شناسهٔ خبر: 22098711 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شهروند | لینک خبر

گفت‌وگو با نجفقلی حبیبی، استاد دانشگاه و فعال سیاسی

مجلس درست عمل نمی‌کند

مشکلات کشور با بداخلاقی و برخورد از بین نمی‌رود کار نماینده مجلس ساخت مسجد و مدرسه در شهرها و حوزه‌های انتخابی خود نیست دلایل قانع‌کننده‌ای برای تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی وجود نداشته و ندارد

صاحب‌خبر -

حمید نظری| روزنامه شهروند: نام نجفقلی حبیبی برای بسیاری از دانشجویان جدیدتر، نام آشنایی نیست اما شاید با دانشجویان نسل‌های قبلی که صحبت کنید، این مرد محجوب که امروز حدود ۷۶‌سال سن دارد را بشناسند. مردی که از پیش از انقلاب معلم بود و هنوز هم در این حوزه فعالیت دارد. او خودش هم معتقد است؛ تنها چیزی که این روزها برایش باقی مانده، همین «روحیه معلمی» است. حبیبی البته هنوز مانند گذشته محجوب است و با لحنی آرام صحبت می‌کند. تأکید بسیار زیادی نیز بر اخلاقیات دارد. شاید اگر ناگزیر به پرهیز از تکرار کلمات نبودیم، به روشنی متوجه تأکیدهای مکرر او بر این کلمه می‌شدید. دفتر او هنوز هم در خیابان کارگر است. همان دفتری که پیش از دهمین انتخابات ریاست‌جمهوری، محل بسیار مهمی به حساب می‌آمد. نجفقلی حبیبی با ملاحظه‌کاری بسیاری جواب سوال‌ها را می‌دهد و گاهی برای انتخاب واژگان در ذهن خود مردد می‌شود. البته خودش معتقد است که دلیل این موضوع به حافظه‌اش برمی‌گردد. آنچه که می‌خوانید، تجربیات و بخشی از خاطرات نجفقلی حبیبی از زبان خودش است.

 آقای حبیبی شما جزو افرادی هستید که سابقه مسئولیت‌های بسیار زیادی را در کارنامه خود دارید که ریاست دانشگاه‌های مختلف، یکی از آنهاست. دلیل این همه تنوع در مسئولیت‌های شما چیست؟
دلیل اصلی آن این است که من در دوره پس از انقلاب و پس از جنگ عقیده داشتم که هرکجا به من احتیاج باشد، باید در آن قسمت انجام وظیفه کنم. مدتی رئیس دانشگاه الزهرا بودم، مدتی رئیس دانشکده حقوق دانشگاه تهران، زمانی رئیس دانشگاه تربیت مدرس بودم و درعین ‌حال نیز، ریاست دانشکده علوم قضائی با من بود. اواخر جنگ نماینده مجلس شدم و در دوران ریاست‌جمهوری خاتمی هم رئیس دانشگاه علامه طباطبایی شدم. در تمام این تغییر منصب‌ها این عقیده با من بود که اگر کاری برای کشورم از دستم برمی‌آید، باید انجام دهم.
 پیش از انقلاب چه فعالیت‌هایی داشتید؟
من پیش از انقلاب معلم بودم. مدتی را در شهرری معلمی کردم، سپس به تهران آمدم و بار دیگر به شهرری بازگشتم. این رفت‌وبرگشت من از ری به تهران نیز ماجرای جالبی بود.
 چه ماجرایی؟
من در شهرری بودم و در یک مدرسه پسرانه درس می‌دادم. مدرسه فعالی بود و بعدها فهمیدم برخی از دانش‌آموزان من در گروه‌های چپ انقلابی عضو بوده‌اند. بحث‌های بسیار خوبی در این مدرسه صورت می‌گرفت و برای من لذت‌بخش بود. بنا به اصرار بسیاری از دوستانم از شهرری به تهران انتقالی گرفتم و به یک مدرسه دخترانه فرستاده شدم. مدیر این مدرسه از معلم‌های ولیعهد بود. یک روز این زن، در یک انتخابات بین مدرسه‌ای برنده شده بود و معلم‌ها قصد داشتند که برای تبریک به دفتر او بروند. من هم با آنها رفتم و وقتی وضع حجاب او را دیدم، از دفتر بیرون آمدم. وضع به‌ حدی بد بود که تصمیم گرفتم همان روز تقاضای بازگشت به شهرری را امضا کنم. به همین صورت دوباره به محل تدریس سابق برگشتم. به همین دلیل مدت بسیار کوتاهی را در تهران معلمی کردم و بیشتر آن در ری گذشت.
