریند نخواهد گریست؛ و هر کس در مجلسى بنشیند که در آن امر ما احیا مى‏شود [= معارف و مناقب ما در آن یاد مى‏شود] قلبش در روزى که دلها در آن روز مى‏میرند، نخواهد مرد.

بنابراین این اظهار سوگ و سرور در غم و شادى آن بزرگواران، از مصادیق بارز «احیاى امر» و زنده داشتن نام و یاد و مرام آنان است.[15]

9. وظایف شیعیان در ماه محرم

بارى، این وظیفه که مورد تأکید عقل و شرع است ایجاب مى‏کند که در ایام عزاى اهل‏بیت علیهم السلام حزن و اندوه خود را به اشکال گوناگون، به زبانِ گفتار و کردار و خوراک و پوشاک و ... نشان دهیم: اظهار اندوه به زبانِ «گفتار و کردار»، با اشک و آه و ناله و زارى در سوگ آن عزیزانِ عالَمِ وجود صورت مى‏گیرد، و لعن و نفرین بر قاتلان و دشمنان آنان، و سر سلامتى دادن به دوستان و یارانشان ... (چنانکه زیارت عاشورا، آینه تمام نماى این «تولّى» و «تبرّى» است).

اظهار اندوه به زبانِ خوراک نیز به این است که، طبق فرموده پیشواى ششم علیه السلام به معاویة بن وهب، عزاداران سید الشهداء (ع) در روز عاشورا، از آب و غذا دورى جویند تا آنکه یک‌ساعت از وقت فضیلت نماز عصر بگذرد (یعنى زمانى که امام حسین (ع) به شهادت رسیده و اندک اندک حَصرِ شدید آب از اهل بیت داغدار آن حضرت برداشته شد، فرا رسد (= مقارن حدود ساعت 4 بعد از ظهر) آنگاه در حدّ لزوم، به غذاى معمول صاحبان مصیبت، سدّ جوع و عطش کنند...[16]

و بالأخره، اظهار همدلى و همدردى با اهل بیت سید الشهداء (ع)در لباس و پوشاک، بدان است که دوستان آن حضرت در روز عاشورا و دیگر ایام عزا به گونه‏اى لباس بپوشند که، از حیث نوع و جنس و رنگ لباس یا نحوه پوشش آن، عرف و عادت اجتماعْ آن را نشان همدردى با بستگانِ عزیزِ از دست رفته مى‏شمارد ـ چیزى که، چنانکه خواهیم دید، عرف و عادت بشرى در بسیارى از مناطق جهان، خاصّه در سرزمین وحى و زیستگاه امامان معصوم (یعنى حجاز و عراق عرب)، مصداق بارز آن را در رنگ سیاه و پارچه خشن مى‏جوید و مى‏بیند.

عالم برجسته شیعى، رضى الدین سید بن طاووس- که با امام عصر (عج) سَر و سِرّى خاص داشت - مى‏گوید: همدلى و همراهى با ائمه زمان (که بر سر سفره لطف و احسانشان نشسته‏ایم) در سرور و احزان، از مهمترین رسومِ اهل صفا و صاحبان وفا و دوستان مخلص است و این معنى، در این ده روز (دهه اوّل محرّم) جا و جلوه بیشترى دارد. چرا که در این ده روز، دشمنان اسلام جهت قتل فرزندان پیامبر (ص) اجتماع کردند و با این کار، در مقام شکستن حرمت خداى متعال و رسول گرامى او و ـ اصولاً ـ شکستن حرمت اسلام و مسلمین بر آمدند. به خاطر این فاجعه، که فساد دین و دنیاى مسلمین را در برداشت، بایستى لباس‌هاى اندوه برتن کرد. پس شایسته است که انسان، از نخستین شب این ماه، به شیوه کسانى که مصیبتى سخت بر آنان وارد شده، حزن و اندوه خود را در تمامى حرکات و سکنات ابراز دارد و قصدش نیز از این عمل، اظهار دوستى با اولیاى خداوند و دشمنى با اعداى او باشد.[17]

