شناسهٔ خبر: 22395859 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

یادداشت/ شایان مصلح بازیکن پرسپولیس

حماسه‌ای که رسا نیست حَدِّ آن به سرودن

ناخودآگاه به سمت بین‌الحرمین برمی‌گردم. هنوز به بین‌الحرمین نرسیده بودم که با صدای زنی که با لهجه عربی و سوزناک گریه و مویه می‌کرد به سمتش برگشتم. نوزادی چند ماهه را در آغوش داشت که مشخص بود مریض است. ارباب را به نوزاد شش‌ماهه‌اش قسم می‌داد تا فرزندش را شفا دهد.

صاحب‌خبر -
به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  امسال برای پنجمین‌بار در مراسم پیاده‌روی اربعین شرکت کرده است. او روزنوشت‌هایی را از خاطرات این سفر برای روزنامه «فرهیختگان» می‌نویسد.

نزدیک ظهر شده است و هنوز صبحانه نخورده‌ایم. به خاطر تعریف دوستان عراقی به جایی می‌رویم که غذایی دارند به اسم «مخلمه». مثل همان املت خودمان است با کمی مخلفات بیشتر. بعد از خوردن صبحانه باید به هتل برگردم تا وسایلم را جمع کنم.

 دلم می‌خواهد همین مسیر کوتاه به هتل را پیاده بروم. رفتن و دل‌کندن از این شهر سخت است.

در این دو روز وصالت چه می‌کنی تو مگر؟
که هر که از تو جدا می‌شود دلش خون است

ناخودآگاه به سمت بین‌الحرمین برمی‌گردم. هنوز به بین‌الحرمین نرسیده بودم که با صدای زنی که با لهجه عربی و سوزناک گریه و مویه می‌کرد به سمتش برگشتم. نوزادی چند ماهه را در آغوش داشت که مشخص بود مریض است. ارباب را به نوزاد شش‌ماهه‌اش قسم می‌داد تا فرزندش را شفا دهد. ناخودآگاه این شعر بر زبانم جاری شد:

چه حاجت است به تیر سه شعبه‌ی دشمن
که خلف‌وعده خودش مرگ غیرت‌ا... است

پیاده‌روی‌ام را به نیت امام غایب آغاز کردم. حالا در بین‌الحرمین مابین عباس (ع) و حسین(ع) ایستاده‌ام. ایستاده‌ام که بگویم برای من این پیاده‌روی تا همیشه هست. تا زمانی که نفس می‌کشم به یاد امام غایب در این پیاده‌روی خواهم بود.

 گل همیشه بهاری و سهم پاییزم / به شوق دیدن روی تو اشک می‌ریزم
گمان مبر که مرا پای ایستادن نیست/ به احترام تو از جای برنمی‌خیزم!
گمان مبر که من از این سکوت خرسندم/ نگو که حرف ندارم، بیا که لبریزم!
اگر بناست نیایی بگو در این شب تار/ قبای ژنده‌ی خود را کجا بیاویزم؟
بگو کجا بروم؟  با که درد‌دل بکنم؟/ ترحم چه کسی جز تو را بر‌انگیزم؟

به هتل برمی‌گردم و وسایلم را جمع می‌کنم. کاش می‌شد مسیر کربلا به نجف را هم پیاده بروم. اما برای اینکه به هواپیما برسم مجبورم که با ماشین این مسیر را بروم. نزدیک نجف شده‌ام که به راننده می‌گویم می‌خواهم همین مسیر کوتاه را پیاده بروم. از ماشین پیاده می‌شوم و آرام‌آرام قدم می‌زنم. نگاهم به سیل زائرانی می‌افتد که به سمت کربلا می‌روند و اشتیاق برای رسیدن در چشم‌هایشان مشخص است. خستگی را احساس نمی‌کنند و پای پیاده مسیر را طی می‌کنند.

رواست خستگی راه را به دوش کشیدن/ رواست اَرج نهادن به جایگاه شَعائِر
رواست چِلِّه‌ی ماتم، پیاده در دل جاده/ قدم زَنَم به مُواسات، در مَعیَّت جابِر

به سمت حرم امیرالمومنین(ع) می‌روم تا زیارتی کنم و خداحافظی و آرامشی که همیشه بعد از زیارت از این مکان می‌گیرم و زیر لب این شعر را زمزمه می‌کنم و به سمت فرودگاه می‌روم:

دلیل مرگ علی تیغ ابن‌ملجم نیست/ بلای جان علی داغ‌بودن میخ است
اگر حسن پسرش را کنار بگذاریم/ علی غریب‌ترین مرد توی تاریخ است

فرودگاه شلوغ است و پروازها تاخیر دارد. بازار عکس یادگاری داغ است بالاخره سوار هواپیما می‌شوم و با یک بغل دلتنگی از دوری از کربلای حسین به ایران می‌رسم.

فکر نمی‌کردم که مادرم را در فرودگاه ببینم اما با وجود اینکه تهران نبود خودش را به فرودگاه رسانده بود تا من را ببیند. آغوشش آرامم می‌کند و چادرش را به صورتم می‌کشم:

من به آغوش تو گرفتارم
بازوان تو بند زندان است
این غزل‌های عاشقانه‌ی من
حَبسیه‌های سَعد سلمان است

سفر امسال اربعین با بقیه پیاده‌روی‌هایم متفاوت بود. امسال قسمت این است که اربعین در کربلای حسین(ع) نباشم و دلم بماند در بین‌الحرمین. پیاده‌روی اربعین را وصف کردن مشکل است. اما سعی کردم با این یادداشت‌ها حتی شده دست جامانده‌هایی را که نتوانستند به این سفر بروند، بگیرم.

حماسه‌ای که عَقیم است واژه وقت بیانش
وَلو که خطبه‌کنندش شیوخ روی مَنابر
حماسه‌ای که رسا نیست حَدِّ آن به سرودن
توان وصف ندارد زبان اَلکَن شاعر
 

 

 

نظر شما