 کدام مسئولیت شما بیشترین مدت از نظر توالی زمانی را داشته است؟
ریاست دانشگاه علامه طباطبایی بود که حدود هشت‌سال طول کشید.
 بسیاری معتقدند که بهترین رئیس دانشگاه علامه طباطبایی حتی نسبت به پس از ‌سال ۹۲ شما بودید. فکر می‌کنید به دلیل کدام رویه‌ای که در دانشگاه پیش گرفته بودید، چنین نظری درباره شما وجود دارد؟
من خیلی خوشحالم که چنین دیدی درباره من وجود دارد اما باید پاسخ این پرسش را از کسانی بپرسید که این قضاوت و تصور را نسبت به من دارند. شاید سختگیری‌هایی که بعد از من در دانشگاه به وجود آمد، باعث شده است که این تصور درباره من به وجود بیاید.
 شما در‌ سال ۶۸ عضو شورای بازنگری در قانون اساسی بودید. دورانی که خاطرات بسیاری برای گفتن دارد. خاطره یا بحثی از آن روزها در ذهن دارید؟
خیلی به یاد نمی‌آورم اما در آن دوران ما با آقای مهندس موسوی، عبداله نوری و چند تن دیگر در کمیسیون اجرایی حضور داشتیم و ریاست آن نیز با مقام معظم رهبری بود. شورای بازنگری در دو سطح انجام‌وظیفه می‌کرد. کمیته‌هایی بودند که هرکدام وظیفه‌ای تخصصی داشتند و علاوه برآن، یک صحن علنی هم وجود داشت که تصمیم‌گیری‌های اصلی در آن انجام می‌شد. روزهایی بود که هرکس مشغول به کار بود و خاطرات زیادی از آنها به جای مانده و حتی کتبی هم درباره آن ایام منتشر شده است، اما به دلیل ازدیاد کارها این امکان وجود نداشت تا متوجه همه اتفاقاتی شویم که در شورا رخ می‌داد. بسیاری از قوانین نیز در همین اثنا تصویب شد. مثلا ابتدا قرار بود در شورای نگهبان ۱۰ استاد حقوقی دانشگاه حضور داشته باشد که درنهایت مصوبه برای حضور ۳نفر بیرون آمد و این رأی‌گیری در همان شلوغی‌ها انجام شد. ما جمع محدودی هم داشتیم و قادر نبودیم که فضای مجلس را به دست بگیریم. من به‌علاوه آقایان موسوی، ‌هاشمیان، سیدهادی خامنه‌ای‌ با مهندس موسوی، مهدی کروبی، آیت‌الله موسوی‌خوئینی‌ها و... مرتب بحث و جلسه داشتیم اما حقیقت این است که در اقلیت قرار داشتیم.
 این روزها، خبرهای بسیاری درباره بحث پارلمانی‌شدن نظام ریاست‌جمهوری کشور شنیده می‌شود. این موضوع در‌ سال ۶۸ نیز مطرح شده بود؟
در جلساتی که داشتیم، بحث‌هایی مطرح شد اما در نهایت، نظر جمع به سمت سیستم ریاستی رفت. همان شیوه‌ ریاست‌جمهوری که امروز مشاهده می‌کنید. به نظر من دلایل قانع‌کننده‌ای برای تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی وجود نداشته و ندارد. حقیقت این‌که نسبت به این موضوع خوشبین نیستم. افرادی که این پیشنهاد را مطرح کرده و توجه رسانه‌ها را به خود جلب می‌کنند، به نظر نمی‌رسد که نیت خیرخواهانه‌ای پشت آن داشته باشند. می‌گویند انتخاب رئیس‌جمهوری را به عهده مجلس بگذاریم و مردم فقط نمایندگان مجلس را انتخاب کنند. آنهایی که دنبال چنین چیزی هستند، تصور می‌کنند تصاحب کرسی‌‌های مجلس ساده‌تر از ریاست‌جمهوری است. تبلیغات و اقدامات دیگری که برای کسب کرسی‌های مجلس انجام می‌دهند، موقعیت مناسب‌تری را برای آنهایی فراهم می‌کند که در انتخابات‌های گذشته عایدی جز شکست نداشته‌اند. به همین علت ترجیح می‌دهند که در مجلس رقابت کنند و به این طریق ریاست‌جمهوری را به دست بیاورند. در این وضع انتقال قدرت از اصلاحات به دیگر جناح‌ها راحت‌تر است. رسیدن به مرحله‌ای که بتوانیم سیستم پارلمانی را در کشور پیاده کنیم، نیازمند مقدماتی است که باید اجرا شود. همه امور در کشور ما شورایی است. از شوراهای شهر و روستا گرفته تا خبرگان رهبری شورایی.