10. سیاهپوشی در مصائب اهل بیت (ع)؛ ضرورت ها و حسّاسیت ها

  * جناب استاد، سخن از سنّت «سیاه پوشى» در محرم به میان رفت. مى‏دانیم که دوستان و علاقمندان اهل بیت (ع)، هر ساله در ماه محرم و صفر، در و دیوار را به نشانه عزاى ایشان سیاه‏پوش مى‏کنند. به نظر شما این امر (بویژه در عصر حاضر) تا چه حد اهمیت وضرورت دارد؟

سیاهپوشى در سوگ امامان پاک، خصوصاً در مصیبت جانسوز کربلا، در عصر ما یکى از شعائر مهم شیعه است؛ شعارى چشمگیر و مؤثر که رونق و رواجى عامّ دارد. شیعه، در ایام عادى و روزهاى معمول زندگى (بجز دو سه مورد عبا و عمامه...) نوعاً از پوشیدن لباس سیاه پرهیز مى‏کند، امّا به دهه اول محرّم یا آخر صفر، و نظایر آن، که مى‏رسد جامه مشگین مى‏پوشد و در و دیوار و کوى و برزن را سیاهپوش مى‏کند ... و قرنها است که تاریخ، در بلاد شیعه نشین، ناظر این صحنه است.

همین جا به مناسبت بیفزاییم که: در عصر حاضر (به رغم اقدامات مفیدى که در جهت تبلیغ فرهنگ نماز و جهاد و شهادت، ترویج هنر قدسى، و ... صورت مى‏گیرد و در حدّ خود نیز مؤثر است) آثار فساد و تباهى ـ تباهىِ دل و فساد اندیشه ـ از در و دیوار جلوه‏گر است. بدحجابی ها، آرایش هاى کذایى، مُدهاى آنچنانى، استعمال واژه‌هاى بیگانه بر سر در مغازه‏ها و عنوان کالاها، رواج نامهایى که بعضاً هیچگونه بویى از «اسلام» ـ بلکه «ایران» ـ در آن نیست، نشستن پول به جاى ایمان و عاطفه، فرو ریختن حریم و حیا در آداب معاشرت و نظام معمارى، و دیگر مظاهر نفوذ تعلیم و تربیت غربى (ممزوج به بوالهوسی‌هاىِ دیرینِ بومى) به گونه‏اى رو به‏گسترش است که اگر سریع و پخته علاج نشود، مى‏رود که گوشها و چشمها، بلکه مغزها و دلها را پر سازد و عالَمى نو بسازد که «توده ‏هاى انبوه» ش عروسکهایى شَمّاطه دارند که با ماهواره کوک مى‏شوند و از بیگانه خط مى‏گیرند... ! در این حَول و وَلا، طبعاً آنچه که رنگى از اسلام عزیز و بویى از قرآن شریف دارد و یادآور اصالت‌ها، ارزشها، و آرمانهاى بزرگ انسانى و الهى است سخت مغتنم است؛ خاصّه اگر بارز و چشمگیر و دلنشین باشد؛ و سیاهپوشى در سوگ ائمه نور چنین است: شعارى مذهبى که جلوه آن برچشمها مى‏نشیند و پیامش، تا عمق دلها ـ دلهاى بیزار از ظلم و جنایت، و شیفته قسط و عدالت ـ نفوذ مى‏کند.

لباس سیاه، نشانه عشق و دوستى به ساحَتِ امامان پاک است و اعلام جانبدارى از سرور آزادگان در جبهه ستیز حق و باطل؛ جبهه‏اى که پهنه میدان آن از بام تا شام تاریخ است و جز به شمشیر حجّت آخرین (عج)، پایانِ خوش و محتومِ خویش را باز نخواهد یافت.

شیعه در عزاى حسین ـ که درود و رضوان خدا بر او باد ـ لباس مشگین مى‏پوشد تا دردِ درون را از مصیبتى که با قتل عزیز فاطمه (ع) بر اسلام ـ بلکه بر انسان ـ رفته است فریاد کند، و نفرت خویش را از خیل ظالمانى که «چراغ هدایت» را کشته و حرمت عدل و فضیلت را شکستند اعلام دارد. لباس سیاهى که شیعه در هر محرّم مى‏پوشد، بحقیقت، جلوه دودِ آهى است که خانه دل او را ـ دل پر عشق او را ـ در عزاى حسین علیه السلام اندوده است. آرى، تنها «اشک دیدگان» نیست که، در خانه چشم، نشان از عشق استوار شیعه به امام عدل و آزادى دارد؛ شیعه را صد نشانِ دیگر از عشق و اخلاص در آستین است که یکى از آنها نیز جامه سیاه عزایى است که در عاشورا به تن مى‏کند و در غدیر بَدَل به لباس سپید سرور مى‏سازد.

شیعه با سیاهپوشى خود در عاشورا، مى‏رساند که در منطق وى، «بى حسین» جامعه تاریک است، و جهان بیفروغ، و تاریخ؟ هیچ! شب سرد و سیاه و تلخى که در آن شغالان زوزه مى‏کشند، روبهان مى‏فریبند، گرگان مى‏درند، و ... غنچه‏ها مى ‏پژمرند.

با تو یک گلشن قنارى؛ بى تو هیچ

با تو سارى، با تو جارى؛ بى تو هیچ

با تو دریا، با تو باران، با تو نور

با تو گلهاى بهارى؛ بى‏تو هیچ...

با تو هجرت از خودى تا بیخودى

با تو اوج سربدارى؛ بى تو هیچ...

در عرصه طبیعت، با غروب خورشید، همه چیز یکسره در تاریکى مى‏رود و کسب و کار و زندگى تعطیل مى‏شود. در پهنه حیات انسانى نیز، به عین، ماجرا از همین قرار است: قتل امام نور، که در حکم کشتنِ چراغ راه و فانوس هدایت است، آفاق حیات معنوى را تیره مى‏سازد و از جمع بشر، گروهى شب زده ـ بل ـ رمه‏اى گرگ زده مى‏سازد که در تاریکى شب این سوى وآن سو مى‏دوند و یکان یکان، بلکه گروه گروه، طعمه گرگانى مى‏شوند که در جلد میش یا هیئت چوپان رفته‏اند ...

تو بودى و، آیینه و آب بود

غزل بود و شبهاى مهتاب بود

تو بودى و، دنیاى ما شب نداشت

و پیشانى آسمان تب نداشت

تو بودى و، باران غزل مى‏سرود

نگاهت ره عشق را مى‏گشود

تو بودى و، تشویش معنا نداشت

سکوتِ شب اندیش معنا نداشت

...نگاه تو خورشید را نشر داد

و لبخند تو عید را نشر داد

...تو چون سوره نور نازل شدى

تو از مشعل طور نازل شدى ...

امّا:

تو رفتى، دل از داغ لبریز شد

غزلهاى باران غم انگیز شد

تو رفتى و، لبخند بر لب فسرد

و بغضى گلوى غزل را فشرد

تو رفتى و، دنیا سیه پوش ماند

و فانوس خورشید خاموش ماند

و آیا بشریت را مصیبتى بدتر از این متصوّر است که شب پرستانِ روز ستیز، به «شیشه» چراغ هدایت ـ وجود نازنین فاطمه علیها السلام ـ سنگ زنند و چندى بعد خودِ چراغ هدایت ـ حسین بن على علیهماالسلام ـ را نیز کشته و بیجان سازند؟! (هر چند که خداى جهان ـ جلّت عظمته ـ این چراغ را یکسره خاموش نخواست و نور تابناک آن را در وجود مستمر امامان پاک، نسلاً بعد نسل پایدار ساخت). پس باید به شیعه حق داد که یاد آن فاجعه را تا طلوع آفتاب عدل (عج) در صبح ظهور، همیشه بزرگ و گرامى دارد و به رهنمود امامان خویش، از محفل سوگ آن امام همام، پایگاهى ماندگار جهت نشر و تبلیغ پیام وى سازد.