 به نظر شما مشکل از کجاست؟
آنهایی که قانون اساسی را در‌ سال ۵۷ تدوین می‌کردند، خاطره دیکتاتوری شاه را در ذهن داشتند و تمام تلاش خود را به کار گرفته بودند که همه چیز با رأی مردم تعیین شود. رئیس‌جمهوری اگر ریاستی نباشد و انتخاب آن مستقیما به عهده مردم نباشد، باعث تضعیف دولت‌ها می‌شود و لابی‌گری‌ها کار ساده‌تری خواهد شد. رئیس‌جمهوری ضامن و حافظ اجرای قانون اساسی است و اگر این موضوع به خطر افتاد، نتایج خوبی به همراه نخواهد داشت. مشکل امروزی ما این است که مجلس کار خود را به درستی انجام نمی‌دهد. وظایف مجلس اعم از قانونگذاری و نظارت بر اجرای قانون است. مجلس در این دو مورد عملکرد شایان توجهی نداشته است. در این موارد باید محکم ایستاد. کار نماینده مجلس ساخت مسجد و مدرسه در شهرها و حوزه‌های انتخابی خود نیست. این وظایف به عهده شوراهاست. نمایندگان مجلس باید کارهای کلان‌تر و مهمتر کشور را رسیدگی کنند. به جای تغییر سیستم انتخاب رئیس‌جمهوری باید احزاب را تقویت کرد تا بسیاری از این مشکلات حل‌وفصل شود. از نظر من بسیاری از آنهایی که به دنبال سیستم پارلمانی هستند، دغدغه دموکراسی ندارند و راهی را می‌خواهند که اغراض سیاسی خود را به سادگی بیشتری دنبال کنند.
 در دوران جنگ ایران و عراق شما چه سمتی داشتید؟
در سال‌های جنگ من مدت زیادی مسئولیت دانشگاهی داشتم. رئیس دانشگاه الزهرا و تربیت مدرس بودم. چندین‌بار هم با دانشجویان به اهواز رفتیم. نظامی‌ها از دانشگاه‌ها در برخی موارد طلب کمک می‌کردند. مثلا در یکی از روزهای جنگ، ایران قصد داشت عملیاتی ترتیب دهد که برای آن نیازمند این بود که یک تیم زمین‌شناسی به منطقه اعزام شود و وضع زمین را ارزیابی کند. یک‌بار که من هم به منطقه رفته بودم، به من خبر دادند یکی از مشکلاتی که در جبهه داریم، مشکل انبارهای غذایی است. موادغذایی در انبارها فاسد می‌شد. در این مورد نیز دانشجوها اقدامات مهمی انجام دادند. در کارهای فنی‌ و مهندسی و رادارها هم کمک‌هایی کردند.