 11. بارزترین نمونه های سیاهپوشی در تاریخ اسلام

* به فلسفه سیاهپوشی در عزای امامان اشاره فرمودید. به نظر شما مهمترین موارد تاریخی که سیاهپوشی را به عنوان یکی از شعائر اهل بیت (ع)، رسمیت می دهد، چیست؟

حقیر، ریشه های تاریخی، روایی و فقهی سیاهپوشی را به طور مستند و مبسوط در کتاب «سیاهپوشی در سوگ ائمه نور (ع)»، بحث کرده ام و تاکید می کنم که خوانندگان محترم حتماً برای اطلاع از جزئیات آن به این کتاب مراجعه کنند. این جا با مجال اندکی که دارم برای نمونه فقط به مهمترین موارد اشاره می کنم:

شعر، لغت، تاریخ، سیره و حدیث، به وضوح نشان مى‏دهد که سیاهپوشى در سوگ شهداى اهل البیت علیهم‏السلام بویژه سالار شهیدان  علیه‏السلام، رسم و سیره جارى خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و دوستان و شیعیان آنان بوده و این بیت شریف در ایام عزا به رسم معمول در میان عرب تأسى مى‏جسته است. قدیمترین موردى که تاریخ اسلام از سیاهپوشى بر شهداى آل اللّه یاد مى‏کند، سیاهپوشى دختر امّ سلمه و ربیبه رسول اللّه (زینب) و زنان انصار در سوگ حمزه سید الشهداء  علیه‏السلام و سپس سیاهپوشى اسماء بنت عمیس در عزاى شوى خویش (جعفر طیار  علیه‏السلام) پس از جنگ موته است.

گذشته از دو مورد فوق، مى‏توان به سیاهپوشى همسران پیامبر (ص) در سوگ آن حضرت، سیاهپوشى حسنین  علیهماالسلام در سوگ مولاى متقیان (ع)، سیاهپوشى زنان بنى هاشم در عزاى امام مجتبى (ع) و نیز امام حسین (ع)، سیاهپوشى شیعیان و نیز فضل بن عبد الرحمن (شیخ و بزرگ بنى هاشم) در سوگ زید فرزند امام سجاد (ع)، سیاهپوشى مردم خراسان در سوگ زید و یحیى، توصیه سیف بن عَمیره (صحابى بزرگ امام صادق و کاظم علیهماالسلام) شیعیان را به سیاهپوشى در عزاى سید الشهداء، سیاهپوشى سلیمان بن ابى جعفر در تشییع پیکر امام کاظم  (ع) اشاره کرد. در طول دوران غیبت پیشواى دوازدهم (عج) نیز، شواهد تاریخى بسیارى (خاصّه در شعر و ادب شیعى) مى‏توان جست که حاکى از سیاهپوشى ـ به مثابه شعارى عامّ و رایج در میان شیعه ـ در سوگ سالار شهیدان  علیه‏السلام است. به گونه‏اى که این معنى حتى در نقش نگین سیاه شیعیان نیز منعکس بوده است:

    انا غروىّ شدید السواد

    و قد کنت ابیض مثل اللّجین

و ما کنت اسود، لکنّنى

صبغت سواداً لقتل الحسین «علیه‏السلام»

خلاصه مطلب این است که این مسئله از شعائر اصیل اسلامی است که ریشه در صدر اسلام دارد نه اینکه زاییده عباسیان باشد. در کتاب سیاهپوشی شرحی مفصل از سوء استفاده بنی عباس از این شعار اصیل شیعی به دست داده ام که علاقمندان می توانند برای اطلاع بیشتر به آن مراجعه کنند. [18]

12. به هوش باشیم که دشمن، ما را ـ به دست خویش ـ خلع سلاح نکند!

* در خاتمه اگر توصیه یا پیامى دارید، بفرمایید.

در عصر ما که کفر به شبیخونى عظیم و بى‏امان دست زده و با مسلسل فیلم و تئاتر و رمان و ماهواره و...، مغز و دل میلیون‌ها پیر و جوان را در چهار گوشه جهان ـ خاصّه شرق اسلامى و ایران شیعى ـ هدف گرفته است و از منجنیق استعمار ـ دمادم ـ سنگ فتنه مى‏بارد، چاره‏اى نیست جز آنکه، آنچه را که نشانى از دوست و پیامى از فرهنگ و سنن الهى گذشته‌مان با خود دارد، سخت و استوار، از دستبرد دشمن پاس داریم، بلکه از آن نور و گرما گیریم و تنور جنگ با آفات زمانه را ـ که همچون سُموم سرد خزان به باغ معنویت شرق زده است ـ هرچه بیشتر، داغ و روشن نگهداریم، که در تیر بارانِ خصم، سپر از کف نهادن و تیغ از دست دادن را، جز ننگِ شکست، فرجامى در پى نیست. فراموش نکنیم که شعائر عاشورا از مهمترین نمادهای مذهبی هستند که در ماه محرم به شکوفایی و ثمردهی فزاینده‌ای می رسند. مع الاسف هر سال با فرارسیدن ماه محرم ما مصیبت زده دو ماتم هستیم. یکی مصائب خود امام حسین (ع) و اهل بیت مظلومش و دیگری هجمه ها و مبارزات بی‌امان با شعائر حسینی. همزمان با فوج عظیم مردم در اندوهیاد محرّم، برخی رسماً به محو سوگوارۀ حسینی کمر همت بسته و از اساس آن را زیر سؤال می برند. جماعتی دیگر هم که خطرشان خیلی بیشتر است از راه می‌رسند و گاه متاسفانه به اسم مبارزه با غلوّ، شرک و خرافات، خواسته یا ناخواسته، در صدد تضعیف آیین عزاداری و آموزه‌های ولایی تشیّع بر می آیند. به هوش باشیم که دشمن، ما را ـ به دست خویش ـ خلع سلاح نکند...!

پی نوشت:

[1]. مجادله: 22 و فتح: 4.

[2]. نهج البلاغه، تحقیق صبحى صالح، بخش کلمات قصار، حکمت 227.

[3]. معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص 186.

[4]. حج: 32.

[5]. نکته‏هاى ناب از آیت اللّه‏ العظمى بهجت، رضا باقى زاده گیلانى، صص 51 ـ52 .

[6]. زندگینامه استاد الفقهاء شیخ انصارى قدّس سرّه، ضیاءالدین سبط الشیخ، ص 127.

[7]. بقره: 158.

[8]. ابن ابى العوجاء در بحث مشهورش با امام صادق علیه السلام که با پاسخهاى کوبنده امام روبرو شد، به مسخره آداب حج پرداخته و لبه تیز حمله را در آن میان، متوجه «هروله» حجاج در حین طواف قرار مى‏دهد توحید صدوق، باب 36، ص 253.

[9]. شورى: 23.

[10]. بحارالانوار، علامه مجلسى، 44/287.

[11]. امالى طوسى، مقدمه سید محمد صادق بحرالعلوم، ص 305.

[12] ..بحار الانوار، همان، 43/222.

[13]. الامالى، شیخ صدوق، مقدمه شیخ حسین اعلمى مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، طبع 5، بیروت 1410 ق ـ 1990 م مجلس 27، رقم 5، ص 112 ـ 113.

[14]. .بحار، همان، 44/278.

[15]. بحار، 44/278.

[16] ر.ک، حدیث معاویة بن وهب از امام صادق علیه‏السلام (تاریخ النیاحة على الأمام الشهید الحسین بن على علیهما السلام، سید صالح شهرستانى، 1/157ـ159.

[17]. اقبال سید بن طاووس، بخش مربوط به اعمال شب اول محرم.

[18]. ر.ک: سیاهپوشی در سوگ ائمه نور؛ ریشه های تاریخی، مبانی فقهی، موسسۀ فرهنگی دانش واندیشه معاصر، چ سوم، تهران1391.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام، سال سی و ششم، ش 427و428، مهرماه 1396

انتهای متن/

نظر شما