 سابقه حضور در جبهه به‌عنوان رزمنده هم دارید؟
نه. من برای جنگیدن در جبهه‌ها حضور نداشتم اما با قرارگاه خاتم چندین مرتبه بحث‌هایی داشتیم. مسئول ستاد پشتیبانی جنگ دانشگاه در حوزه علوم انسانی بودم و از این طریق نیز کمک‌هایی کردیم. آقای معتمدی که امروز رئیس دانشگاه امیرکبیر است، مسئول کل ستاد پشتیبانی دانشگاه‌ها از جنگ بود و حوزه علوم انسانی آن هم با من بود. کارهایی از قبیل اعزام دانشجوها برای جنگ و همچنین پیگیری امدادهای علمی، با ما بود. از آن دوران خاطراتی به یاد دارم که بعضی از آنها برای من بسیار درس‌آموز است. همزمان با جنگ، مدتی رئیس دانشگاه حقوق دانشگاه تهران بودم. در آن‌جا دانشجویی داشتیم که به جبهه رفته بود. شنیده بود که من به قرارگاه خاتم رفتم و خود را به من رساند. من دیدم هیچ نقطه سالمی در صورت و دست‌هایش نیست. توضیح داد که در آزمایشگاه‌های شیمی جبهه این مجروحیت‌ها گریبانگیر او شده است. برای من عجیب بود که دانشجوی حقوق در این مسئولیت انجام‌وظیفه می‌کرد و معتقد بود که در این آزمایشگاه‌ها به او نیاز است. بعدها هم چندبار در دانشگاه او را ملاقات کردم اما پس از آن خبری از او نشنیدم. یک مرتبه دیگر که به جبهه رفته بودم، به من پیام رساندند که آقای آستانه که در آن زمان یکی از فرماندهان جنگ بود، گفته؛ حدود ساعت ۲نیمه‌شب جلسه‌ای تشکیل دهیم. آقای آستانه بعدها در مجلس سوم نماینده شد و در مجلس آشنایی بیشتری به دست آوردیم. در آن جلسه‌ای که در جبهه تشکیل دادیم، بحث بر این بود که نیاز به آموزش و تربیت فرماندهانی برای مدیریت منطقه وجود دارد. تصور او از من که رئیس دانشگاه تربیت مدرس بودم، این بود که می‌توانم در شیوه تربیت فرمانده‌ جنگ به او کمک کنم. نکته جالب این بحث این بود که گرفتاری‌های جنگ را فهمیدم و همچنین متوجه شدم که تشکیل جلسه در ساعت ۲ بامداد امری طبیعی است و این افراد از همه چیز خود گذشته‌اند تا امنیت کشور تأمین شود. دانشگاه‌ها نیز همکاری خوبی با سپاه داشتند. در روزهای جنگ، همه دستگاه‌ها و نهادهای کشور دست به دست هم داده بودند.
 در دوران سازندگی چه مسئولیت‌هایی داشتید؟
من پیش از ریاست‌جمهوری مرحوم‌ هاشمی، نماینده مجلس شده بودم و پس از اصلاح قانون اساسی بود که آقای‌ هاشمی رئیس‌جمهوری شد. در این دوره من تنها نماینده مجلس بودم و از همه مسئولیت‌ها استعفا داده بودم. آخرین جایی که از آن استعفا دادم نیز، دانشکده علوم قضائی بود که خودم تأسیس کرده بودم. دانشجوهای زیادی هم داشت که یکی از آنها هم از قضا، سعید مرتضوی بود. چندبار هم به واسطه مسائلی که در زمان ریاست من در دانشگاه علامه‌ طباطبایی رخ داده بود، به دادگاه سعید مرتضوی رفتیم و بسیار هم اذیت شدیم تا جایی که در یکی از پرونده‌ها نوشتم که این دادگاه صلاحیت قضاوت را ندارد.
 شما اهل موسیقی هستید؟
گاهی اوقات موسیقی سنتی گوش می‌دهم اما آنقدرها آشنایی فنی با موسیقی ندارم. شیوه لذت‌بردن از موسیقی را بلد نیستم. بعضی وقت‌ها هم آلبوم‌های موسیقی به من هدیه داده می‌شود و دانشجوهایم برای من می‌آورند.
 مهمترین تجربه‌ای که قصد دارید به نسل جوان منتقل کنید، فکر می‌کنید کدام تجربه است؟
خیلی چیزها هست. ببینید! جوانان نسل جدید حتما باید مردمداری را اصل قرار بدهند. رفتار نیکو با مردم و رعایت اخلاقیات، کلیدی برای حل بسیاری از مشکلات اجتماعی کشور است. همه افرادی که به نحوی مسئولیت اجتماعی دارند، رعایت اخلاق اجتماعی جزو ضروریات آنهاست. ممکن است که هر شخص مشکلات زیادی داشته باشد اما با مردم و افرادی که مربوط به شما می‌شوند، باید برخوردی نیکو داشته باشید. از استادها و روسای دانشگاه گرفته تا کرسی‌های بالاتر باید بدانند که هر نوع سختگیری و برخوردهایی از این دست با مردم، عاقبت خطرناکی دارد. رعایت نظم، حفظ بیت‌المال و... با بداخلاقی صورت نمی‌گیرد. باید برای این چیزها راهکار بهتری پیدا کرد و رعایت اخلاقیات و رفتارهای نیکو تحت هر شرایطی حفظ شود. مسأله بعدی هم رعایت عدالت و دوری از تبعیض است. هر نوع تبعیضی چالش‌های خطیری را می‌آفریند. تأثیرات بلندمدت و کوتاه‌مدتی به جای می‌گذارد که می‌تواند آسیب‌های بزرگی را به جامعه وارد کند. یک توصیه هم به افرادی دارم که در مقام آموزگاری هستند.
 چه توصیه‌ای؟
این که بدانند رفتار آنها باعث می‌شود مسیر زندگی افراد تغییر کند. آموزگارها تأثیر بسیار زیادی در نحوه زیست دیگران دارند. به همین دلیل باید بسیار مراقب باشند. از سوی دیگر، با دانشجویان و دانش‌آموزان خود با مماشات رفتار کنند و خاطره خوبی در ذهن آنها بسازند. به خاطر می‌آورم زمانی که رئیس دانشگاه علامه بودم، یکی از دانشجوهای من مراجعات بسیار زیادی به من داشت. مشکلاتی مطرح می‌کرد که ربطی به دانشگاه‌ها هم نداشت. مثلا یکی از مواردی که او به من مراجعه کرده بود، مشکلات خانوادگی بود، اما من تمام تلاش خود را به کار گرفتم که مشکلات آن دانشجو حل شود. بعدها نامه‌ای را برای من نوشته بود و در آن تعریف و تمجید بسیار زیادی از من کرده بود که به مسائلی که ربطی به دانشگاه ندارد نیز، به دانشجویان کمک کرده بودم.
این تصویر در ذهن این دانشجو باعث می‌شود در مسئولیتی که در آینده قرار می‌گیرد، عملکرد مثبتی داشته باشد و تلاش خود را برای رفع مشکلات همنوعان خود به کار بگیرد. ارزش این آموزه بسیار زیاد است، چراکه جامعه را مورد تأثیر قرار می‌دهد. فرض کنید برعکس این ماجرا رخ دهد، چه تأثیرات منفی‌ای بر جامعه خواهد گذاشت.
 در این سن بزرگترین ترسی که دارید، چیست؟
تقریبا در حوزه مسائل شخصی ترسی ندارم اما ترس دارم از این‌که ما جنبه‌های اخلاقی را به جوانان و کودکان آموزش نمی‌دهیم. به آموزش عالی و کشور بسیار امیدوارم اما حس می‌کنم که در حوزه آموزش اخلاق باید عملکرد بسیار بهتری داشته باشیم. اگر جنبه‌های اخلاقی در نسل جدید تقویت نشود و به حد مطلوب نرسد، مشخص نخواهد بود که چه آینده‌ای در انتظار مملکت است. نسلی که ما تربیت می‌کنیم، آموزش‌های لازم را ندارد، حتی در برخی موارد برعکس هم عمل می‌کنیم. تعهد، اخلاق و ایمان در کودکان و جوانان باید شرایط بهتری داشته باشد. اگر آموزشی هم وجود داشته باشد، صوری است. وقتی تحقیقات عمیقی از همین مدارس بیرون می‌آید، متوجه می‌شویم که تا چه اندازه فساد اجتماعی و اخلاقی در کودکان و نوجوانان ما رخ داده است. اینها مسائل دردناکی است. امیدوارم که این مشکلات حل شود.
 اگر یک‌بار دیگر به دنیا بیایید، کدام کار را که تا به‌حال انجام نداده‌اید، انجام می‌دهید؟
در کارهای علمی خیلی اقدامات بود که دوست داشتم انجام بدهم و اگر به قول شما یک‌بار دیگر به دنیا بیایم، تلاش می‌کنم در زمینه علمی بهتر عمل کنم.
 چه کاری را انجام نمی‌دادید؟
شاید از این شاخه به آن شاخه نمی‌رفتم. مثلا باید بهتر درس می‌خواندم و در حوزه مورد علاقه خودم متمرکز می‌شدم اما به صورت اتفاقی مسئولیت‌هایی به عهده من افتاد. دو استاد بزرگوار من چندین‌بار به من گفتند که این مسئولیت‌ها را رها کنم و به بحث مطالعاتی خودم مشغول شوم.
 کدام اساتید؟
یکی مرحوم استاد دانش‌پژوه بود که بزرگترین فهرست‌نویس کتب خطی بود که خیلی به من لطف داشت. هروقت من را می‌دید، بحث می‌کرد که چرا به کارهای علمی کمتر اهمیت می‌دهم. دیگری هم مرحوم استاد مهدی حائری‌یزدی بود. او نیز محبت زیادی به من داشت و البته اصرار داشت که مشغول کارهای مطالعاتی شوم. سه‌ماه پیش از فوت او بود که با خانم طباطبایی، عروس امام‌خمینی(ره) به منزل استاد حائری رفتیم. همان وقت هم ایشان از من خواست که وقت بیشتری را برای کارهای علمی بگذارم. امروز تصور می‌کنم که حق با آنها بوده است، چراکه آنچه به جای می‌ماند، دستاوردهای علمی است. ابن‌سینا هنوز هم به خاطر اعتبار علمی خود، زنده است. البته واقعا در ایام انقلاب و جنگ حس می‌کردم باید هرکار مفیدی که از دستم برای کشور برمی‌آید، انجام دهم، به همین دلیل فرصت کمتری برای کارهای مطالعاتی داشتم.
 الهام‌بخش‌ترین شخص در زندگی شما چه کسی است؟
در روزگاری که ما زندگی می‌کردیم، امام‌خمینی(ره) مهمترین چهره بود. از هر منظری که تصور کنید، این شخصیت بسیار ویژه بود. فرض کنید که یک مجتهد جامع‌الشرایط خود را درگیر زندان و تبعید کرده بود و از سوی دیگر، در مراتب علمی بسیار خاصی بود. وضع رفتاری و اخلاقی او نیز بسیار برای ما جالب توجه بود، به همین دلیل هم‌نسل‌های ما نگاه ویژه‌ای به امام داشتند. او بهترین الگو برای من و دیگران بود. البته انصافا الگو نگرفتیم، چراکه وضع امروزی ما باید بسیار بهتر می‌بود. شهید مطهری نیز پس از امام تا حدودی در من اثرگذار بود. از چهره‌های دیگری که می‌توانم نام ببرم، آقای استاد حائری بود که البته بسیار دیر از محضر او استفاده کردم.
 تلخ‌ترین لحظه زندگی شما چیست؟
سختی‌های بسیاری را پشت‌سر گذاشتم اما فکر می‌کنم سخت‌ترین آن ارتحال امام بود.
 و شیرین‌ترین لحظه زندگی شما چه بود؟
راستش را بخواهید حس می‌کنم خیلی در گیرودار این موضوع نبوده‌ام. لحظات خوبی داشته‌ام اما هیچ‌کدام را به‌عنوان این‌که چه اتفاق عجیب و شیرینی بود، نمی‌بینم. اتفاقات خوبی که بخواهم نام ببرم، مانند روزی که مردم مرا انتخاب کردند که نماینده آنها در مجلس باشم یا روزی که نوه‌دار شدم، جزو روزهای خوب زندگی من بوده است. همه این اتفاقات دوست‌داشتنی هستند اما این‌که بتوانم شیرین‌ترین اتفاق زندگی را نام ببرم، کار دشواری است.
 ارزشمندترین چیزی‌ که یک انسان بتواند به دست بیاورد را چه می‌دانید؟
اخلاق. اگر بشود به دست آورد، اخلاق بهترین چیز است.
 تعریف شما از مرگ در یک جمله چیست؟
اگر آن مقدمات معنوی را به دست آورده باشیم، آنگاه از مرگ استقبال می‌کنیم و مرگ لذت‌بخش خواهد بود. در غیراین صورت از مرگ خواهیم ترسید. مرگ، مرحله کمال انسان است، چون خودم به این مرحله نرسیده‌ام، مرگ را شاید لذت‌بخش ندانم.

نظر شما